چیزهایی که باعث نجات از فشار قبر است:
و اما چیزهایی که سبب نجات از فشار قبر و عذاب آن است بسیار است و ما در اینجا به چند مورد اکتفا می کنیم.
اول: از حضرت امیرالمؤمنین (ع) روایت شده که هر که در هر جمعه سوره نساء بخواند از فشار قبر ایمن می شود.
دوم: روایت شده که هر که به خواندن سوره زخرف ادامه دهد حق تعالی او را در قبرش از جانوران زمین و از فشار قبر ایمن گرداند.
سوم: از حضرت صادق (ع) منقول است که هر که بمیرد ما بین زوال روز پنج شنبه تا زوال روز جمعه حق تعالی او را از فشار قبر پناه دهد.
چهارم: از حضرت امام رضا (ع) منقول است که فرمود بر شما باد به نماز شب، نیست بنده ای که آخر شب برخیزد و بجا آورد هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت وتر و در قنوت وتر هفتاد مرتبه استغفار کند تا آنکه او را از عذاب جهنم و قبر پناه داده شود و عمرش طولانی و زندگیش وسیع گردد.
پنجم: از حضرت رسول صلی الله علیه و آله مرویست: هر که (الهیکم التکاثر) را در وقت خواب بخواند، از عذاب قبر نگه داشته شود.
ششم: آنکه در هر روزی ده مرتبه اعددت لکل هول لا اله الا الله (تا آخر) بخواند، از عذاب قبر نگه داشته شود.
هفتم: آنکه در نجف اشرف دفن شود، زیرا از خواص تربت شریف آن است که عذاب قبر و حساب منکر و نکیر از کسی که در آن مدفون شود ساقط می شود.
هشتم: از چیزهایی که نافعست برای رفع عذاب قبر، گذاشتن جریدتین یعنی دو چوب تر است با میت. و روایت شده که عذاب از میت مادامی که آن چوب تَر است برطرف می شود. و نیز روایت شده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر قبری گذشتند که صاحب آن عذاب می شد. پس حضرت طلبیدند جریده یعنی شاخ درختی که برگش را کنده بودند دو نصف کرد، نصفی را زیر سر میت گذاشت و نصف دیگر را زیر پاهای او. و نیز آب پاشیدن بر قبر سودمند است زیرا مادامی که تری در خاک قبر باشد عذاب از صاحب آن برداشته می شود.
نهم: آنکه روز اول رجب ده رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک مرتبه حمد و سه مرتبه توحید تا از فتنه قبر و عذاب روز قیامت محفوظ بماند. و در شب اول ماه رجب بعد از نماز مغرب، بیست رکعت با حمد و توحید خواندن برای رفع عذاب قبر نافع است.
دهم: آنکه چهار روز از ماه رجب روزه بگیرد، و همچنین است روزه گرفتن دوازده روز از شعبان.
یازدهم: از چیزهائی که سبب نجات از عذاب قبر است خواندن سوره (تبارک الملک) است بالای قبر میت؛ چنانکه قطب راوندی از ابن عباس نقل کرده که مردی خیمه ای روبروی قبری بر پا کرد و ندانست که آن، قبر است؛ پس خواند سوره (تبارک الذی بیده الملک) را. آنگاه شنید صیحه زننده ای که گفت: این سوره نجات بخش است. پس این مطلب را به حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد. آن حضرت فرمود: آن سوره نجات دهنده از عذاب قبر است. و شیخ کلینی از حضرت امام محمد باقر (ع) روایت کرده که فرمود: سوره ملک مانعه است، یعنی از عذاب قبر منع می کند.
دوازدهم: از دعوات راوندی نقل شده که حضرت رسول خدا فرمود: هر کس نزد قبر میتی که دفن شده بایستد و سه مرتبه بگوید: اللهم انی اسألک بحق محمد و آل محمد ان لا تعذب هذا المیت خداوند تا روز دمیدن در صور عذاب از میت را بر می دارد.
سیزدهم: شیخ طوسی در مصباح المتهجد از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت کرده که هر که در شب جمعه دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت حمد و پانزده مرتبه اذا زلزلت را بخواند حق تعالی او را از عذاب قبر و از هولهای روز قیامت ایمن بدارد.
چهاردهم: و نیز از برای رفع عذاب قبر خواندن سی رکعت نماز در شب نیمه رجب نافع است که در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید ده مرتبه، بخواند و همچنین است در شب شانزدهم و شب هفدهم رجب، و نیز آنکه در شب اول شعبان صد حمد و توحید و صد رکعت نماز بخواند و چون از نماز فارغ شود پنجاه مرتبه توحید را بخواند و آنکه در شب بیست و چهارم شعبان دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت حمد یک مرتبه اذا جاء نصر الله ده مرتبه بخواند، و برای روز نیمه رجب پنجاه رکعت به حمد و توحید و فلق و ناس وارد است که برای رفع عذاب قبر نیز نافع است مانند صد رکعت نماز شب عاشورا.
عقبه سوم سؤال منکر و نکیر است در قبر
از حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمود: کسی که سه چیز را انکار کند از شیعیان ما نیست. آن سه چیز عبارتند از: معراج، سؤال در قبر و شفاعت.
