درسهائی از نهج البلاغه

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای

مقدمه:

در اثر سلطه طولانی استعمار گران و چپاولگران بین المللی و استکبار جهانی بر میهن عزیز اسلامی ما و در سایه حکومت نگین دودمان پهلوی و حاکمیت فرهنگ بورژوازی مصرفی غرب و فرهنگ منحط شاهنشاهی و رضاخانی می رفت که هویت اسلامی و انسانی خویش را از دست بدهیم لیکن ندای ابراهیم زمان ما خمینی کبیر، این فرزند برومند اسلام، به همه ما مردم مظلوم و ستمدیده این دریا رو همه مستضعفان جهان شور و حرکت و امید تازه ای بخشید و راه تازه ای نشانمان داد و ما به امامت و پیشوائی او قیام کردیم و با تکیه بر مکتب انسان ساز اسلام و رهبری بیدار دل امام و در سایه وحدت اسلامی بساط طاغوتیان را بر چیدیم و قدم در راه استقرار حکومتی مبتنی بر عدل و قسط و حاکمیت فرهنگ غنی و اصیل اسلامی نهادیم.
از آن جایی که سخن حضرت علی (ع) در نهج البلاغه را بعد از قرآن و سنت، برترین کلام و آن را از میراث پر افتخار فرهنگ اسلام می شماریم و در این شرایط که در صدد پیاده کردن این فرهنگ و حاکم کردن آن بر کلیه شئون زندگی هستم لذا امروز سخت به شناختن آن و شناساندن آن به دیگران نیازمندیم تا در پرتو این شناخت هر چه زودتر از اسارت فرهنگ بیگانه خلاص شویم و هویت خویش را دوباره بیابیم.
دیگر این که ما اکنون در وضع و حالی بسر می بریم که مرحله برانداختن نظم و سیستم ظالمانه گذشته را پشت سر نهاده و در مرحله پیاده کردن قوانین و احکام اسلامی هستیم و در این راه نهج البلاغه، که در آن امام، چهره حکومت اسلامی را نشان داده و خطوط کلی آن را ترسیم نموده است- بسیار میتواند ما را یاری دهد و می یابد از رهنمودهای امام در این زمینه هر چه بیشتر استفاده کنیم.
گذشته از این اکنون جامعه ما در یک وضعیت خاصی قرار گرفته و افراد کسان زیادی هستند که همگی از اسلام سخن می گویند و همگی مدعی اند که در خط اسلام اصیل حرکت می کنند و اسلام سخن می گویند و همگی مدعی اند که در خط اسلام اصیل حرکت می کنند و اسلام واقعی و راستین را راهنمای اعمال خویش قرار داده اند طوری که جداسازی اصیل از غیر اصیل برای بسیاری مشکل شده است که در این زمینه نیز نهج البلاغه در دادن معیارها و ملاک ها در جهت بازشناسی اصیل از غیر اصیل بهترین راهنمایت، چه امام خود در چنین وضع و شرایطی قرار داشته و در قبال جریانات انحرافی موضع گیریهای مکتبی نموده است.
مساله دیگر این که همانطوری که امام امت خمینی بزرگ به کرات در ضمن سخنانشان فرموده اند بسیاری از مشکلات جامعه بواسطه عدم تقوی و خودسازی و تزکیه نفس است باید گفت که نهج البلاغه علاوه بر مباحث توحید احکام، تاریخ، سیاست، اقتصاد، مسائل سیاسی، اجتماعی، حکومتی در زمینه خودسازی و تهذیب نفس فراوان سخن گفته است و زیاد بر روی تقوی تکیه کرده است چه اگر تقوی نباشد، اگر خودسازی اسلامی نباشد اگر تسلط بر نفس نباشد، اگر آزادی از بند شهوات و دشمن درونی نباشد اگر اخلاق اسلامی نباشد امکان انحراف از میان نمی رود و بنابراین در این قسمت نیز سخنان امام علی بس سازنده و نجات بخش است در هر حال، بخاطر اهمیت این موضوع بر آن شدیم که در این راه با انتشار این مجموعه که سلسه درسهای نهج البلاغه از استاد علی خامنه ای بوده و در شماره های متعدد روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده است قدمی هر چند کوچک در جهت آگاه کردن جوانان عزیز به تعالیم عالیه اسلام و نجات دادن جامعه از انواع مشکلات، برداریم باشد که این مجموعه ای مقدمه ای باشد که کلام علی را راهنمای اعمال خویش قرار داده و آن را چون چراغی بدانیم که می تواند در این شرایط حساس ما را به اتخاذ موضع گیریهای درست و اصول و پرهیز از مواضع نادرست و غیر اصولی رهنمون باشد. انشاءالله.
