انسان شناسی جلد پنجم

استاد جلال الدین فارسی

30 سیر تقرب به پروردگار

سیر تقرب، فراگردی است که با یادگیری سنت - وحیاتی و توحیدی - که جهان و انسان شناسی و معارف حقه باشد - آغاز می گردد آنهم فقط در کسی که زنده به حیات انسانی بوده خردورزی داشته باشد ان هو الا ذکر و قرآن مبین لینذر من کان حیا(1) و از سلامتی عاطفی برخوردار بوده خشیت از مقام پروردگار داشته باشد اذهبا الی فرعون انه طغی فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی(2) چون مرحله یادگیر سنت وحیاتی - توحیدی را پشت سر نهاد در نظرش رشد معنوی از فروگردهای بعد از خدا متمایز و برایش روشن شده است. همچنین عوامل مخل و مفسد زیستن و رشد معنوی را میشناسد و میداند که طاغوت در محیط اجتماعی و در محیط بین المللی بزرگترین مانع هم در راه زیستن او و هم بر سر راه رشد معنوی اوست. از اسارت - ذلت خویش آگاهی میابد. بر سر یک دو راهی دیگر قرار دارد. می تواند همچنان مطیع طاغوت مانده احکام تکلیفی و احکام وضعی او را بر زندگی خویش جاری سازد تا اسیر و ذلیل بماند. چنانکه می تواند به طاغوت و مشروعیت او کافر گشته سر از اجرای قوانینش درباره خود و خانواده اش باز زند یا حتی علیه او بشورد و اقدام و قیام کند. و به خدا که آفریننده و پروردگار اوست ایمان آورد در حالت اخیر انسانی انقلابی، ضدطاغوت، مبارز و مجاهد و استکبار ستیز خواهد شد، شدنی تکاملی و آگاهانه و حساب شده و سنجیده و سرنوشت ساز قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک باالعروة الوثقی لاانفصام لها و الله سمیع علیم.(3)
پس از طی دو گام کفرورزی به طاغوت، و ایمان به خدا و برخورداری از علم به سنت توحیدی و وحیانی و مجهز بودن به جهان - انسان شناسی آن و آگاهی از واقعیت شوم و پستی اسارت و ذلت سیاسی و اسارت و ذلت فرهنگی میکوشد تا درس دینداری یا آموزه ههای الهی را در مورد خودش بکار گیرد، معروف - پسندیده را انجام دهد و از منکر - قبیح عقلی - بپرهیزد. زندگیش سرشار از اعمال صالحه شده است از فیض رسانی به خلق خدا و از همکاری فرهنگی و روانی و سیاسی بر سر نیکی بیکران و تقوی(4) الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به معارف حقه و جهان - انسان شناسی وحیانی و توحیدی وآموزه های الهی سفارش کردند و یکدیگر را به مقاومت در برابر عوامل مخل و مفسد(5) محیط سفارش کردند.
لکن در رأس همه اعمال صالحه، نماز و دعا که عبادات محض باشند قرار دارند. نماز و دعا که رابطه اش را با پروردگار هر چه مستحکم تر میگرداند. نماز و دعایی که به دلیل همین نقش و اثر رشددهنده و تقرب آفرین خیرالعمل نام گرفته است. نماز، آکنده از دعاست دعا و خواندن خدا به اسمای حسنایش از الله تا رحمن، رحیم، عزیز، قدیر، علیم، و عالم... سیر تقربش را دوام و سرعت می بخشد. چه، دو اثر تعالی بخش - دست کم - در او دارد. اول، اثر معرفتی؛ و آن این است که با اندیشیدن به اسمای حسنای الهی و فهم این معنا که از رحمت گسترده و ابتدایی رحمانی، و رحمت خاصه و پاداشی رحیمی، عزت، قدرت بیکران، علم بی پایان و غیر منفعل، و علم یا دانایی، تنها مطلق و بی نقص آن که حتی در تصور ما نمی گنجد به خدا تعلق دارد و درباره اش صدق می کند نه نعوذ بالله از آنگونه که ما در جهان انسانی تجربه می کنیم و با آن آشنایی داریم؛ آری با چنین اندیشه هایی و به زبان آوردن آنها که موجد استماع و اندیشه مجدد به آنهاست جهان - انسان شناسی توحیدی ما در حافظه اش راسخ تر میگرداند: طه. قرآن را بر تو فرو نفرستادیم تا به ناراحتی در آیی جز یادگیریی نیست برای کسی که خشیت داشته باشد. فرو فرستادنی است از آنکه جهان طبیعی لایه های جهان برین را آفرید. آن رحمان که فرمانرواییش بر همه چیز و سراسر هستی گسترده و یکسان است. هر آنچه در جهان برین هست و آنچه در جهان طبیعی باشد و آنچه میان آندو (یعنی جهان انسانی) و آنچه زیر خاک یا (جهان پست) هست از آن اوست. و اگر سخن، آشکار گویی بدان که او راز گفته را بداند و پنهان تر از آن (یا نیت، هدف، علائق، و اراده آدمی) را نیز. خدای یگانه که معبودی جز او نیست. اسماء حسنی مر اوراست.(6) اسماء حسنی از آن خداست، بنابراین او را به آنها بخوانید و کسانی را که با نامهایش کافری میورزند واگذارید که بزودی (در همین دنیا یا لحظه مردن) بسزای آنچه می کردند برسند.(7) بگو خدای را بخوانید یا رحمان را بخوانید - هر کدام را بخوانید - اسماء حسنی از آن اوست، و نمازت را به آواز بلند بخوان و آن را آهسته مکن و میان آن راهی بجوی. و بگو: سپاس خدای راست که فرزندی نگرفت و در فرمانروایی شریکی ندارد و نگاهدارنده از اسارت - ذلت برای او نیست و او را بزرگ دار بزرگداشتی در خور.(8)
دوم، اثر اعتلای علائقش که بنیاد همه اندیشه ها، عواطف - هیجانات و کردار و موضعگیریهای سیاسی و اجتماعی اوست. دعا گوهرش خواستن توام با دوست داشتن است. در این حرکت خودسازی و ایجاد علائق، چون آداب ویژه اش را که خدا به ما آموزش داده رعایت کنیم لایه ای از هستی علائق عالیه و والا برخود ایجاد می کنیم. طی آن حرکت علائق پست را وا می نهیم، تحریکات مستمر آز را پس می زنیم، به هوس انگیزی های اشیا، آدمیان، و امور بیرونی وقعی نمی نهیم، از سطح سائقه های عضوی فرارفته آرمان می یابیم آرمانهایی که با دوست داشتن های خدا و خشنودیش مطابقت دارند راضی به رضای او میشویم در نتیجه، اعمالمان با افعال خدا همگون می شود. آنچه می کنیم در راستای اراده الهی است: بخشیدن نعمت های گران و باشکوه به مستضعفان جهان کمک فرهنگی به آنان، کمک سیاسی - نظامی تا از اسارت ذلتهای سیاسی و اقتصادی... و فرهنگی بدر آمده حاکمان بر خود و مالکانی میراث بر و میراث گذار باشند، و بتوانند قدرتی ملی بر روی زمین تشکیل دهند که فرعون و هامان و لشکریان آندو از آن بترسند و بر حذر باشند.(9) کسانی که اگر آنان را صاحب دولت و قدرتی ملی در روز زمین کنیم نماز را اقامه میکنند و زکات می پردازند و امر به کار پسندیده و نهی از کار زشت ناپسند میکنند و فرجام کارها با خداست.(10)
به چنین انسانی در لحظه ترک زندگی طبیعی یا دنیا از خدا چنین خطاب می آید یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة... هان ای خود قرار و آرام گرفته! سوی پروردگارت باز گرد خشنود و پسندیده؛ و به جرگه پرستندگانم درآی و به بهشتم اندر آی.(11)
برای نیل به این منزلت والا در نظام هستی منزلتی که پس از ختم زیستن هم دوام یافته در قیامت به جاودانگی میپیوندد باید یکایک اسمای حسنایش را بخواند و آرزوی قرب به آن کند و سعی - بقدر ظرفیت و مرزهای وجودیش - برای وصول به آن. بداند و بخواند که والله خیر و ابقی(12) و بداند که چون عمل صالحی انجام دهد خدا - همانطور که زندگی جانوری او را با روزی و کارمایه تامین می کند به حیات طیبه اش کارمایه ویژه ای عطا میفرماید که آن هم خیر و ابقی است و رزق ربک خیر و البقی.(13) هستی این روزی معنوی دقیقا از همان هستی عمل صالح مبتنی بر ایمان است: ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا.(14) ارکعو و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر(15) و ما عند الله خیر والبقی للذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون.(16) و لکن لیبلوکم فی ما آتاکم فاستبقوا الخیرات.(17) و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات.(18) اولئک یسارعون فی الخیرات و هم لها سابقون.(19)
با این اعمال صالحه و خیر، عاملانش که حیات طیبه یافته به سوی خدا فرا میروند و کارمایه عمل صالح و ثواب الهی و رزق پروردگار که مترتب بر آن است آنان را در صعودشان سرعت میبخشد الیه یصعدون الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه(20)
در نتیجه، و سرانجام خیر البریه میشوند: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک خیر البریه(21) گروه انسانی متضادشان شر الدواب بدترین حیوانات و حشرات(22) میشوند: ان شر الدواب عندالله الذین کفروا فهم لایومنون(23)...الصم البکم الذین لا یعقلون(24)
اعمال صالحه در صورتی که مداومت داشته باشد لایه های هستی برینی را بر خود اصلی ما - لایه خودمختاری یا اراده و اختیار، ذات الصدور - ایجاد میکند، و به بیان دقیقتر لایه هایی میشود که خدای متعال از آنها با دو واژه خیرات و حسنات یاد میفرماید و در چگونگی تکوین ارادی آنها بر وجود عاملش می فرماید که آنها جایگزین لایه های پست ارادی میگردند: ان الحسنات یذهبن السیئات(25). سیئات و ارتکابش اکتساب لایه های پست و از آن خود کردن آن لایه هاست. چنانکه می فرماید: ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملو الصالحات سواء محیاهم و مماتهم(26) شیخ طبرسی - قرن ششم - در مجمع البیان میگوید: اجتراح به معنی اکتساب است.
