سوره کهف آیه 78
(78) قَالَ هَذَا فِراقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَّلَیْهِ صَبْراً
(خضر) گفت: این (بار) جدایی میان من و توست، بزودی تو را از تأویل و راز آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت.
نکته ها:
«تأویل» به معنای ارجاع و بازگشت دادن است و به هرکاری که به هدف برسد یا پرده از اسراری بردارد گفته می شود.
جداییِ خضر از موسی به پیشنهاد خود موسی بود که گفت: «ان سألتک عن شی ء بعدها فلا تصاحبنی» و زمینه ی آن را با سؤال ها و اعتراض های مکرّر و تنها گذاشتن او در ساختن دیوار فراهم کرد.
از موسی پرسیدند: سخت ترین لحظاتی که بر تو گذشت، کدام لحظه بود؟ گفت: با آنکه از فرعونیان تهمت ها شنیدم و از بنی اسرائیل بهانه جویی ها دیدم، ولی دشوارترین زمان، آن لحظه ای بود که خضر گفت: «هذا فراق بینی و بینک».**محجّة البیضاء و تفسیر ابوالفتوح.***
بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران - کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران
پیام ها:
1- هر کس قدر وصال را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. (هذا فراق...)
2- به کوچکترین انتقادی یاران خود را از دست ندهیم. خضر بعد از چند مرحله فرمود: (هذا فراق...)
3- هر چه سریعتر ابهام ذهنی دیگران را بر طرف کنید. (سأنبّئک)
4- با تعلیم حکمت، ظرفیّت افراد را افزایش دهیم. (سأنبّئک بتأویل مالم تستطع علیه صبراً)
5 - حوادث ظاهری، گاهی جنبه ی باطنی هم دارد. (تأویل مالم تستطع علیه صبراً)
سوره کهف آیه 79
(79) أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً
اما آن کشتی (که سوراخ کردم) از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می کردند. خواستم آن را معیوبش کنم، (چون) در کمین آنان پادشاهی بود که غاصبانه و به زور، هر کشتی (سالمی) را می گرفت.
نکته ها:
«وراء» به هر مکان پنهانی و پوشیده گفته می شود؛ خواه آن مکان روبروی انسان باشد، یا پشت سر او.
آنچه را انسان مشاهده می کند، یک چهره ی ظاهری امور است که چه بسا برای آن، چهره ی باطنی نیز وجود داشته باشد. ظاهر کارهای خضر در دیدگاه حضرت موسی کار خلاف بود، ولی در باطن آن، راز و رمز و حقیقتی نهفته بود.
خضر، کشتی را به گونه ای سوراخ نکرد که آب در آن رفته وسبب غرق شود، بلکه آن را معیوب ساخت. چه بسا عیب ها ونواقصی که مصلحت ها در آن است.**بسا شکست کز آن کارها درست شود کلید رزق گدا پای لنگ و دست شل است (صائب)***
معیوب کردن کشتی برای آن بود که به دست آن پادشاه ستمگر نیفتد و آن بینوایان، بینواتر نشوند. در واقع دفع اَفسد به فاسد بود. که این کار همه کس نیست و تشخیص اهمّ و مهم کار دین شناسان عمیق است.
اهل بیت علیهم السلام ، گاهی برخی یاران خالص خود را در حضور دیگران نکوهش و عیبجویی می کردند، تا مورد سوءظنّ حکومت ستمگر قرار نگیرند و جانشان سالم بماند. چنان که امام صادق علیه السلام از زراره انتقاد علنی کرد تا از آزار عبّاسیان درامان باشد، سپس به او پیام داد که برای حفظ جان تو چنین کردم. آنگاه این آیه را تلاوت کردند: «اما السفینة...» و فرمودند: تو بهترین کشتی این دریایی که طاغوت در پی تو و مراقب توست.**تفسیر نورالثقلین.***
کسانی پا به دنیای اسرار گذاشته و به باطن اشیا آگاه می شوند که از مرحله ی ظاهر گذشته باشند، همچون موسی علیه السلام که عالم به شریعت بود و به آن عمل می کرد، در دوره ی همراهی با خضر، به اسرار باطنی نیز آگاه شد.
پیام ها:
1- مراعات نظم در شیوه ی آموزش مهم است. سؤال اوّل از شکستن کشتی بود، ابتدا پاسخ همین سؤال مطرح می شود. (امّا السفینة)
2- اسرار ناگفته و راز کارها، روزی آشکار می شود. (امّا السفینة)
3- شخص حکیم، هرگز کار لغو نمی کند و اعمالش براساس حکمت ومصلحت است.** گر خضر، در بحر کشتی را شکست صد درستی، در شکست خضر هست (مولوی)*** (امّا السفینة)
4- افراد متعهّد، باید حافظ حقوق و اموال محرومان باشند. (فکانت لمساکین...)
5 - اولیای خدا دلسوز مساکین و محرومانند. (لمساکین)
6- چه بسا کسانی با داشتن سرمایه و کار، باز هم درآمدشان برای مخارجشان کافی نباشد و از نظر قرآن، مسکین محسوب شوند. (مساکین یعملون)
7- شرکت در سرمایه وکار، عقد قانونی ودر ادیان قبل نیز بوده است.(مساکین یعملون)
8 - باید حاکمان غاصب را از دست یابی به اموال مردم محروم کرد. (اعیبها... ملک یأخذ)
9- دفع افسد به فاسد جایز ورعایت اهمّ ومهم لازم است. (اعیبها... ملک یأخذ)
10- طاغوت ها به کم راضی نیستند. به فقرا و سرمایه های اندک هم رحم نمی کنند. (یأخذ کل سفینةٍ)
11- هر چند کار خضر به فرمان خدا بود، (ما فعلتُه عن أمری) امّا برای رعایت ادب، عیب دار ساختن کشتی را به خود نسبت داد. (أعیبها)
12- کار پیامبران معمولاً براساس قوانین ظاهری است، امّا وظیفه ی خضر، براساس واقعیّات بود. (اردت ان اعیبها... ملک یأخذ)
سوره کهف آیه 80
(80) وَأَمَّا الْغُلَمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَآ أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَناً وَ کُفْراً
و امّا نوجوان (که او را کشتم) پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند. ترسیدیم که او آن دو را به کفر و طغیان وا دارد.