منازل الآخرة (حکایات و روایات مرگ و عالم پس از مرگ)

حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل ششم: میزان

یکی از مواقف هولناک قیامت، موقف میزان و سنجش اعمال است و خداوند در این باره می فرماید:
و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون. و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بآیاتنا یظلمون(21) یعنی وزن و سنجیدن اعمال در روز قیامت حق است پس هر کس ترازوی حسنات و خوبیهای او سنگین باشد از رستگاران و هر کس سبک باشد از زیانکاران خواهد بود و آنها به خاطر انکار آیات ما از ستمکارانند.
و در سوره قارعه فرموده: القارعة ما القارعة (تا آخر سوره) قارعه یعنی قیامت به جهت آنکه دلها را به ترس و فزع می کوبد؛ پس معنی چنین است: قیامت و چیست قیامت؟ و چه دانا کرد تو را که چیست آن؟ روزی که مردم مانند پروانه پراکنده اند، و کوهها مانند پشم حلاجی شده؛ پس آنکس که حسناتش سنگین باشد در عیش و خوشی پسندیده است و آنکس که حسناتش سبک باشد جایگاهش هاویه است و تو چه می دانی هاویه چیست؟ آتشی است بسیار سوزنده.
بدان که برای سنگین کردن میزان حسنات شاید هیچ عملی مثل صلوات بر حضرت رسول و آل او و مثل حسن خلق نباشد، و من در اینجا به ذکر چند خبر در فضیلت صلوات و سه روایت با چند حکایت در حسن خلق بیان می کنم.

اخباری درباره فضائل صلوات:

1- شیخ کلینی (رحمه الله علیه) به سند معتبر روایت کرده که حضرت امام محمد باقر (ع) یا امام صادق (ع) فرمودند: هیچ میزانی سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد - صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین - نیست. وقتی میزان اعمال انسان سبک باشد در آن صلوات گذارند و سنگین می شود.
2- از حضرت رسول (ص) مرویست که فرمود: من روز قیامت نزد میزانم، پس هر که گناهانش بسیار باشد که کفه سیئاتش سنگین باشد صلواتی را که برای من فرستاده بیاورم تا کفه حسناتش سنگین شود.
3- و نیز شیخ صدوق از حضرت امام رضا (ع) نقل کرده که فرمود: هر که قدرت نداشته باشد بر چیزی که گناهانش را برطرف کند پس بسیار صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد که آن، گناهان را خراب و ویران می کند.
4- از دعوات راوندی نقل است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که هر کس به من هر روز سه مرتبه و در هر شب سه مرتبه از روی حب و شوق بر من صلوات فرستد بر خداوند سزاوار است گناهان او را که در آن شب و آن روز کرده است بیامرزد.
5 - و نیز از آن حضرت مروی است که در رؤیا دیدم عمویم حمزة بن عبدالمطلب و برادرم جعفر بن ابی طالب را که در پیش آنها طبقی است از سدر؛ پس یک ساعتی از آن میل کردند پس از آن، سدر مبدل شد به انگور، پس یک ساعتی از آن خوردند پس از آن، انگور رطب شد، پس یک ساعتی از آن میل کردند. من نزدیک ایشان رفتم و گفتم: پدرم فدای شما باد چه عملی یافتید که از همه اعمال افضل باشد؟ گفتند: پدران و مادران ما فدای تو باد، ما بهترین اعمال را صلوات بر تو، و سقایت آب، و محبت علی بن ابی طالب (ع) یافتیم.
6- و نیز از آن حضرت مرویست که هر کس بر من صلوات بفرستد پیوسته ملائکه برای او استغفار می کنند.
7- شیخ کلینی از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود: هر گاه نام پیامبر برده شود پس بر او صلوات بسیار فرستید.
زیرا هر کس بر پیامبر صلوات بفرستد خداوند هزار صلوات بر او فرستد و فرشتگان و مخلوقات الهی بر او صلوات فرستند.
