پای درس پروردگار (جلد پانزدهم)

استاد جلال الدین فارسی

98. عدم دولت - دگرتباهگری

در بیان فلسفی تاریخ ناگزیریم گزارشهای مورخان را مد نظر قرار داده حتی الامکان مصطلحات و الفاظ بکار رفته در آن را بیاوریم تا گواهیهای مورخان قابل استناد به ایشان بماند و از اعتبار نیفتد. رعایت این قاعده در درسهای اخیر عباراتمان را بشکلی در آورد که وجود دولتهایی در اروپای اواخر قرون وسطی تا پایان قرون جدید و مآلاً پس از آن را افاده می نماید و خواننده عزیز را این گمان دست می دهد که اروپاییان طی آن روزگاران برخوردار از دولتاند و نظمی سیاسی و نه هرج و مرج برقرار است. و این خلاف واقع تاریخی تکوینی است.
واقعیت اروپای آن عصر، عدم دولت است. چه، تعریف عام دولت یا سازمان سیاسی جامعه، پیدایش خدمات عمومی است که اولین آنها و در راس دیگر خدمات عمومی سه خدمت دفاع ملی، حل و فصل دعاوی، و کیفر مجرمان قرار دارند. و این مستلزم سه نهاد دفاع ملی، دادگستری، و امور انتظامی است. و چون انجام این خدمات بدون جمع مالیات و تامین هزینه های عمومی امکان پذیر نیست خدمت مالیه یا وزارت دارایی گریزناپذیر نیست. چنین دولتی، دولت حداقلی است. به مرور زمان و با تکامل جوامع، دولت حداقلی به دولت حداکثری تبدیل شده ارتقا می یابد، دولتی که برخی از مسؤولانش بر آموزه های وحیانی احاطه داشته قادرند مردم را رشد معنوی داده از طریق خدمت تعلیم و تربیت، آنان را در مراتب قرب خدا بالا ببرند. یا اگر از چنین مسؤولان نادری محروم اند به علت شرایط اقلیمی و اقتصادی، کمر به خدماتی نظیر سدسازی، حفر ترعه و نگهداری آن ببندند چنانکه در عهد باستان در بین النهرین، مصر، و جلگه پهناور سند اتفاق می افتد. راهسازی و راهداری، بازرگانی، کشتیرانی، بهداشت و درمان، علوم و تحقیقات و فناوری، و اقتصاد بتدریج بر آنها افزوده می شود تا نوبت به وزارت و خدمت محیط زیست برسد.
دو خدمت عمومی دفاع ملی، و انتظامات - جلب و دفع مجرمان داخلی - هدف امنیت عمومی مردم را در برابر مهاجمان بیگانه و تبهکاران درون کشور تضمین می کند. چه، گروه نخست قصد تصرف اراضی، اموال و ثروتهای ملی و برده گیری مردم را دارند؛ و گروه دوم نیز متعرض همین اشیاء و خود مردم یا جان ایشان هستند. حکومت کنندگان راستین قاعدتاً در برابر مهاجمان به مردم و غارتگران اموال آنان قرار می گیرند نه این که خودشان همان تعدیات را نسبت به مردم و ثروت و درآمدشان داشته باشند.
در حالی که از مشاهده و ملاحظه اکثریت قریب به اتفاق پادشاهان اروپا و طاغوتچه هایی که نام ارباب رعیت را دارند و القابی چون دوک، سینور، و پرنس را یدک می کشند از جنس مهاجمان بیگانه و دزدان و جانیان داخلی اند. بدتر از آنها، چون کارهای دشمن و مجرمان داخلی را لباس قانون، حق مالکیت و حق حاکمیت هم پوشانده موجه جلوه می دهند. نه دزد و قاتل بی سر و پا و نه مهاجم بیگانه هیچگاه ادعای قانونی بودن یا مشروعیت کار خویش را ندارد؛ لکن این جماعت حتی اجازه اعتراض و دادخواهی و تظلم هم به قربانیان خویش نمی دهند. و این، رنج آورتر، اهانت آمیزتر، و دردناک تر است. غارتگری بیگانه هر چند سال یکبار و متناوب است و این دائمی و شبانه روزی. دزد غالبا شب به سراغ اموال مردم می رود و غیر مسلح است حال آن که اینها روز و بی خجالت و مسلحانه می روند.
رعیت اروپا، مردم زحمتکش، مولد، و مستضعف اند. حقوقشان از حال و مال و محصولات گرفته تا نام و حیثیت و عقیده و ایمان، پایمال مستکبران و مترفان سلطه گر است. براستی بی پناه و بی حامی و بی دفاع اند. در شرایط عدم دولت بسر می برند. با دشمنی خانگی و بومی بسر می برند و درگیراند. ذات و اسارتی سخت تر از این بشریت به چشم خود ندیده است.
مستکبران بیش از مترفان نسبت به ایشان ستم روا می دارند. چه، بر خلاف مترفان تنها از غارت و باجگیری و استثمار ایشان لذت نبرده دگر تباهگری فرهنگی و جسمی را نیز بر آن می افزایند. آن مردم بی پناه را هر چه ذلیل تر می خواهند و حتی با زجر و شکنجه کشته یا در آتش می سوزانند یا به دار می آویزند. غیر عادی ترین جنایتی که از آنان سر می زند کشتن با زجر و شکنجه ای است که طی آن از قربانی می خواهند اطاعت از آنها را بپذیرد و از اطاعت خدا به اطاعت طاغوت و موجود پست و منحطی مانند آنها تن در دهد. اسم این ذلت پذیری را نیز گذاشته اند در آمدن به دین شاه!