بدینسان وجود چنین انسانی مثل بدنش رفته رفته پوست می اندازد تا دم مرگ طبیعی، ولی خود اصلیش ثابت می ماند تا در زندگی برزخی آثار اعمال صالحه اش که در سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی سهم دارد بر آن بنشیند تا قیامت که هنگام رسیدگی نهایی است. این است معنای آنکه اگر فرزندان، شاگردان، پیروان و دعاگویان ما خیرات و مبراتی بکنند یا دعایی و خواندن حمدی یا سوره ای بر وجود و عاقبت ما اثر میگذارد: و ما تفعلوا من خیر فان الله به علیم.(27) و ان تصوموا خیرا لکم ان کنتم تعلمون.(28) و ما تنفقوا من خیر فلانفسکم.(29) و ما تقدموا الانفسکم من خیر تجدوه عند الله.(30) و آنچه از خیر برای خودتان از پیش انجام دهید یا فرستید آن را نزد خدا دریافت کنید. یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا(31) یومئد یصدر الناس اشتاتا فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یرا...(32) 6
بنابراین به حکم آیات قرآن مجید احادث صحیحه و تجارب مستمر و انبوه تاریخی انسان آن گونه هستی را در همین زندگی پیدا می کند و پس از مردن می یابد و با آثارش که در زندگی برزخی او برایش ایجاد میشود حشر و به صورت عضوی از یک گروه انسانی یا امت - که گروهی فرهنگی و سیاسی باشد - گروهی گرد می آید که حاصل اساسی ترین و مهمترین تصمیم ها و گزینشهای اوست. همه این تحولات کیفی از اعلی ترین هستی تا پست تریش برمی گردد به لایه هستی خودمختارش که خود اصلی اوست. بر میگردد به این که آدم کدام زندگی را از میان شش گونه زندگی ممکن برگزیند؟ یکی از دو زندگی انسانی و طیبه یا یکی از زندگی های پست استکباری، دنیاداری، جانوری محض، و دون جانوری را؟ الذین یستحبون الحیاة الدنیا علی الاخره...(33) ذلک بانهم استحبوا الحیاة الدنیا علی الاخرة.(34)
به چه چیزی و چه کسی علاقه ببندد و آن را بپرستد. به دیگر بیان چه علائقی را از عالی ترین تا پست ترین نوع ممکنش را در خویشتن ایجاد کند؟ همسرش، خانواده اش، فرزندانش، گنجینه های زر و سیم، یا حسابهای بانکی اش، وسائل نقلیه، دامداری، باغ و مزرعه، و کارخانه را...؟(35) یا به خدا عشق بورزد و او را بپرستد؟ عشق و ارادتی که عشق به قرآن و کتاب، محبت به پیامبران - میزانها - مودت فی القربی و عشق به عترت را که با قرآن ثقیلن را تشکیل میدهند؟ و محبت و احترام و تکریم و تجلیل فقیهی و اسلام شناسی را که صائنا لنفسه باشد و حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه؟ یا رقاصه های پادشاهان، کشورگشایان خونخوار، و دلقک ها... را؟ عشق ورزی به خدا عشق به هر کمال و جمال معنوی، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی خیر، احسان و هر عمل نیک و پسندیه ای را در پی دارد؛ عشق به دانایی و حکمت و خردورزی را... عشق به دفاع مقدس، احترام به شهیدان و عشق ورزی به آرمانهای آنان را که به عشق به خدا برمیگردد و از آن سرچشمه میگیرد: بیشک عاملان نیکی بیکران - ابرار - از جامی می نوشند که آمزه اش خنکی باشد (نه آتش)، از چشمه ای که پرستندگان خدا از آن می نوشند؛ آن را برون می فشانند چه برون فشاندنی. همانان که به نذر وفا کنند و از دورانی همی ترسمند که گزندش گسترده باشد و خوراک را به همه دوست داشتنی بودنش به بیچاره و یتیم و اسیر می خورانند که در حقیقت شما را برای خاطر خود خوراک می دهیم، پاداش از شما نمی خواهیم و نه سپاسی و تشکری، بیقین ما از پروردگارمان بیم دورانی را داریم که چهره درهم کشیده و تیره و تار است...(36)
بستگی به این دارد که انسان حکومت دینی را که قانونگذار و مصدر احکام تکلیفی و احکام وضعی و امر و نهی ای جز خدا ندارد یا حکومت و نظام غیر دینی یعنی طاغوتی سلطه گری را بپزیرد؟ اگر حکومت خدا بر خود بپذیرد و به ولایت او درآید حکومتی که هم زیستن را تامین می کند و هم رشد معنوی یا سیر تقرب الی الله را تسخیل و تمهید، حالات اسارت - ذلت را یکایک پشت سر نهاده به حالات و کیفیت های وجودی آزادی - عزت ارتقا میابد در این حال او به سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی پیوسته است و با زندگی کردن و با مردن مطابق آن، به تداوم آن سنت کمک کرده است. در نتیجه پس از مردن - وانهادن لایه طبیعی - در یکی از درجات بهشت برزخی بسر می برد: نکتب ما قدموا و از آن پس هر قدر بر تداوم آن سنت فرهنگی سیاسی یاری رسانده و اثر نهاده بتدریج آن آثار بر وجودش می نشیند تا به قیامت: نکتب... آثارهم و کل شی ء احصیناه فی امام مبین(37)
بستگی به این دارد که به سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی بپیوندیم یا به سنت فرهنگی - سیاسی الحادی و طاغوتی که در سده های اخیر مدرنیته نام گرفته است و از بدو تاریخ بشر تاکنون در کنار هم و رودرروی هم ایستاده اند و جاری در وجود دو گروه اجتماعی انبوه و بیشمار، و در کشمکش با یکدیگر: حق و باطل و لکل اهل...(38) آفریدگار عالم هستی میفرماید: نظام هستی بازیچه ای نیست که برای خودم آفریده باشم بلکه تا با حق، و اهل حق بر پیکر باطل - که جز فراورده های فرهنگی - سیاسی بشر پست، و سنت فرهنگی - سیاسی الحادی و طاغوتی نیست - بکوبم تا آن را از فرق سر تا پاشنه پا بشکافد و از هم بپاشد.
سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی آن هستی برینی است که مردم از روی کتاب و با قرار دادن میزان - پیامبران و عترت - پیش روی خود در زندگانی و چگونه مردن خویش تبلور بخشیده اند. و جز این دو، باضافه لایه خودمختاری و مجموعه ساختار تعالی شناختیشان، سرچشمه ندارد. پس سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی امام مبین است و دو سر چشمه اش یعنی عترت و پیامبران و کتاب آسمانی هم امام مبین است. و امام مبین بودن سنت توحیدی امتداد و تحت تأثیر علی میزان است و میزان یا پیامبران و عترت و فقهای واجد آن شرایط، امتداد و تحت تأثیر علی کتاب یا قرآن، و انجیل و تورات و وحی الهی از ادم تا خاتم. و امام مبین و هدایتگر بودن هر سه برای بشریت بر آنان صدق میکند. مولای متقیان رابطه علی آنها را چنین بیان می فرماید: آنگاه کتاب - قرآن - را بر او - پیامبر - نازل کرد بمثابه نوری که چراغدان هایش خاموشی ندارد و چراغی که از اشتعال و فروزش باز نمی ایستد. دریایی که به ژرفایش نتوان رسید و راه زندگی پهناوری که پیمودنش یکسره وصول حق است. تشعشعی که پرتوش تیرگی نیارد، و تمیز آفرینی (فرقانی) که برهانش کندی نپذیرد. بیانی مستدل بر پایه ارکانی که رخنه و شکست نیابد و شفایی که در سایه اثرش جایی برای نگرانی از بیماریهای مربوط به آن نماند... خداوند، آن را چشمه ساری ساخته برای فرونشانی عطش علما و بهارستانی برای دلهای فقها و راه روشنی برای صالحان انقلابی و دوایی که با بکارگیریش دردی باقی نماند و نوری که در محیطش تاریکی را بزداید. رشته ای علی یا علیتی استثناناپذیر و گسست ناپذیر است که ما را فرا می برد، و دژی است در اوج بلندی و والایی مصون از دسترسی عوامل مخل و مفسد چهار محیط که برای کسی که با آن عشق ورزیده. در خود پیاده کند عزت (مجموعه آزادی ها را) میبخشد و برای کسی که با آن درآید ایمنی و سلامت را ببار میاورد و برای کسی که آن را امام خویش قرار دهد هدایت را...(39)
چگونه در تردید و حیرت می لولید حال آنکه عترت پیامبرتان در میان شما هست عترتی که آیت حق اند و پرچم دینداری و زبان صدق؟! بنابراین آنان را در بهترین جایی که قرآن در وجودتان قرار میگیرد (یعنی در دلتان) قرار دهید و با چنان سرعتی برای کسب معرفت و هدایت نزدشان بشتابید که شتران تشنه به سرچشمه میدوند... مگر من نبودم که در میان شما به ثقل اکبر - یعنی قرآن - عمل کردم و ثقل اصغر یعنی فرزند یا فرزندانم را که عترت باشند - را به میراث می گذارم، و پرچم ایمان را در میان جامعه شما برافراشتم، و مرزهای حلال و حرام را به شما شناساندم، و با عدل خویش شما را ایمنی بخشیدم، و با گفتار و رفتارم معروف - سنت پسندیده عملی - را بر شما گستردم و از شخص خودم تمامی رفتارهای عالیه کرامت بخش را به شما نمایش داردم؟(40)
انسانی که کتاب نازل شده از مبدأ هستی و کمال و جمال جلال را، میزان را، ائمه هدایتگر، و معارف حقه ای را که جهان - انسان شناسی توحیدی، و سنت آن باشد معیار چگونه زندگی کردن و چگونه مردنش قرار داده و چنین امامانی داشته باشد به حکم خدا که همان سنت جاریه در نظام هستی باشد در لحظه مردن و وانهادن لایه طبیعی هستی اش جذب آنان خواهد گشت. آنان شفیع اویند و خدای متعال در راس شفیعان که بدون اذنش شفیعی شفاعت نکند و جز راست در حق این انسان نگویند و شهادت جز به حق ندهد. آنان، مقتدا، معلم، سرمشق - یا اسوه - ولی یعنی عهده دار امور فرهنگی، تربیتی، اجتماعی و سیاسیش هستند یا رساننده و آموزنده معارف حقه ای که سنت توحیدی - وحیانی در برش دارد و از آدم تا خاتم و عترت و فقیهان واجد آن کمالات و برکات تداومش بخشیده اند و او آن را برای خودسازی و سازماندهی اجتماعی پیش رویش نهاده است. محال است چنین انسانی به گونه هستی برینی که آنان دارند در نیاید، آنهم در همین دنیا و زندگی آزمایشی، و در زندگی برزخی که آثار اعمالش در او میروید، و در قیامت که به ثبات، قرار، و سلام می رسد، ثبات و سلامی که جز اعمال صالحه اش و آثار آنها بر چهار محیط، نیست.
