فهرست کتاب


تفسیر نور جلد 7

حاج شیخ محسن قرائتی‏

سوره اِسراء آیه 81

(81) وَقُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ کَانَ زَهُوقاً
و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنی است.
نکته ها:
«حقّ»، به معنای ثابت و باقی است. لذا خدا و هرچه از سوی باشد حقّ است. «حقّ» یکی از نام های خداوند است. کلمه ی «زَهوق» به معنای رفتن است. «زهق نفسه» یعنی روح از بدنش خارج شد.
برای این آیه مصادیقی همچون ظهور اسلام، ورود به مدینه، فتح مکّه و شکستن بت ها را گفته اند که در همه ی آنها باطل شکست خورده است. ولی آیه دارای مفهوم گسترده ای است و فنای باطل و بقای حق را نوید می دهد.
قرآن می فرماید: (نقذف بالحقّ علی الباطل فیدمغه)**انبیاء، 18.*** ما حقّ را بر سر باطل می کوبیم و آن را نابود می سازیم. و در این صورت است که باطل رفتنی است. بنابراین حقّ باید با قدرت و کوبنده بر باطل هجوم آورد.
بقای حقّ و نابودی باطل یک سنّت وقانون الهی است، نه پنداری و تصادفی، هر چند پیروان حقّ کم طرفداران باطل زیاد باشند. چرا که حقّ همچون آب، ماندگار و باطل مانند کف، ناپایدار و فانی است. (فامّا الزَبَد فیذهب جُفاءً و امّا ما ینفع الناس فَیَمکث فی الارض)**رعد، 17.***
پیام ها:
1- پیامبر باید با قاطعیّت، پیروزی نهایی حقّ را به مردم اعلام کند. (قل جاء الحق)
2- باید حقّ را به میدان آورد تا باطل از بین برود. (جاء...زهق)
3- عاقبت، باطل رفتنی و نابودی شدنی است و حقّ، باقی و پایدار. (جاء...زهق) (فعل ماضی نشانه قطعی بودن است.)
4- از جلوه ها و مانورهای باطل نباید هراسید که دوامی ندارد. (کان زهوقاً)

سوره اِسراء آیه 82

(82) وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّلِمِینَ إِلَّا خَسَاراً
و آنچه از قرآن فرو می فرستیم، مایه ی شفا(ی دل) و رحمتی برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمی افزاید.
نکته ها:
کلمه ی «مِن» در «من القرآن»، به معنای «بعض» نیست تا دلالت کند بر اینکه بعضی از قسمت های قرآن شفاست، بلکه بیان می کند که آنچه از قرآن نازل می شود، شفابخش است.
با آنکه قرآن برای هدایتِ همه است؛ «هدیً للنّاس» ولی تنها کسانی از این نور بهره می برند که پنجره ی روح خود را به سوی آن باز کنند و لجاجت و عناد را کنار گذاشته، با روحی سالم به سراغ قرآن روند؛ «هدیً للمتّقین» و لذا لجوجانِ بیماردل را جز خسارت نمی افزاید. مانند باران که وقتی بر مرداری ببارد، بوی تعفّن برخیزد، هر چند باران زلال و پاک است.
استدلال قرآن، رکود فکری را شفا می دهد؛ موعظه ی قرآن، قساوت را درمان می کند؛ تاریخ قرآن تحیّر را برطرف می سازد؛ زیبایی آهنگ و فصاحتش روح فراری را جذب می کند؛ قوانین و احکامش عادات خرافی را ریشه کن می سازد؛ تلاوت و تدبر در آن، بیماری غفلت را شفا می بخشد؛ تبرّک به آن، امراض جسمی را شفا می دهد و رهنمودهای آن، تاریکی ها را روشن می کند.
شفای قرآن با شفای داروهای مادّی تفاوت های زیادی دارد. داروی قرآن، ضرری را به دنبال ندارد، کهنه نمی شود و تاریخ مصرف ندارد. شفا یافته ی قرآن عامل شفای دیگران می شود. در نسخه ی شفای قرآن اشتباه نیست، همیشه و در اختیار همه است، طبیب این دارو، هم ما را می شناسد، هم دوستمان دارد و هم نتیجه ی نسخه اش ابدی است، نسخه و داروی او هم مشابه ندارد.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «فانّ القرآن شفاءٌ من اکبر داء و هوالکفر و النفاق و الغی و الضلال»**نهج البلاغه، خطبه 176.***، قرآن درمان بزرگ ترین دردهاست که کفر و نفاق و گمراهی باشد.
خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است: (کتب علی نفسه الرحمة)**انعام، 12.*** و پیامبرش را برای جهانیان، رحمت قرار داده است، (رحمة للعالمین)**انبیاء، 107.*** هم امّتش نسبت به هم رحمت دارند، (رحماء بینهم)**فتح، 29.*** و هم کتابش رحمت است. (شفاء و رحمة)
پیام ها:
1- چون قرآن از جانب خدایی است که خالق بشر و فطرتِ اوست، قوانین آن نیز با فطرت مطابق و نجات دهنده ی اوست. (شفاء)
2- آنچه از سوی خدای رحمان و رحیم باشد، رحمت است. (رحمة للمؤمنین)
3- چون کافران به اوامر و نواهی قرآن عمل نمی کنند، نزول هر دستور، جرمشان را بیشتر و خسارتشان را افزون تر می سازد. (لایزیدالظالمین الا خساراً)

سوره اِسراء آیه 83

(83) وَإِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنْسَنِ أَعْرَضَ وَنََا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَؤُساً
و هرگاه که به انسان نعمتی عطا کردیم، روی گرداند و شانه ی خودرا (از روی تکبّر) چرخاند و چون (کمترین) گزندی به او رسد (از همه چیز) مأیوس و نومید شود.
نکته ها:
«نابجانبه» یعنی به سوی خود رفته، به خود گرایش می یابد و شانه می چرخاند.
پیام ها:
1- رفاه و آسایش، زمینه ساز غفلت است. (اذا انعمنا، اعرض)
2- انسان به جای اینکه نعمت را از خدا بداند و به او بگرود، آن را از فکر، استعداد، نبوغ و کار خود می پندارد و خدا را رها می کند. (نأبجانبه)
3- نعمت ها از خداست، ولی شرّ وبدی از عملکرد خودماست. (انعمنا، مسّه الشرّ)
4- انسان آن قدر ضعیف است که با نعمتی، گرفتار غفلت شده و با سختی و حادثه ی کوچکی، نا امید می شود.(اذا انعمنا...اعرض، اذا مسه الشر کان یؤساً)