رجعت به جاهلیت
پیش انگاره دیگر تجدد، مسیر مستقیم و رو به اعتلای اندیشه بشر است که بر پایه آن پیش انگاره دیگری می نهد بدین مضمون که با پشت کردن به آموزه های وحیانی دریافتی عیسی (علیه السلام)، معارفی نو و بی سابقه و بالضروره برتر کسب کرده در زندگی و در سازماندهی اجتماعی و بنای جامعه مدرن بکار می بندیم.
لکن آنچه در عصر نوزایی، آغاز جنبش تجدد، روی می دهد خلاف این است: رجعت به جاهلیت یونان و روم باستان، و تمسک به شاخه زیست - مرده شناختی انسان شناسی بشری؛ همانچه اومانیسم نام می گیرد.
اومانیسم مهم ترین مفهوم ادبیات مدرنیته است. و مأخوذ از ادعای شرم آور و نابخردانه سیسرون در کتاب درباره سخنور که همه انسانها را بشر می خواند و تنها دولتمردان تبهکار رومی و پسران ارشدشان را که تحصیلاتی در ادبیات و تاریخ و قوانین رومی دارند انسان قلمداد می نماید.
فرانچسکو پترارک - متوفای 1374 م - غزلسرای هوسباز، عشقی شدید و شاعرانه به شکوه از دست رفته روم باستان دارد که عشقی رایج در قرون وسطی است عصری که به روم به عنوان کمال آرمانی از دست رفته می نگریستند و تا اندازه ای نیز ناشی از شرک گرایی خود پترارک است... او برخی از جنبه های این جهانی روح خود را در فرهنگ الحادی روم احساس می کرد. به پیروی از ویرژیل حماسه بلندی به نام آفریقا در ستایش سکیپیوی آفریقایی می سراید. خطاب به نویسندگان عصر باستان از هومر گرفته تا سِنِک نامه هایی خیالی می نویسد که به کتاب نامه های آشنا تبدیل می شود. به همین ترتیب کتاب زندگانی مردان برجسته را می نویسد که مجموعه ای از سی و یک طرح زندگینامه شخصیتهای برجسته در تاریخ روم است. این نوشته ها، و شور حرارت پترارک علاقه شدیدی را به فرهنگ شرک آلود جهان یونانی - رومی برمی انگیزد و به این ترتیب راه و رسم خواندن ادبیات غیر مسیحی دوران باستان را باب می کند و چندی نمی گذرد که به عادت رایج در میان طبقات تحصیلکرده تر فلورانس و سایر شهرهای ایتالیا تبدیل می شود... پترارک عمیقاً وطن پرست است و ایتالیا را با رم باستان یکی می داند.(112)
همه مرتجعان فرهنگی به خدمت طاغوتچه های مترف یا مستکبر در می آیند. ویتورینو دافلتره - متوفای 1446 م - موثرترین معلم این دوره، از سوی دوک مانتوا که دولت کوچکی در دره پو در ایتالیاست دعوت می شود تا در دربار او مدرسه ای رجعتگرا افتتاح کند. این مدرسه به اندازه ای موفق است که او شهرت عمومی پیدا می کند... شاگردان وی از خانواده دوکها، اشراف (فئودالها) و حتی از طبقات متوسط (سرمایه داران، بازرگانان عمده) مانتوا هستند... به عقیده او ادبیات یونانی، لاتینی و ایتالیایی همراه با ریاضیات، رسم و نقاشی و موسیقی باید بیش از هر چیز دیگر مورد توجه باشد... فرهنگ رجعتگرا بدون وجود حامی ممکن نمی شد. حامیان، ثروتمندانی هستند که از دانش پژوهان و هنرمندان توانا و تلاشگر پشتیبانی می کنند و مشوق آنها هستند. برخی از حامیان، ثروتهای کلانی دارند مانند خانواده مدیچی که بر فلورانس سلطنت می کنند. کوسمود مدیچی فرمانروایی است باهوش، در اداره امور مالی توانا، در اداره امور بازرگانی خبره، رباخواری موفق، و