حرکت اختیاری و غیر اختیاری
حرکت تکاملی گاهی به محض اجتماع شرایط لازم برای موجودی که واجد نیروی کافی برای تکامل ویژهای است، خود به خود و بدون اراده حاصل میشود، و گاهی متوقف بر اِعمال اراده و اختیار است؛ چنان که ما آشکارا در مورد فعالیتهای اختیاری خودمان در مییابیم و به طور وضوح میان آنها با افعال طبیعی و غیر ارادی فرق میگذاریم.
بدیهی است در حرکات اختیاری، میزان پیشرفت و تکامل، بستگی به اراده و اختیار موجود متحرک دارد. به عبارت دیگر، نرسیدن به کمال مطلوب، تنها معلول نقص نیروهای ذاتی یا عدم مساعدت شرایط و امکانات خارجی نیست، بلکه به اراده و اختیار خود شخص نیز بستگی دارد. و چون اختیار و انتخاب، بدون علم و آگاهی امکان ندارد، حسن انتخاب، بستگی به علم و تشخیص صحیح دارد، و هر قدر دایره معلومات، وسیع تر و امکان کسب دانشهای یقینی، بیش تر باشد، امکان بهره برداری صحیح از آنها برای تکاملات اختیاری، بیش تر خواهد بود؛ چنان که هر قدر میدان علم وسیع تر و شرایط بیرونی، گوناگون تر باشد، اعمال اختیاری، آزادانه تر انجام خواهد گرفت.
از این جا دلیل روشنی برای لزوم شناختن هدف و شناختن مسیر صحیح آن به دست میآید؛ زیرا چنان که اشاره کردیم، اختیار متوقف بر علم و آگاهی است و تکامل انسان و یا دست کم، بخشی از تکامل انسان، اختیاری میباشد. البته درباره پیدایش اراده و عواملی که در آن مؤثر است، گفتگو خواهیم کرد. ان شاءالله.
در این جا نیز سؤالی پیش میآید که آیا غیر از انسان موجودات مختار دیگری وجود دارند؟ و بر فرض وجود، آیا در میان آنها کامل تر از انسان یافت میشود یا نه؟
﴿ صفحه 21﴾
ولی روشن است که پاسخ مثبت یا منفی به این گونه سؤالها تأثیری در بحث مورد نظر ندارد.
شناختن کمال پیش از یافتن آن
بدیهی است شناختن کمال حقیقیِ انسان، به معنای درک وجدانی و علم شهودی، تنها برای کسانی میسر است که خودشان به آن نایل شده باشند. ولی چون رسیدن به کمالات اختیاری، متوقف بر علم و آگاهی است، لازم است این گونه کمالات قبلا به گونهای شناخته شوند تا مورد علاقه و اراده قرار گیرند و با انتخاب و اختیار به دست آیند. و اگر راه شناختن آنها منحصر به یافتن بود، هرگز تحصیل آنها امکان نداشت. پس شناختی که قبلا لازم است، از قبیل معرفت شهودی نیست، بلکه همان شناخت ذهنی و به اصطلاح، علم حصولی است که از راه برهان و استنتاج از مقدمات عقلی و یا استنباط از اصول مسلّم نقلی به دست میآید. و اساساً این بحث برای پژوهشگرانی است که در صدد شناختن کمال و یافتن راهی برای رسیدن به آن هستند، و کسی که به کمال حقیقی نایل شده باشد، دیگر نیازی به این گونه بحثها ندارد.
بنابراین، توقع این که ما حقیقت کمال انسانی را قبل از رسیدن به آن، چنان بشناسیم که مدرکات وجدانیِ خویش را میشناسیم، کاملا بی جا است، و چارهای جز این نداریم که از راه استدلال، به آن، معرفتی ذهنی نه شهودی پیدا کنیم و مشخصاتش را به کمک عقل و نقل تعیین نماییم. البته میکوشیم که مقدمات استدلال را از ساده ترین و روشن ترین معلومات یقینی و وجدانی انتخاب کنیم تا هم نتیجه، روشن تر و اطمینان بخش تر و هم فایده، همگانی تر باشد؛ ولی ضمناً به پارهای از ادله نقلی یا براهین پیچیده تر عقلی نیز اشاره میکنیم.
