مقدمه
انسان از جهات مختلف، موضوع علوم گوناگون قرار میگیرد: روان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، اخلاق، طب و حتی فیزیولوژی و بیولوژی، علومی هستند که هر یک، وجود انسان را از نظر خاصی مورد بحث قرار میدهد. ما در این جا به بحث درباره انسان میپردازیم از این نظر که موجودی است کمال پذیر؛ و درباره کمال نهایی و راه رسیدن به آن گفتگو میکنیم و میکوشیم از راه تأمل در وجود خویش و یافتن عواملی که در فطرت ما برای سیر و وصول به هدف اصلی نهاده شده است، و شناختن کششهایی که به سوی آرمانهای بلند انسانی وجود دارد، و هم چنین روابطی که وجود ما را با دیگران میپیوندد و به ما امکان میدهد که با استفاده از آنها و کوشش در راه تحکیم و تقویت آنها خود را
﴿ صفحه 8﴾
نیرومندتر و برای ترقی و تکامل آماده تر سازیم، راه بهره برداری هر چه بیش تر و هر چه بهتر از نیروهای درونی و امکانات بیرونی را برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی بشناسیم؛ باشد که به یاریِ خدای متعال، گامی در راه تکامل خود و دیگران برداریم.
بنابراین، موضوع بحث عبارت است از «انسان از این نظر که موجودی است کمال پذیر». و هدف و فایده آن عبارت است از «شناختن کمال حقیقی و راه رسیدن به آن». و اسلوب آن عبارت است از «بررسیِ بینشهای درونیِ خویش برای باز شناختن خواستها و کششهایی که در وجود ما برای کمال نهاده شده، و عواملی که ما را در راه رسیدن به آن کمک میکند، و بررسیِ شرایطی که میتوان از آنها برای این منظور بهره برداری کرد.» و برای اثبات مطالب میکوشیم به دریافتهای وجدانی و براهین ساده عقلی اکتفا کنیم، و با استفاده از روشن ترین و قطعی ترین معلومات، به کشف مجهولات نایل آییم، و در صورت لزوم، به دلیلهای پیچیده عقلی و نقلی اشارهای میکنیم.
ضرورت خودشناسی
برای موجودی که فطرتاً دارای حب ذات است، کاملا طبیعی است که به خود پردازد و در صدد شناختن کمالات خویش و راه رسیدن به آنها برآید. پس درک ضرورت خودشناسی، نیازی به دلیلهای پیچده عقلی یا تعبدی ندارد. از این رو، غفلت از این حقیقت و سرگرم شدن به چیزهایی که به هیچوجه در کمال و سعادت آدمی مؤثر نیست، امری است غیر طبیعی و انحراف آمیز و این امر است که باید علتش را جستجو کرد و راه سلامت و نجات از آن را شناخت.
همه تلاشهای انسانی، اعم از علمی و عملی، برای تأمین لذایذ و
﴿ صفحه 9﴾
منافع و مصالح «انسان» انجام میگیرد. پس شناختن خود انسان و آغاز و انجام او و هم چنین کمالاتی که ممکن است به آنها نایل گردد، مقدم بر همه مسائل، بلکه بدون شناختن حقیقت انسان و ارزش واقعیِ او، دیگر بحثها و تلاشها بیهوده و بی پایه است.
اصراری که ادیان آسمانی و پیشوایان دینی و علمای اخلاق، بر خودشناسی و به خودپردازی دارند، همگی ارشادی است به همین حقیقت فطری و عقلی. قرآن شریف، فراموش کردن نفس را لازمه فراموش کردن خدا و به منزله عقوبت این گناه معرفی میفرماید:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ.»**حشر/ 19. ***
مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند خدا هم خودشان را از یادشان برد.
و در جای دیگر میفرماید:
«عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ اِذا اهْتَدَیْتُمْ.»**مائده/ 105. ***
به خویشتن پردازید، کسی که گمراه شد، به شما زیان نزند اگر هدایت یافتید.
و با این که آیات الهی را چه در آفاق و چه در انفس، مورد توجه قرار داده است، چنان که میفرماید:
«سَنُریهِمْ آیاتِنا فی الاْفاقِ وَ فی اَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ.»**فصلت/ 53. ***
آیات خویش را در آفاق و در وجودشان به آنان مینمایانیم تا برایشان روشن شود که او حق است.
اما برای آیات انفس، موقعیت خاصی قایل شده و با تعبیر:
«وَ فی اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ.»**ذاریات/ 21.*** و در خودتان نیز آیاتی است مگر نمیبینید؟
﴿ صفحه 10﴾
کسانی را که به خویشتن نمیپردازند و آیات الهی را در درون خویش مشاهده نمیکنند، نکوهش فرموده است.
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز برای خودشناسی، اهمیت فوق العادهای قایل شدهاند و آن را راه خداشناسی معرفی میفرمایند:
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، عَرَفَ رَبَّهُ.»
کسی که خودش را شناخت، پروردگارش را شناخت.
از امیر مؤمنان(علیه السلام) روایات بسیاری در این زمینه با مضامین مختلف نقل شده است که مرحوم «آمدی» قریب سی روایت از آنها را در «غرر الحکم» میآورد. از جمله آنها این کلمات قصار است:
«مَعْرِفَةُ النَّفْسِ اَنْفَعُ الْمَعارِفِ.»
شناخت خویش سودمندترین شناختها است.
«عَجِبْتُ لِمَنْ یُنْشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلایَطْلُبُها.»