روابط عمومی اداره ارشاد استان سمنان
بسم تعالی
قبلاً آگاهیهای مختصری در مورد نهج البلاغه بایستی به خواهران و برادران عرض کنم، نهج البلاغه همان طور که می دانید مجموعه خطبه ها و نامه ها و کلمات متفرقی است که از مولای متقیان امیر مومنان صلوات الله علیه برای ما به یادگار مانده، کتاب شریف نهج البلاغه به 3 بخش تقسیم می شود.

بخش خطبه ها، بخش نامه ها و بخش کلمات قصار:

که از آن به حکم یعنی کلمات حکمت آمیز هم تعبیر می شود. البته این سخنان حکمت آمیز برخی از میان همین خطبه ها و نامه ها انتخاب شده از تاریخ تدوین کتاب نهج البلاغه حدوداً هزار سال می گذرد یعنی مرحوم سید رضی که این کتاب را تدوین کردند و این خطبه ها و نامه ها را جمع آوری کردند در حدود سال 400 هجری و اواخر سوم به این کار دست زدند بنابراین نهج البلاغه کتابی هزار ساله است.
البته قبل از آن که سید رضی به این کار دست بزنند این خطبه ها و کلمات و نوشته ها در کتابهای حدیث و تاریخ بصورت پراکنده یافت می شد ولی باین صورت تدوین شده و جمع آوری شده نبودند و کسانی هم قبل از سید رضی این کار را به یک نحوی شروع کردند منتهی نه بصورتیکه سید رضی انجام داد. بنابراین ما مرهون رحمت و ابتکار این عالم بزرگوار هستیم که نهج البلاغه را برای ما باقی گذاشت نکته دیگری که باید به آن توجه داشت اینست که علاوه بر خطبه و نامه ها و کلماتی که در نهج البلاغه هست تعداد زیادی خطبه و نامه و جمله حکمت آمیز از امیرالمومنین بصورت متفرق در کتابهائی وجود دارد و علمای متاخر سعی کردند که آنها را هم جمع آوری کنند و کتابهائی بعنوان مستدرک نهج البلاغه یعنی تدوین شده چیزهائی که در نهج البلاغه نیست فراهم بیاورند پس ما امروز غیر از نهج البلاغه که خود گنجینه غنی و ارزشمند هست چند کتاب دیگر هم داریم که اینها را بعداً با خصوصیات و نام و نشان معرفی می کنم تا شما کلاً یک آشنائی و کتاب شناسی به نهج البلاغه و دنباله های آن پیدا کنید.
سند نهج البلاغه مطلب دیگری که درباره نهج البلاغه باید بدانید اینست که از سالها پیش کسانی ادعا کردند که نهج البلاغه کتاب معتبری نیست حالا انگیزه آنها چه بود، قابل حدس است زیرا مضامینی که در این کتاب هست منافع گروهی یا قشری یا طبقه ای با اصحاب فرقه ای را تهدید می کند و برای این دستی ات بهترین راه این است که آن کتابی را که شامل بر این مطالب هست از اعتبار بیندازند همچنان که در مورد یک شخصیت هم همین طور است. آن کسانی که شخصیت امام علی بن ابیطالب (ع) را مخالف با منافع شخصی یا گروهی خودشان می دانستند طبیعی بود که آن شخصیت را مورد خدشه قرار بدهند. در مورد کتاب آن حضرت هم عیناً همین مطلب صادق است گفتند نهج البلاغه اعتبار ندارد دلیل بی اعتباری نهج البلاغه را هم این ذکر کردند که این کتاب سد ندارد و همان طور که می دانید نهج البلاغه از مقوله حدیث است یعنی ما برای فهم معارف اسلامی به کتاب و حدیث اتکا می کنیم، کتاب یعنی قرآن. قرآن از لحاظ سند جای شبهه و تردید ندارد اما حدیث برای این که جای شبهه و تردید برایش نباشد لازمست سند داشته باشد، یعنی معلوم باشد که این حدیث را چه کسی نقل کرده و از کی نقل کرده و او از کی نقل کرده تا برسد به معصوم امام یا پیغمبر