﴿ صفحه 22﴾
آیا کمال حقیقیِ انسان را میتوان با تجربه شناخت؟
ممکن است کسی چنین بیندیشد که همانگونه که کمال یک درخت یا یک حیوان را میتوان از راه تجربه و آزمایش شناخت، نیز ممکن است در مورد انسان به کمک تجارب و آزمایشهای علمی، این مسأله را حل کرد. یعنی میتوان افراد بسیاری را در زمانها و مکانهای مختلف، بررسی کرد و دید که به چه کمالاتی نایل میشوند و آخرین حد آنها چیست؟ و به همین وسیله میتوان شرایط تکامل و راه وصول به کمال نهایی را نیز باز شناخت.
ولی با اندکی تأمل روشن میشود که مطلب در مورد انسان، به این سادگی نیست؛ زیرا اولا انواع نباتات و حیوانات از نظر کمالات وجودی، در درجه نازل تری از انسان قرار دارند و از این رو، عموم انسانها میتوانند کمالات آنها را بشناسند و بررسی کنند؛ ولی افرادی از انسان که به کمالات حقیقی نایل نشده باشند، نمیتوانند درک کنند که سنخ این کمالات چیست و چه کسانی واجد آن هستند، و از این لحاظ، نظیر کودکانی هستند که بخواهند کمال ویژه افراد بالغ را بیازمایند، بلکه تنها نخبگانی که دست کم به مراتب اولیه کمال حقیقی انسان نایل شده اند، میتوانند در این بررسی سهیم باشند.
ثانیاً کمال هر یک از انواع نبات و حیوان، دارای مرز مشخص و محدودی است که به آسانی میتوان آزمود وشناخت، و در میان افراد یک نوع، در طول قرنها تفاوتی از نظر نوع کمال و حد نهایی آن مشاهده نمیشود. بدین رو، با بررسیِ تعدادی از آنها میتوان اطمینان پیدا کرد که کمال نوعیِ آنها همان است که تاکنون شناخته شده است؛ مثلاً کمال درخت سیب در این است که میوهای دارای طعم و رنگ و بوی ویژه و به
﴿ صفحه 23﴾
اندازهای معیّن بدهد، یا کمال زنبور عسل در این است که با نظام خاصی زندگی کند و مایع شیرین و معطری به نام عسل تهیه کند. البته ممکن است سیب و عسل، دارای خواص و منافعی باشند که هنوز هم بشر کاملا به آنها پی نبرده باشد، ولی این فواید هر چه باشد، از آن سیب و عسلی است که این درخت واین حیوان در طول قرنها همواره آنها را به بار آورده و تهیه کرده اند.
اما وقتی به انسان، این موجود عجیب و اسرارآمیز مینگریم، میبینیم علی رغم کوچکی نسبیِ حجم و تشابهی که در بسیاری از امور مادی با دیگر حیوانات دارد، دارای ویژگیهایی است که او را کاملا مشخص و ممتاز میسازد. این انسان است که هر روز پرده دیگری از روی اسرار وجودش برداشته میشود و پرده نوینی از هنرهای خویش را نمایش میدهد، و این انسان است که از آغاز پیدایش تاکنون لحظهای از جنبش و دگرگونی باز نایستاده است، و مظاهر مختلف علوم و صنایعش را هر روز در صحنه گیتی، بیش تر جلوه گر میسازد. تازه این پیشرفتهای چشمگیر و خیره کننده، همه، میوههای مادیِ این درخت حیرت انگیز است، ولی شناخت میوههای معنوی اش به این سهولت میسر نیست. و چه بسا عجایب روحی و معنوی اش از شگفتیهای مادی، بیش تر باشد؛ چنان که راه پیمایان جهان معنا، مطالبی را اظهار میدارند که درخور فهم دیگران نیست، و اعمالی را انجام میدهند که با قوانین مادی، قابل توجیه و تعلیل نمیباشد، و هیچ راهی برای انکار آنها وجود ندارد. با این همه، آیا میتوان گفت که شناختن مرزهای وجودیِ انسان، از همان راهی که در آن کمالات نبات و حیوان شناخته میشود، کاملا عملی است؟
ثالثاً آن چه مستقیماً آزمایش میشود، چیزهایی است که قابل درک
﴿ صفحه 24﴾
حسی باشد؛ ولی کمالات روحی و فضایل معنوی را نمیتوان بلاواسطه تجربه کرد و میزان آنها را سنجید و اگر آثار بسیاری از آنها تا حدودی قابل تجربه باشد، باری، شناختن مبدأ نفسانی که این آثار از آن سرچشمه میگیرد و ارزیابیِ کمال آن، قابل تجربه نیست.
با توجه به نکات فوق، جای تعجب نیست که میان فلاسفه و دانشمندان نیز بر سر تشخیص کمال حقیقیِ انسان، اختلاف وجود داشته باشد.