فهرست کتاب


تفسیر نمونه، جلد1

آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان

پاسخ

در مرحله اول عین این ایراد به خود مادیها نیز وارد می شود .

توضیح اینکه : آنها معتقدند ماده این جهان قدیم و ازلی است و تا بحال چیزی از آن کم نشده، و اینکه میبینیم جهان تا حال تغییراتی پیدا کرده تنها صورت آن است که دائما در تغییر است، نه اصل ماده، از آنان میپرسیم صورت فعلی ماده که قبلا به طور مسلم وجود نداشته چگونه به وجود آمد؟ آیا از ((عدم )) بوجود آمد؟ اگر چنین است پس چگونه عدم میتواند منشا وجود صورت گردد؟ (دقت کنید).

مثلا: نقاشی منظره زیبائی را با قلم و رنگ بر روی کاغذ ترسیم می کند، مادیها می گویند: ماده رنگی آن موجود بوده، ولی این منظره و این ((صورت ))


@@تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه :421@@@

که قبلا وجود نداشته چگونه به وجود آمده است ؟ هر پاسخ که آنها برای پیدا شدن صورت از عدم دادند، همان پاسخ را در مورد ماده خواهیم گفت .

و در مرحله ثانی باید توجه داشت که اشتباه از ناحیه کلمه ((از)) به وجود آمده است، آنها خیال می کنند اینکه می گوئیم ((عالم )) ((از)) نیستی به هستی آمده مثل این است که می گوئیم میز ((از)) ((چوب )) ساخته شده است که در ساختن میز چوب باید قبلا موجود باشد تا میز ساخته شود، در صورتی که معنی جمله عالم از نیستی به هستی آمده این نیست، بلکه به این معنی است که عالم قبلا وجود نداشت سپس موجود شد آیا در این عبارت تضاد و تناقضی میبینید ؟.

و به تعبیر فلسفی : هر موجود ممکن آنکه از ذات خود هستی ندارد) از دو جنبه تشکیل شده است ماهیت و وجود ((ماهیت )) عبارت از ((معنی اعتباری )) است که نسبت آن به وجود و عدم مساوی است به عبارت دیگر قدر مشترکی که از ملاحظه وجود و عدم چیزی به دست می آید ((ماهیت )) نامیده می شود، مثلا این درخت سابقا نبوده و فعلا هست فلانی سابقا وجود نداشت فعلا وجود پیدا کرده آنچه را که مورد دو حالت وجود و عدم قرار دادیم ماهیت است .

بنابر این معنی این سخن که ((خداوند عالم را از عدم به وجود آورده )) این می شود که خداوند ماهیت را از حال عدم به حال وجود آورد و به تعبیر دیگر لباس ((وجود)) بر اندام ((ماهیت )) پوشانید.**برای توضیح بیشتر به کتاب (آفریدگار جهان) مراجعه فرمائید.***


@@تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه :422@@@

آیه 118 - 119

آیه و ترجمه

وَ قَالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینَا ءَایَةٌ کَذَلِک قَالَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشبَهَت قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الاَیَتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ(118)

إِنَّا أَرْسلْنَک بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسئَلُ عَنْ أَصحَبِ الجَْحِیمِ(119)

ترجمه :

118 افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟ و آیه و نشانهای بر خود ما نازل نمی کند؟ پیشینیان آنها نیز همین گونه سخن می گفتند دلها و افکارشان مشابه است، ولی ما (به اندازه کافی ) آیات و نشانه ها را برای اهل یقین (و حقیقت جویان ) روشن ساختهایم .

119ما تو را به حق برای بشارت و تهدید (مردم جهان ) فرستادیم و تو مسئول گمراهی دوزخیان (پس از ابلاغ رسالت ) نیستی .