و روایت شده که آن دو ملک به هیئت هولناک بیایند، صدای ایشان مثل رعد غرنده و چشمهایشان مثل برق خیره کننده باشد؛ سؤال کنند که پروردگارت کیست؟ و پیغمبرت کیست؟ و دینت چیست؟ و نیز سؤال کنند از ولی و امام او، پس در آن حال چون جواب دادن بر میت سخت و محتاج است به کمک، لاجرم برای مرده دو جا تلقین ذکر کرده اند: یکی وقتی که او را در قبر می گذارند و بهتر آنست که، به دست راست، دوش راست، و به دست چپ، دوش چپ او را بگیرند و حرکت دهند و تلقین کنند. و دیگر وقتی که او را دفن کردند، مستحب است که ولی میت یعنی نزدیکترین خویشان او بعد از آنکه مردم از سر قبر او برگردند نزد سر میت بنشیند و با صدای بلند او را تلقین کند و بهتر است که دو کف دست را روی قبر گذارد و دهان را نزدیک قبر برد، و اگر دیگری را نائب کند نیز خوب است؛ و وارد شده است که چون این تلقین را کند منکر به نکیر می گوید: بیا برویم تلقین حجتش کردند احتیاج به پرسیدن نیست پس برمی گردند و سؤال نمی کنند.
و در کتاب من لا یحضره الفقیه است که چون پسر جناب ابی ذر غفاری (رضی الله عنه) وفات کرد ابوذر بر سر قبر او ایستاده و دست بر قبر مالید و گفت: خدای، تو را رحمت کند ای ذر. به خدا سوگند که تو نسبت به من نیکوکار بودی و شرط فرزندی را بجا می آوردی، والحال که تو را از من گرفته اند من از تو خشنودم. به خدا سوگند که از رفتن تو مرا بر من باکی نیست و نقصانی به من نرسید، و ما لی الی أحد سوی الله من حاجة یعنی بغیر از حق تعالی به احدی حاجت ندارم و اگر نبود هول مطلع یعنی جاهای هولناک آن عالم که بعد از مرگ دیده می شود هر آینه خوشحال می شدم که به جای تو رفته باشم ولکن می خواهم چند روزی تلافی مافات کنم و تهیه آن عالم را ببینم و هر آینه اندوه از تو مرا مشغول ساخته که کاری که برایت سودمند باشد انجام دهم سوگند به خدا که برای مرگ تو گریه نمی کنم و غم مردنت را ندارم تنها غم من حال فردای تو است. فلیت شعری ما قلت و ما قیل لک پس کاش می دانستم که تو چه گفتی و به تو چه گفتند؟ خداوندا حقوقی را که برای من بر او واجب کرده بودی بر او بخشیدم پس تو هم حقوق خود را که بر او واجب کرده بودی ببخش چه آنکه تو به جود و کرم از من سزاوارتری.
و از حضرت صادق (ع) منقولست که چون مؤمن را داخل در قبر کنند نماز در طرف راست و زکوة در طرف چپ او و بِر یعنی نیکویی و احسان مسلط بر او شود و صبر او در ناحیه ای قرار گیرد، پس وقتیکه دو ملک سؤال بیایند صبر به نماز و زکوة و بِر گوید: صاحب خود را دریابید یعنی میت را نگاهداری کنید پس هر گاه از آن ناتوان شدید من نزد آن هستم.
علامه مجلسی در محاسن به سند صحیح از امام صادق یا امام باقر علیهماالسلام روایت کرده است که چون مؤمن می میرد با او در قبرش شش صورت داخل می شود یکی از آنها خوشروتر و خوشبوتر و پاکیزه تر از باقی صورتهاست، پس یکی در جانب راست و یکی در جانب چپ و یکی در پیش رو و یکی در پشت سر و یکی در پائین پا می ایستند و آنکه خوش صورت تر است در بالای سر؛ پس سؤال یا عذاب از هر جهت که می آید آنکه در آن جهت ایستاده است مانع می شود پس آنکه از همه خوش صورت تر است به سایر صورتها می گوید: شما کیستید؟ خدا از جانب من شما را جزای خیر دهد. صاحب طرف راست می گوید: من نمازم. صاحب جانب چپ می گوید: من زکاتم. آنکه در پیش روی است می گوید: من روزه ام. آنکه در عقب سر است می گوید: من حج و عمره ام. و آنکه در پایین پا است می گوید: من بِر و احسان به برادران مؤمنم. پس آنها به او می گویند: تو کیستی که از همه ما بهتر و خوشروتر و خوشبوتری؟ می گوید: من ولایت آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین (هستم).
و شیخ صدوق در فضیلت روزه شعبان روایت کرده که هر که نُه روز از آنرا روزه بگیرد منکر و نکیر وقت سئوال به او مهربانی می کنند.
و از حضرت باقر (ع) روایت شده که برای کسی که شب بیست و سوم ماه رمضان احیاء بدارد و صد رکعت نماز بخواند خداوند هول و هراس از نکیر و منکر را از او برطرف می کند. و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت شده که در خضاب، چهارده خصلت است که یکی از آنها آن است که منکر و نکیر از او حیا می کنند. و دانستی که این، از خواص تربت پاک نجف آنست که حساب منکر و نکیر از کسی که در آن مدفون است؛ ساقط است و برای تأیید آن حکایت زیر را می گویم.
