درباره کتاب
کم تر کسی را در میان شیعیان - به ویژه شیعیان ایرانی - می توان یافت که نام کتاب حلیة المتقین را نشنیده باشد. نویسنده کتاب، محمدباقر مجلسی است که مردم او را علامه مجلسی می خوانند. او دانشمندی به نام و مشهور است که در قرن یازدهم هجری می زیسته است. علامه مجلسی از دانشمندانی است که آثار بسیاری از خود به جای گذاشته است و بسیار اندکند کسانی که همچون او دارای این همه اثر مکتوب باشند. بسیاری از نوشته های او گمنام و نایابند و برخی از آن ها هنوز چاپ نشده اند و به صورت نسخه های خطی در کتابخانه ها نگهداری می شوند.
در میان آثار علامه مجلسی، کتاب حاضر شهرتی چشمگیر در میان شیعیان دارد و بارها به چاپ رسیده است. این کتاب، مجموعه ای از احادیث و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام) است که به آداب زندگی فردی و اجتماعی انسان نظر دارند. کتاب، بسیار منظم و به سامان است و درباره هر موضوعی به گونه ای جداگانه سخن گفته است. علامه مجلسی هرچه در کتاب آورده، از اهل بیت (علیه السلام) است و از خود هیچ نگفته است.
کتاب حلیة المتقین همانند نسخه ای از پزشکانی حاذق است که در شفای آدمیان از بیماری های روانی و جسمانی اثری چشمگیر دارد. شاید بتوان گفت که هیچ موضوعی از زندگی فردی و اجتماعی انسان نیست که در کتاب سخنی از آن نرفته باشد و هیچ بیماری و مرضی را نمی توان یافت که انسان را رنج دهد و این کتاب درمانش را نشان نداده باشد.
با این همه، کتاب دارای مشکلاتی است که کوشیده ایم آنها را برطرف سازیم. یکی از این مشکلات، تکرار است. بسیاری از مطالب و موضوعات در جای جای کتاب تکرار شده اند و این موجب شده است که کتاب قطور شود و از نظر اقتصادی، هزینه ای بر هزینه های چاپ افزوده گردد و بهای کتاب بالا رود. از این رو، کوشیده ایم مطالب تکراری را حذف کنیم بی آن که به اصل کتاب آسیب وارد شود. مشکل دوم، این است که برخی مطالب کتاب در روزگار حاضر به کار نمی آیند؛ مانند آزاد کردن برده و آداب رفتار با غلامان و بردگان و آداب سوار شدن بر شتر و رفتار با اسیر و مانند آن. این گونه مطالب نیز از کتاب حذف شده اند و یا به گونه ای بسیار مختصر آمده اند. مشکل دیگر، شیوه نگارش و قلم کتاب است که برای مردم روزگار ما خوشایند نیست. برای حل این مشکل دو کار کرده ایم: یکی آن که بیش از یک چهارم کتاب را بازنگاری کرده ایم (بیش تر در آغاز کتاب) و دوم آن که جاهای دیگر کتاب را نیز تا ممکن بوده است، به قلم روز نزدیک ساخته ایم. ولی به هر سان، به اصل کتاب آسیب نرسانیده ایم و هیچ بر آن نیفزوده ایم. امید آن که کوشش نویسنده و بازنگارنده کتاب در پیشگاه خدای متعال مقبول افتد و موجب شود که مسلمانان با معارف و علوم اهل بیت عصمت و طهارت بیش از پیش آشنا شوند.
1381 هجری شمسی
ابراهیم احمدیان
آرایش و آراستگی
بنابر روایاتی بسیار، سنت است که مؤمن خود را بیاراید و زیبا کند و لباس پاکیزه و فاخر بپوشد. اگر از راه حلال نتواند چنین کند، به هرچه می تواند قناعت ورزد و خود را به حرام و شبهه آلوده نسازد. در حدیث معتبری از امام صادق (علیه السلام) آمده است: هرگاه خداوند نعمتی به بنده خویش کرامت فرماید و آن بنده، نعمت خدا را آشکار کند و مردم اثر نعمت را ببینند، او دوست خدا و یاد کننده نعمت پروردگار است و اگر نعمت را ظاهر نکند و اثرش را پنهان سازد، دشمن خدا است و تکذیب کننده نعمت پروردگار. در روایتی دیگر از همان حضرت است که چون حق تعالی نعمتی به بنده اش کرامت می فرماید، دوست دارد که اثر آن نعمت را ببیند. در روایتی دیگر می فرماید: حق تعالی آراستگی و آشکار ساختن نعمت را دوست دارد و ژولیدگی و پنهان ساختن نعمت و اظهار بدحالی را دشمن می دارد. خداوند دوست دارد اثر نعمت خود را ببیند و بنده اش جامه خوشبو بپوشد و خانه اش را آراسته کند و پاکیزه سازد و حتی چراغ ها را پیش از تاریک شدن هوا روشن کند.
در حدیثی معتبر آمده است: روزی سفیان ثوری - از مشایخ صوفیه - به مسجد الحرام آمد. امام صادق (علیه السلام) را دید؟ نشسته و لباسی گران بها و نیکو پوشیده است. با خود گفت: الان می روم و او را برای این لباس فاخر که پوشیده سرزنش می کنم. از این رو، نزد امام (علیه السلام) رفت و گفت: ای فرزند رسول خدا، به همان خدا سوگند که جدت چنین لباسی نمی پوشید و هیچ یک از پدرانت چنین لباس فاخری به تن نمی کردند! امام (علیه السلام) فرمود: ای سفیان، در روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) وضع مردم چنین بود، آنان در فقر و نیستی به سر می بردند، ولی امروز روزی مردم فراخ است و دستشان باز. سزاوارترین مردم برای بهره جستن از نعمت های الهی، نیکانند. خداوند فرموده است: قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده من الرزق و ما از همه مردم سزاوارتریم که از نعمت های الهی بهره بریم. وانگهی، ای ثوری، این لباس را که می بینی، برای مردم پوشیده ام. آن گاه حضرت لباس فاخر را کنار زد و لباسی دیگر در زیرش نمایان شد که بسیار ساده و کم بها بود و فرمود: این لباس کم بها را برای خود پوشیده ام و جامه فاخر را برای مردم. سپس دست به لباس سفیان برد و آن را کنار زد و زیرش لباسی فاخر و پربها بود. فرمود: و تو این لباس فاخر را برای لذت نفس پوشیده ای و لباس بیرونی را برای فریب مردم!.
در حدیثی دیگر آمده است که عبدالله بن هلال می گوید: نزد امام رضا (علیه السلام) بودم. گفتم: مردم چقدر دوست می دارند کسانی را که جامه های بی ارزش می پوشند و اظهار شکستگی و خشوع می کنند! حضرت فرمود: مگر نمی دانی که حضرت یوسف هم پیغمبر و هم پیغمبرزاده بود، ولی قبای دیبای طلاباف می پوشید و در مجالس آل فرعون می نشست و میان مردم حکم می کرد؛ با این حال مردم کاری با لباسش نداشتند و تنها می خواستند که هنگام حکم کردن، عدالت ورزد. ای عبدالله، خدا حلال را بر کسی حرام نکرده است....