بالاخره سیاستمداری تردست... فرمانروایان (طاغوتچه ها) و ثروتمندان مانند شاهان ناپل، پاپهای مختلف، دوکهای میلان، مانتوا، اوربینو، فرارا، و سایر کسانی که گرایشهای رجعتگرایانه دارند از آنها تقلید می کنند. ماکیاولی (1527 - 1469 م) یکی دیگر از نویسندگان مهم دوره نوزایی است. در فلورانس چشم به جهان می گشاید و از نوع تربیت رجعتگرای آن دولتشهر برخوردار می شود. به نظر او، زمامدار باید همان شیوه هایی را بکار گیرد که سیاستمداران ایتالیایی موفقیت آن ها را به ثبوت رسانیده بودند. حکومت کننده نباید پایبند ملاحظات اخلاقی باشد، زیرا هدف وسیله را توجیه می کند. هر کس بداند چگونه مکر و حیله را بکار بندد موفق تر است. او باید برای رسیدن به مقصودش به هر کار پلیدی دست بزند، اما باید وانمود سازد، و هر چه در توان دارد بکند، تا عادل و بخشنده جلوه کند. ماکیاولی برای انسان ارزشهای اخلاقی کمی قایل است. به عقیده او، زمامدار تنها با مهارت و نیرنگ و مدیریت دقیق می تواند موقعیت خود را نگاه دارد. به سخن دیگر، منافع و اقتضاست که عمل سیاسی را تعیین می کند نه آن طور که اخلاقیون قرون وسطی گفته بودند: ملاحظات اخلاقی. در واقع، عمل (سیاست) رایج در آن عصر همین بود، اما ماکیاولی نخستین نویسنده ای است که جسارت ورزیده و آن را به عنوان اصلی کلی بیان می دارد. کتابش زمامدار تفسیری است به دور از اخلاق، و ناظر به روابط بین المللی موجود و جاری، و علایق نهفته در پس سیاست بین المللی در دوره نوزایی. سیاست و اخلاق تا مدتها پس از عصر ماکیاولی از یکدیگر جدا می مانند. این جدایی حتی امروزه زیان بزرگی برای سعادت و خوشبختی بشر است.(113)
سبک تاریخ نگاری نیز تقلیدی از مورخان دوران جاهلیت، مانند لیوی و توسیدید است.
لاورنتیوس والا (1457 - 1405 م) اهل فلورانس، آشکارا مشرک می شود و می گوید انسان باید خواهشهای طبیعیش را بدون قید و شرط ارضا کند. قراردادهای اخلاقی را بی اعتبار دانسته عقد ازدواج را بی معنی و غیر لازم می شمارد.(114)
الف. انقلاب علمی
جریانی از جنبش چند وجهی تجدد، انقلاب علمی و فناوری آن است که در سده پانزدهم آغاز شده تا پایان سده شانزدهم ادامه می یابد. مقطعی از تاریخ علم است، تاریخی که نظریات انقلابی بسیاری درباره جهان طبیعی، طرز کار و رویدادهایش را در بر دارد. این نظریات به لحاظ عمق اثری که می گذارند متفاوت اند. چینی ها، مصریان، بابلیان، هندیان و مسلمانان پیشتر گامهای بلندی برمی دارند و زمینه کار اروپاییان را فراهم می آورند. در اروپا، یونانیان با بهره گیری از میراث هندیان باستان و دیگران کار در زمینه علوم طبیعی را آغاز می کنند و الگوی مقیاسها ارسطو برای طبقه بندی موجودات طبیعی شروع آن در قدیم بشمار می آید.
انقلاب علمی اروپا بر پایه آن میراث عظیم آسیایی استوار است و به همین سبب می تواند جهشی در آن را شکل بخشد. این، نه اولین انقلاب در تاریخ علم است و نه آخرینش.(115) طی سده شانزدهم نه تنها بر هر شاخه ای از علوم اثر می نهد بلکه روشهای تحقیق علمی، اهداف دانشمندان، و نقش احتمالی علم در فلسفه و حتی در خود جامعه را نیز دگرگون می سازد.
