انسان شناسی جلد دوم

استاد جلال الدین فارسی

یادگیری درس زندگی یا تفقه در دین و آموزش دادن آن

کلام خدا که درس پروردگار درباره زندگی باشد و به همین جهت ذکر، ذکری، نور مبین یا پرتو روشنگر راه زندگی نامیده می شود و نخست به گونه ادراکی در قلب پیامبر پدیدار می گردد آیا زمانی هم که بر زبان مبارک پیامبر جاری شده به صورت امواج صوتی در گوش مردم می نشیند همان کلام خداست یا چیزی و رخدادی دیگر؟
این پرسش را می توان در این عبارت ریخت: آیا درس خدا به پیامبرش کلامی است، و کلامی که به گونه درس از زبان پیامبر جاری شده به گوش مردم می رسد کلامی دیگر است؟ آیا درس خدا به پیامبرش با درس پیامبرش به مردم یکی است؟
هر دو کلام، کلام خداست و درسش به سوی مردم ناس، مردم پیش از ایمان و مشرکان و مومنان، و در عین حال درسی به پیامبرش. یا ایها الناس قد جائکم برهان من ربکم و انزلنا و الیکم نوراً مبیناً ، هان ای آدمیان، اینک برهانی از پروردگارتان به شما رسید و به سوی شما نوری روشنگر (راه زندگی) فرو فرستادیم. و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکری للمؤمنین و در این آیات و سوره ها به تو ای پیامبر معارفی مستند به هستی و واقعیات تکوینی، و موعظه ای رسید و درسی برای مؤمنان(1) و انزلنا و الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و به سوی تو آن درس را فرو فرستادیم تا برای آدمیان بیان کنی آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده شد.(2) و ان أحد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله... و اگر یکی از مشرکان از تو تأمین سیاسی - دفاعی - خواست باید به او تأمین بدهی تا کلام خدا را بشنود، آنگاه او را به سر پناه و محل امنش برسانی چون آنان مردمی هستند که نمی دانند (علم زندگی را).(3)
بنابراین، آنچه به گوش شاگردان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می رسد همان است که پروردگار به گوش جان پیامبرش بواسطه رسولی کریم(4) و با قدرت سفیرانی کریم و دارای نیکی بیکران(5) رسانده است.
شاگردان پیامبر که در محضرش و از زبانش آیات و سوره های قرآن را بتدریج می شنوند و یاد می گیرند و به حافظه سپرده در صفحاتی می نگارند آن درسهای پروردگار را با مشاهدات و مسموعاتی که از زندگی پیامبر اکرم دارند در محیط خانواده و عشیره و منطقه ای دور یا نزدیک به دیگران تعلیم می دهند. آنان که مرد هستند ذاکرون و آنان که زن هستند ذاکرات نام می گیرند.(6) همگی متفقه در دین - به معنی زندگی - می شوند.(7)
در اواسط یا اواخر سال نهم هجری(8) و در حالی که سلسله درسهای پروردگار به پایانش نزدیک می شود خداوند دستور می دهد تا جریان یادگیری قرآن یا درس زندگی از پیامبر اکرم و تعلیم آن به دیگران سرعت و گستره بیشتری پیدا کند. ضمن آن دستور از این یادگیری با تفقه در دین یاد می فرماید: و نمی شد مؤمنان یکپارچه بسیج شوند برای شاگردی پیامبر و یادگیری قرآن و سنت، بنابراین چرا نباید از هر بخشی از آنان عده ای بسیج شوند تا متفقه در دین گردند و وقتی نزد قوم و هموطنانشان بازگشتند آنان را بیم دهند شاید آنان بر حذر شوند.(9)
این فقه یا دین شناسی که کتابش جز قرآن نیست و تبلورش جز متعالی ترین و مقرب ترین انسان به خدا که میزان لقب می گیرد نیست هم زندگی را در بر می گیرد و هم نظام هستی و مبدأ آن را که پروردگار باشد و هم سازماندهی اجتماعی مسلمانان شایسته کرداری را که حیات طیبه را تجربه کرده اند. چنانکه زندگی شناسی آن، انواع مختلف و پست و عالی زندگی و حتی انسان شناسی را نیز در بر دارد. به دیگر بیان یک جهان - انسان شناسی است.
