فهرست کتاب


تفسیر نمونه، جلد1

آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان

تفسیر:

نعمت اسرار آمیز حیات

قرآن در دو آیه فوق با ذکر یک سلسله از نعمتهای الهی و پدیده های شگفت انگیز آفرینش انسانها را متوجه پروردگار و عظمت او می سازد، و دلائلی را که در گذشته (آیه 21 و 22 همین سوره ) در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تکمیل می کند.

قرآن در اینجا برای اثبات وجود خدا از نقطهای شروع کرده که برای احدی جای انکار باقی نمی گذارد و آن مساءله پیچیده حیات و زندگی است .

نخست می گوید: چگونه شما خدا را انکار می کنید در حالی که اجسام


@@تفسیر نمونه، جلد1، صفحه : 160@@@

بی روحی بودید و او شما را زنده کرد و لباس حیات بر تنتان پوشانید (کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ).

قرآن به همه ما یادآوری می کند که قبل از این شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بیجان مرده بودید، و نسیم حیات اصلا در کوی شما نوزیده بود.

ولی اکنون دارای نعمت حیات و هستی می باشید، اعضاء و دستگاه های مختلف، حواس و ادراک به شما داده شده، این هستی و حیات را چه کسی به شما عطا کرده آیا خود به خویشتن دادید؟

بدیهی است هر انسان منصفی بدون هیچ تردید اعتراف می کند که این نعمت از خود او نیست، بلکه از ناحیه یک مبدء عالم و قادر به او رسیده است، کسی که تمام رموز حیات و قوانین پیچیده آن را می دانسته، و بر تنظیم آن قدرت داشته، آنگاه جای این سؤال است که پس چرا به خدائی که بخشنده حیات و هستی است کفر می ورزید؟.

امروز برای همه دانشمندان مسلم شده که ما در این جهان چیزی پیچیده تر از مساءله حیات و زندگی نداریم، چرا که با تمام پیشرفتهای شگرفی که در زمینه علوم و دانشهای طبیعی نصیب بشر گردیده، هنوز معمای حیات گشوده نشده است این مساءله آنقدر اسرار آمیز است که افکار ملیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده، ممکن است در آینده در پرتو تلاشهای پیگیر، انسان از رموز حیات، تدریجا آگاه گردد، ولی مساءله این است که آیا هیچکس می تواند چنین امر فوق العاده دقیق و ظریف و پر از اسرار را که نیازمند به یک علم و قدرت فوق العاده است به طبیعت بیشعور که خود فاقد حیات بوده است نسبت دهد.

اینجا است که می گوئیم پدیده حیات در جهان طبیعت بزرگترین سند اثبات وجود خدا است که پیرامون آن کتابها نگاشته اند، و قرآن در آیه فوق مخصوصا


@@تفسیر نمونه، جلد1، صفحه : 161@@@

روی همین مساءله تکیه کرده است، که ما فعلا با همین اشاره کوتاه از آن می گذریم .

پس از یادآوری این نعمت، دلیل آشکار دیگری را یادآور می شود و آن مساءله مرگ است می گوید: ((سپس خداوند شما را می میراند)) (ثم یمیتکم ).

انسان می بیند اقوام و خویشان و بستگان و آشنایان یکی پس از دیگران می میرند و جسد بیجان آنها زیر خاکها مدفون می شود، اینجا نیز جای تفکر و اندیشه است، چه کسی هستی را از آنها گرفت اگر هستی آنها از خودشان بود، باید جاودانی باشد، اینکه از آنها گرفته می شود دلیل بر این است که دیگری به آنها بخشیده .

آری آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است، چنانکه در آیه 2 سوره مالک می خوانیم : الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا:((او خدائی است که حیات و مرگ را آفریده که شما را در میدان حسن عمل بیازماید)).

قرآن پس از ذکر این دو دلیل روشن بر وجود خدا و آماده ساختن روح انسان برای مسائل دیگر در دنباله این بحث به ذکر مساءله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته، می گوید: سپس بار دیگر شما را زنده می کند (ثم یحییکم ).

البته این زندگی پس از مرگ به هیچوجه جای تعجب نیست چرا که قبلا نیز انسان چنین بوده است و با توجه به دلیل اول یعنی اعطای حیات به موجود بیجان، پذیرفتن اعطای حیات پس از متلاشی شدن بدن، نه تنها کار مشکلی نیست بلکه از نخستین بار آسانتر است هر چند آسان و مشکل برای وجودی که قدرتش بی انتها است مفهومی ندارد!).

عجب اینکه گروهی بودند که در حیات دوباره انسانها تردید داشته و دارند در حالی که حیات نخستین را که از موجودات بیجان صورت گرفته می دانند.

جالب اینکه قرآن در آیه فوق، پرونده حیات را از آغاز تا انتها در برابر دیدگان انسان گشوده، و در یک بیان کوتاه آغاز و پایان حیات، و سپس مساءله معاد


@@تفسیر نمونه، جلد1، صفحه : 162@@@

را در برابر او مجسم ساخته است .

و در پایان این آیه می گوید:((سپس به سوی او بازگشت می کنید)) (ثم الیه ترجعون ).

مقصود از رجوع به سوی پروردگار همان بازگشت به سوی نعمتهای خداوند می باشد، یعنی در قیامت و روز رستاخیز به نعمتهای خداوند بازگشت می کنید شاهد این گفته آیه 36 سوره انعام است که می فرماید:

و الموتی یبعثهم الله ثم الیه یرجعون :((خداوند مردگان را بر می انگیزد سپس به سوی او بازگشت می کنند.))