این تبهکاری که برای عموم مورخان غربی و حتی پاپها و کشیشان مجهول و ناشناخته می ماند و به مستکبران اختصاص دارد دگر تباهگری فرهنگی و نوع ویژه ای از اذلال است که تنها آموزه های وحیانی آن را بیان و روشن کرده و پروردگار متعال در درسش به بشر پرده از آن بر می دارد. در قرن هفتم میلادی به پیامبر خاتم علیه و علی آله السلام چنین وحی می فرستد: ... به آسمان برجدار (یا جهان برین و غیر طبیعی و غیر مادی واجد لایه های متعدد) سوگند، و به رخداد موعود (زندگی پس از مرگ هر کس، از جمله رخداد قیامت) سوگند، و به شاهد و به مشهود سوگند که آن سازندگان چاله های افروخته با آتش مایه دار کشته شدند همان دم که بر کنارش نشسته بودند به تماشای آنچه با مؤمنان می کنند. و از هیچ کارشان کینه به دل نگرفتند جز این کار که به خدای عزیز حمید ایمان می آورند همان که فرمانروایی جهان های برین و جهان طبیعی او راست، و خداوند شاهد هر چیزی است. بیشک، کسانی که مردان و زنان مؤمن را شکنجه کردند بعد توبه نکردند عذاب دوزخ را دارند و عذاب سوختن به آتش را یقیناً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند بهشتهایی دارند که از کف آنها جویها روان است، کامیابی بزرگ آن است...(47)
همین جنایت اختصاصی مستکبران در حق مردان و زنان مؤمن، در اروپایی که گرفتار وحوش سیاسی و بدترین نوع آنها یعنی مستکبران است در مقیاس سراسر قاره ای و مستمراً طی قرون متمادی از پادشاهان و طاغوتچه هایی که اربابان رعیت و اراضی آنان نام دارند سر می زند. از هانری هشتم شاه انگلیس (1547 - 1509م) یاد کردیم که کاتولیکها را به نام خائن به دار می آویزد و پروتستانها را به نام مرتد در آتش می افکند و بیش از پنجاه هزار انسان مؤمن را از این دو طریق شهید می کند چون حاضر نیستند از اطاعت پروردگارشان به اطاعت او در آیند. الیزابت (1603 - 1558م) نیز به دنبال او با شکنجه و آزار، کاتولیکها و پیروان حقیقی کالون را مجبور به اظهار اطاعت از شخص تبهکار خودش می کند.
مسیحیانی را که به حق و به حکم خرد حاضر نیستند بپذیرند که پیامبر عظیم الشأن خداوند، عیسی (علیه السلام) در نان و شراب ظهور و تجلی کرده است و پروتستان و یا پیرو کالون محسوب می شوند زیر شکنجه و آزار وادار به اظهار قبولی این پندار کفرآمیز می کنند وگرنه کشته می شوند.
در فرانسه، به سال 1534م فرانسوای اول فرمان پیگرد و دستگیری مسیحیان پروتستان را صادر می کند، و چهل نفر محکوم به اعدام شده و در آتش سوزانده می شوند. در جنوب فرانسه، دوپد به جان مردم ایالت وو می افتد، مردمی که از قرن سیزدهم تا آن روز در معرض هیچ تهدید و خطری نبوده اند بازیچه تهاجم وحشیانه این مستکبر می شوند. سه شهر و بیست و دو دهکده را آتش می زند؛ سه هزار نفر را به دار می آویزد؛ چند صد نفر را به بیگاری و بردگی می گیرد. حتی شماری از کودکان این مردم را گرفته به عنوان برده به غیر مسیحیان می فروشد (1545م). این جنایات چنان هولناک است که جمعی از علمای مسیحی به خشم آمده به آن اعتراض می نمایند. یکی از کشیشان پاریس اعدام پیروان لوتر را که در 1534م اتفاق می افتد اجرای حکمی وحشت انگیز می نامد. دوبله، اسقف اعظم پاریس، و سادوله اسقف ایالت کارپان تراس چهار سال مانع قتل عام ساکنان وو می شوند. اسقف اخیر می نویسد: من حافظ و پاسدار این مردم هستم و خطا و اشتباه مردم را حقیقت، و بویژه رفتار توأم با مهربانی و ملاطفت به ایشان تفهیم می کند نه مجازات و شکنجه و ارعاب. گفتار سادوله که با تعالیم عیسی (علیه السلام) مطابقت دارد به مذاق مستکبران درنده خویی که جز از ریختن خون و دگر تباهگری ارضا نمی شوند خوش نمی آید و این روحانیون خداترس و رحمدل را سرزنش کرده بی سیاست می خوانند. شاه یکی از آنهاست و به راستی آنان را دشمن سلطنت خود، و انقلابی می داند. به فرمان او از 1547 تا 1550م یعنی زمانی کمتر از سه سال فقط یکی از دادگاههای پاریس پانصد نفر را محکوم می کند. حبس ابد، سوختن در آتش، از جمله احکام این دادگاههاست. محکومی را که می خواهند بسوزانند با زنجیری بسته به بالای آتشی شعله ور به دار می کشند. اما اگر متعهد گردد که با مردمی سخنی نگوید امکان دارد که با او همراهی کرده او را زنده آتش بزنند و پیش از سوزاندن، به دار آویزند تا خفه شود. هرگاه محکوم متعهد به این شرط نشود جلاد اول زبانش را می برد و بعد او را زنده در آتش می سوزاند.