بدیهی است در فاصله یادگیری قرآن یا آموزه های وحیانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یاد دادن آن به مردم، کارهای مهمی صورت می گیرد که نخستین آن تفکر و تعقل است و دومی باور بستن به آن، و سومی بکار بستن آن در خویشتن. چنانکه می فرماید: انا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون(10)
جریان آموزش دادن آموزه های وحیانی یا زندگی شناسی به دیگران یکی از بزرگترین و مهم ترین فعالیت ها و اعمال صالحه ای است که مجموعاً ولایت همگانی را تشکیل می دهند، و شکلهای تواصی به حق یا معارف حقه، امر به معروف و نهی از منکر و نظائرش را پیدا می کنند. برای مثال برپایی نماز جماعت و نماز جمعه، برای آموزش دادن درسهای پروردگار به مردم است. این عمل صالح فرهنگی - سیاسی سبب می شود که وجود آدمیان و اعضای جامعه - دولت آباد گردد. پیامبر اکرم می فرماید: کسی که مقداری از قرآن در وجودش نباشد مانند یک خانه خراب است.(11) مسلمانان چندان تحول کیفی و ارتقای فرهنگی پیدا می کنند که ورد زبانشان این است: هدیه ای بهتر از این یافت نمی شود که سخن حکیمانه ای آموزه ای وحیانی را به برادرت اهدا کنی.(12)
این جریان از ماههای اول بعثت در جامعه هفت نفره ای که سوره مبارکه عصر وصف آن است برقرار می شود و در میان مسلمانان مکه، حبشه، و مدینه تداوم می یابد و تمدن اسلامی را در بستر خویش که همانا بستر ولایت همگانی باشد پی می ریزد.
با بازگشت دوازده نفری که در نخستین بیعت عقبه شرکت دارند به مدینه و انتشار اسلام مسلمان شدن در خانواده های انصار، انصار مردی را با نامه ای به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرستند به این عبارت: ابعث الینا رجلاً یفقهنا فی الدین و یقرئنا القرآن. در نتیجه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مصعب بن عمیر را نزدشان می فرستد... او به خانه ها و میان قبائل انصار رفته آنان را به مسلمان شدن دعوت کرده برای آنان قرآن می خواند تا یکایک و دو نفره مسلمان شده مسلمان شدن در تمامی خانواده های انصار گسترش و قوت می یابد به جز سه خانواده از قبیله اوس که عبارتند از خطمه، وائل، و واقف. مصعب برای آنان قرآن خوانده و تعلیمشان می دهد. پیش از این طی نامه ای از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اجازه می گیرد که همه را در یک جا گرد آورد. او هم اجازه داده برایش می نویسد: پیش از روز که یهودان تعطیلی خود را اعلام می کنند آنگاه که خورشید بازگشت آغاز کند ظهر با دو رکعت نماز به خدا تقرب جوی و برای آنان نطقی خطبه ای ایراد کن.
مصعب بن عمیر آنان را که دوازده نفرند در خانه سعد بن خیثمه جمع می کند (برای نماز جمعه) و در آن روز جز یک گوسفند برایشان نمی کشد. بدینقرار او اولین کسی است که در دوره مسلمانی نماز جمعه را برقرار و مردم را برای آن جمع می کند.(13)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: برتری عالم بر عابد مانند برتری من بر پایین ترین فرد شما (مسلمانان) است. آنگاه با تلاوت آیه انما یمخشی الله من عباده العلماء... می افزاید: خدا و فرشتگانش و اهل آسمانهایش و زمین هایش و ماهی دریا بر کسانی که به مردم خیر (خوبی، اندیشه و کار پسندیده، اعتلا و قرب به خدا) می آموزند درود می فرستند.(14) و می فرماید: و ان العلما هم ورثة الانبیاء ورثوا العلم (أو ورثوا العلم) من أخذه أخذ بحظ وافر و من سلک طریقاً یطلب به علماً سهل الله له طریقاً الی الجنة علما همان میراث بران پیامبران اند که علم (به زندگی) را به ارث برده اند (یا علم را به ارث نهاده اند برای دیگران). کسی که آن علم را فرا بگیرد سهمی هنگفت و سرشار برده باشد و کسی که برای فراگرفتن بخشی از این علم به سفر برود خدا راهی تا بهشت را به رویش هموار می فرماید.(15) من یردالله به خیراً یفقهه. و انما العلم بالتعلم خدا اگر خیر کسی را بخواهد او را متفقه در دین (زندگی) می گرداند. و البته علم دین از طریق یادگیری تحصیل می شود.(16)
عبدالله بن مسعود می گوید: قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: تعلموا العلم و عملوه الناس. تعلموا الفرائض و عملوه الناس. تعلموا القرآن و عملوه الناس.
رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد خودش دو گروه را نشسته می بیند. می فرماید: هر دو به کار خیر - خوب - پرداخته اند ولی یکی بر دیگری برتری دارد. این دسته خدا را می خوانند و به او ابراز محبت می نمایند که اگر بخواهد دعایشان را اجابت می کند و اگر بخواهد خواسته هایشان را بر نمی آورد. اما آن دسته دیگر فقه و علم می آموزند و بعد آن را به کسی که نمی داند یاد می دهند. بنابراین آنان برتری دارند. من هم فقط برای معلمی مبعوث شده ام آنگاه در کنار آن دسته می نشیند.(17) و می فرماید: کسی که در لحظه مردنش در حال پژوهش علمی باشد که بدان علم جریان مسلمان شدن را تقویت نماید(18) در بهشت (زندگی پس از مرگ و نیز قیامت) فقط یک درجه با پیامبران فاصله دارد.(19)
عبدالله بن عمر می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم معاذ بن جبل و ابوموسی (اشعری) را روانه یمن کرد و... چون به یمن رسیدند معاذ برای مردم سخنرانی و آنان را به مسلمان شدن تشویق کرد و امرهم بالتفقه فی القرآن(20)
عطاء بن ابی رباح که از تابعین است در تفسیر آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم می گوید: اولو العلم و الفقه هستند. و مراد از طاعت پیامبر پیروی از قرآن و سنت است.(21)
زید بن ارقم می گوید: روزی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به نطق ایستاد و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: هان ای آدمیان! من فقط یک بشرم که چیزی نمانده فرستاده پروردگارم به سراغم بیاید و از دنیا بروم. و من در میان شما دو میراث گرانقدر بجا می نهم که اولینش کتاب خداست، در آن هدایت و نور است و چنگ به کتاب خدا بزنید و آن را محکم بگیرید. بعد خیلی در مورد قرآن تشویق کرد و علاقه ما را بر انگیخت آنگاه افزود: و اهل بیتم را. سه بار هم گفت: در مورد اهل بیتم خدا را به یاد شما می آورم تا خدا را در موردشان بیاد داشته باشید.
