محیط و تربیت
از عواملی که در شکل و کیفیت دادن به فرد موثرند یا در مورد افراد متعالی در تکوین شخصیت دخالت دارند یکی ساختار تعالی شناختی او و دیگری لایه خودمختاری این ساختار است. هر چند اراده جزیی از ساختار تعالی شناختی فرد به شمار می آید ولی در واقع خود اصلی اوست همان چیز که می تواند بعضی از استعدادهای فطری یا ساختاری را شکوفا کند و برخی را عاطل گذارد یا از راه کارهای ممکن در ارضای سائقه یکی را برگزیند و یا محرکی چون آز را در اختیار گیرد یا آن را عقیم نهد، هم چنین حقگرایی را بپرورد یا عاطل رها کند. اراده فرد جزیی از ساختار موروثی تعالی شناختی است؛ اما جزو بسیار مهمی که در استعدادها و توانایی های فطری و در ساختار طبیعی زیستی و در امکانات محیطی دخل و تصرف می کند. از چگونگی همین دخل و تصرف هاست که انواعی از زندگی و تنوعی از مردمان، منش ها و رفتارها به وجود آمده است.
اینک هنگام آن است که از عامل مهم دیگری در شدن آدمی و در تکوین شخصیت او سخن بگوییم و آن محیط اجتماعی است.
شدن آدمی و تکوین شخصیتش همواره در بستر دو محیط طبیعی و اجتماعی صورت می پذیرد. چنان که امر زیستن هم چنین است. در رشد و نمو اندامها و تغییراتی که شخص از کودگی تا پیری و مرگ پیدا می کند هم ساختار زیست شناختی او موثر است و هم محیط طبیعی و هم محیط اجتماعی اش، اما این که هر کدام به چه میزان تاثیر می گذارند مساله ای است که از قدیم مورد بحث و محل خلاف بوده است.
از دیدگاه دینی و تعالی شناختی، کردار آدمی معلول علایقی است که خود در تکوین آنها نقش داشته و تصمیم به آن گرفته است و در عین حال تابع راه کارها و امکانات موروثی و محیطی او همان چیزی است که حدود آزادی گزینش وی را تعیین می کنند. هرگاه محیط طبیعی یا اجتماعی، یا هر دو، چنان باشند که آزادی گزینش و انتخاب راه کاری را که به صلاح خویش میداند از او سلب کنند راه رشد و تعالی به رویش سد خواهد گشت. چه، آزادی آدمی در امکان گزینش وی از میان امکانات راستین موجود نهفته است. این آزادی نه به معنی عمل کردن با آگاهی از ضرورت و موجبیت، بلکه به معنی تصمیم گیری و اقدام مبتنی بر آگاهی از اختیاهای مختلف و عواقب هر یک از آن هاست. اقدام و رفتار ما مثل هر رویدادی معلول علتی است. اما در مجموعه رویدادهای پیش از اقدام و رفتارمان چه بسا چندین انگیزش ناشی از تفاعل ساختار ما با محیط وجود داشته باشد که بتوانند علت رویداد بعدی شوند یا اگر علت هم نمی شوند اقتضای آن رویداد را داشته باشند. این که کدام یک از آن علل ممکن علت موثر یا موثرتر خواهد شد به هشیاری ما و به تصمیم و اراده ما بستگی دارد. به دیگر بیان، اقدام و رفتار ما مانند سایر رویدادها بی علت نیست، اما همه چیز هم مقدر نیست.
مساله ای که در دین و تعالی شناسی مطرح است روابط فرد با جامعه ای است که در آن به سر می برد و حدود تاثیری که هر یک بر دیگری به جا می گذارند. عده ای از افراد با محیطی که در آن زندگی می کنند تا حدودی هماهنگ و سازگارند اما بسیاری هم با آن سر ناسازگاری دارند و حتی به براندازی آن کمر می بندند. از طرفی جامعه ها یا محیطهای اجتماعی مختلف و متضادی داریم و به همین سبب سازگاری یا مخالفت فرد با جامعه و محیطش معانی مختلفی می تواند داشته باشد.