یکی از علمای مسیحی می نویسد: همانطور که پیروان عیسی (علیه السلام) شکنجه کافران را تحمل می کردند معتقدان مذهب کالون هم در تحمل شکنجه و آزار پایداری می نمودند. ریختن خون ایشان سبب افزایش پیروان کالون شد و آتشی که گرفتاران را می سوخت مردمان پاک نهاد با وجدان را متوجه آنان کرد.
بدینسان جنبش سیاسی انسانی - وحیانی مردم اروپا رشد و توسعه می یابد. محتوای فرهنگی آن عبارت است از مطالعه آزادانه انسانها و اندیشه و تعقل در وحی مکتوب یا آنچه ممکن است از وحی در کتابهای موجود و قابل دسترس باشد و نیز مطالعه حدیث پیامبران علیهم السلام، و پذیرش آگاهانه آنها، و پرهیز از عقاید کفر آلودی مانند الوهیت عیسی (علیه السلام)، و پرهیز از اعمال زشتی نظیر شرب خمر، ستم بر دیگران و کشتن آنان. این جنبش فرهنگی - سیاسی رفته رفته از فرانسه و آلمان به سایر جوامع نفوذ می کند. لکن همین نفوذ و پیدایش پایگاههای مردمی آن در کشورهای مختلف امکان سوء استفاده از آن را برای طاغوتچه ها و برای سلاطین فراهم می آورد. چنانکه در فرانسه پس از 1555م جمعی از طاغوتچه ها با تظاهر نفاق آمیز می توانند از این مستضعفان برای رسیدن به مطامعشان سوء استفاده کنند. مثلاً هر گاه پادشاهی برای ایجاد وحدت و امنیت و آرامش حکم به امنیت جانی و مال پروتستانها می دهد یا حکم به تساوی حقوق آنان با کاتولیکها منافع شوم و مطامع طاغوتچه ها و عقب ماندگان سیاسی اقتضا می نماید احساسات و دوستی و دشمنی های دسته ای از این مردم ناآگاه را مورد بهره برداری قرار دهند و حتی آنان را به کشتار و دگرتباهگری سایر مسیحیان وادارند.
در فرانسه همین اتفاق می افتد و می بینیم عده ای از پروتستانها به دگرتباهگری کاتولیکها دست می آلایند. و این جز طبق برنامه ریزی و سیاست طاغوتچه ها صورت نمی گیرد. کاترین دومدیسی (1589 - 1519م) نایب السلطنه منافع خود را در وحدت ملت و صلحا و آشتی اتباعش می بیند و می کوشد میان کاتولیکها و پروتستانهای صلح و صفا و دوستی برقرار باشد و اغماض مذهبی دوام یابد. صدر اعظم او، میشل دولوپیتال، در اجرای این سیاست با او همکاری و همرایی دارد و می گوید: کارد را در برابر فهم و ادراک، ارزشی نیست و کارآیی ندارد و می نویسد: این اسامی زشت: فرقه، حزب، گروه، پیرو کالون، پیرو لوتر، طرفدار پاپ، را از میان برداریم و در کلمه عیسوی یا مسیحی تغییر و تبدیلی ندهیم. این همان سیاستی است که سابقاً شارل پنجم در آلمان پیش گرفته است و می خواهد میان کاتولیکها و پروتستانها صلح باشد. این سیاست، مطامع طاغوتچه های مستکبر و مترف را به خطر می افکند و مانع می آید. پس به تحریک و طبق نقشه آنها، عده ای در جنوب فرانسه تلاش می کنند تا کاتولیکها را با تهدید به قتل و آتش زدن به ذلت و قبول اطاعت از امیری که طاغوتچه آنان باشد وادارند. جمعی که پروتستان نام دارند در مون توبان کاتولیکها را با ضرب تازیانه و چوب به مجلس وعظ خود می برند. در مون پلیه درب کلیسای اعظم را بسته چندین کاتولیک را می کشند. آتش هشت جنگ فرقه ای بر اثر این حوادث افروخته می شود، چهار جنگ در دوره شارل نهم - که کاترین دومدیسی، مادرش نیابت سلطنت را دارد - از 1562م تا 1574م. و چهار جنگ بعدی در دوره سلطنت هانری سوم و هانری چهارم. و طرفین از خارجیان کمک می گیرند.
همه این جنگها تنازع بقای وحوش سیاسی است، جنگ مستکبران علیه مترفان، مترفان علیه یکدیگر، و مستکبران علیه یکدیگر که مستضعفان قربانی آن می شوند؛ خواه ذلت - سلطه پذیر باشند و خواه انسانهای آزاده و انسانهای مؤمن به آموزه های وحیانی یعنی مردم پرهیزگار دشمن طاغوت و طاغوتچه ها.
شاهدی از فرانسه اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم می نویسد: اکثریت اشراف (طاغوتچه های ارباب رعیت و اراضی و اموال آنان) دیگر هواخواه شاه نیستند و ملت هم نه شاه (طاغوت) را می خواهد و نه شاهزاده و اشرافی را به رسمیت می شناسد. ناچیزترین فرد روستایی و دهقان نیز بر خود نمی پسندید که زیر بار اطاعت ایشان برود.(48) و این وصفی است نه محدود به فرانسه بلکه متعلق به سرتاسر اروپا، و تقریباً با تفاوتهایی چند، وضعیت عمومی تاریخ بشر و جغرافیای فرهنگی - سیاسی عصر حاضر است.