از علی بن ابیطالب (علیه الصلوة والسلام) می پرسند: هل خصکم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بشی ء؟ پاسخ می دهد: ما عندنا غیر ما فی هذه الصحیفة، أو فهم یؤتاه الرجل.(22) زرکشی دانشمند بزرگ قرن هشتم پس از نقل آن می گوید: بر پایه همین یکی از اهل ذوق می گوید: قرآن یک نزول دارد و یک تنزل. نزول آن گذشته است، و تنزل آن تا برپایی قیامت دوام دارد.(23)
همین حدیث شریف در منابع شیعی به این صورت می آید: ... آیا چیزی از وحی نزد شما هست؟ پاسخ می دهد: نه به خدایی که بذر را شکافته و آدمی را آفریده است جز این که خدا به بنده ای فهم کتابش (قرآن) را عطا فرماید. مؤلف المیزان پس از آوردن این حدیث شریف می گوید: این یکی از درخشنده ترین احادیثی است که از آن حضرت به ما رسیده و کمترین چیزی که از آن می فهمیم این است که تمام معارف حیرت آوری که از مقام علمی آن حضرت تراوش نموده و عقول خردمندان را به اعجاب آورده همه از قرآن کریم سرچشمه گرفته است.(24)
علی بن ابیطالب می فرماید: تعلموا العلم تعرفوا به و اعلموا به تکونوا من اهله... دانش دین را یاد بگیرید تا به آن شناخته شوید و آن را بکار بندید تا از اهل دین شوید. چون پس از امروز دوره ای خواهد آمد که در آن نود درصد مردمش معروف (کار و زندگی پسندیده) را نمی شناسند و تنها کسانی از آن اوضاع محیطی نجات می یابند که با اشرار تماس نداشته باشند. ایشان همان امامان هدایتگرند و چراغهایی که پرتو دانش دین را می پراکنند و نه اشاعه دهنده شر هستند و نه پرحرفهای ناروا گوی.(25)
و می فرماید: فقیه، کسی که واقعاً فقیه باشد مردم را از رحمت خدا نومید نمی کند و نه به آنان اطمینان خاطر قطعی از عذاب خدا می دهد و نه اظهار نظر و فتوایی می کند که در آن گناه و معصیتی جایز شمرده شده باشد. خیری در عبادتی که علمی در آن نباشد نیست و نه خیری در علمی است که به فهم در نیامده باشد و نه خیری در قرائت قرآنی که تدبری در آن نباشد.(26)
در این حدیث شریف فراگرد تقرب به خدا را که مرادف حیات طیبه و سیر در صراط مستقیم تعالی باشد بیان می فرماید به این ترتیب که از قرائت قرآن آغاز گشته با تفکر و تدبر در قرآن دنبال می گردد تا علم به آموزه هایش تبدیل به فهم آن شود بطوری که تمامی عبادات و اعمال صالحه ای که زندگی را تشکیل می دهند آگاهانه صورت می پذیرد و عاملش فقیهی - یا دینشناس و زندگی شناسی می شود که مردم را از رحمت خدا نومید نمی سازد و در عین حال آسوده خاطر از عواقب سوء زشتکاری و ستمگری نمی گرداند و در فعالیت فرهنگی - سیاسی اش اظهار نظر، فتوا دادن، داوری کردن و کاری که برخلاف موازین وحیانی - توحیدی باشد یافت نمی شود. مجتهد سیاسی چنین کسی است.
در برابر مردمی که درسهای پروردگارشان درباره زندگی را یاد گرفته متفقه در دین شده به آنان باور بسته آن را در وجودشان و در جامعه و محیط بین الملل بکار بسته اند افرادی قرار دارند که روی از این درسها می گردانند، به آن بی اعتنا مانده زندگی های پست را پیش می گیرند. و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکاً و هر کس از درس من روی بگرداند معیشتی پرفشار و بیمارگونه(27) دارد.(28) درس بده آنجا که درس سودمند افتد. آن کس که پروا بگیرد درس ما را می گیرد و آن کس از آن دور می شود که ناپذیرنده باشد همان کس که آتش بزرگ در انداخته و بریان شود، بعلاوه نه در آن بمیرد و نه زنده می باشد.(29)
همچنین افرادی که آموزه ها را فرا می گیرند یا حتی خیلی خوب یاد می گیرند اما نه به آن ایمان می آورند و نه وجود خود را به آن سپرده باصطلاح اسلام می آورند خودشان را از آن معارف و شریعت بکلی جدا ساخته تسلیم یک دستگاه طاغوتی می شوند یا علائق پستشان را معبود خویش ساخته از آن اطاعت می کنند و به سلطه گری بر دیگران دست می زنند، و از این قبیل. و اتل علیهم بنأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعت الشیطان فکان من الغاوین...(30) و برای آنان سرگذشت کسی را بخوان که درسهای ما به او رسید، بعد خودش را از آنها برکند، در نتیجه شیطان او را دنبال کرد تا از بیراهه رفتگان بود. و اگر خواسته بودیم البته او را بوسیله آن درسها به مراتب بلند می رساندیم ولی او به سوی خاک (پستی) جاودانگی خواست گیرد و علائق پستش را پیروی و تبعیت کرد. در نتیجه، داستان زندگی او شبیه داستان زندگی سگ است، اگر به آن حمله کنی پارس می کند و اگر کاری به کارش نداشته باشی پارس می کند (و خودش را خسته و بیچاره می کند).(31) این سرگذشت طائفه ای است که درسهای ما را دروغ شمردند و به خود ستم می کردند.