این مساله به شکلی که در دین و تعالی شناسی مطرح است در تاریخ اندیشه روانی - اجتماعی با مسله مشابهی که در روان شناسی اجتماعی و در جامعه شناسی مورد بحث و جدال است و با مساله وراثت و تربیت که در زیست شناسی و رشته های دیگر مورد مطالعه قرار دارد و با مسله وراثت و محیط که در میان انگلیسی زبانان به رابطه طبیعت و تربیت(1) تحویل گشته و در بحث از آن می کوشند تا سهم جنبه زیستی و جنبه اجتماعی در سرمایه روانی هر فرد را تعیین کنند در تماس دائم و گاه در اختلاط بوده است. به همین جهت لازم می بینم با مشخص کردن آن مباحث زمینه جداسازی بحث خود رااز آن ها فراهم آورم. این جداسازی، مکمل جداسازی ای است که برای متمایز ساختن ساختار تعالی شناختی فرد از سایر ساختارهایش ک ساخته و پرداخته رشته های مختلف علوم است انجام داده ام.(2) در زیست شناسی بحث بر سر این است که هر فرد دو منشا دارد: یکی ساختمان تخمی که از آن پدید آمده است و دیگری چگونگی رشد و پرورش یعنی تاریخچه تکاملش. خصایص موروثی در تخم به صورت زمینه و استعداد بالقوه موجودند و برحسب محیط یا شرایطی که تخم، جنین، نوزاد و فرد بالغ از آن برخوردار باشند آن استعدادهای بالقوه به فعالیت می افتند یا عاطل و به حال خمود می مانند. تاریخچه پرورش هر فرد مانند ساختار موروثی او و طرز تنظیم ژن های تخمی که از او پیدا شده، اختصاصی است. ولی از میزان سهمی که هر یک از این دو عامل - وراثت و محیط - بر ساختمان ما میگیرند اطلاعی نداریم و نمی دانیم اثر وراثت مهمتر است یا محیط و تربیت(3) اما نتیجه مشاهدات و تجارب نشان میدهد که سهم وراثت و تربیت - یامحیط - بر حسب افراد مختلف فرق می کند. مثلا نقص عقل و دیوانگی و هموفیلی و گنگی از معایب ارثی است. برخی بیماری ها مانند سرطان و سل به شکل زمینه از پدر و مادر به کودکان منتقل می شود و از آن پس شرایط محیط و چگوگی زندگی ممکن است از پیدایش آنها ممانعت کند یا پیدایش آنها را تسهیل نماید. در مورد فعالیت بدنی و تصمیم گیری هوش و قضاوت نیز وضع به همین منوال است. عوامل شیمیایی، فیزیولوژیک و روانی، محیط نمود و رشد زمینه ها و استعدادهای سرشتی را مساعد میکند و یامانع میشوند.
در این محیط، احتمال وقوع پنج اسارت، و بالضروره امکان رخداد پنج آزادی و پنج حرکت اعتلا از اسارت به آزادی هست که آن حرکت همانا سیر تقرب یا دینداری و رهایی یا نجات است:
1. آزادی از سلطه سیاسی، یا سلطه گر سیاسی طاغوت
2. آزادی از سلطه اقتصادی، یا مالکان دنیادار وسائل تولید مترفین
3. آزادی از وابستگی به اشیاء
4. آزادی فرهنگی یا رهایی و گسستن از سنت الحادی - طاغوت باطل
5. آزادی از سلطه فرهنگی کاهنان، فلاسفه زندگی های پست، و سلاطین رسانه ای
1. آزادی از سلطه سیاسی
ما همواره در معرض اسارت سیاسی قرار داریم، اسارت در قید و بند الزامات قانونی. سیاسی طاغوت، که فشاری بر ما وارد می سازد و تحمیل می کند که خداوند از آن با واژه ی أصر یاد کرده یکی از رسالتهای پیامبران را الغای آن الزامات و قوانین شمرده است؟ تحمیل أصر یا الزامات قانونی - سیاسی به اتکای سلطه گری یا ادعای حق قانون گذاری بدون قید شرط امکان پذیر است که می توان از آن به عنوان سلطه حاکمانه یا سیاسی یاد کرد طاغوت عنوان چنین سلطه گری است خواه یک تن باشد یا مانند جمهوری رم باستان و بسیار از دولتشهرهای یونان و روم قدیم شورایی از روسای قبائل یا گروه اجتماعی مدنیون که طبقه حاکمه راتشکیل می داد یا مجلس سنا که انجمن ملوک شهرت یافته بود. مجالس دولتهای غربی مدرنیته و حتی اکثریت رأی دهندگان به آن مجالس نیز عاری از این ماهیت نبوده عنوان طاغوت دارند و دنیاداران و مستکبران متشکلی بیش نیستند.