او در همین زندگی، در همین جهان انسانی و در حالی که لایه طبیعی ساختار موروثیش را هنوز واننهاده است هستی برینی می یابد که پیامبران، امامان هدایتگر معصوم، و حتی قرآن دارند. خودش همان سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی می گردد که از بدو تاریخ تا عصر وی دوام و استمرار داشته در کتاب و تفسیرها و بیانهای گفتاریش، در سنت و حدیث و شرح زندگی معصومان، در درس فقیهان، در وجود مردم دیندار پرهیزگار مجاهد و آزاد. او به امامی برای متقیان معاصرش و آینده تبدیل می شود چنانکه در سیر تقربش و در دعایش آن را آرزو میکرده است. در حیات طیبه با آنان اشتراک می یابد. همه حرکات، رفتارها، و اعمالش مثل آنان میشود. جهان - انسان شناسی او همان است که آنان دارند، باورهایش، اندیشه هایش، عواطف، هیجاناتش و همه کارهایش از جمله دوستی و دشمنیهایش و صلح و جنگش. او از نظر امنیتی و دفاع به آنان پیوسته و عضو یک سپاه و نیروی دفاعی است. با همان تهدیدها و دشمنانی روبرو است که آنان روبرو بوده و روبرو خواهند بود. پیوستگی تام و نهایی همین است.
از این پیوستن فرهنگی، سیاسی، دفاعی و نظامی خداوند حکیم علیم با لفظ شفاعت به معنی پیوستن به همانندان خویش و ملحق شدن به آنان برای یاری متقابل و همکاری یاد می فرماید.
راغب اصفهانی - مفسر عظیم الشان متوفای 502 - مینویسد: الشفع ضم الشی ء الی مثله... و الشفاعه الانضمام الی آخر ناصرا له و سائلات عنه و اکثر ما یستعمل فی انضمام من هو اعلی حرمة و مرتبة الی من هو ادنی... آیه و من یشفع شفاعة حسنة... و من یشفع شفاعة سیئة به این معنی است که کسی بپیوندد و ملحق شود به دیگری و او را یاری دهد و با او همکاری نماید تا همانندش گردد در کار خیر یا در کار شر بطوری که با وی همکاری کرده نیرومندش ساخته و در نفع و ضرر با او مشارکت داشته باشد. و بعضی هم گفته اند شفاعت در این آیه بدین معنی است که انسانی برای دیگری یا دیگران رویه ای باب کند یا سنتی پدید آورد اعم از سنت خیر و حسنه یا سنت شر و سیئه بطوری که مقتدای آنان بشود که در این صورت منضم و ملحق به او شده همانند و همجنسش گشته است. و این به همان معنی است که حضرتش(41) علیه السلام میفرماید: من سن سنة حسنة فله اجره اجر من عمل بها. ومن سن سنة سیئه فعلیه وزرها و وزر من عمل بها یعنی گناه ایجاد رویه و سنت و گناه کسی که به آن عمل می کند... و از پیامبر علیه السلام داریم که القرآن شافع مشفع و شفعه عبارت است از این که بخواهد چیزی را که در آن سهم دارد و شریکش آن را به دیگری فروخته از او به همان قیمت مورد معامله بگیرد و بخرد تا ضمیمه کند آن را به مال خودش.(42)

31 شفاعت حسنه

پیوستن به سازمان سیاسی توحیدی ما با پدیدار و رخداد سرنوشت سازی روبرو هستیم که پیوستن و ملحق و منظم شدن ارادی در جهان انسانی و همین زندگی دنیا است. انظمام و پیوستن و عضویتی که وجه امنیتی - دفاعی آن بسیار برجسته است و دو گونه متضاد خوب و بد حسنه و سیئه دارد، و مشمول امر و نهی است. شفاعت حسنه به این معنی است که آگاهانه و با اراده استوار به دولت و سازمان سیاسی - نظامی توحیدی و اسلامی بپیوندیم و شفاعت سیئه به این معنی که به عضویت دولت و سازمان سیاسی - نظامی طاغوتی، الحادی، در آییم.
آیه کریمه 85 نساء سیاقی دارد که از آیه 44: الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یشترون الضلالة و یریدون ان تضلوا السبیل شروع و با آیه 100 ختم می گردد. نزول این آیات از اوائل سال ششم هجری تا ذیقعده آن سال زمان میبرد.(43) آیه 85 نساء و من یشفع شفاعة حسنة... مربوط به همه حوادث آن مدت بویژه هشت نفر منافق از قبیله غرینه است که پیشتر به مدینه مهاجرت و اظهار ایمان می کنند. بعد که بیماری مسری مردم مدینه را به زحمت می اندازد به دستور پیامبر اکرم در کنار رمه ای از شتران دولتی اسکان داده و پرستاری می شوند. در شوال سال ششم هجری تصمیم می گیرند به دولت الحادی - طاغوتی بپیوندند. یسار - آزاد شده رسول خدا - را به طرز فجیعی کشته شانزده شتر دولتی را پیش انداخته راهی منطقه خود می شوند. پیامبر اکرم بیست سواره را به فرماندهی کرز بن جابر به تعقیب و دستگیری آنان می فرستد تا آنان با شتران باز گردانده و به دستورش دست و پای آنان بریده می شود.(44) مسلمانان در مورد رفتار و حکومت پیامبر اکرم درباره این منافقان - و شاید یهودیان منافق پیشین - دچار دودستگی می شوند؛(45) و آیات 88 تا 91 نساء در این خصوص ولی با احکامی عام نازل می گردد. کیفر قتل انسان مومن، معین می شود و از برتری مجاهدان و کسانی که به صفوف دفاع مقدس و پاسداری از نظام توحیدی پیوسته اند بر آنان که به این هستی والا نائل نشده اند به میان می آید و به تن سپردگان به طاغوت کسانی که اسارت ذلت سیاسی را پذیرفته و از آن خود کرده اند خبر داده و اخطار می شود که در لحظه مرگ و جان سپردن ((از آنان می پرسند: در چه حال و وضعیت اجتماعی - سیاسی بودید؟ گویند: مستضعفینی در روی زمین بودیم. گویند: آیا سرزمین خدا پهناور نبود تا در آن هجرت کنید؟ پس اینها آشیانشان دوزخ باشد و بر سرنوشتی است مگر مردان و زنان و کودکان مستضفینی که تدبیری نتوانند و راه به جایی نبرند... و هر کس در راه خدا هجرت کند در زمین اقامتگاه بسیار و فراخی در معیشت بیابد و هر کس از خانه اش هجرت کنان سوی خدا و پیامبرش بدر آید آنگاه مرگ به او رسد بیقین پاداشش بر خدا باشد و خدا آمرزنده ای مهربان است.(46)
شفاعت سیئه اشاره به پیوستن و انضمامم سیاسی - نظامی این منافقان و سایر کفار است از جمله یهودیان که نامشان در تاریخ ثبت است و در همین سال تحرکاتی سیاسی نظامی به نفع مشرکان مکه و علیه دولت اسلامی مدینه دارند(47) و آیه 51 نساء و بعدش بیان احوال آنهاست.
در زمان نزول آیه 100 نساء نه تنها مرزهای جغرافیایی نظامی دولت اسلامی مشخص شده است بلکه با اجرای احکامی که تا آنوقت نازل و اجرا گشته مرز انسانی یا جمعیتی و سیاسی نظامی هم ترسیم شده است. خودی از بیگانه دقیقا جدا گشته است. خودی یا مومن کسی است که نه تنها از نظر اظهار و اسلام بلکه از نظر سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و امنیتی با مومنان در دائره نظام اسلامی و مؤسسات رهبری آن همکاری فعال دارد و نسبت به کفار و منافقان موضع خصمانه و تدافعی گرفته و بهیچوجه حالت بیطرفی ندارد و تماشاچی نیست.