تفسیر:

بهانه دیگر: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟

به تناسب بهانه جوئیهای یهود در نخستین آیات فوق، سخن از گروه دیگری از بهانهجویان است که ظاهرا همان مشرکان عرب بودندمی گوید: ((افراد بی اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی گوید؟ و چرا آیه و نشانهای بر خود ما نازل نمی شود؟)) (و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیة


@@تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه :423@@@

در حقیقت این گروه که قرآن از آنها به عنوان الذین لا یعلمون (آنها که نمی دانند) یاد کرده، دو در خواست غیر منطقی داشتند:

1 چرا خداوند مستقیما با ما سخن نمی گوید؟

2 چرا آیهای بر خود ما نازل نمی شود

قرآن در پاسخ این ادعاهای لجوجانه و خودخواهانه می گوید:(( پیشینیان آنها نیز همین گونه سخنان داشتند، دلها و افکارشان مشابه است، ولی ما آیات و نشانه ها را (به مقدار کافی ) برای آنها که حقیقت جو و اهل یقین هستند روشن ساختیم )) (کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الایات لقوم یوقنون ).

اگر براستی منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) نازل کردیم نشانه روشنی بر صدق گفتار او است، چه لزومی دارد که بر هر یک یک از افراد مستقیما و مستقلا آیاتی نازل شود؟ و چه معنی دارد که من اصرار کنم باید خدا مستقیما با خود من سخن بگوید ؟! نظیر این سخن را در سوره مدثر آیه 52 نیز می خوانیم : بل یرید کل منهم ان یؤتی صحفا منشرة : (( هر یک از آنها انتظار دارند اوراق متعددی از آیات بر آنها نازل گردد))! چه انتظار بیجائی ؟ اصولا این کار، علاوه بر اینکه هیچگونه ضرورتی ندارد بر خلاف حکمت پروردگار است زیرا اولا اثبات صدق پیامبران برای همه مردم از طریق آیاتی که بر خود آنها نازل می شود کاملا ممکن است .

ثانیا نزول آیات و معجزات بر هر کس ممکن نیست، یکنوع شایستگی و آمادگی و پاکی روح لازم دارد، این درست به آن میماند که تمام سیمهای شبکه وسیع برق یک شهر (اعم از سیمهای قوی و بسیار نازک ) انتظار داشته باشند که همان برق فوق العاده نیرومندی که به نخستین کابلهای قوی منتقل می شود به آنها


@@تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه :424@@@

نیز منتقل گردد، مسلما این انتظار، انتظار غلط و نابجائی است، آن مهندسی که آن سیمها را برای انجام وظائف مختلف تنظیم نموده سهم همه آنها را منظور کرده، بعضی بلاواسطه از مولد برق نیرو می گیرند و بعضی با واسطه با ولتاژهای مختلف .

آیه بعد روی سخن را به پیامبر کرده و وظیفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحی و بهانهجوئیهای دیگر مشخص می کند می گوید: ((ما تو را به حق برای بشارت و انذار (مردم جهان ) فرستادیم )) (انا ارسلناک بالحق بشیرا و نذیرا).

تو وظیفه داری دستورات ما را برای همه مردم بیان کنی معجزات را به آنها نشان دهی و حقایق را با منطق تبیین نمائی، و این دعوت باید توام با تشویق نیکوکاران، و بیم دادن بدکاران، باشد، این وظیفه تو است .

((اما اگر گروهی از آنها بعد از انجام این رسالت ایمان نیاوردند تو مسئول گمراهی دوزخیان نیستی )) (و لا تسئل عن اصحاب الجحیم ).

نکته ها

نکته : 1 دلهای آنها همانند یکدیگر است

در آیات فوق خواندیم که قرآن می گوید: این بهانهگیریها تازگی ندارداقوام منحرف پیشین نیز همین حرفها را داشتند، گوئی دلهای آنها درست همانند هم ساخته شده، این تعبیر اشاره به این نکته نیز می باشد که گذشت زمان و تعلیمات پیامبران می بایست این اثر را گذارده باشد که نسلهای آینده سهم بیشتری از آگاهی پیدا کنند و سخنان بیاساسی که نشانه نهایت جهل و نادانی است کنار بگذارند، اما متاسفانه این گروه از این برنامه تکاملی هیچگونه سهمی نبرده اند


@@تفسیر نمونه، جلد 1، صفحه :425@@@

همچنان در جا میزنند، گوئی تعلق به هزاران سال قبل دارند و گذشت زمان کمترین تکانی به فکر آنها نداده است .