ممکن است منظور از رجوع به سوی پروردگار حقیقتی از این دقیقتر و باریکتر باشد و آن اینکه همه موجودات در مسیر تکامل از نقطه عدم که نقطه صفر است شروع کرده و به سوی بی نهایت که ذات پاک پروردگار است پیش می روند، بنابر این با مردن، تکامل تعطیل نمی شود و بار دیگر انسان در رستاخیز به زندگی و حیات در سطحی، عالیتر باز می گردد و سیر تکاملی او ادامه می یابد.

پس از ذکر نعمت حیات و اشاره به مساءله مبدء و معاد، به یکی دیگر از نعمتهای گسترده خداوند اشاره کرده می گوید: او خدائی است که آنچه روی زمین است برای شما آفریده (هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا).

و به این ترتیب ارزش وجودی انسانها و سروری آنان را نسبت به همه موجودات زمینی مشخص می کند، و درست از اینجا در می یابیم که این انسان را خدا برای امر بسیار پر ارزش ‍ و عظیمی آفریده است، همه چیز را برای او آفریده او را برای چه چیز؟ آری او عالیترین موجود در این صحنه پهناور است و از تمامی آنها ارزشمندتر.

تنها این آیه نیست که مقام والای انسان را یادآور می شود، بلکه در قرآن


@@تفسیر نمونه، جلد1، صفحه : 163@@@

آیات فراوانی می یابیم که انسان را هدف نهائی آفرینش کل موجودات جهان معرفی می کند، چنانکه در آیه 13 سوره جاثیه آمده است : و سخر لکم ما فی السماوات و الارض : ((آنچه در آسمانها و هر چه در زمین است مسخر شما قرار داد.))

و در جای دیگر به طور مشروحتر می خوانیم :

و سخر لکم الفلک ....**سوره ابراهیم آیه 32 و 33.***

و سخر لکم الانهار ....**همان***

و سخر لکم اللیل و النهار ...**همان***

و سخر لکم البحر ....**سوره جاثیه آیه 12.***

و سخر لکم الشمس و القمر ...:**سوره ابراهیم آیه 32.***

((کشتی ها را مسخر شما ساخت ... نهرها را مورد تسخیر شما قرار داد ... شب و روز را مسخر فرمانتان کرد ... شما را بر دریاها و اقیانوسها مسلط ساخت ... خورشید و ماه را نیز فرمانبردار و در خدمت شما قرار داد ...

(بحث بیشتر در این زمینه را در جلد دهم، صفحه 120، ذیل آیه 2 سوره رعد و نیز در همان جلد ذیل آیات 32 و 33 سوره ابراهیم، صفحه 349 مطالعه می فرمائید).

بار دیگر به دلائل توحید باز گشته می گوید:((سپس خداوند به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود، و او به هر چیز آگاه است )) (ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سماوات و هو بکل شی ء علیم ).

جمله ((استوی )) از ماده ((استواء)) گرفته شده که در لغت به معنی تسلط و احاطه کامل و قدرت بر خلقت و تدبیر است، ضمنا کلمه ((ثم )) در جمله ((ثم استوی الی السماء)) الزاما به


@@تفسیر نمونه، جلد1، صفحه : 164@@@

معنی تاءخیر زمانی نیست بلکه می تواند به معنی تاءخیر در بیان و ذکر حقایقی پشت سر هم بوده باشد.

نکته ها

1- تناسخ و عود ارواح

آیه فوق، از جمله آیات متعددی است که عقیده به تناسخ را صریحا نفی، می کند، زیرا عقیده مندان به تناسخ چنین می پندارند که انسان بعد از مرگ بار دیگر به همین زندگی باز می گردد منتها روح او در جسم دیگر ( و نطفه دیگر) حلول کرده و زندگی مجددی را در همین دنیا آغاز می کند و این مساءله ممکن است بارها تکرار شود، این زندگی تکراری در این جهان را تناسخ یا عود ارواح می نامند.

آیه فوق صریحا می گوید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعا این حیات همان زندگی در رستاخیز و قیامت است، و به تعبیر دیگر آیه می گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید، نخست مرده بودید (در عالم موجودات بی جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد، سپس می میراند و بار دیگر زنده می کند، اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود.

همین مضمون در آیات متعدد دیگر قرآن نیز به چشم می خورد که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.**موضوع رجعت نمی تواند در این مسأله اشکالی ایجاد کند زیرا رجعت تنها برای عده خاصی است و جنبه عمومی و همگانی ندارد در حالی که آیه بالا یک حکم کلی را بیان می کند.***

بنابر این عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده، عود ارواح می نامند از نظر قرآن باطل و بی اساس است .


@@تفسیر نمونه، جلد1، صفحه : 165@@@

بعلاوه ما دلائل عقلی روشنی داریم که این عقیده را نفی می کند و آن را به عنوان یکنوع ارتجاع و عقب گرد در قانون تکامل اثبات می نماید که در جای خود از آن سخن گفته ایم .**به کتاب (عود ارواح و ارتباط با ارواح) مراجعه فرمائید.***

ذکر این نکته نیز لازم است که بعضی شاید آیه فوق را اشاره به حیات برزخی بدانند، در حالی که آیه هیچ دلالتی بر آن ندارد، تنها می گوید: شما قبلا جسم بیجانی بودید، خداوند شما را زنده کرد، بار دیگر می میراند (اشاره به مرگ در پایان زندگی این دنیا است ) سپس زنده می کند (اشاره به حیات آخرت ) سپس سیر تکاملی خود را به سوی او ادامه می دهید.