و این نقل کننده ها همه، مردمان مورد وثوقی باشند قابل اطمینان باشند. این دقت و وسواسی است که بحق محدثین بزرگ ما و فقهای بزرگ ما برای استخراج و استنباط احکام الهی همواره در احادیث بخرج داده اند لذا ما یک رشته علم داریم بنام رجال که موضوع این علم شناسائی چهره روات است (راویان). یک رشته علم دیگر داریم بنام درایت یا درایه که موضوع آن شناخت حدیث است، که چگونه حدیثی صحیح و چگونه حدیثی سقیم و غیر قابل اتکاء است. پس این دقت که حدیث بایستی سند داشته باشد و آن سند معتبر باشد در جای خود بسیار دقت لازم و خوبی است و شما باید بدانید که فقهای ما این دقت را در فهم احکام اسلامی بکار بردند و این که امروز در فهم بر وی تخصص تکیه می شود، بخاطر همین است که غیر متخصص هر حدیثی که دستش دادند اگر با عقلش، با برداشت و دریافت و زمینه ذهنیش منطبق بود آن را قبول می کند و اگر نبود قبول نمی کند و می کند و این دین را به دو گانگی و چند گانگی و ضعف و بی پرو پایگی می کشاند. اما اگر متخصص بخواهد یک حدیثی را مورد استناد قرار دهد دقت می کند و هم وسیله این دقت را دارد و می تواند حدیث را بشناس و هم اهمیت این دقت را می داند بنابراین، این دقت و وسواس کاریست بجا و فقهای ما در شناخت احکام اسلامی و معارف اسلامی این دقت را بکار برده اند.
خوب، این حضرات گفتند که نهج البلاغه سند ندارد، و چون سند ندارد و خود حدیث است و حدیث بایستی با سند باشد تا معتبر باشد پس نتیجه می گیریم که نهج البلاغه معتبر و قابل استفاده نیست. اتفاقاً به یک معنا این ها راست می گویند یعنی شما کتاب نهج البلاغه را که باز کنید وقتی یک خطبه ای را می خواهد نقل کند ننوشته که این خطبه را که نقل کرد از کی و او از کی و او از کی، تا برسد به امیر المومنین تا شما بتوانید روی این واسته ها و روات تحقیق کنید و ببینید راستگو بودند یا نبودند. در نهج البلاغه چنین سلسله سندی وجود ندارد در حالی که در کتاب وسائل الشیعه که یک کتاب حدیث است یا در کتب کافی و دیگر کتب حدیث حتی کتب تاریخ قدیمی مثل طبری مثل (ابن اثیر) و مثل یعقوبی و غیره که کتاب های تاریخ هستند در آنها سلسله سند ذکر شده. خوب اینها می گویند چون در نهج البلاغه سند ذکر شده و حدیث بی سند هم قبول نیست پس نهج البلاغه معتبر نیست اما جواب: (اولاً) آن چه در نهج البلاغه نقل شده از کتب حدیث نقل شده و درکتب حدیث همه اینها دارای سلسله سند است به ما نگویند کو سلسله اسناد نهج البلاغه؟ زیرا همین خطبه ها و همین نامه ها در کتابهای حدیث شیعه و سنی بطور متفرق و تدوین نشده و جود دارد و در آنها سندهای اینها موجود است یکی از نویسندگان عرب در چند سال قبل از این کتابی تالیف کرد (که من شاید بعداً در خلال بحثی که ممکن است بکنم در مورد کارهائی که پیرامون نهج البلاغه شده این کتاب را دقیقاً بشما معرفی کنم) بنام مدارک نهج البلاغه و مسانیده که بنده این کتاب را دارم این شخص در این کتاب مدارک خطبه ها را از کتابهای حدیث نقل کرده و این خطبه ها و این نامه ها و این کلمات در آن کتابها با سندهای صحیح خود ذکر شده. بنابراین بصرف این که در کتاب موجود نهج البلاغه سندی برای این کلمات نیامده ما نبایستی تصور کنیم که این کلمات بدون سند است.