حکایت:
علامه مجلسی (رحمه الله علیه) در تحفه از ارشاد القلوب و فرحة الغری نقل کرده که مرد صالحی از اهل کوفه گفت: من در یک شب بارانی در مسجد کوفه بودم. ناگاه دری را که جانب قبر مسلم (ع) است کوبیدند؛ چون در را گشودند جنازه ای را داخل کردند و در صفه ای که در جانب قبر مسلم است گذاشتند. یکی از ایشان را خواب ربود. در خواب دید که دو شخص نزد جنازه حاضر شدند، و یکی به دیگر گفت که ببین ما را با او حسابی هست تا پیش از آنکه از رصافه بگذرد از او بگیریم زیرا پس از آن به نزدیک او نتوانیم رفت. پس بیدار شد و خواب را برای رفیقان خود نقل کرد و در همان ساعت آن جنازه را برداشتند و داخل نجف کردند که از حساب و عذاب نجات یابد.
قلت ولله در من قال:
اذا مت فادفنی الی جنب حیدر - ابی شبر اکرم به و شبیر
فلست اخاف النار عند جواره - و لا اتقی من منکر و نکیر
فعار علی حامی الحمی و هو فی الحمی - اذا ضل البیدا عقال بعیر(10)
حکایت:
از استاد اکبر، محقق بهبهانی (رحمه الله علیه) نقل است که فرمود: در خواب حضرت امام حسین را دیدم گفتم ای سید و مولای من آیا از کسی که در جوار شما دفن شده سئوال می کنند؟ فرمود: کدام ملک است که جرأت این کار را داشته باشد؟
مؤلف می گوید: که در امثال عرب است که می گویند احمی من مجیر الجراد یعنی فلانی حمایت کردنش از کسی که در پناه او است، بیشتر است از پناه دهنده ملخها؛ و قصه آن چنان است که مردی بادیه نشین از قبیله طی که نامش مدلج بن سوید بود روزی در خیمه خود نشسته بود دید جماعتی از طایفه طی آمدند و جوال و ظرفهائی با خود دارند پرسید چه خبر است؟ گفتند: ملخهای بسیار در اطراف خیمه شما فرود آمده اند. آمده ایم آنها را بگیریم. مدلج که این را شنید برخاست و سوار بر اسب خود شد. نیزه خود را بر دست گرفت و گفت: بخدا سوگند هر کس مزاحم این ملخها شود من او را خواهم کشت. أیکون الجراد فی جواری ثم تریدون اخذه؟ یعنی آیا این ملخها در جوار و پناه من باشند و شما آنها را بگیرید؟ چنین چیزی نخواهد شد و پیوسته از آنها حمایت کرد تا آفتاب گرم شد و ملخها پریدند و رفتند. آن وقت گفت: ملخها از کنار خانه من رفتند دیگر هر کاری که می خواهید بکنید.
حکایت:
از کتاب حبل المتین نقل است که میر معین الدین اشرف که یکی از صلحاء خدام روضه رضویه بود نقل کرده که در خواب دیدم که در دارالحفّاظ یا کشیک خانه مبارکه هستم و به جهت تجدید وضو بیرون آمدم پس چون به صفه امیر علی شیر رسیدم، جماعت بسیاری را دیدم که داخل در صحن مطهر شدند و در جلو آنها شخص نورانی، خوش صورت و عظیم الشأنی بود و در دست جماعتی که پشت سر او بودند کلنگها بود، پس همینکه به وسط صحن مقدس رسیدند آن شخص بزرگوار که در جلو آن جماعت بود به آنها گفت این قبر را بشکافید، و این خبیث را بیرون بیاورید و اشاره کرد به قبر مخصوصی پس چون شروع کردند به کندن قبرش، از شخصی پرسیدم که این شخص بزرگوار که امر می فرماید کیست؟ گفت: حضرت امیرالمؤمنین (ع) است.
پس در این حال دیدم که امام هشتم حضرت رضا (ع) از روضه مبارکه بیرون آمد و خدمت حضرت امیرالمؤمنین رسید و سلام کرد. آن حضرت پاسخ داد.
پس امام رضا (ع) عرض کرد یا جداه از شما خواهش می کنم که شخصی را که مدفون است ببخشید و عفو فرمائید. فرمود: که می دانی که این فاسق فاجر شرب خمر می کرد؟ عرض کرد: بلی لکن وصیت کرد در وقت مرگ خویش که او را در جوار من دفن کنند. پس ما امیدواریم که شما عفو بفرمائید فرمود: او را به خاطر تو بخشیدم. پس آن حضرت تشریف برد و من از وحشت بیدار شدم و بعضی از خدام آستانه را بیدار کردم و آمدیم به همان موضع که در خواب دیدم. دیدم که قبر تازه ای است که مقداری از خاک آن بیرون ریخته شد.
پس پرسیدم که صاحب این قبر کیست؟ گفتند: مردی از اتراک است که دیروز در اینجا دفن شده است.
فقیر گوید که در حکایت تشرف حاج علی بغدادی به خدمت امام عصر ارواحنا فداه و سؤالات او از آن حضرت نقل شده که گفت: به آن حضرت گفتم: سیدنا! صحیح است که می گویند: هر کس امام حسین (ع) را در شب جمعه زیارت کند در امان است؟ فرمود: آری والله، و اشک از چشمان مبارکش جاری شد و گریست.
گفتم: سیدنا! مسألة.
فرمود: بپرس.