فقیر گوید که شیخ صدوق در معانی الاخبار روایت کرده از حضرت صادق (ع) در معنی ان الله و ملائکته یصلون علی النبی الآیة. که آن حضرت فرمود: صلوات از خداوند عز و جل رحمت است و از ملائکة تزکیه است و از مردم دعاست.
و در همان کتاب روایت است که راوی گفت: ما چگونه بر محمد و آل محمد (علیهم السلام) صلوات بفرستیم؟ فرمود: می گوئید: صلوات الله و صلوات ملائکته و انبیائه و رسله و جمیع خلقه علی محمد و آل محمد والسلام علیه و علیهم و رحمه الله و برکاته. گفت: گفتم: چقدر ثواب است برای کسی که این صلوات را بر پیغمبر بفرستد؟ فرمود: آنچنان از گناه آزاد خواهد شد مثل روزی که از مادر متولد شده است.
8 - شیخ ابوالفتوح رازی روایت کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که فرمود: در شب معراج چون به آسمان رسیدم ملکی را دیدم که هزار دست داشت در هر دستی هزار انگشت و مشغول حساب و شماره کردن با انگشتان بود از جبرئیل پرسیدم که این ملک کیست و چه چیزی را حساب می کند؟ جبرئیل گفت: این ملکی است موکل بر دانه های باران، حفظ می کند که چند قطره از آسمان به زمین نازل شده. پس من به آن ملک گفتم که تو میدانی از زمانیکه حق تعالی دنیا را خلق کرده است چند قطره باران از آسمان به زمین آمده است؟ گفت: یا رسول الله قسم به آن خدایی که تو را به حق فرستاده به سوی خلق، غیر از آنکه من می دانم چند قطره باران از آسمان به زمین نازل شده، به تفصیل هم می دانم چند قطره به دریا فرود آمده و چند قطره در بیابان و چند قطره در معموره و چند قطره در بستان و چند قطره در شوره زار و چند قطره در قبرستان.
حضرت فرمود: من تعجب کردم از حفظ و تذکر او در حساب خود. پس گفت: یا رسول الله، با این حفظ و تذکر و دستها و انگشتان که دارم حساب کردن یک چیزی را قدرت ندارم. گفتم: آن چیست؟ گفت: قومی از امت تو که در جایی حاضر می شوند و اسم تو نزد ایشان برده می شود پس بر تو صلوات می فرستند من قدرت ندارم ثواب آنها را شماره و حساب کنم.
9- شیخ کلینی در ذیل صلوات عصر جمعه روایت کرده: اللهم صل علی محمد و آل محمد الأوصیاء المرضیین بافضل صلواتک و بارک علیهم بافضل برکاتک و السلام علیه و علیهم و رحمه الله و برکاته. هر که این صلوات را هفت مرتبه بگوید خداوند بر او به عدد هر بنده، حسنه ای را رد می کند و عملش در آن روز مقبول باشد و در روز قیامت که می آید نوری مابین دیدگان اوست.
10 - روایت شده که هر که بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم نمیرد تا امام قائم (ع) را درک نماید.

روایاتی درباره حسن خلق:

1- از انس بن مالک منقول است که گفت: وقتی در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله بودم بر تن شریف آن جناب بردی بود که حاشیه و کنار آن غلیظ و زبر بود، که ناگاه عربی بیابانی نزدیک آمد و ردای آن حضرت را گرفت و بشدت کشید به نحوی که حاشیه ردا در بن گردن آن جناب اثر کرد؛ پس گفت: ای محمد بر این دو شتر من از مالی که نزد تست، بارش کن زیرا که آن مال خدا است نه مال تو و نه مال پدر تو. حضرت در جواب او سکوت نمود، آنگاه فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم؛ پس فرمود: ای اعرابی آیا از تو قصاص کنم؟ گفت: نه. حضرت فرمود: چرا؟ گفت: زیرا که شیوه و خلق تو آنست که بدی را به بدی مکافات نمی کنی. حضرت خندید و امر فرمود که بر یک شتر او جو بار کردند و بر شتر دیگرش خرما.