(ثانیا) سند در حدیث البته وسیله اطمینان انسان است اما وسیله دیگری هم برای اطمینان می شود فرض کرد و آن متن حدیث است وقتی که شما به متن حدیث، که شما یکی از سخن و یک گفتار نگاه می کنید و این متن را دارای مضمونی معجز آسا می بینید همان طوری که انشاء الله در آینده در تفسیر کلمات امیر المومنین مشاهده خواهد شد و میبینید که یک انسان در یک جمله چیزی را ذکر کرده که فراتر از اندیشه معمولی و عادی آن زمان است و بشر در طول چند قرن توانسته آن مضامین و آن مفاهیم را درک کند و با می بیند که در یک سخن خبر از آینده ای داده شده آن آینده جزء برای انسانی مثل امیرالمومنین که با دانش بی پایان الهی مرتبط و متصل و متصل هست قابل پیشگوئی نیست و می بینید که این همه با الفاظی در حد بالای فصاحت و بلاغت ادا شده، به روشنی در می یابید که این سخن، سخن یک انسان معمولی نیست و جزء سخن امام معصوم چیز دیگری نمی تواند باشد و از شما می بینید که سید رضی در آن زمان که این کتاب را تدوین کرد و این خطبه ها را جمع کرد یک جاهائی در ذیل یک کلماتی می گوید که این کلام در سخن بشر بینظیر است و در آن زمان کسی از فصحا و بلغا و اندیشمندان و اسلام شناسان و مخالفان اسلام به سید رضی نگفتند و ایراد به این حاشیه او نکردند که تو چگونه میگوئی که این سخن بی نظیر است، این سخن قابل اهمیتی مثلاً نیست، بنابراین ناظران و شنوندگان سخن رضی هم در طول این هزار سال همواره قبول داشتند که پاره ای از مطالب کتاب شریف نهج البلاغه فراتر از سخن انسان است و بالاتر از حد دانش معمولی بشر در آن روزگار است.
بنابراین با این که در خود کتاب نهج البلاغه سلسله سندی برای این کلمات ذکر نشده و انتصابش را به امیرالمومنین با یک زنجیره ای از روات و محدثان نمی توانیم مشخص کنیم اما بیگمان این کتاب معتبر است و رسیده و صادر شده از امیر المومنین اینهم مطلب دوم.

تناسب جو نهج البلاغه با دوران ما

مطلب سوم اینست که نهج البلاغه همانطوری که می دانید و من حالا هم به اجمال اشاره کردم خطبه ها و نامه های علی (ع) است خطبه ها یعنی سخنرانی های، نه خطبه های نماز جمعه، شاید بعضی از اینها مضمون خطب نماز جمعه هم باشد اما امیرالمومنین در موضع یک معلم و یک اسلام شناس و نیز در موضع یک حاکم با مردم خود حرف می زد و سخنرانی می کرد و این سخنان مجموعه آن سخنرانیهاست. ناگزیر این سخنان ضمن این که خطوط کلی اندیشه اسلامی را در خود منعکس می کند ناظر به مسائل روز، یعنی مسائل جاری و مشکلات زندگی امیرالمومنین نیز هست. مادر زمان خودمان و در دوره ای که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پدید آمده وجوه مشابه زیادی میان وضعیت جامعه خود و وضعیت جامعه امیرالمومنین بدست می آوریم اگر چه از جهات فراوانی وضع ما شبیه به وضع جامعه مدینه در هنگام هجرت پیغمبر است از لحاظ دشمنان و جبهه بندی ها و خصومت ها و بقیه مسائل. اما شگفتا که از جهات متعددی نیز وضع جامعه ما شبیه به وضع جامعه علوی است، جامعه کوفه و می دانید که فرق میان وضع اجتماعی در حکومت پیغمبر و حکومت علی این بود که در حکومت پیغمبر جبهه دشمن یک جبهه شناخته شده و صریح بود یعنی در مابین گروهائیکه با اسلام و پیامبر در آن روز می جنگیدند هیچ گروهی نبود که با پیغمبر یک شعار مشترک داشته باشد کفار قریش شعارشان مشخص بود یهودیان مدینه همین طور، شعار خودشان را داشتند ابر قدرت های شرق و غرب همین طور. نصرای نحران را چنانچه یکی از جناحهای در جنگ با پیغمبر در نظر بگیریم باز هم همین طور بودند. و خلاصه یک گروه متشکل که بخواهد همان شعاری را بدهد که خود پیغمبر می داد و در عین حال صریحاً در مقابل پیغمبر سینه به سینه بایستد وجود نداشت. لذا پیغمبر زجر زیاد کشید اما هرگز در دوران حکومت خود آن غم سنگینی را که علی بن ابیطالب در زمان حکومت خود لمس می کرد لمس نکرد. منافقین در زمان پیغمبر بودند اما آنها کسانی نبودند که اولاً به آن صورت متشکل باشند. ثانیاً در مقابل پیغمبر صریحاً و جبهه به جبهه نمی جنگیدند با همان شعار، تا مردم تردید کنند که این شعار درست است یا آن شعار، شعار از زبان پیغمبر درست است یا از زبان رقیب پیغمبر، چنین تردید و حیرتی برای مردم وجود نداشت. ثالثاً همان منافقین هم عمدتا برای مدرم کم و بیش شناخته شده بودند یعنی عبدالله بن عبید می شناخت پدرش را که رئیس منافقین است و به پیغمبر گفت که من حاضرم او را بکشم یا اگر بگوئی توی مدینه راهش ندهم که ما در درس تاریخ اسلام به این نکته مختصراً اشاره کردیم. اما در زمان امیرالمومنین این طور نبود جبهه هائی وجود داشتند که با علی می جنگیدند و دقیقاً شعارشان شعار علی بود آن هم از چهره های ممتاز و بر جسته و سابقه دار مثلاً جبهه ناکسین یعنی به بیعت شکنان که همان جبهه جنگ جمل باشند، جبهه طلحه و زبیر و عایشه اینها که با علی می جنگیدند با چه شعاری می جنگیدند با شعاری که دقیقاً خود امیر المومنین هم می داد شعار اسلام شعار طرفداری از حق.