درشگفتم از کسی که گمشده اش را میجوید درحالی که خود راگم کردهونمی جویدش.
«عَجِبْتُ لِمَنْ یَجْهَلُ نَفْسَهُ کَیْفَ یَعْرِفُ رَبَّهُ.»
در شگفتم از کسی که خود را نمیشناسد چگونه پروردگارش را میشناسد.
«غایَةُ الْمَعْرِفَةِ اَنْ یَعْرِفَ الْمَرْءُ نَفْسَهُ.»
نهایت معرفت این است که انسان خودش را بشناسد.
«اَلْفَوْزُ الاَکْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ.»
بزرگ ترین کامیابی از آنِ کسی است که به خودشناسی نایل شود.
و نیز از آن حضرت روایت شده است:
«کُلَّما زادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زادَ عِنایَتُهُ بِنَفْسِهِ وَ بَذَلَ فی رِیاضَتِها وَ صِلاحِها جَهْدَهُ.»**مستدرک الوسائل، ج 2، ص 310.***
هر قدر بر دانش شخص افزوده شود، اهتمامش به خودش بیش تر میشود و در راه تربیت و اصلاح خویش بیش تر میکوشد.
﴿ صفحه 11﴾
توضیحات
چون در این بحث، تعبیراتی به کار میرود که احیاناً عین یا نظیر آنها در بحثهای دیگری ممکن است با معنای مغایری استعمال شود، برای جلوگیری از سوء تفاهم، به توضیحات زیر مبادرت میورزیم:
الف) منظور از «خودشناسی» ـ چنان که اشاره شد ـ شناختن انسان است از آن نظر که دارای استعدادها و نیروهایی برای تکامل انسانی است. بنابراین، مرتبهای از علم حضوری که هر کسی به خود دارد، ما را از این بحث مستغنی نمیسازد. هم چنین علم حضوریِ کاملی که در اواسط سیر معنوی حاصل میشود و انسان حقیقت خویش را بی پرده مشاهده میکند، در این جا منظور نیست؛ زیرا آن از نتایج خودسازی است نه از مقدمات آن؛ هم چنان که شناختن اندامهای بدن و چگونگیِ کار آنها که در علم فیزیولوژی مورد بحث قرار میگیرد، ارتباطی با بحث ما ندارد. حتی شناختن روان و نیروهای درونیِ انسان نیز آن طور که در روان شناسی مورد بحث واقع میشود، در این جا مورد توجه نیست؛ گرچه پارهای از مباحث قطعیِ روان شناسی، ممکن است به عنوان مبادیِ بحث، مورد استفاده قرار گیرد.
ب) منظور از خودسازی و به طور کلی، پرداختن به خویش، شکل دادن و جهت بخشیدن به فعالیتهای حیاتی است نه محدودکردن و متوقف ساختن آن ها. به عبارت دیگر، غرض از این بحث، این است که بدانیم چگونه کوششهای علمی و عملیِ خود را تنظیم کنیم و آنها را به چه سویی سوق دهیم تا در رسیدن به کمال حقیقی، مؤثر باشد. بنابراین، لازمه این بحث، انکار حقایق خارج از ذهن یا انکار ارزشی که شناختن آنها دارد و یا هرگونه تمایل ایده آلیستی، که جنبه غیر مثبت داشته باشد، نیست. چنان که گرایشهای پراگماتیستی هم که مبتنی بر اصالت عمل
﴿ صفحه 12﴾
مفید برای زندگیِ مادی و دنیوی و از مظاهر اومانیسم است، نمیتواند مبیّن حاق این بحث باشد، بلکه خواهیم دید که مباین با آن است، مگر این که برای برخی از این انواع تفکرات، تفسیرهایی مشتمل بر جهانی متعالی و وسیع، در نظر بگیرند که آن هم مورد نظر بنیان گذاران و طرفداران این مکتبها نیست.
ج) منظور از خودگرایی و درون نگری و خودکاوی در این جا این است که انسان با تأمل در وجود خویش و استعدادهای درونی و کششهای باطنیِ خود، هدف اصلی و کمال نهایی و نیز مسیر سعادت و ترقی حقیقی را بشناسد، نه این که پیوندهای وجودی خود را با دیگران ندیده انگارد، و امکاناتی که برای پیشرفت و تکامل، در پرتو اجتماع و همکاری وجود دارد، انکار کند. بنابراین، منظور از این گونه تعبیرات نیز جنبههای مثبت آنها است و نباید با تعبیراتی نظیر: فردگرایی و درون گرایی و خودبینی و خودپرستی، که در روان شناسی و اخلاق و غیره به کار میرود و متضمن معانیِ منفی است، اشتباه شود.
د) پارهای الفاظ دیگر هست که معانیِ اصطلاحیِ متعددی دارد و در علوم مختلف، برای معانیِ متفاوتی به کار میرود و حتی ممکن است برخی از اصطلاحات در یک علم، اما در مکتبهای مختلف آن علم، معانی متغایری داشته باشد؛ مانند عقل، نفس، شهود، حسّ، ادراک، خیال، قوه، نیرو و غریزه... تقیّد به اصطلاح خاص در این گونه موارد، گوینده و شنونده را در تنگنا قرار میدهد. از این رو، برای تعیین معنای منظور، باید به قراین کلامی اتکا کرد و کسانی که تنها به اصطلاح علمی یا فلسفیِ خاصی آشنایی دارند، باید خود را در چارچوبه همان اصطلاح مقید نسازند تا دچار سوء تفاهم نشوند.
﴿ صفحه 13﴾