تعمیم این وصف بر اروپا را مورخان غربی نیز قبول دارند. می نویسند: در قرن هفدهم نیز مانند قرن شانزدهم، همه (طاغوتها، پادشاهان) بر این متفق اند که مردم مکلفند مطیع مذهبی پادشاه باشند و شاه حق دارد که مذهب خویش را بر مردم تحمیل کند. چنان که پیشتر نوشتیم در آلمان هم پس از جنگ سی ساله، معاهدات وستفالی (1648م) این حق را برای پادشاهان تثبیت می کند. خلاصه، دولت پروتستان انگلیس کاتولیکها را آزار می رساند و امپراتور کاتولیک، پروتستانها را شکنجه می کند.(49)
در فرانسه، لویی چهاردهم، فردای روز مرگ مازارن، صدر اعظمش، یعنی مارس 1661م، سیاست دگرتباهگری جسمی - فرهنگی را پیشه می کند و تصمیم می گیرد یک میلیون و دویست هزار پروتستان را به مذهب کاتولیک در آورد. البته این تعبیر خود او از سیاستش هست. واقعیت این است که به اطاعت و پرستش خودش در می آورد. و این در حالی است که از زمان صدور فرمان عفو، تا به آن روز پروتستانها هیچگاه به مخالفت با دولت و شاه برنخاسته اند و در دو شورش فروند شرکت نکرده اند و لویی چهاردهم قبلاً به همین خاطر از ایشان تمجید کرده است. سیاست دگرتباهگری وی که جز اذلال، ستم، تجاوز، هتک حرمت، و کشتن نیست بیست و پنجسال تمام طول می کشد. همه این جنایات را به این بهانه مرتکب می شود که در فرمان یا قانون نانت 1598م، تصریحی بر عدم انجام این جنایات نشده است. چون در فرمان نانت گفته نشده است که پروتستانها حق دارند هر وقت و هر طور دلشان می خواهد امواتشان را به خاک بسپارند و هنگام غسل تعمید و عروسی هر چند نفر که بخواهند گرد هم جمع شوند و یا به عنوان شاگرد در هر صنفی داخل شوند پس می توان در این موارد برای آنان حکم تازه داد. شاه تبهکار و بی شرم فرمانها صادر می کند که حکم قانون را دارد و به موجب آنها دفن اموات پروتستانها بعد از ساعت شش صبح و پیش از ساعت شش عصر ممنوع شده عدد تشییع کنندگان جنازه به سی نفر محدود می گردد. از آن پس در موقع عروسی یا غسل تعمید بیش از دوازده نفر نمی توانند شرکت کنند. معبدهایی را که پس از فرمان نانت ساخته اند خراب می کنند و در مدرسه های آنان فقط آموختن علوم اجتماعی مجاز است.
چندی بعد کار را برایشان سخت تر می گیرند. کودکان پروتستان در سن هفت سالگی که به موجب فرمان نانت، 1598م، زمان رشد شناخته می شود مختارند که بر خلاف نظر پدر و مادرشان به مذهب کاتولیک در آیند. پروتستانها را ابتدا از شغلهای دولتی و سپس از همه کارهای آزاد محروم می سازند، چنانکه نمی توانند منصب و شغل دولتی بخرند یا وکیل دعاوی و پزشک شوند. برای آنان کاری جز تجارت و صنعت نمی ماند. به همین سبب همه به بازرگانی و صنعتگری همت می گمارند و از این دو راه منافع و ثروت بسیار بدست می آورند.
دگر تباهگری طاغوت فرانسه به اینها محدود نمی شود و به فاسد کردن اخلاق پروتستانها نیز دست می آلاید. صندوقی به نام صندوق تغییر مذهب می سازد، 1676م، که به هر کس از پروتستانها که کاتولیک شود و مطیع شاه، شش فرانک پرداخت می کند. چند صد بینوا و بیمار با اظهار لفظی دایر بر مطیع شاه شدن هر یک شش فرانک می گیرند. جایزه چنین افرادی معافیت مالیاتی هم هست. این سیاست افساد فرهنگی، نتیجه معکوس می دهد و به مردم آگاه و پرهیزگار ثابت می نماید که شاه، تبهکار و مفسد فی الارض بیش نیست.
به امر طاغوت وقت، در سال 1680م استاندار پواتو برای ترویج طاغوت پرستی، پست ترین وحوش و درندگان روی زمین را که دراگونهای مزدور و مأمور مسلح باشند احضار کرده دستور می دهد به خانه پروتستانها رفته در کنار زن و فرزندان آنان جای گیرند. این نانجیبی در زبان فرانسه دراگوناد مصطلح شده است. مورخان فرانسوی در توضیحش چنین می آورند: در آن ایام، بیشتر افراد لشکری از مردم پست بودند. اینها پروتستانها را بدیده افرادی مغلوب و مقهور می نگریستند. خانه های را غارت می کردند و به ساکنانش آزار می رساندند. در نتیجه، کسانی که به چنگ چنین ستمگرانی گرفتار می شدند برای رهایی خویش، از مذهب خود دست می کشیدند.(50) حقیقت این است که بر عقیده خویش و مسیحیتی که شناخته اند پابرجاتر و راسخ تر می شوند و اظهاری که بنابر وجوب تقیّه می نمایند هیچ اعتباری ندارد و به اظهار عمار یاسر در زیر شکنجه دگر تباهگران مکه می ماند.