مؤلف گوید: که ذکر این روایت در این مقام به خاطر تبرک و تیمن است نه برای بیان حسن خلق حضرت رسول صلی الله علیه و آله یا ائمه هدی (علیهم السلام)، زیرا که شخصی را که حق تعالی در قرآن کریم به خلق عظیم یاد می فرماید و علمای فریقین در سیرت و خصال حمیده اش کتابها نوشته اند یک دهم آنچه را که در حضرت وجود داشته بیان نکرده اند.
و لقد اجاد من قال:
محمد سید الکونین و الثقلین - و الفریقین من عرب و من عجم
فاق النبیین فی خَلق و فی خُلق - و لم یدانوه فی علم و لا کرم
و کلهم من رسول الله ملتمس - غرفاً من البحر او رشفاً من الدیم
و هو الذی تم معناه و صورته - ثم اصطفاه حبیباً بارء النسم
منزه عن شریک فی محاسنه - فجوهر الحسن فیه غیر منقسم
فمبلغ العلم فیه انه بشر - و انه خیر خلق الله کلهم
2- از عصام بن المصطلق شامی نقل شده که گفت: وقتی داخل مدینه معظمه شدم حسین بن علی (ع) را دیدم که با روش نیکو و اخلاق پسندیده اش، مرا به شگفتی انداخت پس مرا واداشت که کینه درونی خود را که از پدرش داشتم ظاهر کنم پس نزدیک شدم و گفتم: توئی پسر ابوتراب؟ فرمود: بلی. فبالغت فی شتمه و شتم ابیه یعنی هر چه توانستم به آن حضرت و پدرش دشنام گفتم. فنظر الی نظرة عاطف رؤوف، پس نظری از روی عطوفت و مهربانی به من کرد و فرمود: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهین - الی قوله تعالی - ثم لا یقصرون(22) - و این آیات اشارت است به مکارم اخلاق که حق تعالی پیغمبرش را به آن آراست؛ از جمله آنکه به حداقل از اخلاق مردم اکتفا کند و متوقع زیادتر نباشد و بدی را به بدی مکافات ندهد. و از نادانان روی گرداند، و در مقام وسوسه شیطان به خدا پناه برد ثم قال خفض علیک استغفر الله لی و لک (یعنی) پس به من فرمود: بر خود کار را سبک بشمار و از خدا آمرزش خود و مرا بخواه؛ همانا اگر از ما طلب یاری کنی تو را یاری می کنیم و اگر طلب بخشش کنی تو را عطا می کنیم، و اگر طلب ارشاد کنی تو را ارشاد کنیم عصام گفت من از جسارتهای خود پشیمان شدم. آن حضرت با فراست پشیمانی مرا متوجه شد و فرمود: لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین(23) - و این آیه شریفه حکایت کلام حضرت یوسف پیغمبر (ع) است به برادران خود که در مقام عفو از تقصیر آنها فرمود که عتاب و ملامتی بر شما نیست؛ خداوند شماها را بیامرزد و اوست ارحم الراحمین - پس آن جناب به من فرمود که تو از اهل شامی؟ عرض کردم: بلی. فرمود: شنشنة اعرفها من اخزم - و این مثلی است که حضرت به آن تمثل جست - حاصل آنکه این دشنام و ناسزا گفتن به ما عادت و خوی اهل شام است که معاویه در میان آنها سنت قرار داده پس فرمود: حیانا الله و ایاک هر حاجتی که داری با گشاده رویی از ماه بخواه تا به تو بدهم. عصام گفت: این اخلاق شریفه آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها که از من سر زد چنان زمین بر من تنگ شد که دوست داشتم که به زمین فرو می رفتم لاجرم از نزد آن حضرت آهسته بیرون شدم در حالی که به مردم پناه می بردم به نحوی که آن جناب ملتفت من نشود و مرا نبیند، ولی بعد از آن مجلس هیچ کس مانند او و پدرش محبوب تر نزد من نبودند.