این اسارت، هم یک واقعیت فردی است و هم یک واقعیت اجتماعی و در سطح یک ملت. به عبارت دیگر، الزامات ناشی از سلطه حاکمانه بر فرد است و بر عموم مردم و اتباع حتی ساکنان خارج یک کشور.
رهایی از این سلطه و فروگذاشتن بند و تحمیلات جابرانه اش آزادی فرد و ملت است از قید و بند آن الزامات و از سلطه سیاسی طاغوتی و قوه مقننه الحادی و سکولار. با تحقق این آزادی، انقلاب سیاسی تکاملی در کشور رخ می دهد همان گونه که در ایران بیست و دوم بهمن 57 روی داد. در انقلابهای غیر تکاملی و غیر توحیدی فقط سلطه و تشریع طاغوتی میان طبقه حاکمه سابق و طبقه حاکمه جدید دست به دست می شود. یک جابه جایی اتفاق می افتد.
دوام اسارت - ذلت سیاسی بستگی به دوام تبعیت و اطاعت مردم یا اکثریت آنها یا اقلیتی مقتدر و توانگر و رزم آور از امر طاغوت دارد و عدم روی آوری آنان به پیامبران و رهبران آزادیبخش. از این حالتشان خداوند چنین حکایت می فرماید: و عصوا رسله و اتبعوا امر کل جبار عنید(4) و اتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید(5) انهم عصونی و اتبعوا من لم یزده ماله و ولده الا خسارا(6) آنان در برابر من نافرمانی کردند و کسی را تبعیت و اطاعت کردند که ثروتش و کثرت نفراتش برایش جز زیان بردن (پستی و بعد از خدا و فرجام دردناک) نیافزود.
سبب این که تبعیت و اطاعت و دنباله روی مردم از چنین حکامی و رهبران احزاب و اتحادیه ها حتی سیاسی و انقلاب هایی برای آنان جز ذلت و پستی و بعد از خدا و سقوط به جهان پست و اسارتگاه جهنم نتیجه ای ندارد آن است که اوامر و نواهی آن حکام و سیاستمداران جز از علائق پست استکباری و دنیاداریشان نشأت نمی گیرد مثل هر کار و رفتار و سیاست آگاهانه و ارادی دیگری رفتار و سیاست یا از علائق عالیه، و از محرک فطری حقگرایی سرمیزند یا از آز و علائق پست دنیاداری و یا از علائق پست استکباری. حالت چهارمی در جهان انسانی رخ نمی دهد. وقوعش محال است برای جلب توجه به این حقیقت خداوند بیان نهی از تبعیت از سلطه گران را به این صورت تغییر داده می فرماید ولا تتبع اهوائهم (علائق پستشان را) واحذرهم ان یفتنوک از علائق پست آنان تبعیت مکن و از این که ترا بلغزانند و فاسد کنند بر حذر باش.(7) ولا تتبع اهواء الذین کذبوا بآیتنا(8) و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلو میلا عظیما(9)
برای تشخیص این که مجلس قانونگذاری معینی صالح است یا فاسد و نامشروع، و قوانیش اگر اطاعت و بکار بسته و اجرا شود چه آثاری در مردم و هر انسانی می گذارد: پستش می کند یا رشد معنوی میدهد؟ به جان و مال و حیثیت او آسیب و ضرر میزند یا نفع می رساند و مفید می افتد؟ بایستی علائق اکثریت اعضایش را در هر رأی گیری شناخت که عالیه و حقگرایانه است یا استکباری و دنیاداری؟ آن مجلس، عصاره فضائل ملت و رأی دهندگان است یا عصاره رذائل ملت؟ رأی دهنده با آن با چه انگیزه و قصد و هدفی رای داده و رأیش درست به کسی داده شده است که همان قصد و خواست را برآورده می سازد یا نه؟ قوانین مصوبه آن در راستای اوامر و نواهی الهی و احکام عقلی مبتنی بر تجارب تاریخی و اجتماعی است یا نه؟