این دگر تباهگری که روش دراگوناد نام می گیرد به فرمان و زیر نظر لووا، وزیر جنگ فرانسه، در ایالتهای پروتستان نشین اجرا می شود و چنان وحشتی ایجاد می کند که به محض شنیدن خبر نزدیک شدن این جنایتکاران، اهالی روستاها و شهرها ناچار فریاد برمی آورند که ما پروتستان نیستیم! گزارشهای پیاپی این فریادهای گوشخراش در ماههای اوت و سپتامبر 1685م به شاه مستکبر و مفسد فی الارض که در ورسای نشسته است او را مست پیروزی ساخته موجب می شود در اوایل ماه اکتبر ضرورتی برای مشروعیت فرمان نانت نبیند و روز 18 اکتبر آن سال فرمان الغای آن را امضا کند. مطابق آن، تمام معابد باید خراب شود و علمای مسیحی پروتستان ظرف پانزده روز کشور را ترک گویند وگرنه آنها را در کشتی ها به عملگی اجباری و بردگی وادارند. و کسانی که به عقاید پروتستانی بمانند موقتاً با آنان کاری نداشته باشند اما اگر بعدها قصد مهاجرت کنند باید مثل بردگان در کشتی ها به کار گماشته شوند آن هم اعمال شاقه؛ بعلاوه فرزندانشان را از آنان گرفته به طریقت کاتولیکی بار آورند.
در تاریخ تمدن اسلامی نظیر این مجازاتهای وحشیانه و هولناک تنها از چند کافر و مشرک معلوم الحال یعنی معاویه، یزید، و عمالشان که به خانواده اموی محدود و منحصر است سر می زند، و هیچ موردی دیده نمی شود تا عصر رژیمهای دست نشانده غربی ها که به امر اربابانشان چنین سیاستی را پیش می گیرند و رضاخان نمونه ای از آن است. شگفت انگیزتر این که در آن عصر، افرادی مانند بوسوئه(51)، راسین،(52) لابرویر،(53) و لافونتن،(54) از این سیاست دگرتباهگری شادمانی کرده آن را و طاغوت زمان را تجلیل و تعظیم می نمایند.(55) خانم دوسوین یه که صاحب آثار و تألیفاتی است درباره آن واقعه ننگین اسفناک می نویسد: بزرگترین و شایسته ترین چیزی که به تصور آمده و اجرا شده است همین است. فقط دو نفر: یکی ووبان و دیگری سن سیمون این کار مخالف وجدان را ملامت و نکوهش کردند زیرا که نتیجه های شوم آن را می دانستند.(56)
پروتستانها تظاهر به اطاعت از طاغوت را به این امید می کنند که این روزگار تلخ تر از زهر بسر آمده آزادی اعتقاد به چشم ببینند. اما چون بعکس، الغای قانون نانت را می بینند مأیوس شده با کمال شجاعت اعلام می دارند که به عقاید پاکشان افتخار کرده از اظهارات مبتنی بر تقیّه خویش برائت می جویند. بر اثرش، طاغوت تبهکار بر سیاست دگر تباهگریش شدت می دهد و وحشیگری را از حد سابق می گذراند با این اعلان عمومی اراده ملوکانه بر آن است که طعم ناگوارترین شکنجه و آزار را به کسانی که نمی خواهند به مذهب او در آیند بچشاند. دوباره اوباش مسلح طاغوت را در خانه پروتستانها جا می دهند. بیمارانی را که در مراسم کاتولیکهای درباری حضور نمی یابند پس از بهبودی به کشتی ها می فرستند تا با اعمال شاقه بگذرانند. در کمین کشتی هایی که به فرانسه باز می گردند و یا پروتستانهایی که به انجمن ها و جلسات دینی خود می روند مرگ نشسته است. سرانجام، تاب تحمل شدایدی غیر قابل توصیف از این جماعت آزاده و با ایمان و پرهیزگار سلب شده چاره ای جز هجرت برای مستضعفان آزادیخواه و طاغوت ستیز نمی ماند. اما مهاجرت ایشان همانند مهاجرت پیروان موسی کلیم از مصر فرعونی جرمی مستوجب اعدام به حساب می آید. ابتدا کیفر مهاجر دستگیر شده حبس در کشتی های باربری با اعمال شاقه است و از سال 1687م اعدام. مرزها را هم بکلی بسته و شدیداً مراقبت می کنند. اما عشق به ایمان و قدرت آزادیخواهی که از ایمان به توحید برمی خیزد هر مرز و سدی را از پیش پا برمی دارد. با وجود مراقبت دقیق در سرحدها و ساحلها هزاران هزار پروتستان راه سفر پیش می گیرند. دویست هزار نفر و شاید بیشتر، دست از مال و خانه و خانواده و وطن می کشند و آزادی و جان خود را به خطر افکنده برای بسلامت داشتن ایمانشان راه سفر پیش می گیرند. فقدان مردمانی چنین پرشور که از همه چیز گذشت می کنند فرانسه را بی نهایت ضعیف می کند، ولی انگلستان، هلند، و علی الخصوص براند بورگ را که پناهگاه و ملجأ ایشان است به آبادانی و اقتدار ملی می رساند. بیش از بیست هزار نفر در براند بورگ اقامت می گزینند و شهر برلین که پایتخت آن، است و بعد پایتخت دولت پروس می شود طوری است که گویی پناهندگان فرانسوی آن را بنا کرده اند. نام فرزندان مهاجران مذکور امروز (نیمه قرن بیستم) هم در میان نامهای صاحب منصبان پروسی بسیار است. در مقابل، بعضی از نواحی فرانسه مانند تورن، لیون، پواتو خراب می شود و از این هجرت در کار صنعت و سیاست شکستی بزرگ پدید می آید. الغای قانون نانت تمام دولتهای پروتستان اروپا را به مخالفت با دولت فرانسه برمی انگیزد و در تشکیل اتحادیه اوکس بورگ تاثیر فراوان می بخشد و هنوز هم آتش خشم و نفرتی که از آن بر می خیزد چنانکه باید فرو ننشسته است.(57)