پیش از برپایی انقلاب علمی، نخست نحوه گریستن عده ای از مردم بویژه در ایتالیا به خودشان در مقام انسان، و به جهان یا هستی تغییر می کند، اما تغییری انحطاطی. توجه و اهتمام که تا آن زمان بیشتر به تعالی انسان، به عیسی (علیه السلام)، به پروردگار متعال و آموزه هایش متمرکز است تا به کسب و کار و تملک ثروت، از آن برگرفته شده به طبیعت و زیبایی هایش دوخته می شود. سپس شروع به مادی ساختن نگرشهای آدمیان می نماید و آنان را تشویق می کند که زیبایی را در طبیعت بجویند نه فقط در دنیایی محدود به تصاویر مقدس.(116)
رنسانس در سده چهاردهم در ایتالیا آغاز می شود... چرا رنسانس در ایتالیا آغاز می شود که رویهمرفته چیزی بیش از مشتی دولتشهر پراکنده و فاقد وحدت و اشتراک فرهنگی نیست؟ چرا نخست در اینجا و نه جای دیگر درک تازه از ارزشهای بشردوستانه جوانه می زند؟ به نظر نمی رسد این، پاسخ ساده ای داشته باشد. هم نبوغ طبیعی مردم دخیل است و هم پیشرفت اقتصادی و توسعه بازار کار، یا در واقع رشد سرمایه داری، هم قدری استقلال سیاسی... به علاوه رنسانس در همه جای ایتالیا در یک زمان آغاز نمی شود. ابتدا از توسکانی برمی خیزد که مرکز بانکداری در ایتالیاست.(117)
آنچه اتفاق می افتد این است که جمعی از مردم اعتلای بینش پیدا می کنند و نگاهشان را به دو افق دوردست می دوزند. از یکسو به عمق تاریخ اروپا، به عصر یونانیان و رومیان متأثر از هند و مصر و بین النهرین باستان؛ و از دیگر سو به پهنای جغرافیا. و این بدان سبب است که در سده چهاردهم، چند نقشه دقیق از دریای مدیترانه، سواحل، بنادر، و لنگرگاههایش در دسترس قرار می گیرد. سپس پرتغالیها به سفرهای اکتشافی دست زده استعمارگری می کنند و امپراتوری ماوراء بحارشان را تشکیل می دهند در کرانه غربی آفریقا تا سیرالئون در جنوب، و ضمیمه کردن جزایر کیپ ورد، و رسیدن به هندوستان در سال 1500 م. در 1492 کریستف کلمب بر اساس مطالعه نقشه جغرافیایی مسلمانان به قصد یافتن راه غربی به خاور دور آغاز سفر می کند و ناخواسته به جای رسیدن به هند به قاره آمریکا می رسد. این اکتشاف غیر منتظره مردم را به امکان اکتشافات تازه در جغرافیا، جهان طبیعی و هر زمینه دیگر واقف می گرداند.
دو دولت استعمارپیشه پرتغال و اسپانیا به انگیزه مطامع اقتصادی و کشورگشایی مخارج سفرهای اکتشافی را می پذیرند. در این میان اختراع کاغذ و چاپ مزید بر پیشرفت می شود. این هر دو از (تمدن) چین سرچشمه گرفته از طریق تمدن اسلامی به غرب راه پیدا می کند. کاغذ که در آغاز قرن دوم میلادی به وسیله تساوی لون اختراع می شود تقریبا صد سال بعد به آسیای مرکزی (تمدن اسلامی) می رسد. در قرن هشتم میلادی در سمرقند کاغذ می سازند و در قرن دهم در بازار قاهره (از کثرت وفور کاغذ علاوه بر چاپ کتاب) اجناس را در آن می پیچند. ولی در اروپا (قاره عقب مانده) تا سال 1150 میلادی در دسترس نیست. انتقال فن چاپ (از چین بواسطه تمدن پرشکوه اسلامی) نیز تقریباً بلا فاصله داد و ستد کتاب در آنجا رونق می گیرد. یک قرن بعد در قاهره (تمدن اسلامی) مبادرت به چاپ بخشهایی از قرآن می شود. در اروپا (قاره عقب مانده) نخستین چیزی که برای فروش به چاپ می رسد ورق قماربازی است که در سال 1377 در آلمان به بازار می آید. و از همین کشور است که فن چاپ، پس از اختراع حروف قابل جابجایی از نیمه نخست قرن بعد به دست زرگری به نام یوهانس گوتنبرگ به کشورهای دیگر راه می یابد. این، تحول تعیین کننده ای است. زیرا به این معناست که دیگر هر نوع کتابی را می شود با استفاده از حروف الفبای مجزا به چاپ رساند. همین که اختراع صورت می گیرد کار در اروپا به سرعت رواج می یابد... و این باعث اشاعه اندیشه نوین رنسانس در خارج از محدوده دیر (و کلیسا) و دانشگاه می شود.(118)
کاغذسازی و چاپ که دو هدیه تمدن اسلامی به قاره عقب مانده اروپاست به مسیحیان امکان می دهد کتاب مقدس را شخصاً و دور از چشم کلیسا مطالعه کنند. با مطالعه آن و اندیشه در آن برای نخستین بار از این حقیقت تکان دهنده آگاه می شوند که بخش کوچکی از آن، تورات، چند کتاب چند صفحه ای از چند پیامبر دیگر و چهار انجیل تکراری است و مابقی که چندین برابر آن باشد گفته های بشر است. بخش اعظم اینها هیچ ربطی به هستی، انسان، زندگی شناسی و خدا - پیامبرشناسی ندارد. اینها همه خارج از موضوع درس پروردگار به بشر است و اگر مطلبی حقی یا باطل باشد به قلمرو اندیشه و دانش بشری تعلق دارد. گرد بودن زمین یا مسطح بودن آن به جغرافیا و اخترشناسی ارتباط دارد. پروردگار متعال درس مکانیک، زیست شناسی، و ستاره شناسی نمی دهد. پزشکی خارج از موضوع آن درس است.