در این وقت که ذیقعده سال ششم هجری باشد، پیامبر اکرم آهنگ سفر به حدیبیه میکند. هنگامی که پیامبر آهنگ مکه میکند و مردم از قصدش آگاه می شوند حاطب بن ابی بلقعه نامه ای به سه تن از سران قریش بدین مضمون می نویسد: رسول خدا به مردم اطلاع داده که قصد لشکر کشی دارد فکر می کنم هدفش شما باشید. من با نوشتن این نامه به شما خواستم خدمتی کرده باشم. پیامبر از طریق وحی از خدمت اطاعتی خاطب به دشمن آگاه می شود. نامه کشف و ضبط می گردد و حاطب را پیامبر محاکمه می کند. اظهار می دارد: ای رسول خدا من به خدا و پیامبرش ایمان دارم و عهد بیعتم را تغییر نداده و نشکسته ام. حقیقت این است که من در میان قریش ریشه خانوادگی و عشیره ای ندارم. در عین حال خویشاوندان و فرزندانم در میان آنها زندگی میکنند. خواستم با آنها طرح سازشی بریزم! پس خداوند صدر سوره مبارکه ممتحنه را فرو می فرستد درباره حاطب: بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة(48) هان ای کسان که ایمان آوردند، دشمن مرا و دشمن خودتان را ولی مگیرید چنانکه طرح محبت با ایشان افکنید حال آنکه بدانچه از معارف حقه به شما رسیده است کافر شده اند، پیامبر و شما را بدین سبب که به خدای پروردگارتان ایمان آوردید بیرون می رانند، بدین صورت که اگر برای جهاد در راه من و جویای خشنودی ام آهنگ سفر کردید پنهانی پیام محبت آمیز برایشان بفرستید حال آنکه من از آنچه پنهان بدارید و آنچه آشکار گردانید آگاهم. و هر کس از شما چنان کاری بکند قطعا راه راست (تقرب) را گم کرده باشد. اگر دستشان به شما برسد دشمن شما خواهند بود و قدرتهایشان و زبانهایشان را علیه شما بکار خواهند برد و دوست دارند که شاید شما کافر شوید. در دوران رستاخیز خویشاوندانتان هرگز سودتان ندهند و نه فرزندانتان. میان شما و آنان جدایی می افکند و خدا به آنچه می کنید بیناست. بیقین در وجود ابراهیم و کسانی که با او بودن سر مشقی نیکو است آنگه که به قوم و خویشانشان گفتند: ما از شما و از آنچه بجای خدا می پرستید بیزاریم. به شما کافر گشته ایم و میان ما و شما دشمنی و کینه پدیدار گشته است برای همیشه تا آن لحظه که به یکتایی خدا ایمان آورید مگر سخن ابراهیم به پدرش که برایت آمرزش می طلبم در حالی که برایت در برابر خدا هیچ چیزی در اختیار ندارم. پرودگار ما، مگذار ما به زیر سلطه و فشار تباهگرانه کسانی که کافر شده درآییم و ما را مصونیت بخش، چون تو، همین تویی که شکست ناپذیر حکیمی. براستی برای شما در وجود آنان سر مشقی نیکوست برای کسی که خدا و دوران آخرت (پس از مردن) را امید برد. و هر کس روی بگرداند باید بداند که خداست که بی نیاز ستوده است. امید است خدا میان شما و آنکسان که با آنان دشمنی پیدا شده دوستی قرار دهد و خدا تواناست و خدا آمرزنده ای مهربان است. خدا شما را از کسانی که با شما بر سر دینداری بجنگیدند و شما را از دیارتان بیرون راندند باز نمی دارد از این که به آنان نیکی کنید و با ایشان عادلانه و برادرانه رفتار کنید زیرا خدا رفتارکنندگان به عدالت و برابری را دوست می دارد. فقط خدا شما را از کسانی باز می دارد که با شما بر سر دینداری جنگیدند و شما را از دیارتان بیرون راندند و جهت بیرون راندن شما هم پشت شدند آنهم از این کار باز می دارد که آنان را در ولایت گیرید. و هر که آنان را ولی خویش بگیرد پس چنان کسانی ستمکار باشند.(49)
پیش از آن که در ذیحجه سال ششم هجری حدیبیه را ترک و آهنگ مدینه کند در حالی که دست علی علیه السلام را گرفته می فرماید: هذا امیر البرره و قاتل الفجره. منصوری من نصره. مخذول من خذله.(50) این فرمانروای نیکمردان است و قاتل زشتکاران تبهکار. هر که یاریش کند پیروز است و هر که او را بی دفاع گذارد خوار است. آنگاه با صدای بلند و رسا می فرماید انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد البیت فلیأت الباب من شهر علم هستم و علی دروازه آن است بنابراین هر کس میخواهد آهنگ این خانه کند باید به دروازه اش روی آورد.(51)
بنابراین، شفاعت حسنه - شفاعت و پیوستن و عضو شدن خوب که تکلیف خدا برای ماست و ما با آگاهی و اراده مان انجامش می دهیم پیوستن سیاسی - نظامی، اطلاعات و امنیتی ما به دولت توحیدی و سازمانی سیاسی است که در داس آن فقیه یا اسلام شناسی واجد آن صلاحیت های معروف قرار دارد و سلسله مراتبی به این شکل دارد: امامت، نبوت، قرآن، وحی و خدایی که مبدا هستی و کمال و جلال باشد. شفاعت سیئه پیوستن بدی که از آن نهی شده ایم پیوستن به، عضویت در، و همکاری با دولت الحادی طاغوتی، و سکولار است. در اولی همکاری بر سر بر و تقوی - نیکی کردن بیکران و پرواگیری از خدا - جریان دارد؛ و در دومی تعاون بر سر اثم و عدوان گناه ورزی و تجاوزگری به حقوق مردم و اموال و ایمان و دینداریشان...
پیوستن به دولت توحیدی و همکاری اطلاعاتی، سیاسی و نظامی با آن سیر تقرب به خدا را که متضمن ارتقا از وضعیت های محیطی اسارت - ذلت به کیفیات آزادی - عزت است در پی دارد و ببار می آرد. پیوستن دوم، سیر بعد از خدا، فرو بردن خود به زیر و ژرفای خاک را که متضمن تنزل از حالات آزادی - عزت به وضعیت های محیطی اسارت - ذلت باشد بدنبال دارد: من یشفع شفاعة حسنة یکن له نصیب منها و من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها و کان الله علی کل شی ء مقینا این آیه کریمه از پیوند تکوینی و رابطه علت و معلولی شفاعت ارادی ما با شفاعت تکوینی که سنتی جاری در نظام هستی است پرده بر می دارد. و نشان میدهد که میان وجود ما یا جهان انسانی کانونی خودمختار با جهان برین، به جهان پست و با مبدأ هستی روزنه ای علی هست.
می فرماید: چون ما انسانها با دیگران - که تنوعی وجودی هم دارند - در یک همکاری و یاری رسانی متقابل قرار گیریم آثاری بر هستی مان بار می شود. در همکاری و یاری رسانی به خدا که پس از کافر شدن به طاغوت و ایمان به خدا و تمسک به عروة الوثقای قرآن و معارف حقه و شریعتش رخ میدهد آثار خیر و برکت بر هستی بار میشود: ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم(52) قرآن شافع مشفع است هم یاری می رساند و هستی برین در ما ایجاد می کند و هم می تواند از جانب ما یاری شود. ما به آن کمک می کنیم و آن به ما. همین گونه اند میزانها و امامان دیگر که ما با پیروی از آنان و یاری به آنان جذبشان می شویم و به فرا، به سوی مبدا هستی، میروم با کمک آنان که ما را جذب خود کرده فرامی برند.
این جریان و سنت تکوینی را مبدأ هستی در نظام هستی بر قرار کرده است: قل لله الشفاعة جمیعا بگو: فرا بردن و به قرب در آوردن بتمامی و مطلقا از آن خداست فرمانروایی جهان های برین و جهان طبیعی متعلق به اوست. شما به جز او نه ولیای دارید و نه شفیعی (فرابرنده به خود پیوست دهنده ای)، آیا با وجود این بیادنمی آورید؟(53) امر را از جهان برین به سوی جهان طبیعی تدبیر می کند، آنان در دوره ای از زمان که با حسابگری شما هزار سال باشد به سوی او عروج می کند (قوانین حاکم بر عالم طبیعت و پدیدار هایش مدت دار است)(54) هان ای کسانی که ایمان آوردند از آنچه روزیتان کرده ایم انفاق کنید پیش از آنکه دورانی فرا رسد که در آن نه خرید و فروشی هست و نه دوستی و نه شفاعتی... خدا که معبودی جز او که حی قیوم است وجود ندارد نه خواب سبک و نه خواب عارضش می شود آنچه در جهان های برین و جهان طبیعی هست از آن اوست، کیست آنکه جز به اذن وی شفاعت نماید؟! گذشته آنان (و نیز زندگی دنیای آنان) و آینده شان (و زندگی پس از مرگ و عاقبتشان) را می داند و دیگران به چیزی از علمش احاطه نیابند مگر به مقداری که او بخواهد.(55)
و گفتند: خدای رحمان سپری برای خود انتخاب کرده است. منزه است او. حقیقت این است که امثال او بندگانی صاحب منزلت (در نظام هستی و در جهان انسانی)اند که در سخن بر خدا پیشی نگرفته همواره به امرش عمل می کنند از گذشته شان و از آینده شان آگاه است و آنان شفاعت نمی کنند مگر در مورد کسی که خدا خشنود باشد از او، و آنان چندان حق پذیر و پرواگیراند که دلسوزند.(56)
در آیات دیگر هم تحقق شفاعت پیامبران و امامان منوط به اذن خدا شده است این که در مورد شخصی که می خواند او را به خود ضمیمه کنند به حق و راستی شهادت بدهند یعنی از روی علم یقین باشد و همین علم و آگاهی جز به امر خدا و در عالم تکوین روی نمیدهد. شفاعت آنان همواره در جهت خشنودی خداست یعنی این شفاعت جز رابطه تکوینی میان ایمان و تقوی و اعمال صالحه با ارتقای منزلت در نظام هستی یا پاداش نیست که شناختش از طریق تشریع الهی و از طریق خردورزی و تجربه بشری و مشاهده هم امکان پذیر است
چون شفاعت تکوینی تابع پیوستن و نپیوستن ارادی و آگاهانه انسانها است سلسله مراتب شفیعان برای مومنان پرهیزگار نیکوکار بکار می افتد به صورت کارکرد نظام هستی؛ و در مورد کافر زشتکار که خفت موازینه و ایمان و عمل صالحی ندارد کارکردی ندارد و اگر در این دنیا می پندارند چنین چیزی هست اندیشه ای باطل و بی اساس است: ما لظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع(57) فما تنفعهم شفاعة الشافعین(58) تتمه این مطلب در سیر بعد از خدا خواهد آمد.
از جمع آیات شفاعت و آیات بسیاری که شرط سیر تقرب را ایمان و اعمال صالحه می داند می فهمیم که شفیعان جز برای مومنان نیکوکار شفاعت نمی کنند. کمکی که به این گروه انسانی جهت مغفرت گناهانشان می کنند کمکی است مترتب بر آثار وجودی شفیعان بر جریان سیر تقرب، سیر از وضعیت های محیطی اسارت - ذلت به حالات و کیفیات ازادی - عزت سیر از ضلالت به هدایت و از باطل به حق و معارف حقه، و از ظلمات به نور. در نتیجه این آثار وجودی شفیعان، مردم دیندار نیکوکار توفیق می یابند اعمال صالحه جدیدی داشته باشند که خود لایه هایی از هستی برین است که حسنات و خیرات نامیده می شوند و لایه های هستی پست را که گناهان خاصی - و نه هر گناهی - باشد می زدایند: و اقم الصلاة طرفی النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین و اصبر فان الله لا یضییع اجر المحسنین. فلولا کان من القرون من قبلکم اولو بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا...(59)
معنی این آیات وقتی فهمیده می شود که بدانیم جزئی از مجموعه آیات 119-109 سوره هود است و آن مجموعه به منزله نتیجه گیری از آیه اول سوره تا آیه 108 بشمار می آید و یک قطعه منسجم است با انسجام بنیانی مرصوص. و بدانیم که این سوره از ابتدا تا آیه 119 در چه شرایط تاریخی نازل گشته و طرحی است برای چه کاری که پیروان پیامبر خاتم به رهبری او باید پیاده کنند تا به سرانجام برسد و سر مشق و طرحی باشد برای جدایی و گسستن از دولتهای الحادی - طاغوتی و پیوستن و انضمام - یا شفاعت حسنه - به دولت توحیدی وحیانی، براندازی آن نظامها و برپایی انقلاب توحیدی و استقرار دولت اسلامی در آینده بشریت.