گفتم: سنه 1269 هق حضرت امام رضا (ع) را زیارت کردیم و در ورود، یکی از عربهای شروقیه که از بادیه نشینان طرف شرقی نجف اشرف بود ملاقات کردیم و او را مهمانی نمودیم و از او پرسیدیم که چگونه است ولایت حضرت رضا (ع)؟ گفت: بهشت است؛ امروز پانزده روز است که من از مال مولای خود حضرت رضا (ع) خورده ام منکر و نکیر چه حق دارند که در قبر نزد من بیایند؛ گوشت و خون من از طعام حضرت رسیده است. آیا صحیح است، که علی بن موسی الرضا می آید و او را از منکر و نکیر خلاص می کند؟ فرمود: آری والله؛ جد من ضامن آنست.
فصل سوم: منزل هولناک برزخ
و از منازله مهوله برزخ است که حق تعالی درباره آن در سوره مؤمنون می فرماید: و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون(11)
و حضرت صادق (ع) در جزء حدیثی فرمود... به خدا سوگند که بر شما از برزخ می ترسم. راوی گفت: چیست برزخ؟ فرمود: قبر است از زمان مردن تا روز قیامت.
از لب اللباب قطب راوندی نقل شده که در خبر است که مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان می آیند پس هر یک از ایشان به آواز گریان فریاد می زند: ای فرزندان من ای خویشان! با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند، ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید بر غربت ما رحم کنید ما در زندان تنگ و تاریک مانده ایم به ما رحم کنید و دعا و صدقه از ما دریغ نکنید شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید به شما رحم فرماید، ای بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید این ثروتی که در دست شما است روزی در دست ما بود، ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم، پس آنها برای ما وبال شد و منفعت برای دیگران. به ما مهربانی کنید ولو به یک درهم یا قرص نانی یا پاره ای از چیزی. پس فریاد می کنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهای خود گریه کنید و به شما نفعی ندهد چنانکه ما گریه می کنیم و سودی برای ما ندارد؛ پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید.
و در جامع الاخبار نقل شده که بعضی از صحابه پیامبر از آن حضرت نقل کرده که فرمودند: برای مردگان خود هدیه فرستید؛ ارواح مؤمنین هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ها و منزلهای خود می آیند و هر یک از ایشان به آواز حزین با گریه فریاد می کند: ای اهل من و ای پدر من و مادر من و خویشان خود را صدا می زنند که با خیرات و یا قرص نانی یا جامه ای بر ما مهربانی کنید که خداوند شما را از جامه بهشت بپوشاند پس رسول خدا گریست و ما هم گریه کردیم سپس فرمود اینها برادران دینی شمایند که زیر خاک پوسیده شده اند که همه آنها در ناز و نعمت بودند پس بر عذاب خود ندا می کنند و می گویند: وای بر ما؛ اگر به آنچه که در دست ما بود انفاق می کردیم در رضای خداوند، به شما محتاج نبودیم پس با حسرت و پشیمانی بر می گردند و فریاد می کنند: صدقه مردگان را زود بفرستید.
و نیز در آن کتاب از آن حضرت مروی است که فرمود: هر صدقه که برای میتی بدهی آنرا ملکی در طبقی از نور قرار می دهد که شعاع آن درخشان است و می رسد به هفت آسمان پس بر لب قبر، می ایستد و فریاد می کند: السلام علیکم یا اهل القبور، اهل شما این هدیه را به سوی شما فرستادند. پس میت می گرید و آن را داخل در قبر خود می کند و بدان خوابگاهش فراخ می شود. پس فرمود: آگاه شوید هر کس با صدقه به مرده مهربانی کند برای او اجر و ثواب احد منظور شود.
و حکایت شده که امیر خراسان را در خواب دیدند که می گفت: برای من آنچه را که نزد سگان خود می اندازید برایم بفرستید چون به آن محتاجم.
علامه مجلسی (رحمه الله علیه) در زادالمعاد فرمود: وارثان نباید مردگان را فراموش کنند زیرا که دست ایشان از اعمال خیر کوتاه گردیده و به فرزندان و خویشان و برادران مؤمن امیدوارند و به احسان ایشان چشم به راهند خصوصاً در دعا کردن در نماز شب و بعد از نمازهای فریضه و در مشاهد مشرفه پدر و مادر را زیاده از دیگران باید دعا کرد و اعمال خیر برای ایشان به عمل آورد.
و در خبر است که بسا فرزندی که در حال حیات پدر و مادر عاق ایشان باشد و بعد از فوت ایشان نیکوکار گردد به سبب اعمال خیری که برای ایشان به عمل آورد و مورد عفو خداوند قرار خواهد گرفت. و در حدیث صحیح منقولست که حضرت صادق (ع) در هر شب از برای فرزند خود و در هر روز برای پدر و مادر خود دو رکعت نماز می کردند و در رکعت اول انا انزلناه و در رکعت دوم انا اعطیناک می خواندند.
و به سند صحیح از حضرت صادق (ع) منقول است که بسا باشد که میت در تنگی و شدتی بوده باشد و حق تعالی به او وسعت دهد و تنگی را از او بردارد، پس به او می گویند که این خوشحالی که به تو روی آورد به سبب نمازیست که فلان برادر مؤمن برای تو خواند راوی پرسید: دو میت را در دو رکعت نماز شریک می توانم کرد؟ فرمود: بلی. و فرمود که میت به خاطر دعا و استغفاری که برای او می کنند شاد می شود چنانچه زنده به خاطر هدیه ای که برای او می برند شاد می شود و فرمود: که در قبر میت، نماز و روزه و حج و تصدق و سایر اعمال خیر و دعا داخل می شود، و ثواب آن اعمال برای کسی که کرده و برای مرده هر دو نوشته می شود.