همه این رویدادهای تاریخی که مشتی از خروار است و بیش از آن در بحث ما نمی گنجد دلالت قطعی دارند بر عدم دولت. چه، سازمان سیاسی دولت دست کم سه خدمت دفاع ملی، حل و فصل عادلانه دعاوی، و دفع مجرمان داخلی - یعنی امر انتظامات عمومی - را به مردم تقدیم می دارد. حال آن که وحوش سیاسی اروپای اواخر قرون وسطی به بعد و تا به امروز که جز دو گروه بشری و اجتماعی مستکبران و مترفان نیستند سرآمد مجرمان تاریخ بشر بشمار آمده از هر بیگانه ای - جز آنها که از قماش ایشان نباشند - بیگانه ترند. پس هر جا که واژه دولت را بناچار و از ره بیان همگانی بکار می بریم نباید به معنای حقیقی آن انگاشته شود بلکه پیش انگاره ای بنماید که در خصوص صحت و سقمش اندیشه و بحث می کنیم. آنچه مورخان و به تبع ایشان علمای اجتماعی با بکارگیری واژه دولت از آن یاد می نمایند سرزمینی، و قاره ای ماقبل دولت است که در آن، کشمکش مستضعفان آزادیخواه، و مردم باایمان به آموزه های وحیانی علیه مستکبران و مترفان سلطه گر یا مهاجم جریان دارد؛ و در همین حال مترفان علیه یکدیگر و علیه مستکبران، و مستکبران با یکدیگر و علیه مترفان در تخاصم و جنگ و اعمال سیاست اند. در سرزمین هایی که مرزهای ناپایدار دارند یا اصولاً بی مرزند، نیروهایی بشری هم زندگی دارند و هم منازعه، منازعه ای ناشی از تضاد نوع زندگیشان با یکدیگر. هرج و مرج بیش از جامعه - دولت برقرار است. آنچه شاه یا حکام و طبقه ارباب یا سلطه گر خوانده می شوند دشمن مردم مستضعف و مردم پیرو درس پروردگار، بشمار می آیند که متأسفانه هموطن شده اند.
برای مثال، در فرانسه زمان خردسالی لویی چهاردهم و ریاست وزیران مازارن هرج و مرج یا عدم دولت، برقرار است نه حاکمیت سیاسی به معنی تأمین خدمات عمومی. آلبر ماله، و ژول ایزاک فرانسوی در وصف مازارن که همه کاره است می نویسند: سیاست شناسی عالیمقام محسوب می شود. سیاست اروپا را خوب می شناسد و در گفتگو با دولتها زبردست و نکته سنج است... اما مملکتداری نمی داند و جز در کارهای مالی خود در هیچ امر مالی دیگر بینایی ندارد. خسیسی نفع پرست، و دزدی بی پروا و بی حیاست(58)... از راه معاملات فضاحت آمیز از قبیل فروش مشاغل، و اختلاس پول دولت، در هشت سال ثروتی فراوان جمع می کند و روزی که می میرد، 8 مارس 1661م، خزانه شاه تقریباً خالی است ولی او پنجاه میلیون پول که به پول امروز (نیمه قرن بیستم) ششصد میلیون فرانک است برای میراث خواران خود بجا می گذارد. و هرگز چشمی چنین دزدی و اختلاسی ندیده بود.(59) در همین حال، طاغوتچه هایی که متصرفات وسیع و مردم کشاورز و دامدار را مالک اند با او و نایب السلطنه و شاه که سه طاغوت باشند در کشمکش و منازعه اند، تا آنچه را در معده، دهان، زیر دندان و چنگال دیگران است به چنگ آورده ببلعند یا در قبضه خود نگاه دارند. اربابانی که ابتدا به اطاعت ریشیلیو گردن نهاده اند بر آن می شوند که خودکامگی مطلقه دیرینه را بدست آورند. بر این گزارشهای تاریخی بایستی جنگهای دوره سلطنت لویی چهاردهم را در قاره اروپا بیافزاییم تا فقط از منظر نگاه به فرانسه عهد این پادشاه و طاغوتچه های همدوره اش به دولت شناسی اروپای قرون جدید و معاصر راه یابیم و بفهمیم مدرنیته و جامعه نوسازی شده چه معنی و مفهومی دارند؟
از هفتاد و دو سال سلطنت این طاغوت چهل و سه سالش در لشکرکشی و جنگ می گذرد. جنگ سی و سه ساله و جنگ اسپانیا که در دوره خردسالی اوست از پدرش به او ارث می رسد و مازارن عهده دار آن است و اندکی پیش از شانزده سال طول می کشد و مالکیت او را بر ایالات آلزاس، آرتوا، و روسیون مسجل می نماید. چهار جنگ بعدی که آتشش را شخصاً می افروزد سی سال دوام دارد. جنگ بر سر حق وراثت، 8 - 1667م، جنگ هلند، 78 - 1672م، جنگ اتحاد اوکس بورگ، 97 - 1688م، و جنگ جانشینی اسپانیا، 14 - 1701م. این جنگها باستثنای جنگ جانشینی اسپانیا معلول علائق پست دنیاداری است که ریشیلیو در موقع بستن عهدنامه کاتو کامبرزی از آن بدین عبارت یاد می نماید: فرانسه را باید تا مرزهای باستانی گل توسعه دهیم! لویی چهاردهم و کارگزارانش می خواهند ایالتهای قدیم فرانسه و تمام سرزمینهایی را که مردمش با فرانسویها همنژادند به مالکیت خود در آورند البته با مردمش و دسترنجشان. و برای تثبیت نظامی سلطه خویش بر این مردم و میهنشان ناچار باید آن قلمرو وسیع را به کناره رودی بزرگ و ژرف یا کوهستان و مرتفعاتی برسانند که با برپایی برج و بارو و استحکامات نظامی قابل دفاع باشد. چنانکه پیش از جنگ جهانی دوم دولت فرانسه به بنای خط ماژینو در مرزش با آلمان مبادرت می ورزد تا حکم رود و کوهستان را داشته باشد. بی دلیل نیست که هلندیهای معاصرش او را بلع کننده گستاخ سرزمینها و دولتها می خوانند. این وحشی سیاسی می تواند علائق پست دنیاداریش را که با بلعیدن همه آنچه در نظر دارند ارضا می شود بتمامی ارضا کند. به تصرف هلند اکتفا می کنم.