32 برپایی دولت اسلامی

در دره ابوطالب در ایام نزول سوره مبارکه هود محیط فرهنگی سیاسی مکه به این شرح است:
شمار مسلمانان که از شدت آزار و شکنجه و اهانت مشرکان مکه به حبشه مهاجرت کرده اند به هشتاد و سه تن رسیده و این بدون بچه ها و فرزندانی است که در آن سرزمین، خدا به آنان میدهد.(60) چند نفری هم که به مکه باز می گردند از بیم جان در حمایت یکی از رؤسای عشایر مشرک وارد شهر میشوند. عثمان بن مظعون در حمایت ولید بن مغیره وارد می شود و ابو سلمه در حمایت دایی خویش ابوطالب. پس از چندی عثمان بن مظعون می بیند یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سختی و آزارند و او در پناه ولید بن مغیره در امان بسر می برد. نزد ولید رفته می گوید: من به حمایت و ولایت خدا راضی ام و نمی خواهم به کسی جز او پناه ببرم.(61) سران قریش در مذاکره با رسول خدا پیشنهاد اعطای ثروت هنگفت و مقام سیاسی و سلطنت بر مشرکان مکه می کنند و جواب رد میشنوند. بعد ابوجهل تصمیم میگیرد رسول خدا را در حالی که میان رکن یمانی و حجرالاسود به سوی بیت المقدس نماز می گزارد در حضور انجمن های مشرکان با ضربه سنگی به قتل برساند اما دستخوش وحشت شده می گریزد.(62) چندی بعد از او می خواهند قرآنی بیاورد که در آن دعوت به ترک پرستش لات و عزی نباشد.(63) دسته ای از مشرکان به صفوف نمازگزاران که مخفیانه در یکی از دره های مکه نماز می گزارند حمله برده ناسزا می گویند و کار به زد و خورد می کشد و فرق سر یکی از مهاجمان میشکافد. و این نخستین خونریزی در تاریخ اسلام است.(64) کار نمازخواندن در دره و کوه و کمر دشوار می شود. آزار و اهانت و شکنجه مومنان توسط کفار مکه ادامه می یابد. ابوجهل، زشتکاری که همراه عدهای از قریش علیه مسلمانان تحریک میکند هر گاه خبر می شود که مردی از آنان که دارای نسب عالی خانوادگی و متکی به دفاع قبیلگی اند مسلمان شده است او را سرزنش و تحقیر کرده میگوید دین پدریت را که از تو بهتر است ترک کرده ای. آرمانت را ابلهانه خواهیم خواند و عقیده ات را تخطئه خواهیم کرد و افتخارانت را بر باد خواهیم داد و اگر تاجر است به او میگوید تجارتت را کساد و بی رونق خواهیم کرد و ثروتت را از بین خواهیم برد و اگر ناتوان و بیدفاع است او را کتک زده دیگران را تحریک به آزارش می کند...(65)
چون مسلمانان در کشور حبشه به ایمنی و آسایش می رسند و هر مومن تحت فشار و آزادی امکان می یابد از مکه به حبشه پناه برده هجرت نماید و اسلام در میان قبائل می گسترد قریش به مذاکره نشسته با هم قراردادی می نویسند علیه بنی هاشم و بنی مطلب به این مضمون که به آنان زن ندهند و از آنان همسر نگیرند و چیزی به آنان نفروشند و چیزی از آنان نخرند. آن را بر ورقه ای ثبت کرده قرائت نموده برای تاکید و تحکیمش به درون کعبه می آویزند. در پس این واقعه دو عشیره بنی هاشم و بنی مطلب در اول محرم سال هفتم بعثت به جانبداری از ابوطالب برخاسته همراه وی به دره ای که متعلق به اوست هجرت می کنند. از بنی هاشم تنها ابولهب - که از پسران عبدالمطلب است - به قریش می پیوندد و از آنان پشتیبانی می کند (شفاعت سیئه). ابوطالب اشعار معروفش را در این باره می سراید در نهایت سختی و تنگدستی زندگی می کنند. هیچ چیزی به آنان نمی رسد مگر پنهانی و دور از چشم دشمنان و توسط افرادی که میخواهند حق خویشاوندی را نسبت به آنان ادا کنند.(66) چنانکه حکیم بن حزام بن خویلد که شترانی با بار گندم از شام برایش می رسد بعضی را به دهانه دره ابوطالب برده می راند تا گندمها به بنی هاشم برسد.(67)
رسول خدا و بنی هاشم و بنی عبدالمطلب در آن دره محاصره اند و جز در ذیحجه که موسم حج است و در عمره رجب به مکه نمی آیند در این دو موسم رسولخدا به دعوت و تبلیغ همت می گمارد و دیگران به خرید و فروش و تامین آذوقه و دیگر امور حیاتی. سوره مبارکه هود در چنین اوضاع و احوالی نازل میشود.(68)
دو آیه 115 و 116 سوره هود جزئی از مجموعه آیات 109 تا 119 است و آن مجموعه به منزله نتیجه گیری از تاریخ کشمکش حق و باطل و پیروان حق با پیروان باطل، انقراض دولتها و زوال جوامع بشری طاغوتی بشمار میآید، تاریخی که از ابتدای آن سوره تا آیه 108 بطول می انجامد. در آیه اول این مجموعه، و سر آغاز نتیجه گیری و عبرت آموزی از اشتراک آن دولتها و جوامع در پیروی از سنت الحادی و طاغوتی - از جمله سنت حاکم پرستی و شاه پرستی آنها - سخن می رود. سپس به انقلاب موسی کلیم الله و تاسیس حکومت بر اساس کتاب و سنت توحیدی - وحیانی اشاره می شود تا تقابل و تضاد این دو سنت و دو نوع سازماندهی اجتماعی و دو جامعه را تفهیم فرماید. به تعریف آن گونه از سازماندهی و دولت الحادی - طاغوتی اکتفا نشده نوع دیگری از آن را که حکومت جائر یا منحرف از سنت توحیدی مورد قبول مردم باشد و از درون یک جامعه توحیدی و اسلامی سر بر می آورد تعریف فرموده به ظهور گرایش الحادی - طاغوتی سکولار در درون جامعه انقلابی موسی کلیم می پردازد که دسته ای منافق - کافر از طریق دینسازی و تعبیه باطلی و نااسلامی به نام حق و اسلام در برابر موحدان آزاده قرار می گیرند تا بر مردم سلطه گری کنند. اما به حکم سنت الهی جاری در نظام هستی و در جهان انسانی عاقبتی مثل فرجام جامعه ای منقرض شده دارند.آنگاه بصورت درس عبرت و دستور اجرایی برپایی حکومت توحیدی می فرماید فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر . بنا بر آنچه گذشت تو و هر که همراهت به حق گرایید باید چنان بر پا ایستی که دستور یافتی و نا فرمانی مکنید زیر او به آنچه انجام می دهید بس بیناست.
این ما امرت این اوامر و نواهی، احکام تکلیفی و احکام وضعی رسیده از راه جبرئیل امین به پیامبر اکرم که او و پیروانش - و من معک - باید بکار بندند و پس از آنان نسلهای بشریت تا به قیامت چیست و کدام است؟ اوامر و نواهی مربوط به طهارت و نجاست و حیض و نفاس وضو و تیمم یا نکاح و طلاق؟ نه اینها مربوط به طهارت و نجاست سیاسی است که یکی قرب به خدا می آورد ودیگری بعد از خدا با نیرویی بیش از هر چیز دیگر. درباره کار براندازی رژیم طاعوتی قبیله ای خانوادگی نژادپرستانه، شاهنشاهی، امپراتوری، و فرعونی - قارونی - سامرگی است مربوط به تاسیس هسته دولت اسلامی در دره ابوطالب و سپس در مدینه و در محیط بین المللی ایران روم مصر و یمن... تا اقصا نقاط گیتی. نهی آن کدام است و مربوط به چه کاری؟ پاسخ را از خداوند متعال بشنوید: و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و مالکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون کسانی را که ستم کردند (مشرک شدند و به مردم ستم کردند و به خود نیز) دوست نداشته باشید به انان کمک فکری دلسوزانه [نصیحت ]نکنید و از آنان فرمان نبرید(69)... و نماز صبح و عصر و ساعاتی از شب را که به روز نزدیک است (یعنی مغرب و عشاء) را - یا نمازهای پنجگانه واجب را - بگزارید زیرا اعمال، صالحه، اعمال بد را می زدایند و جایگزین می شوند، و آن (نماز خواندن) یادگیری است برای یادگیرندگان. و (در برابر عوامل مخل و مفسد محیط اجتماعی و بین المللی...) مقاومت کنید.(70) مقاومتی که در سه حالت و وضعیت محیطی ضرورت دارد: و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس وضعیت تنگدستی، وضعیت بیماری، و زخمی شدن در جریان مبارزه ضد طاغوت یا ضد مهاجم، و وضعیت جنگی یا دفاعی. صبر یا مقاومت در برابر مهاجمان و دشمنان طاغوتی و مستکبر و دنیادار در دفاع از جامعه و دولت توحیدی همان شفاعت حسنه و پیوستن دفاعی - امنیتی - اطلاعاتی - اقتصادی، و فکری است. متمایل و علاقه مند شدن به گروه مشرک و متکبر و دنیادار، و به سازمان سیاسی طاغوت، کمک فکری به آن، کار اطلاعاتی برای آن، کمک اقتصادی به آن، و اطاعت از آن و در یک کلمه، پیوستن به آن به معنی شفاعت سیئه است عملی ارادی و آگاهانه که میتواند سر بزند و نتیجه اش فتمسکم النار تماس با آتش - منشأ ابلیس یا تمامی عوامل مخل و مفسد محیط از مرئی و نامرئی و از آدمیان شریر و مستکبر تا غیر آنان - است حال آنکه شما به جز خدا اولیایی ندارید، وانگهی یاری هم نمیشوید یا کسی بداد تان نتواند رسید.
پیوستن به جامعه کوچک توحیدی که در دره ابوطالب تاسیس شده است، بار گندم از شام برایش آورن، خبر تحرکات مشرکان مکه را به آن رساندن، دلسوزی برای آن و گریستن و اظهار همدردی نمودن، دیگران را به یاری آن خواندن و تشویق کردن و حمایت نظامی و کمک مسلحانه به آنان، نمایان ترین اعمال صالحه ای است که عنوان پیوستن یا شفافت حسنه به خود می گیرد.