و در حدیث دیگر فرمود: که هر که از مسلمانان برای میتی عمل صالحی انجام دهد خدا ثواب او را چند برابر گرداند و میت از آن عمل سود برد. و در روایتی وارد شده است که هر گاه شخصی به نیت میتی تصدقی بکند حق تعالی جبرائیل را امر می فرماید که با هفتاد هزار ملک به نزد قبر او روند و هر یک طبقی از نعمتهای الهیه در دست دارند و به او می گویند: السلام علیک ای دوست خدا، این هدیه فلان مؤمن است برای تو پس قبر او روشن می شود و حق تعالی هزار شهر در بهشت به او کرامت فرماید و هزار حوری به او تزویج فرماید و هزار حله به او پوشاند و هزار حاجت او را روا کند.
مؤلف می گوید: شایسته است که چند حکایت سودمند از خوابهای صادقانه در اینجا نقل کنم، حکایت نافعه از منامات صادقه و مبادا که اعتنایی ننمایی به آنها و مبادا به آنها توجهی نکنی و خیال کنی که آنها خوابی از خوابهای پریشان یا افسانه ای است که برای کودکان نقل می کنند، بلکه خوب در آنها بنگر که هوش از سر رباید و خار از چشمان.
فسانه ها همه خواب آورد فسانه من - ز چشم، خواب رباید فسانه عجبی است
حکایت:
شیخ ما ثقة الاسلام نوری در دارالسلام نقل فرموده که برایم نقل کرد عالم جلیل و فقیه نبیل سید حسن الحسینی الاصفهانی که: چون پدرم وفات کرد من در نجف اشرف مقیم و مشغول تحصیل بودم و کارهای آن مرحوم به دست بعضی از برادران من بود، و من به تفصیل، علم به آن نداشتم، و چون هفتم ماه از وفات آن بزرگوار گذشت والده ام به رحمت الهی پیوست. جنازه آن مرحوم را به نجف آوردند و دفن کردند.
در یکی از روزها در خواب دیدم که گویا در اطاق خود نشسته ام که ناگاه مرحوم والدم وارد شد. من برخاستم و سلام کردم پس در صدر مجلس نشست و مرا نوازش کرد و در آن وقت بر من معلوم شد که مرده است؛ پس استدلال نموده و به او گفتم که شما در اصفهان وفات کردید چگونه شد که شما را در اینجا می بینم؟ فرمود: بلی، لکن بعد از وفات، ما را در نجف منزل دادند مکان ما الآن در نجف است. گفتم: که والده نزد شما است؟ فرمود: نه. وحشت کردم از آنکه گفت نه. فرمود: او در نجف است لکن در مکان دیگر است؛ آنوقت فهمیدم که پدرم عالم است و محل عالم بالاتر است از محل جاهل؛ پس سؤال کردم از حال آن مرحوم؛ فرمود: من در ضیق و تنگی بودم و الآن الحمد لله حالم خوب است، و از آن شدت و تنگی گشایش و فرجی برای من حاصل شد.
من از روی تعجب گفتم که آیا شما هم در ضیق و شدت واقع شدید؟ فرمود: بلی؛ حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند، از من طلبی داشت، از جهت طلب او حال من بد بود که اصلاح شد پس تعجب من زیاد شد و از خواب بیدار شدم با حال ترس و تعجب، صورت خواب را برای برادرم که وصی آن مرحوم بود نوشتم و از او درخواست نمودم که برای من بنویسد که آیا حاج رضای مذکور از مرحوم والد طلب دارد یا نه؟ برادرم برای من نوشت که من در دفتری که اسامی طلبکاران بود مراجعه کردم هر چه تفحص کردم اسم این مرد در آنجا نبود. من دوباره نوشتم که از خود آن شخص سؤال کند. برادرم بعد از آن برای من نوشت که من از او سئوال کردم گفت: بلی من هیجده تومان از آن مرحوم طلبکارم و غیر از خدا هیچکس بر آن آگاه نیست، و بعد از فوت ایشان از شما پرسیدم که اسم من در دفتر طلبکاران آن مرحوم هست؟ شما گفتید: نه. پس من با خود گفتم که اگر ادعای طلب خود کنم قدرت بر اثبات ندارم؛ چون حجت و بینه نداشتم و اعتماد به آن مرحوم بود که در دفتر خود ثبت می کند. معلوم شد که مسامحه نموده؛ پس من از وصول طلب خود مأیوس شدم و اظهار نکردم. پس من صورت خواب شما را برای او نقل کردم و خواستم که وجه او را بدهم، گفت: من ذمّه او را بری نمودم و طلب خود را بخشیدم.