هر چه از این جمله در ادعای مدعیان تدریس آموزه های وحیانی یافت می شود ساخته و پرداخته عناصری طماع، جاه پرست و مستکبر است؟ بدین وسیله بر گردن مردم سوار شده از ستمدیدگان ناآگاه بهره می کشند. علوم و فنون، ساخته مردم چین، هند، بابل، مصر و ایران است. در تمدن اسلامی هیچکس علوم و فنون را به قرآن نسبت نمی دهد و دانشمندان، محققان، پزشکان، و مهندسان را مالک و تولید کننده اش می شمارند. در تمدن اسلامی، هیچ فقیه پرهیزگار مطیع پروردگاری با نظریات و آراء پزشکان، ستاره شناسان، مهندسان مخالفت ننموده و حتی وجود و زیستن خود را به آنان سپرده است. امر اجتماعی - سیاسی مسلمانان در شورای چنین کارشناسانی رتق و فتق می شود. پیامبرشان مأمور مشاوره با چنین دانایانی است. زندگی اجتماعی آنان فقط با مداخله فقیهان بسامان نمی آید. پاپی در کار نیست و نه انحصار مطالعه و فهم قرآن به کسی. حتی بعکس، ایمان و اسلام جز با یادگیری درس پروردگار، فهم آن و تفقه در زندگی، قابل تحقق و وقوع نیست.
این حقایق و غیر آن، از طریق تماس مدام با مسلمانان در سراسر اروپا به ذهن مردم انتقال می یابد. پیش از آن که با دکارت و کانت و هگل آشنا شوند با ابویوسف کِندی، ابن رشد آوروئس، جابر ابن افلح گبر، بطروجی اشبیلی الپتراجیوس، ابن سینا اویسنا، ابن هیثم الهازن، مسعودی، ادریسی، ابوالحکیم کاثی، و زکریای رازی آشنا شده از ایشان درس می آموزند.
طب در قرون وسطی پیشرفت چندانی ندارد؛ ولی با ورد متون طبی اسلامی به جهان غرب در قرن دوازدهم اوضاع رفته رفته تغییر می کند. نخستین تأثیر قابل ذکر، در ایتالیا و در دانشگاه بولونیاست. در آن جا در سال 1312 موندینو لوتسی موفق به اتمام آناتومیا موندینی می شود، کتابی که اختصاص دارد به بلندخوانی برای دانشجویان در هنگام کالبد شکافی بدن انسان... این گام سرنوشت سازی است که طب رنسانس فراوان از آن بهره می برد چنان که از اصطلاحات تشریحی موندینو بهره می برد. این اصطلاحات را که بسیاریشان امروزه نیز به کار می روند موندینو نه از یونانی بلکه از عربی اخذ کرده است.(119)
اسلام نقش تعیین کننده ای در تاریخ جهان بازی کرده است. چه در مقام تمدنی مهم و چه به عنوان واسطه ای میان تمدنهای باستانی و تمدنهای اولیه جهان معاصر. این سهم مضاعف اسلام در تاریخ علم منعکس است. ما در ادامه بحث خود بیشتر به روزگاری چشم خواهیم دوخت که عصر طلایی اسلام نام گرفته و مصادف با قرون هشتم تا یازدهم میلادی است. این برهه، عصر شکوفایی فرهنگ اسلامی در اسپانیا، شمال آفریقا، سوریه و ایران است... در فاصله 1000 میلادی تا تقریباً سال 1500 میلادی پربارترین کار علمی اسلامی انجام می گیرد... شک نیست که مسلمانان علم یونان را و نه فقط آن حتی بخشی از علم چین و هندوستان را به ارث برده بعدها به غرب صادر می کنند. ولی این فقط جزئی از کار ایشان است. مسلمانان آنچه را به ارث می برند ترجمه و تفسیر کرده و تحلیلهای ارزشمندی به آن می افزایند. مهم تر این که از خود نیز فراوان ابداع می کنند. عربستان مغزهای علمی اصیلی ببار می آورد و آنان را تا بلوغشان می پرورد. و حمایت می کند تا چیزهای بدیعی از خود در خوان علم بگذارند. از این رو وقتی به بدهکاری غرب به فرهنگ اسلامی می اندیشیم مهم است که هر دو جنبه را در نظر بگیریم؛ هم کار اصیل مسلمانان را و هم انتقال افکار عصری قدیمی تر را توسط آنان به غرب. علم یونان بعد از کار بطلمیوس در اسکندریه