آیات هود جنین ادامه می یابد: بنابراین چرا در نسلهای پیش از شما نباید صاحبان هستی جاودانه ای باشند که با فساد در روی زمین مبارزه (عاطفی، زبانی، و با تمام نیرو(71)) کنند جز اقلیتی که آنان را به آزادی نائل آوردیم. و دیگران ستم کردند و (شرک ورزیدند) و در پی مایه های خوشگذرانیشان رفتند و گروه تبهکاری بودند. و پروردگارت آن مدینه ها - دولتشهرها - را در حالی که مردمش مصلح می بودند با ستمی منقرض نمی ساخت. و اگر پرودرگارت می خواست آدمیان را یک امت - واحد فرهنگی و سیاسی یگانه ای - می ساخت حال آنکه با یکدیگر در خلاف و کشمکش اند مگر کسی که پروردگار مشمول رحمت رحیمیش گرداند و برای همین خلقشان کرد و اراده پروردگارت دائر بر ایجاد بتمامیت رسید آن اراده که دوزخ را از نامرئیان و آدمیان (ما قبل ایمان و سیر تقرب) جملگی خواهم انباشت. همه اینها که برایت از تاریخ می گوییم بخشی از گزارشهای مربوط به پیامبران است و این خاصیت را دارد که بدانوسیله دلت را محکم و امیدوار می کنیم و در این گزارشها حقیقت به تو می رسد و برای مومنان موعظه و یادگیری است (از فلسفه تاریخ). و به کسانی که ایمان نمی آورند بگو: بر حسب قدرت و جایگاهتان هر کاری می توانید بکنید چون ما هم پیوسته در همین کاریم. و منتظر آینده باشید چون ما هم منتظریم و غیب (از جمله رخدادهای آفتی و وقوع انقلاب علیه مشرکان و تاسیس دولت توحیدی) آسمانها و زمین از آن (از جمله در علم) خداست و سر رشته همه رخدادها به دست اوست. بنابراین او را بپرست و بر او توکل نما؛ و پروردگارت از آنچه می کنید غافل نیست(72)
چون آینه فاستقم کما امرت و من تاب معک نازل میشود. پیامبر اکرم به من معک، پیروانش می فرماید: آستین ها را بالا بزنید و مهیای قیام شوید و دیگر کسی او را خندان نمی بیند(73) تا چند سال.
در آیات دیگر از جمله سوره انبیاء حکمت آفرینش عالم هستی را بیان می فرماید: جهان برین و جهان طبیعی و ما بین آندو - یعنی جهان انسانی - را بازیکنان نیافریدیم. اگر می خواستیم بازیچه ای بگیریم از نزد خود - یا مرتبه هستی ذات - گرفته بودیم اگر چنین کاره ای بودیم واقعیت این است که حق را بر پیکر باطل می زنیم تا آن را از فرق سر تا پاشنه پا بشکافد چنانکه آن زائل باشد. و وای بر شما از آنچه (درباره عالم هستی آفرینش آن، حکمتش، و آفریننده بر زبان (و ذهن و اندیشه) می آورید.(74) در سوره خود کشمکش حق و باطل را به صورت مبازه ای میان پیامبران و پیروانشان با مستکبران و دنیاداران و نوکرانشان به تصویر کشیده تجربه و جدایی و گسستن آدمیان را از یکدیگر و پیدایی دو امت، دو واحد فرهنگی - سیاسی متضاد توحیدی والحادی، رودررویی یک اقلیت مصلح و انقلابی خداپرست با اکثریت مشرک و زیر سلطه و سلطه گر - که مجموعا اسیر هوای نفس یا اسیر سلطه مستکبران و مترفین اند یا دیگر اسارتها - اقلیت مسلحی که نجات یافته اند - انجیناهم - یعنی آزاد در محیط درونی و در محیط اجتماعی و در محیط بین المللی و در پرتو ایمان و جهادشان سیر تقرب یافته مشمول رحمت رحیمی گشته اند. آری همه این رخدادها را که به سیر ارادی تقرب الی الله و سیر ارادی بعد از خدا می انجامد و به شمول رحمت رحیمی یا رضوان و بهشت گروه انسانی بیشمار نخستین و محرومیت گروه بیشمار دوم از رحمت رحیمی که همان دوزخ و آتش و عذاب باشد، مقصود نهایی از خلقت میشمارد و برای همین خلقشان کرد و اراده پروردگارت دائر بر ایجاد تمامیت رسید...
واقعیت تقسیم شدن ارادی و آگاهانه آدمیان به دو گروه بزرگ اجتماعی - بین المللی مومنان و مشرکان، تاسیس دولت توحیدی - مکتبی در مقابل دولت الحادی - طاغوتی جریان تاریخی و مداوم دو سنت فرهنگی سیاسی توحیدی و الحادی در کنار یکدیگر در جوامع بشری و در اقالیم گیتی، و رخداد سرنوشت ساز پیوستن یک انسان به یکی از این دو گونه متضاد و متخاصم سازمان سیاسی و دولت که از آن با شفاعت حسنه و شفاعت سیئه یا شده است از محرم سال هفتم بعثت تا اواخر ذیحجه سال دوازدهم بعثت که سوره سجده در آن فرود می اید موضوع اصلی وحی و مساله روز جامعه توحیدی کوچک دره ابوطالب به رهبری پیامبر اکرم و من معک است چه در سوره مبارکه سجده که بلافاصله پس از موسم حج سال دوازدهم بعثت و نخسین بیعت عقبه یعنی پیوستن یا شفاعت حسنه جمعی از مردم مدینه به جامعه توحیدی پیامبر خدا نازل شده است سخن از حق ناپذیری، افترا و تهاجم فرهنگی مشرکان - یا شفاعت سیئه - است و این که خدا پیامبر خاتم را فرستاده تا قومی را که پیامبری نداشته اند (از شرک و کفر و زشتکاری و بعد از خدا) بیم دهد شاید هدایت شوند؛ همان خدایی که آسمانها و زمین و جهان انسانی را که میان آن دو است در شش دوران بیافرید وانگهی از عرش فرمانروایی (و فوق جهان برین) نسبت به هر چیز و امر و رخدادی بیکسان علم و احاطه قدرت و تدبیر دارد و شما جز او نه ولیاش دارید و نه شفیعی آیا با وجود اینهمه حقیقت و واقعیت درس و یاد نمی گیرید... خدایی که هر چیزی را آفریده به نیکوترین وجهی آفریده است و آفرینش انسان را از گل آغاز کرده است وانگهی نسل او را از آبی ناچیز و اندک پدیدار ساخته است. بعلاوه او را ساختار داده است و از روح خویش (امکان قرب) در او دمیده است و برایتان شنوایی و بینایی ها و دل ها قرار داده است، بس کم شکر میگزارید ولو شئنا لاتینا کل نفس هداها و لکن حق القول منی لامکئن جهنم من الجنة و الناس اجمعین ما قادر بودیم سنتی تکونی بر جهان انسانی حاکم کنیم که هر بشری بدون استثناء به رشد معنوی برسد و این سیر آگاهانه و ارادی نباشد و ساختار بشر لایه خودمختاری نداشته باشد. اما چنین نکردیم بلکه بشر طوری تسویه یا ساختار دهی شده است که یکی از دو راه هدایت و ضلالت و دو راه تقرب به خدا و بعد از خدا را با اراده و مسوولیتش می پیماید و به همین سبب سرانجام بشر یا درجات بهشت و رحمت رحیمی می شود یا درکات دوزخ و محرومیت از رحمت رحیمی: ولکن حق القول منی لاملئن جهنم من الجنة والناس اجمعین(75) و تمت کلمة ربک لاملئن جهنم من الجنة من الجنة والناس اجمعین(76) آیه سیزدهم سوره سجده چنین ادامه می یابد: بنابراین بچشید به سبب آن که دیدار این دورانتان را به فراموشی سپردید ما هم شما را به فراموشی سپردیم و عذاب جاودانی ره به سبب آنچه میکردید بچشید. شک نیست که کسی به آیات ما ایمان میآورند که چون آنها را به یادشان دهند به روی در افتاده سجده می برند و به شکر پروردکارشان او را منزه میشمارند در حالی که استکبار هم نمی ورزند. پهلوی از بستر برگرفته از ره بیم و امید دست دعا بدرگاه پروردگارشان بالا می برند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند هیچ کس نمیداند که برای آنان چه مایه ها از چشم روشنی بپاداش آنچه می کردند ذخیره و پنهان گشته است. با وجود اینها آیا کسی که مومن باشد مثل کسی خواهد بود که زشتکار باشد؟ برابر نباشند؛ بلکه کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند بهشتها را آشیانه داشته باشند برای اقامت بپاداش آنچه می کردند. اما کسانی که زشتکاری کردند آتش را آشیان دارند که هرگاه بخواهند از آن بیرون آیند در آن باز گردانده شوند و بانگ به آنان زده می شود که بچشید عذاب آتشی را که آن را دروغ میشمردید... و چنین رخداد که موسی را کتاب دادیم، بنابراین از دیدار با خدا در تردید مشو و آن کتاب را برای بنی اسرائیل مایه هدایت قرار دادیم و از پیروانش امامانی پدید آوریم که به امر ما هدایت می کنند البته هنگامی که (در برابر مستکبران و دنیاداران چون فرعون و قارون و سامری) مقاومت کردند در حالیکه به آیات ما یقین داشتند. بیشک پروردگار تو آری اوست که در دوران قیامت درباره آنچه بر سرش اختلاف و کشمکش داشتند داوری کرده میانشان فیصله خواهد داد. آیا این برای آنان مایه هدایت نشد که دانستند چه نسلهایی پیش از آنان را منقرض کردیم، همانها که آنان بر ویرانه یا آبادیهاشان قدم می زنند و بیشک در آن آیتها (درسهای عبرت آموز) هست! آیا با همه اینها باز هم نمی شنوند (درس تاریخ و آوای هستی و مبدا هستی را)؟ مگر آنان ندیدند که ما آب را به زمینی خشک بی گیاه سوق میدهیم تا با آن کشتی را برویانیم که هم چارپایانشان از آن میخورند و هم خودشان؛ آیا باز هم بصیرت نمی یابند؟(77) و می پرسند: اگر راستگو هستید بگویید این فتح و پیروزی که وعده می دهید کی خواهد بود؟ بگو: روز فتح و پیروزی، دیگر کسانی را که کفر ورزیدند ایمانشان سودی ندهد و نه به آنان مهلت داده شود. بنابراین روی از آنان برتاب و منتظر (و سازنده آینده) بمان چون آنان هم منتظراند.(78)
در همین پنج یا شش سال - از محرم سال هفتم و ورود به دره ابی طالب تا آخر ذیحجه سال دوازدهم بعثت - کشمکش فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی بصورت شکنجه و توطئه قتل از جانب مشرکان ادامه می یابد که به برخی اشاره میکنم.