حکایت:
و نیز محدث متبحر، ثقة الاسلام نوری در دارالسلام از عالم فاضل، حاج ملا ابوالحسن مازندرانی نقل کرده که گفت: من دوستی داشتم از اهل فضل و تقوا، مسمی به ملا جعفر فرزند عالم صالح ملا محمد حسین طبرستانی از اهل قریه ای که آنرا تیلک می گویند، وقتیکه طاعون آمد و تمام بلاد را گرفت، جماعت بسیاری پیش از او وفات کردند در حالی که او را وصی خود قرار داده بودند و او بر حسب وصیت آنها اموال ایشان را جمع نموده و هنوز به محل و مصرف نرسانده، او نیز به طاعون هلاک شد و آن مالها ضایع شد و به مصارفی که باید برسد نرسید و چون حق تعالی بر من منت نهاد زیارت عتبات عالیات روزیم کرد و سعادت مجاورت قبر امام حسین یافتم، شبی در کربلا در خواب دیدم که مردی در گردنش زنجیری است که آتش از آن شعله می کشد و دو طرف آن به دست دو نفر است و آن شخصی که زنجیر به گردنش است زبانش بلند است و تا سینه اش آویخته شده؛ چون مرا دید به سوی من آمد و چون نزدیک شد دیدم رفیقم ملا جعفر است. از حال او تعجب کردم خواست با من سخن گوید که آن دو شخص زنجیرش را کشیدند و او را از عقب برگرداندند و نگذاشتند که سخن گوید دوباره ملا جعفر نزدیک من آمد و خواست حرف بزند، باز او را کشیدند و نگذاشتند، تا سه دفعه.
من از مشاهده آن حال و آن صورت هولناک سخت ترسیدم و صیحه بزرگی کشیدم و بیدار شدم و از فریاد من یک نفر از علماء که در نزدیک من خوابیده بود بیدار شد پس من قصه خواب را برای او نقل کردم، و اتفاقاً این وقتی که من از خواب برخاستم وقت باز کردن درهای صحن مطهر و حرم شریف بود پس من به رفیقم گفتم خوب است به حرم مشرف شویم و زیارت کنیم و برای ملا جعفر استغفار کنیم شاید حق تعالی بر او ترحم فرماید.
پس به حرم مشرف شدیم و آنچه را قصد داشتیم به عمل آوردیم و از این جریان قریب بیست سال گذشت و از حال او چیزی به دستم نیامد، و من به گمان خود فهمیدم که این عذاب برای او به سبب تقصیر او در اموال مردم باشد و بالجمله چون حق تعالی بر من به زیارت خانه اش منت گذاشت و از اعمال حج فارغ شدیم، و به مدینه رفتم دچار بیماری سخت شدم و از حرکت باز ماندم پس من به رفقای خود التماس کردم که مرا شست و شو دهید و لباسهایم را عوض کنید و مرا دوش گیرید و به روضه مطهره حضرت رسول صلی الله علیه و آله ببرید پیش از آنکه مرگ مرا دریابد؛ پس رفقا آنچه را که گفته بودم انجام دادند و چون داخل روضه مطهره شدم بیهوش افتادم و رفقا مرا گذاشتند و پی شغل خود رفتند؛
چون به هوش آمدم مرا دوش گرفتند و بردند نزدیک شبکه ضریح مقدس تا زیارت کردم، آنگاه مرا بردند به طرف پشت نزدیک بیت حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها که محل زیارت آن مظلومه است، پس نشستم و زیارت کردم آن حضرت را و طلب شفا برای خود نمودم و به آن بی بی خطاب کردم که به ما رسیده از اخبار، کثرت محبت شما به فرزندت امام حسین (ع) و من همسایه قبر شریف آن حضرتم پس به حق آن بزرگوار که شفای مرا از خداوند تعالی بخواهید؛
پس به جانب رسول صلی الله علیه و آله توجه کردم و آنچه حاجت داشتم عرض کردم، از جمله طلب شفاعت آن حضرت را برای جماعتی از رفقایم که وفات کرده اند و اسمهای آنها را یک یک ذکر کردم تا رسیدم به اسم ملا جعفر، در این حال یادم آمد خوابی که از او دیده بودم، حالم منقلب شد، پس الحاح کردم در طلب مغفرت و سؤال شفاعت برای او و عرض کردم که من بیست سال پیش از این، او را به حال بد دیدم و نمی دانم خوابم راست بوده یا از خوابهای پریشان به هر جهت آنچه ممکنم بود از تضرع و دعا در حق او به جا آوردم، پس در حال خود خفتی دیدم، برخاستم تنها بدون اعانت رفیق به منزل آمدم و مرضم به برکت حضرت زهراء صلوات الله علیها بر طرف شد و چون خواستم از مدینه حرکت کنیم در احد منزل کردیم، و چون وارد احد شدم و شهداء آنجا را زیارت کردم خوابیدم، در خواب ملا جعفر رفیق خود را به هیئت خوبی دیدم جامه های سفید در تن دارد و عمامه با حنک بر سر دارد و عصائی در دست گرفته نزد من آمد و بر من سلام کرد و گفت: مرحباً بالاخوة و الصداقة؛ شایسته است که رفیق با رفیق خود چنین کند که تو با من کردی.
من در این مدت در تنگی و بلا و شدت و محنت بودم پس تو از روضه مطهره بیرون نیامدی مگر آنکه مرا از آن گرفتاریها خلاص کردی و الآن دو روز یا سه روز است که مرا به حمام فرستادند و از قذارت و کثافات، پاکیزه ام کردند، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله این جامه ها را برای من فرستاده و حضرت صدیقه صلوات الله علیها این عبا را برای من مرحمت فرموده و امر من به حمد الله به خوبی و عافیت منجر شد، و من برای مشایعت تو آمدم تا آن که تو را بشارت دهم، پس خوشحال باش که به سوی اهل خود سلامت برمی گردی و آنها هم سالم می باشند. پس بیدار شدم شکر گویان و خوشحال.
شیخ مرحوم فرموده که شایسته است برای شخص زیرک خبیر که تأمل کند در دقائق این رؤیا؛ زیرا که آن مشتمل است بر چیزهایی که برطرف می کند کوری دل و خاشاک در چشم را.