در نیمه قرن دوم میلادی تا حد زیادی دچار رکود می شود... از طریق مسلمانان است که اعداد و حساب هندی اعداد عربی نام می گیرد و به غرب می آید و ما غربیان امروزه بکار می بریم... تاریخ اسلام نه با جهش فرهنگی بلکه با وحی آسمانی و تغییر دین آغاز می شود... با دستیابی عباسیان به قدرت، بازگشت به ترویج هنرهای عصر صلح آغاز می شود. معمار اصلی این رنسانس دومین خلیفه عباسی، منصور است که در 762 میلادی بغداد را پایتخت خود می سازد. در این دوره پربار، متون نجومی و ریاضی تازه ای از هندوستان می رسد... مأمون حامی جنبشی است که معتقد است دین را با استدلالهای عقلی می توان برپا داشت. آنان شیوه های استدلال خود را بر روشهایی بنا می کنند که نخست مورد استفاده فیلسوفان یونان و اسکندریه است. مأمون بیت الحکمه (فرهنگستان علوم) را در بغداد بنیاد می کند که جمعی مترجم در آن کار می کنند... با مأمون است که رنسانس فرهنگی عربستان آغاز می گردد. رنسانسی که برای غرب و لذا برای رشد بینش علمی معاصر اهمیت فراوانی می یابد. در بیت الحکمه (فرهنگستان علوم و فلسفه) علاوه بر ترجمه در عرصه های دیگر هم کار می شود. یکی از متقدم ترین و پرنفوذترین علمای بلندنظر بیت الحکمه ابویوسف کِندی است متولد 801 میلادی. او طالب ارتقای سطح مطالعه فلسفه است و دسترسی کامل به اندوخته خرد علمی جهان باستان را ضروری می داند. او نورشناسی را مطالعه می کند... همچنین مطالعاتی در جغرافیا، زمین شناسی، هواشناسی، اخترشناسی و ستاره خوانی انجام می دهد و ابزارهای نجومی و ساعتها را نیز بررسی می کند و حتی توجه زیادی به شمشیر سازی دارد. مطالب زیادی درباره داروها و ترکیبات آنها نوشته اظهار می دارد که تأثیر آنها متناسب با اجزای متشکله آنهاست. و جالب این که می گوید اثر آنها را نمی توان به خاصیت یکی از اجزا منهای اجزای دیگر نسبت دارد... آموزش او در این زمینه بعدها در قرون وسطی در اروپای غربی نفوذ فراوانی می یابد. البته کندی نمی توانست همه موضوعات مورد علاقه خود را تا جزئیاتش دنبال کند. در نتیجه، او دیگران را تشویق می کند که تحقیقات را پیش ببرند.(120) صرفنظر از کار خیام و خازنی و طوسی، عمده کار اخترشناسی قرن دوازدهم میلادی در غرب تمدن اسلامی یعنی در اسپانیا و مراکش صورت می گیرد. بعدها از طریق اسپانیاست که میوه های تحقیقات مسلمانان به دامان اروپا می ریزد. و از همین رو است که می بینیم مهم ترین اخترشناسان آن دیار نام خود برگردان لاتینی هم پیدا می کنند تا ذکر آن برای مسیحیان غربی آسانتر گردد... جابر بن افلح اشبیلی در نیمه اول قرن دوازدهم کتاب مشهورش اصلاح مجسطی را انتشار می دهد که در آن به انتقاد از بطلمیوس به ویژه در مورد مواضع متخذه برای زهره و عطارد می پردازد. ابن افلح این دو ستاره را در آن سوی خورشید قرار می دهد و طرحش هم در غرب و هم در جهان اسلامی با استقبال وسیعی روبرو می شود. او همچنین با استفاده از پیشرفتهایی که در مثلثات اسلامی به دست می آید رضیات نجومی مجسطی را ساده می کند. شخصیتی اعجاب انگیزتر، ابن رشد است که در اروپای قرون وسطی به شارح شهرت دارد. او علاوه بر این که طبیب و قاضی شایسته ای است در مقام اخترشناسی که خود هم رصد می کند و هم نظر می دهد از طریق تألیفاتش تاثیری چشمگیر بر اخترشناسی در غرب می گذارد...(121)
این، اشاراتی بیش نیست از سهم تمدن اسلامی در بیداری و هشیاری و پیشرفت علمی و فناوری اروپا و غرب.