در سوره اعلی و همان ابتدای نزول وحی به مردم خبر داده شده که قرآن امتداد سنت فرهنگی - سیاسی توحیدی و وحیانی است ان هذا لفی الصحف الاولی صحف ابراهیم و موسی و در سوره نجم آمده که این اعلام خطری است از گونه اعلام خطرهای سده های پیشین.(79) در سوره شعرا پس از بیان سرگذشتهای پیامبران، اشاره به آن فرموده است: این در کتابهای پیامبران پیشین است. آیا این که دانشمندان بنی اسرائیل آن را میدانند آیتی برای آنان (کفار حجاز) نیست؟(80) از دانشمندان بنی اسرائیل چند نفری که متعهد و راستگویند به صحت این حقائق و نبوت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم برای بت پرستان مکه شهادت میدهند. خداوند اشاره به آنان میفرماید و من قوم موسی امة یهدون بالحق و به یعدلون(81) تاریخ بعضی از آنان را با نام و نشان ذکر میکند. عبدالله بن سلام یکی از آنهاست اما در میان اهل کتاب مسحیان در شهادت به حق و اعتراف به رسالت پیامبر اکرم پیشقدم و کوشایند. آیات 53 - 52 قصص و آیات 109 - 107 اسراء که هر دو مدت زمانی نه چندان زیاد پیش از رفتن مسلمانان به دره ابوطالب آمده اشاره به این احوال کرده است. اما پس از تمرکز جامعه کوچک توحیدی در آن دره سران کفار مکه که شهادت بر حق انسانهای متعهد و پاکدل اهل کتاب را می بینند به سراغ احبار مال اندوز و رباخوار یهود میروند و شاید از کشیشان هم کسی با این خصوصیات پیدا می کنند و تکذیبی از آنان می ستانند سپس نزد رسول خدا آمده می گویند: مگر خدا جز تو فرستاده ای نیافت؟ ما کسی که گفتارت را تصدیق کند نیافتیم. از یهودیان و مسحیان درباره ات پرسیدیم گفتند: نزد آنان ذکری از تو نیست بنابراین کسی را نشان ما بده تا شهادت بدهد که تو چنان که می گویی پیامبر خدایی. پس این آیه فرود می آید قل: ای شی ء اکبر شهادة؟ قل الله شهید بینی و بینکم و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ...(82)(83)
کفار قریش چون می بینند افرادی که از سرزمین های حجاز به مکه می آیند مخصوصا در موسم حج و در عمره رجب به سراغ رسولخدا رفته تحت تاثیر ارشاد و تبلیغش قرار می گیرند به ممانعت از تماس آنان و به ترساندنشان دست می زنند اما این روش در همه افراد مسافر موثر واقع نمی شود. چنانکه طفیل بن عمرو، از قبیله دوس تماس گرفته هدایت می شود و در میان قبیله اش به هدایت مردم کمر میبندد خودش چنین حکایت می کند: چون به قبیله ام بازگشتم نخست پدرم - که پیری کهنسال بود - به دیدنم آمد. به او گفتم: پدر جان نه من از گروه توام نه تو از گروه منی. با حیرت گفت چرا پسر جان؟! گفتم مسلمان شده ام و دین محمد صلی الله علیه آله و سلم را پیروی کرده ام. گفت: باشد پسر جان پس دین من هم دین تو خواهد بود. گفتم برو غسل کن و جامه ات را پاکیزه گردان، آنوقت بیا تا آنچه را آموخته ام به تو بیاموزم. پدرم رفت و غسل کرد و جامه اش را پاکیزه ساخته بیامد و من اسلام را بر او عرضه کردم. و او اسلام را پذیرفت. سپس همسرم آمد، به او گفتم: از من دور شو که نه من از گروه تو هستم و نه تو از گروه من، سراسیمه گفت: قربانت چرا؟! گفتم: اسلام میان من و تو جدایی افکند، من پیرو دین محمد صلی الله علیه آله و سلم شده ام، گفت: دین من هم دین تو است، گفتم: برو خودت را در چشمه ذی الشری(84) بشوی، گفت: جانم، آیا ذی الشری صدمه ای به من نمی زند؟ گفتم: نه من ضامن آن، رفت و غسل کرده بیامد، و من اسلام را بر او عرضه کردم و پذیرفته مسلمان شد. آنگاه افراد قبیله را به اسلام فراخواندم آما پیش نیامدند ناچار به مکه آمدم به خدمت رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم و عرض کردم: ای رسول خدا، زناکاری سبب شده است نتوانم در میان قبیله دوس نفوذکنم. آنان را نفرین کن. فرمود: خدایا دوس را هدایت فرما
و به من فرمود: به قبیله ات برگرد و آنان را دعوت کن و روش مدارا و نرمش را پیش گیر. برگشتم به سرزمین دوس و آنان ار پیوسته به اسلام می خواندم تا آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کرد و جنگهای بدر و احد و خندق (احزاب) بوقوع پیوست. در این وقت همراه کسانی از قبیله ام که مسلمان شده بودند به مدینه آمدم هفتاد تا هشتاد خانواده بودند و رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم در خیبر بود...(85)
اعشی - از قبیله بنی قیس - میخواهد مسلمان شود با این تصمیم قصیده ای در ستایش رسول خدا صلی الله علیه آله وسلم سروده رهسپار مکه می شود نزدیک مکه یا در خود شهر یکی از مشرکان قریش سر راهش را گرفته از او می پرسد به چه کار آمده ای؟ پاسخ می دهد: آمده ام به خدمت رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم برسم و مسلمان شوم. می گوید: او زنا را حرام کرده است. اعشی میگوید: این چیزی است که من علاقه ای به آن ندارم. می گوید: از شراب هم پرهیز داده است. اعشی میگوید: این چیز دیگری است که من به آن سخت علاقه دارم، برمی گردد و امسال را از آن سیر می خورم تا سال بعد بیایم و مسلمان شوم. از مکه باز می گردد و همانسال می میرد پیش از آنکه به خدمت رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم بیاید از جانب خدای متعال درباره آن احوال چنین می آید: و از آنان کسانی هستند که گوش به تو فرا میدهند و بر دلهایشان پرده گذاشته ایم تا آنرا نفهمند و در گوشهایشان سنگینی هست بطوری که هر آیه ای را ببینند به آن ایمان نمی آورند به محض اینکه پیش تو بیایند با تو جدال می کنند و کسانی که کافر شدند می گویند: این جز افسانهای پیشینیان نیست و آنان (دیگران و یکدیگر را) از آن (قرآن) باز میدارند و خود از آن دوری می گزینند و بدون این که متوجه باشند فقط خودشان را از زندگی برین محروم می کنند.(86)
عتبه و شیبه - پسران ربیعه - مطعم بن عدی، حارث بن نوفل، همراه اشراف کافر عشیره بنی عبد مناف نزد ابوطالب رفته می گویند: بهتر این است که برادرزاده ات - محمد - آزادشدگان، بردگان، و کارگران مزدور ما را از دور خویش براند تا در دل ما احترام بیشتری پیدا کند و ما به اطاعت و پیروی از او و تصدیقش نزدیک تر شویم. ابوطالب- عموی رسول خدا - حرف و پیشنهادشان را بران او نقل می کند. عمر بن خطاب(87) به رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم می گوید: خوب است این کار را بکنی تا ببینیم قصدشان چیست و در انجام وعده ای که میدهند تا چه حد جدی هستند. این آیات فرود می آید:(88) و با این قرآن کسانی راکه از محشور شدن به سور پروردگارشان می ترسند که ایشان را در برابرش ولی و شفیعی نباشد بیم بده. باشد که آنان از خدا پروا گیرند و کسانی را که در بامداد و شامگاه پروردگارشان را می خوانند و در آن حال رضای او را میجویند مران. هیچ از حساب آنان بر تو نیست و هیچ از حساب تو بر ایشان نیست تا برانیشان و در نتیجه از ستمکاران باشی. و بدینسان گروهی از آنان را بوسیله گروهی دیگر آزمودیم تا بگویند: آیا اینها هستند که خدا از میان ما به آنان نعمت گران داد؟! آیا خدا به شکرگزاران داناتر نیست و هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان میآورند نزد تو آیند بگو: سلام بر شما، پروردگارتان برخود رحمت رحیمی را واجب کرده است هر کس از شما کار بدی را بنادانی انجام دهد آنگاه توبه آرد و عمل صالحی کند پس بیگمان او آمرزگاری مهربان است. و بدینگونه آیات را روشن بشرح آوریم تا راه تبهکاران روشن شود. بگو: من از پرستیدن آنها که به جای خدا می خوانید نهی شده ام. بگو: من از علائق پست شما پیروی نمی کنم، چه در آن صورت گمراه شوم و از هدایت یافتگان نباشم... و کسانی را که بازی و سرگرمی را دینداری خویش گرفتند و زندگی پست آنان را بفریفت واگذار، و با قرآن پند بده که مبادا کسی - یا خودی با کاری که میکند گندیده فاسد شود(89)، چه او غیر خدا ولی و شفیعی ندارد چنانکه اگر هر گونه مابه ازائی بدهد از او گرفته نخواهد شد. چنین کسانی به سبب کاری که آگاهانه کردند گندیده ی فاسد شده باشند. آشامیدنی از آب جوشان و عذابی دردناک دارند به سبب آن کفر که می ورزیدند. بگو: آیا به جای خداوند چیزهای را فرا خویش بخوانیم که نه سودی به ما میدهد و نه زیانی به ما تواند رسانید و به پس پشت خویش چراخانده شویم آنهم پس از آنکه خدا ما را هدایت کرد تا مثل کسی باشیم که شیاطین [عوامل مخل و مفسد محیط] در روی زمین او را به خود جلب و جذب کردند تا سر گردان شد و همنشینانی نیز دارد که او را به هدایت فرا میخواند که بیاپیش ما؟ بگو: بیشک هدایت همان هدایتی است که خدا میکند، و به ما امر شده است که به پروردگار عالمهای آفریدگان تسلیم باشیم، و این که نماز را بپا دارید و از او پروا گیرد و اوست که به سویش برانگیخته و گردآورده میشوید و اوست که جهان های برین و جهان طبیعی را بحق آفرید و دورانی که بگوید باش، پس می شود. گفته اش حق و واقعیت و ایجاد است و فرمانروایی از آن اوست، دورانی که در صور دمیده شود دانای غیب و مشهود است و او حکیم آگاه است.
دسته ای از یهودیان یثرب بسرکردگی یکی از احبار بنام مالک بن صیف بقصد کشمکش کلامی نزد پیامبر می آیند و از او می پرسند: ای محمد، آیا خدا کتابی بر تو نازل کرده است؟ می فرماید: آری. میگویند: بخدا قسم خدا کتابی از آسمان [جهان برین ] فرو نفرستاده است.