در مه 1672م، لویی چهاردهم با یکصد و بیست هزار مرد جنگی که زیر فرمان دو امیر اوست قدم به میدان جنگ می گذارد و روز دوازدهم ژوئن معبر رن را گرفته از نظر نظامی ظاهراً متصرف هلند است. اما هلندیها که حاضر نیستند به بردگی او در آیند و ضمناً می دانند که بخش وسیعی از میهنشان پایین تر از سطح دریاست از روز پانزدهم ژوئن بندها و سدهایی را که پیش روی آب دریا بسته اند می گشایند و باغها و کشتزارهایشان را که حاصل قرنها رنج و زحمت است به آب می سپارند چنانکه چهار روزه همه را آب می گیرد و غیر قابل عبور می گردد. مهاجمان در مرز این آب پهناور از حرکت باز می مانند و پس از یک لشکرکشی هشت روزه مجبور به عقب نشینی می شوند. متحدان سیاسی این طاغوت، او را تنها می گذارند و مردم هلند اتحادی از دولتهای علیه او تشکیل می دهند. جنگی اروپایی یعنی قاره ای برپا می شود. طاغوت فرانسه بدون هیچ متحد و شریکی ناچار با مستکبران و مترفان و مردمان اروپا به جنگ می پردازد. نه سال در سرتاسر مرزهای فرانسه آتش جنگ و زد و خورد برپاست در خشکی و دریا و تا عمق سرزمین بریتانیا یعنی ایرلند. عاقبت، خستگی، فرسودگی، و ناتوانی جنگجویان، آنها را مجبور به صلح و آشتی ریس ویک، 1697م، می کند.
هزینه گزاف لشکرکشی ها، و جنگها بعلاوه ویرانی معلول آنها همه بر دوش مستضعفان بار می شود و بیش از همه بر دهقانان، دهقانانی که سه چهارم در آمدشان را به ارباب، کلیسا، و به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم به شاه می پردازند. سراسر قرن هفدهم به استثنای دوره سلطنت هانری چهارم، عصر سیه روزی و تنگدستی دهقانان است. لابرویر شاهد اوضاع، می نویسد: حیواناتی وحشی، نر و ماده، دیده می شوند سیاه و آفتاب سوخته که در بیابان ها پراکنده اند و زمینی را که به آن وابسته اند با علاقه تمام می کاوند و زیر و رو می کنند. لکن گویی صدایی واضح و روشن دارند و هر وقت که به پا می ایستند سیمای آدمیزاد دارد و در حقیقت اینها انسان اند. شب هنگام به سوراخهای خود می روند تا در آنها با لقمه نانی سیاه و آب و ریشه گیاه زندگی کنند. این مردم، مشقت تخم پاشی و کشت و کار و برداشت محصول را از گردن دیگران برداشته اند و از این نظر رواست که از نانی که دسترنج ایشان است بی نصیب نمانند.
کارگزار شاه در شهرستان بری در سال 1675م می گوید: کشاورزان این مرز و بوم از بردگان سیاه کشورهای اسلامی سیاه روزترند. و در همین سال حاکم دوفینه می نویسد: بیشتر اهالی زمستان را با نانی ساخته از آرد بلوط جنگلی و ریشه گناهان گذرانیده اند و اکنون (بهار و تابستان) نیز پوست درخت و علف می خورند. خانم دوسوین یه نویسنده مشهور درباری و طرفدار سلطنت و دگرتباهگری در 1680م می گوید: من جز اشخاص بی نان گریان که روی کاه می خوابند نمی بینم. فنلون، فرانسه سال 1692م را جز بیمارستان ویران بی آذوقه ای نمی داند. ووبان که سراسر آن کشور را زیر پا گذاشته و مطالعه کرده در سال 1707م عدد گدایانی را که گرسنگی و برهنگی، بی خانمان کرده است. به دو میلیون یعنی ده درصد جمعیت کشور تخمین می زند و می نویسد: قرص نان را می توان با گرفتن یکی از پوشالهایی که در آن است گرفته از زمین بلند کرد. عامه مردم سالانه سه بار گوشت هم نمی خورند و سه چهارم آنان تابستان و زمستان لباسی جز پارچه پاره پاره نیمه پوسیده ای ندارند و وضع کفش چوبی آنان چنان است که گویی تمام سال با پای برهنه راه می روند.