حکایت:
و نیز در دارالسلام است که شیخ اجل جناب حاج ملا علی از والد ماجدش جناب حاج میرزا خلیل تهرانی (رحمه الله علیه) نقل فرموده که من در کربلای معلی بودم و مادرم در طهران؛ پس شبی در خواب دیدم که مادرم به نزد من آمد و گفت ای پسر! پس از مرگ مرا با بینی شکسته به سوی تو آوردند پس من ترسان از خواب بیدار شدم و از این خواب چندی نگذشت که کاغذی از بعضی برادران رسید که نوشته بود: والده ات وفات کرد، جنازه اش را به نزد شما فرستادیم. چون جنازه کشها آمدند گفتند جنازه والده شما را در کاروانسرای نزدیک ذی الکفل گذاشتیم چون گمان کردیم که شما در نجف می باشید.
پس من صدق خواب را فهمیدم ولکن متحیر ماندم در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود: بینیم را شکستند، تا اینکه جنازه اش را آوردند. کفن را از روی او گشودم دیدم بینی او شکسته شده سبب آن را از حاملین آن پرسیدم گفتند ما سببش را نمی دانیم جز آنکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوتهای دیگر گذاشته بودیم مالها با هم لگدکاری کردند و جنازه را به زمین افکندند شاید، در آن وقت این آسیب به آن مرحومه رسیده، دیگر غیر از این ما سببی برای آن نمی دانیم. پس من جنازه مادرم را آوردم حرم حضرت اباالفضل (ع) و مقابل آن جناب گذاشتم و عرض کردم: ای اباالفضل! مادر من نماز و روزه اش را نیکو بجا نیاورده، الحال دخیل تو است پس از او اذیت و عذاب را برطرف کن و بر من است که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم. پس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او مسامحه شد. مدتی گذشت که شبی در خواب دیدم که شور و غوغائی بر در خانه من است. از خانه بیرون شدم ببینم چیست؟ دیدم مادرم را بر درختی بسته اند و به او تازیانه می زنند. گفتم: برای چه او را می زنید، چه گناهی کرده؟ گفتند: ما از جانب حضرت ابوالفضل مأموریم که او را بزنیم تا فلان مبلغ پول بدهد. من داخل خانه شدم و پول را آوردم و به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کردم و به منزل بردم و مشغول به خدمت او شدم. پس چون بیدار شدم حساب کردم آن مقدار پولی را که در خواب از من گرفتند موافق بود با پول پنجاه سال عبادت؛ پس من آن مبلغ را برداشتم و بردم خدمت سید اجل میرزا سید علی، صاحب کتاب ریاض و گفتم: این پول پنجاه سال عبادت است، مستدعیم لطف فرموده برای مادرم بدهید.
قال شیخنا الاجل صاحب دارالسلام احله الله دارالسلام: و فی هذا الرؤیا من عظم الامر و خطر العاقبة و عدم جواز التهاون بما عاهد الله علی نفسه و علو مقام اولیائه المخبتین ما لا یخفی علی من تأملها بعین البصیرة و نظر الاعتبار.
حکایت:
و نیز آن بزرگوار از والد صالح خود نقل فرمود که در طهران، در یکی از حمامها، در سر حمام آن خادمی بود که او را پادو می گوئیم و او نماز و روزه را بجا نمی آورد. روزی آمد نزد یکی از معمارها و گفت می خواهم برای من حمامی بنا کنی. معمار گفت تو از کجا پول می آوری؟ گفت تو چه کار داری پول بگیر و حمام بساز، پس آن معمار، حمامی برای او ساخت معروف به اسم و اسمش علی طالب بود. مرحوم حاج ملا خلیل می گوید که وقتی در نجف اشرف بودم که خواب دیدم علی طالب آمد به نجف اشرف در وادی السلام، پس من تعجب کردم و گفتم: تو چگونه به این مکان شریف آمدی حال آنکه تو نه نماز می کردی و نه روزه می گرفتی؟ گفت: ای فلان! من مردم و مرا گرفتند با غل و زنجیرها که ببرند بسوی عذاب که حاج ملا محمد کرمانشاهی - جزاه الله خیراً - فلانی را نائب گرفت که برای من حج بجا آورد و فلانی را اجیر کرد برای روزه و نماز من و از برای من زکاة و مظالم داد به فلانی و فلان و چیزی بر ذمه من نگذاشت مگر آنکه ادا کرد و مرا از عذاب خلاص نمود؛ خداوند جزای خیر به او بدهد. پس من ترسان از خواب بیدار شدم و از آن خواب تعجب داشتم تا آنکه بعد از مدتی جماعتی از طهران آمدند احوال علی طالب را از ایشان پرسیدم پس مرا خبر دادند به همان نحو که در خواب دیده بودم حتی اشخاصی که نائب شده بودند برای حج و نماز و روزه او مطابق بودند با آنچه در خواب به من گفته و نام برده بود؛ پس من از صدق رؤیای خود و مطابق بودنش با واقع تعجب کردم.
