فهرست کتاب


تفسیر نور جلد 7

حاج شیخ محسن قرائتی‏

سوره کهف آیه 94

(94) قَالُواْ یَذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً
(آن مردم) گفتند: ای ذوالقرنین! همانا (قوم) یأجوج ومأجوج در این سرزمین فساد می کنند، آیا ما برای تو خرج و هزینه ای قرار دهیم تا میان ما وآنان سدّی ایجاد کنی (تا از شرّشان ایمن شویم)؟
نکته ها:
«خراج» چیزی است که از زمین خارج می شود، و «خَرج» به آنچه از مال خارج می گردد گفته می شود.
مفسّران و مورّخان، با استفاده از قرائن موجود می گویند: مراد از یأجوج و مأجوج همان قبایل مغول و تاتار می باشند.
در روایتی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: ذوالقرنین قومی را یافت که به او گفتند: قوم یأجوج و مأجوج پشت این کوه هستند و هنگام برداشت محصول و میوه ها هجوم آورده و همه را غارت یا نابود می کنند، آیا ما برای تو سالیانه هزینه ای را قرار دهیم تا برای ما سدّی بسازی.**تفسیر نورالثقلین.***
پیام ها:
1- هرجا مردم احساس نیاز کردند، سرمایه گذاری هم می کنند. (فهل نجعل لک خرجاً) در آیه ی 77 این سوره مردم قطعه نانی به دو پیامبر خدا ندادند، ولی در این آیه، حاضرند سرمایه گذاری کلان کنند.
2- اولیای خدا بهترین کسانی اند که می توانند ایجاد امنیّت کنند و گره گشای مردم باشند. (یا ذاالقرنین...تجعل بیننا... سدّاً)
3- نیاز به امنیّت بیش از مسکن ولباس است. (نجعل لک خرجاً علی ان تجعل... سدّاً) (مردمی که در برابر خورشید، سایه بان ولباس نداشتند، از ذوالقرنین امنیّت خواستند، نه پوشش.)
4- در جوامع انسانی، امنیّت وآسایش از اهمیّت ویژه ای برخوردار است. (تجعل بیننا وبینهم سدّاً) لذا سخت ترین کیفرها نیز برای برهم زنندگان امنیّت است.**اشاره به آیاتی که کیفر «مفسدین فی الارض» را بیان می کند.***
5 - حبس و محدود کردن تبهکاران، جایز است. (سدّاً)

سوره کهف آیه 95

(95) قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً
(ذوالقرنین در پاسخ) گفت: آنچه پروردگارم در آن به من قدرت داده، (از کمک مالی شما) بهتر است. پس مرا با نیرویی کمک کنید تا میان شما و آنان سدّی محکم بسازم.

سوره کهف آیه 96

(96) ءَاتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُواْ حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً
پاره های آهن برای من بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه (با انباشتن پاره های آهن) برابر شد، گفت: بدمید؛ تا وقتی که آن را (مانند) آتشی گرداند، گفت: مس گداخته و آب شده بیاورید تا روی آهن ها بریزم.