دو سال بعد، یعنی در سال 1709 م وضع بدتر و وخیم تر از این می شود. چه، گرسنگی به قصر و محله ورسای می کشد و از نرده های کاخ دیده می شود که نوکران شاه هم گدایی می کنند. زیرا بخش بزرگی از آن سرزمین بعلت ویرانی و فقر و جنگ دو میلیون نفر جمعیت را از دست داده و بی کشت و زرع مانده است. چون درآمد طبقه حاکمه از تحمیل مالیات گزافه و باج و خراج است و چیزی هم برای مردم زحمتکش نمانده تا به آنها بپردازند اعضای این طبقه که کارگزاران شاه اند دست به غارت اموال عمومی می زنند. فنلون می نویسد: دیگر کسی نمی تواند بدون دزدی و اختلاس نوکری دولت کند و چنین زندگی شایسته افراد بی سر و پای بیابانگردی است که به نقد ساخته اند و در بند فردا نیستند نه سزاوار آدمهایی که زمان امور دولت را در دست دارند. خلاصه، آثار ورشکست از همه جا پدیدار است.

...................) Anotates (.................
1) تاریخ قرون جدید، ج 1، ص 68.
2) وصفی است که آلبرماله، و ژول ایزاک فرانسوی برای دولت پرتغال و سپس سایر دولتهای مدرن اختیار می کنند.
3) ملتهای مسلمان و جمهوری کوچک ونیز، و ژن.
4) Div
5) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ج 1، ص 33 - 32.
6) اطلاق وصف وحوش سیاسی بر استعمارگران سلطه گر غربی، علاوه بر واقعیات سیاست و احوالشان، بر اطلاق وصف وحشی، درنده خوی و سیاست وحشیانه از جانب مورخان نامدار غربی بر آنان مبتنی است، و ابداع من نیست.
7) اطلاق وصف وحوش سیاسی بر استعمارگران سلطه گر غربی، علاوه بر واقعیات سیاست و احوالشان، بر اطلاق وصف وحشی، درنده خوی و سیاست وحشیانه از جانب مورخان نامدار غربی بر آنان مبتنی است، و ابداع من نیست.
8) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 88.
9) آلبر ماله، و ژول ایزاک، ص 89.
10) آلبر ماله، و ژول ایزاک، ص 94.
11) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ج 1ص 85.
12) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 111.
13) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 112.
14) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 80.
15) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ج 1، ص 93.
16) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ج 1، ص 93.
17) و نه شارل دان ژو برادر سن لویی (1266 م).
18) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ج 1، ص 95 - 94.
19) تاریخ قرون وسطی، ج 1، ص 35.
20) تاریخ قرون وسطی، ج 1، ص 36.
21) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 45 - 44.
22) ویزی گت.
23) استرو گت.
24) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 62.
25) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 80.
26) نامش سن بنوآ و راهبی است که از 673 تا 735 زندگی می کند و مؤلف تاریخ روحانیت ملت انگلیس است. در این کتاب شرح مسیحی شدن دو قوم آنگل و ساکسون را به نفع آن دو قوم، و دربار پاپ می آورد.
27) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون وسطی، ج 1، ص 169.
28) فتح اسلامی اسپانیا در سال 711 م دقیقا یکصد سال پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اتمام می رسد.
29) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون وسطی، ج 1، ص 174.
30) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون وسطی، ج 1، ص 197 - 196.
31) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون وسطی، ج 1، ص 198.
32) تاریخ قرون وسطی، ج 1، ص 201.
33) تاریخ قرون وسطی، ج 1، ص 202 - 201.
34) قرون وسطی، ص 214 - 212.
35) قرون وسطی، ص 225.
36) قرون وسطی، ص 250 - 249.
37) قرون وسطی، ص 269.
38) تاریخ قرون وسطی، ص 274 - 272.
39) Luther
40) قرون جدید، ص 173 - 172.
41) قرون جدید، ص 210.
42) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 321.
43) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 337.
44) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 344 - 341.
45) به نظر می رسد اصول ششگانه ای که شاه به آمریکاییان در سال 1341ه اعلام کرد و انقلاب سفید معروفش را به راه انداخت تقلیدی از این واقعه مهم تاریخ غرب باشد.
46) مورخان
47) سوره مبارکه بروج. تتمه سوره را در جلد دوم مطالعه فرمایید.
48) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 227.
49) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 275.
50) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 277.
51) بزرگترین خطیب و نویسنده قرن هفدهم که در 1704 می میرد. مداح دربار لویی چهاردهم و مربی پسر او است. مهم ترین کتابش سیاست متقبس از کلام مقدس است! خطابه هایش در مرگ ملکه انگلستان و چند طاغوت دیگر است.
52) شاعری که در دامادی شاه قصیده ای خوانده پانصد لیره جایزه می گیرد.
53) مؤلف کتاب اخلاق و نوکر طاغوتچه ها، و مرگش در 1694.
54) مؤلف فایل.
55) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 278.
56) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 278.
57) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 279.
58) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 246.
59) آلبر ماله، و ژول ایزاک، قرون جدید، ص 254.