مؤلف گوید که صاحب کشاف در ذیل آیه شریفه لا تثریب علیکم الیوم که حضرت سیدالشهداء به آن تمثل جست روایتی از حسن خلق یوسف صدیق نقل کرده که ذکرش در اینجا مناسب است و آن روایت این است که برادران یوسف (ع) پس از آنکه یوسف را شناختند، برای آن جناب پیغام دادند که تو ما را صبح و شام در سر سفره خود، می خوانی ما از تو به خاطر آن بلاهائی که سر تو آوردیم خجالت می کشیم یوسف (ع) فرمود: چرا حیا می کنید و حال آنکه شما سبب عزت و شرف من هستید؟ زیرا که اگر چه من بر اهل مصر سلطنت دارم لکن ایشان به همان چشم اول به من نگاه می کنند و می گویند: سبحان من بلغ عبداً بیع بعشرین درهماً ما بلغ یعنی منزه است خداوندی که بنده ای را که بیست درهم خریده شده به این مرتبه رسانید من الآن به واسطه شما شرف پیدا کردم و در چشمها بزرگ شدم، زیرا که دانستند شما برادران من هستید و من بنده نبودم بلکه نواده ابراهیم خلیلم.
و نیز روایت شده که چون حضرت یعقوب و یوسف به هم رسیدند یعقوب پرسید: پسر جان برایم بگو که چه بر سرت آمد؟ گفت: بابا مپرس از من که برادرانم با من چه کردند بلکه بپرس که حق تعالی با من چه کرد.
3- شیخ مفید و دیگران روایت کرده اند که در مدینه طیبه مردی از اولاد خلیفه دوم بود که پیوسته حضرت امام موسی (ع) را اذیت می کرد و به آن جناب ناسزا می گفت و هر وقت که آن حضرت را می دید به امیرالمومنین دشنام می داد تا آنکه روزی بعضی از کسان آن حضرت عرض کردند که بگذار تا این فاجر را بکشیم، حضرت ایشان را نهی کرد و پرسید که آن مرد کجاست؟ عرض کردند در یکی از نواحی مدینه مشغول زراعت است. حضرت به قصد دیدار او از مدینه بیرون رفت. حضرت وقتی به مزرعه او رسید و همانطور که سوار بر الاغ خود بود به داخل مزرعه اش رفت. آن مرد صدا زد که زراعت ما را نمال؛ از آنجا نیا. حضرت همانطور که می رفت، ادامه داد تا به او رسید و نزد او نشست و با او به گشاده روئی و خنده سخن گفت، و از او سؤالی کرد که چه مقدار خرج زراعت کرده ای؟ گفت: صد اشرفی. فرمود: چه مقدار امید داری از آن بهره ببری؟ گفت: غیب نمی دانم. حضرت فرمود: من گفتم چه اندازه امید داری عایدت بشود؟ گفت: امیدوارم که دویست اشرفی عایدم شود. پس حضرت کیسه زری بیرون آوردند که در آن سیصد اشرفی بود، به او مرحمت کرد و فرمود: این را بگیر و زراعت نیز برایت باقی بماند و خداوند به تو به آن مقدار که امید داری بدهد. عمری برخاست و سر آن حضرت را بوسید و از آن جناب درخواست که از تقصیرات او بگذرد و او را عفو فرماید. حضرت تبسمی فرمود و برگشت و پس از این عمری را در مسجد دیدند نشسته چون نگاهش به آن حضرت افتاد گفت: الله اعلم حیث یجعل رسالته. اصحابش با وی گفتند که قصه تو چیست، تو پیش از این غیر این می گفتی؟ گفت: شنیدید آنچه گفتم باز بشنوید، پس شروع کرد به آن حضرت دعا کردن. اصحابش با او نزاع کردند او نیز با ایشان به نزاع برخاست، پس حضرت به کسان خود فرمود کدامیک بهتر بود آنچه شما اراده کرده بودید یا آنچه من اراده کردم؟ همانا من کار او را اصلاح کردم و با پول شر او را برگرداندم.