انتقال علوم، فنون، و فلسفه اسلامی و پرتوی از آموزه های وحیانی از طریق مشاهده زندگی اجتماعی مسلمانان به اروپا، و از اسپانیای اسلامی به آن، چنان تحول و ارتقایی در روح و عقل و اندیشه مردم بوجود می آورد که در تاریخ اروپا بی سابقه است تردید در این که کلیسا نماینده آموزه های وحیانی باشد اولین تحول تعیین کننده است. یقین به این که پروردگار متعال پس از هر درس وحیانی، بشر را به تفکر و تعقل و مشاهده رفتار و زندگی انسانهایی که حضور دارند و قابل دسترسی اند فرا می خواند و شرط یادگیری درسهایش می شمارد و شرط بکار بستن آنها در زندگی به نحو آگاهانه و ارادی، دومین تحول تکاملی است که در اروپاییان روی می دهد. از این پس اندیشمندان چشم بسته و از راه تقلید کشیشان نمی پذیرند که آنچه گذشتگان گفته اند درست و قابل اطمینان است تصمیم می گیرند از این پس و برای همیشه، عقاید و نظریات و اظهارات موروثی را مورد بررسی، مطالعه، و تحقیق قرار دهند خواه در زمینه رویدادها و موضوعات طبیعی، و خواه در مورد زندگی اجتماعی و شخصی. پدیده های طبیعی را خارج از موضوع درس پروردگار بدانند و آنها را جداگانه و هر یک بعنوان موضوعی مستقل مورد بحث و فحص بگذارند. دانشمندان برای خدمت به مردم و بهبود زیستن و برخورداری از امنیت و استقلال، آزادانه به اندیشه و تحقیق روی آورند و مشکلات مردم را چنان که در جامعه پهناور و پیشرفته اسلامی رسم است حل کنند. در حالی که اخترشناسان مسلمان با حمایت فقها و دولتمردانشان در اعماق آسمانها کاوش می کنند و سایر دانشمندان و محققان آنان به علوم و فنون مختلف پرداخته اند و پیامبرشان دستور می دهد اطلبوا العلم ولو بالصین چرا باید در اروپای باصطلاح مسیحی برونو را با حکم دادگاه کلیسایی به جرم اکتشاف علمی در آتش بسوزانند (1600 م) و گالیله را به همان جرم محاکمه و تهدید به مرگ کنند (1633 م)؟!
جنبش انتقاد و اعتراض اجتماعی به سیاست ضد عقلی و ضد وحیانی کلیسا که تحت تاثیر تمدن اسلامی و آموزه های وحیانی برپا می شود سبب عقب نشینی کلیسا گشته امکان چاپ و نشر تأملاتی در باب چندگانگی عالمها اثر فونتنل در 1686 و اصول نیوتن (1642 - 1727) و نظایر آنها فراهم می آید. حال آن که اولی متضمن مطالبی است که برونو جانش را بر سر آن می گذارد و دومی حاوی مطالبی که گالیله را به دادگاه و اظهار ندامت اجباری می کشاند.
مقدمات این پیروزی را حقوقدانان و فلاسفه ای مانند بودان (1596 - 1530) فرانسیس بیکن (1626 - 1561) و رنه دکارت (1596 - 1650) با الهام از تمدن اسلامی تمهید می نمایند.