- تو را به آنکه تورات را بر موسی نازل کرد سوگند می دهم که آیا در تورات نمی خوانی که خداوند با آخوند چاق دشمن است؟
مالک بن صیف که جری چاق است به خشم آمده می گوید: بخدا قسم خدا چیزی بر هیچ انسانی نازل نکرده است!
همراهانش به او اعتراض می کنند که وای بر تو! حتی بر موسی هم؟!
- بخدا قسم خدا چیزی بر هیچ انسانی نازل نکرده (وحی نکرده) است!
پس این آیت نازل می شود و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شی ء...(90)
چون خداوند با نازل کردن آیه ای خوردن مردار را حرام میفرماید عده ای از زردشتیان ایران که دوست و متحد سیاسی مشرکان قریش اند و با آنان مکاتبه دارند نامه ای به آنهامی نویسند به این مضمون: محمد و پیروانش ادعا دارند که فرمان خدا را پیروی میکنند اما معتقدند آنچه خودشان ذبح کنند حلال است اما آنچه خدا ذبح کند حرام است!
مشرکان نزد رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم آمده می گویند: ای محمد، بگو ببینیم گوسفند اگر بمیرد چه کسی آن را کشته است؟
- خدا کشته است
- پس تو معتقدی آنچه را تو و پیروانت بکشید حلال است وآنچه سگ شکاری و شاهین بگیرد حلال است اما آنچه خدا بکشد حرام است!
پس چنین وحی میشود:(91) و بدینسان برای هر پیامبری دشمنی قرار دادیم: شیاطین آدمی و شیاطین نامرئی، یکی به دیگری برای فریب، سخنان آراسته ای زد بطور پنهانی و راز گونه می فرستد. و اگر پروردگار تو میخواست چنین نمی کردند. بنابرین آنان را با افترای خودشان واگذار و تا دلهای کسانی که به آخرت [زندگی پس از مرگ اعم از برزخی و قیامت ] ایمان نمی آورند به آن گوش بسپار و آن را خوش دارند و آنچه را مرتکب میشوند، مرتکب شوند. آیا جز خدا داور (و حاکمی و قانونگذاری) بجویم. حال اوست که قرآن را به تفصیل (و مشروحاً و با مطالب متمایز و روشن) به سوی شما نازل کرد. و کسانی که اهل کتاب اند می دانند که آن (قرآن) نازل شده ای از جانب پروردگارت بحق است (محتوی معارف حقه و شریعت و قوانین). بنابراین تو از شک کنندگان مباش (نهی از پیوند سیاسی و فرهنگی و فکری) با مشرکان، ملحدان سلطه گران، و سلطه پذیران بیخرد و منحط). و کلام پروردگارت از لحاظ راستی و دادگری تمام شد و هیچ تبدیل کننده ای برای ایجاد و هستی آوریش نیست و او شنوای داناست و اگر از بیشتر آنان که در زمین هستند پیروی کنی (نهی از اکثریت یا حتی اجماع کفار و عناصر بیخرد و منحط و تبهکار) ترا از راه خدا (راه تقرب به او که راه آزادی و فتح چهار محیط باشد) برمیگردانند. جز گمان را پیروی نکنند و جز این نیستند که بیهوده می بافند، (باطلسازاند و قانونگذار طاغوتی یا سازندگان سنت فرهنگی سیاسی، الحادی، طاغوت سکولار). بیگمان پروردگار تو، او داناتر است به کسی که از راه او (راه تقرب و تعالی و آزادی و فتح چهار محیط) گم می شود و او داناتر است به راه یافتگان. پس اگر به آیاتش ایمان آوده اید از چیزهایی بخورنید که نام خدا بر آن (یا در ذبحش) برده شده باشد شمار را چه شده که از آنچه نام خدا در ذبحش یاد شده نمیخورید حال آنکه آنچه را حرام کرده برای شما برایتان با دقت و روشن بیان کرده مگر چیزی که ناچار باشید بخورید. و بیشک بسیاری هستند که ندانسته با علائق پستشان دیگران را گمراه میکنند. شک نیست که پروردگارت داناتر است به کسانی که از حد در میگذرند. گناه آشکار و گناه پنهان را ترک کنید زیرا کسانی که مرتکب گناه شوند بزودی کیفر آنچه را مرتکب شده اند خواهند دید. و آز آنچه نام خدا بر آن یاد نشده باشد مخورید که بیشک آن زشتکاری است. و بیگمان شیطان ها (قانونگذاران و نظریه پردازان کفر و سلطه گری) به دوستداران خویش چیزهایی در پنهان القا می کنند تا آنها با شما به کشمکش پردازند (تهاجم فرهنگی - سیاسی) و اگر شما از آنها پیروی کنید در آن صورت شما مشرک خواهید بود آیا کسی که مرده [فاقد حیات طیبه ] بود و زنده اش کردیم و برایش نوری قرار دادیم (نمادی از زندگی دیندارانه شد) که با آن در میان مردمان راه برود مثل و همتای کسی که در تاریکی هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این چنین برای کافران آنچه می کردند زیبا و موجه نمایانده گشت. و این چنین در هر دولتشهری بزرگترین تبهکارانش را قرار دادیم تا در آن تدبیر خصمانه کنند و تدبیر خصمانه نمی کنند جز علیه خویشتن ولی در نمی یابند...(92)
در سال دهم بعثت رسول خدا به ابوطالب خبر میدهد که پروردگار موریانه را به جان عهدنامه ای که قریش برای عدم همکاری و قطع رابطه نوشته اند انداخته تا به جز نام خدا هر چه نوشته شده از ستم و قطع رابطه و بهتان خورده و از میان برده است. ابوطالب آن را به قریش اعلام می نماید پس از بررسی متوجه می شوند که همانگونه رخ داده است. اما بر سیاست تحریم و فشارشان شدت میدهند. لکن در نیمه رجب همان سال عده ای از افرادی که نامشان در تاریخ ثبت شده است آن عهدنامه را از کعبه بدر آورده پاره می کنند.(93)
رسول خدا که هر سال در موسم حج در عکاظ، مجنه، دوالمجاز، منی، و مکه و دیگر منازل حاجیان با آنان تماس می گیرد و رسالت الهی را به ایشان می رساند در موسم حج سال یازدهم بعثت خود را به قبائل عرب که به مکه آمده اند معرفی می نماید. آنان را به خدای یگانه می خواند و ابلاغ می کند که او پیامبری صاحب رسالت است. و از آنان می خواهد که وی را تصدیق کرده در حمایت خویش بگیرند تا پیام الهی را به مردم برساند.(94) این یعنی دعوت آنان به شفاعت حسنه که امری ارادی و آگاهانه بوده از ضروریات عملی ایمان به توحید، نبوت عامه، نبوت خاصه یا خاتمیت و معاد است. ربیعه بن عباد می گوید: نوجوانی بودم که با پدرم به منی آمدم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اردوگاه یکایک قبائل سر میزد و آنان را نام برده می گفت: من پیامبر خدا برای شما هستم. به شما فرمان داده تا خدای یگانه را بپرستید و هیچ چیز را با وی انباز نگیرید و هر چه از این بتها را که بجای او می پرستید رها کنید و به من بگروید و مرا تصدیق و از من دفاع کنید تا پیام الهی را برسانم. از پی او مردی لوچ روان بود با صورتی سفید و گیسویی آویخته و پیراهن ابریشمی عدنی بر تن که چون رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم دم از گفتار بر می بست رو به آن قبیله کرده میگفت این شمار دعوت می کند که عهد پرستش لات و عزی را از گردن فرو نهید و... به گمراهی و بدعتی که آورده است گردن نهید از او پیروی نکرده گوش به حرفش ندهید.
از پدرم پرسیدم پدر جان این که دنبال او می رود و سخنش را رد می کند کیس گفت عمویش عبدالعزی پسر عبدالمطلب، ابولهب.(95)
چون با جمعی از قبیله خزرج که از یثرب آمده اند سخن می گوید شش نفر ایمان آورده قول می دهند دیگران را هم در برگشت خود به دین توحید بخوانند تا در صورتی که خدا آنان را بر سر اسلام متحد گردانید شهرشان پایگاه نیرومند و مستحکمی برای پیامبر خدا باشد.(96)
مسافران چند قبیله هم جواب رد میدهند. از جمله بنی عامر بن صعصعه.
شش خزرجی چون به مدینه بازمی گردند برای همشهریان خویش سخن از رسولخدا می گویند و آنان را به اسلام دعوت می کنند تا در میانشان گسترش می یابد و خانه ای در مدینه نمی ماند که در آن یاد و سخن رسولخدا نباشد.(97)
یازده سال و چند ماه از بعثت پیامبر خاتم می گذرد و در ذیحجه سال دوازدهم بعثت، در میان مسافران دوازده نفر از انصار به مکه می آیند و در عقبه گردنه ای میان منی و مکه با رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم ملاقت و با وی بیعت می کنند و یکی از تعهداتشان این است که در کار خیر سر از فرمان پیامبر نپیچند.(98)
هر یک از این بیعت ها خواه بیعت مردان و خواه بیعت زنان و هر یک از ایمان آوردن و مسلمان شده ها وقوع یا رخداد ارادی شفاعت حسنه است که کار کرد شفاعت تکوینی در نظام هستی را در پی داشته ببار می آورد تا مرد یا زنی با این پیوستن فرهنگی سیاسی دفاعی اطلاعاتی و امنیتی که با تمسک به عروة الوثقی توأم است به مدد شفیعانی که برخی میزاناند و یکی قرآن که شافع مشفع باشد به سوی مبدأ هستی که یگانه ولی و شفیع باشد سیر می کند.
رخداد ارادی شفاعت حسنه در اسید بن خضیر و سعد بن معاذ که رئیس قبیله بنی عبدالاشهل هستند بسیار جالب هستند بسیار جالب است.(99)
در این هنگام سوره مبارکه سجده نازل میشود.
حتی پس از نزول سوره که سوره های طور، ملک، حاقه، و معارج نازل می شود مسأله اصلی جامعه توحیدی دره ابوطالب و شاخه هایش در حبشه، مدینه و میان قبائلی مانند دوس جز گسستن از خانواده - قبایل و دولتهای الحادی و طاغوتی و پیوستن به جامعه توحیدی یعنی شفاعت حسنه و شفاعت سیئه نیست در این میان نزول سوره مبارکه معارج جایگاه مهمی دارد.