با جبهه قاسطین با جبهه معاویه (جبهه شام) آنچنان حرف می زد و تظاهر می کرد که برای بیننده نو شنونده بیطرف تردید بوجود می آمد که او چه می گوید این چه می گوید او راست می گوید یا این راست می گوید. شما نامه های معاویه به علی را نگاه کنید دقیقاً مثل نامه های علی به معاویه است امیرالمومنین می نویسد:
من امیرالمومنین علی ابن ابیطالب. الی معاویه ابن ابی سفیان.
او در جواب می نویسد: من امیرالمومنین معاویه ابن ابی سفیان الی علی ابن ابیطالب. او را نمی گوید من امیر الکافرین، او نمی گوید من امیر المشرکین، او هم خودش را امیر مومنان می داند بعد علی بن ابیطالب مثلاً در نامه می نویسد ای معاویه تقوی پیشه کن، از خدا بترس، خون مسلمانها را این طور به درنده معاویه هم دقیقاً در جواب همین ها را می نویسد که ای علی از خدا بترس، بین مسلمانها اختلاف ایجاد نکن اتق الله (تقوا خدا پیشه کن) در تعبیرات معاویه خطاب به علی فراوان است. خوب دو جبهه دارند با هم می جنگند. با یک شعار خوب طبیعی است که هر دو هم حق نیستند، یکی حق است و یکی باطل. مشکل علی اینست که جبهه روبرویش یک جبهه صریح نیست جبهه ای که با طرح یک دفعه علی بتواند مردم را از دور او متفرق کند نیست هر چه علی بگوید او هم می گوید البته علی ابن ابیطالب حرف گفتنی خیلی داشت در دنیا، اما همه حرفهای گفتنی لزوماً فهمیدنی هم نیست. خیلی از حرفهاست که انسان می تواند بگوید اما نمی تواند قول دهد که شنوندگان آدم می توانند آن حرف را بفهمند یا بپذیرند و غم علی اینست. اینکه شما شنیدید که علی ابن ابیطالب می رفت لب چاه را باز می کرد و با چاه در دو دل می کرد، حالا یا واقعیت دارد و یا سمبلیک هست و هر چه است حرف خوب و درستی است این بخاطر این بود که جز یک عده ای که به علی ایمان می آوردند آن هم نه بخاطر این که او را می شناختند و عبادتش را می دیدند و معاویه را دورا دور بد گوئیش را شنیده بودند. بلکه به دلیل خاصی علی را دوست داشتند و به او مومن بودند جای این شبهه و اشتباه برای همه وجود می داشت که خوب از کجا معلوم است که این راست می گوید و او نمی گوید. در جنگ صفین اینها نماز جماعت می خواندند، آنها هم نماز جماعت می خواندند، اینها با خضوع و خشوع آنها هم با خضوع و خشوع، لذا خصوصت زمان علی (ع) اینست که جو جامعه، جو نفاق است نه به این معنا که مردم منافق هستند نه، اتفاقاً در جبهه معاویه هم مردم منافق نبودند مردم صادق بودند مگر غیر از اینست؟ آن کسی که در راه معاویه جانش را دارد می دهد، آن عرب قبائلی عشایری دوروبر شام که از وقتی منطقه او مسلمانان نشین شده معاویه را دیده، چون می دانید از اولی که شام فتح شد برادر معاویه که یزید ابن ابوسفیان باشد در آن جا حاکم بوده زمان عمر بن خطاب بود و اینها بهر حال مورد علاقه و توجه خلیفه دوم بودند (خانواده سفیان) و آنها را گذاشت استاندارد و مردم شام از اول که چشم به اسلام باز کردند معاویه را شناختند بعدهم که یزید بن ابوسفیان