مخفی نماند که این خواب تصدیق می کند اخباری را که وارد شده که ثواب روزه و نماز و حج و سایر خیرات به میت می رسد و آنکه گاهی که مرده در تنگی و شدت است به واسطه آن اعمال فرجی برای او حاصل می شود؛ و نیز تصدیق می کند اخباری را که فرمودند هیچ مؤمنی نیست که در شرق و غرب عالم بمیرد مگر آنکه روحش را به وادی السلام می برند؛ و در بعض اخبار است که گویا می بینیم ایشان را که حلقه حلقه نشسته اند و با هم حدیث می گویند. و حاج ملا محمد کرمانشاهی مذکور از علمای اخیار و صلحای ابرار تهران بوده.
حکایت:
از اربعینیات عالم فاضل و عارف کامل، قاضی سعید قمی رحمه الله علیه نقل شده که فرمود: از کسی که ثقه و محل اعتماد است از استاد ما شیخ بهائی چنین رسیده که روزی به زیارت شخصی از ارباب حال رفت که در مقبره ای از مقابر اصفهان مأوی گزیده بود. آن شخص عارف به شیخ گفت: من در این قبرستان قبل از این روز امر غریبی مشاهده کردم و آن امر این است که دیدم جماعتی جنازه ای را در این قبرستان آوردند و در فلان جا دفن کردند و رفتند؛ پس چون ساعتی گذشت بوی خوشی شنیدم که از بوهای این نشأه نبود؛ متحیر ماندم؛ به راست و چپ خود نظر کردم تا بدانم که این بوی خوش از کجا آمد که ناگاه دیدم جوان خوش صورتی در لباس پادشاهان به نزد آن قبر رفت پس چون نزد آن قبر نشست دیدم مفقود شد، گویا داخل در قبر شد پس بسیار تعجب کردم. پس از این واقعه زمانی نگذشت که ناگاه بوی بدی به دماغم رسید که از هر بوی بدی پلیدتر بود پس نگاه کردم سگی را دیدم که بدنبال او می رود، تا رسید به آن قبر و پنهان شد؛ پس من تعجب کردم و در آن حال بودم که ناگاه آن جوان بدحال و بد هیئت با بدن مجروح بیرون آمد و از همان راهی که آمده بود برگشت. من عقب او رفتم و از او خواهش کردم که حقیقت حال را برای من بگوید، گفت: من عمل صالح این میت بودم و مأمور بودم که در قبر با او باشم. که ناگاه این سگی که دیدی آمد و او عمل غیر صالح او بود. من خواستم او را از قبر بیرون کنم تا در کنار او باشم، آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا کند و مرا مجروح کرد چنانچه می بینی و مرا نگذاشت که با او باشم، دیگر نتوانستم در قبر با او بمانم بیرون آمدم و او را وا گذاشتم. چون عارف مکاشف این حکایت را برای شیخ نقل کرد شیخ فرمود راست گفتی فنحن قائلون بتجسد الاعمال و تصورها بالصورة المناسبة بحسب الاحوال(12)
مؤلف گوید این حکایت را این خبر که شیخ صدوق در اول امالی روایت کرده تصدیق می کند و خلاصه اش آن است که قیص بن عاصم منقری با جماعتی از بنی تمیم خدمت حضرت رسول رسیدند و از آن حضرت نصیحتهای سودمند خواستند آن حضرت ایشان را به کلمات خویش موعظه فرمود از جمله فرمود: ای قیس چاره ای نیست که باید همنشینی در قبر داشته باشی تو مرده ای و او زنده است.
پس اگر او کریم باشد تو را گرامی خواهد داشت و اگر لئیم و پست باشد تو را رها خواهد کرد و محشور نخواهی شد مگر با او، مبعوث نشوی مگر با او، و سؤال نخواهی شد مگر از او؛ پس قرار مده آن را مگر صالح، زیرا که اگر صالح باشد با او انس خواهی گرفت و اگر فاسد باشد وحشت نخواهی نمود مگر از او و او عمل تست. قیس عرض کرد: یا نبی الله! دوست داشتم که این موعظه به نظم آورده شود تا ما بر آن افتخار کنیم و بصورت یک سند برای ما بماند. آن جناب نزد حسان بن ثابت شاعر فرستاد تا این جریان را به شعر در آورد ولی چون صلصال بن دلهمس در مجلس حاضر بود پیش از آنکه حسان بیاید آن را به نظم کشید:
تخیر خلیطاً من فعالک انما - قرین الفتی فی القبر ما کان یفعل
و لابد بعد الموت من ان تعده - لیوم ینادی المرء فیه فیقبل
فان کنت مشغولاً بشیی ء فلا تکن - بغیر الذی یرضی به الله تشغل
فلن یصحب الانسان من بعد موته - و من قبله الا الذی کان یعمل
الا انما الانسان ضیف لاهله - یقیم قلیلاً بینهم ثم یرحل
شیخ صدوق رحمه الله علیه از حضرت صادق (ع) روایت کرده که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: روزی حضرت عیسی بن مریم (ع) بر قبری گذشت که صاحب آن را عذاب می کردند پس از یکسال بار دیگر حضرت عیسی از آن جا عبور کرد، دید عذاب از صاحب آن قبر برداشته شده؛ پس گفت ای پروردگار من؛ من بر این قبر در سال گذشته عبور کردم دیدم صاحب آن در عذاب بود و امسال که بر او گذشتم می بینم عذاب از او برداشته شده است؟ پس وحی رسید به عیسی (ع) که یا روح الله، از برای صاحب این قبر فرزند صالحی بود که به حد بلوغ رسید، پس راهی را اصلاح و درست کرد و یتیمی را پناه و جای داد پس من او را به خاطر این عمل که فرزندش بجا آورد بخشیدم.