مزد برادرش معاویه ابن سفیان در آن جا حاکم بود اصلاً اسلام را از زبان اینها می شناختند درباره آنها اینقدر حرف خوب شنیده بودند که اینها کاتب وحی پیغمبر بودند، خواهر اینها زن پیغمبر بوده، چون پیغمبر پدر مومنین است زن پیغمبر مادر مومنین است پس معاویه هم دائی مومنین است و همان طور که می بینید معاویه را خال المومنین می گویند، و خلاصه این که وقتی که با علی می جنگید از روی اخلاص می جنگید و منافق نبود اما جو کلا یک جو مشتبه و منافق بود .جو کدر و غبار آلوده بود بر خلاف جو زمان پیغمبر که جو صاف و روشن، بود و این یک بحثی است که شاید در ضمن رسیدگی به بیانات امیرالمومنین صلوات الله علیه من یک قدری بیشتر فرصت کنم درباره این بحث نیمی تاریخی و نیمی کلامی برایتان یک قدری شرح و توضیح دهم در جای خود انشاءالله خواهم گفت، پس جو زمان امیرالمومنین یک چیز دیگر است. زمان ما هم در این ویژگی و ممیزه به زمان علی بن ابیطالب شبیه است، اگر چه از لحاظ کلی اجتماعی قبلاً که از لحاظ جبهه گیریها، دشمنیها، خصومتها، نحوه خصومتها جناحهای متخاصم شبیه زمان پیغمبر است اما از این لحاظ کلی هم شبیه زمان علی ابن ابیطالب است.
امروز در جامعه ما مدعیان اسلام مترقی گروهائی هستند که سینه به سینه هم قرار گرفته اند و داریم می بینیم و مدعیان طرفداری از خط امام کسانی هستند که بروی هم حتی گاهی شمشیر می کشند، اینها مدعی هستند آنها هم مدعی هستند جو کلا جو نفاق است کسانی که مدعی هستند بوسد جمهوری اسلامی و یا در جهت خط نه شرقی و نه غربی، حرکت می کنند گاهی آن قدر فاصله بین اینها زیاد است که هیچ تعبیری از روابط اینها جزء روایت خصومت آمیز و دشمنانه نمی شود کرد، نمی شود گفت اینها با هم اختلاف نظر دارند و یا اختلاف سلیقه دارند اصلاً گوئی 180 درجه با هم اختلاف دارند یعنی دقیقاً در جهت ضد هم اینها هم یک عده قبول کننده و پذیرنده و طرفدار پیدا می کنند و آنها هم یک عده پذیرنده و طرفدار قبول کننده پیدا می کنند پس جو، جو مشابهی است با جو زمان امیرالمومنین، خوب این مقدمه بود، چون چنین است پس نهج البلاغه برای ما از دو نظر اهمیت پیدا می کند، اولاً از نظر طرح مسائل اصولی اسلام، طرح مسئله الله، طرح مسئله انسان و مشخص کردن دیدگاههای اسلام درباره انسان، طرح مسئله نبوت و موضوع نبوت در تاریخ انسان، و شان نبی و رسالت نبی و از این قبیل مسائلی که در باب نبوت است و...و... خلاصه نهج البلاغه از کی نظر مسائل اصولی اسلام را برای ما مطرح می کند، که این امروز برای ما یک وسیله شناخت اسلام است و لازم است از یک نظر نهج البلاغه اشاره می کند به مسائل اجتماعی در محیطی منافقانه و مشتبه و چون ما در چنان محیطی امروز قرار دادیم پس مسائل زندگی و مسائل سیاسی و مشکلات و دردها و احیاناً راه حلها، اگر راه حلی در مسئله ای وجود داشته باشد می تواند از نهج البلاغه شناخته و الهام گرفته شود، پس از این نظر هم نهج البلاغه برای ما مهم است، اینهم موضوع سوم.