این چند گروه اجتماعی و بشری بیراهه می روند و صراط مستقیم رشد معنوی و تقرب به خدا را که راه ارتقا از چندین وضعیت محیطی اسارت ذلت به اوضاع محیطی آزادی - عزت هم هست نمی پیمایند. آنها راه و رسم زندگی های پست دون جانوری، دام وارگی، استکباری، و دنیاداری را طی کرده بعد از خدا پیدا می کنند.
راه بعد از خدا، راههای چهار زندگی پست، جز یک صراط نیست که در درس پروردگار از آن با صراط الحکیم(32) و صراط کسانی که مورد خشم خدا واقع شده اند و راه راست و قرب خدا را گم کرده اند.(33) یاد می شود.
این موضوع در جای خود خواهد آمد.
9

انسان شناسی تجربی و تاریخی تنوع انسانها، و تنوع مردم

از ابتدای درسش تا بیست و سه سال پیوسته درس انسان شناسی می دهد و با اشاره به آدمهایی که در محیط اجتماعی و بین المللی هستند و به مردم و گروههای اجتماعی که سرگذشتشان نسل به نسل به مخاطبان رسیده است از واقعیت تنوع آدمها و گونه گونه بودن مردم و گروههای اجتماعی و بشری دیده بر می دارد.
اعمال مختلف، اندیشه های متفاوت، باورهای گوناگون، عواطف هیجاناتی رنگارنگ و متضاد، و سرانجام راه و رسم های مختلف و پست و عالی زندگی را به مخاطبشان نشان می دهد تا به یک انسان شناسی تعالی شناختی و نه زیستی و امثال آن نائل آیند.
در همان نخستین سوره های سال اول بعثت، سیمای برترین انسان حاضر و زنده را که والاترین انسان تاریخ هم هست ترسیم می فرماید:
1. انسانی که درسهای پروردگارشان را که کریم ترین وجود است می گیرد، درسهایی که هیچ آدمی آن را جز از آفریدگار نمی تواند فرا بگیرد. انسانی که معلم همین علم نادره برای دیگران و نسلهای آینده شده است.(34)
2. انسانی که با تدریس درسهای پروردگارش قلمی شده است که از طریق سطورش حامل آموزه های مفید و رشددهنده و تعالی بخش به سایر انسانهاست و بر خوی و رفتاری پرشکوه و با عظمت.(35)
3. پاره ای از شب را که گاه به نیمی می رسد کمتر از آن یا بیشتر به بازخوانی درس قرآن می گذراند، و یا یاد خدا و دعاهای پیاپی علائقش را با رضای خدا تطبیق داده متعالی می گرداند. و خدا را تکیه گاه خویش می سازد.(36)
4. به فرمان پروردگار برخاسته جامه اش را پاکیزه ساخته تنش را می شوید و تقوا پیشه ساخته به دامنه کوه صفا می رود و مردم را از روبرو شدن با عذایی شدید برحذر می دارد و به تقوا می خواند.(37) دعوتی که او را با واکنش خصمانه و تهدید به نابودی و مرگ مستکبری از درون عشیره و خویشاوندان نزدیکش روبرو می سازد.(38)
5. گفتاری را که از رسولی کریم، بس نیرومند و دارای جایگاهی بلند در قلمرو فرمانروایی آفریدگار، و صاحب نیروهای باشعوری در جهان برین، و علاوه بر همه اینها امین است گرفته است بدون هیچ کم و کاست یا دغلکاری و دریغداری به بشر منتقل می کند، درسی که راه را برای هر کس از شما که بخواهد راست قامت - با عزت - طریق زندگی را بسپارد روشن می نماید؟(39)
6. آن خود آرامش یافته به خدایی است که در حالی که خشنود و مورد خشنودی خداست تحولاتی کیفی در راستای خدا می یابد و به جرگه پرستندگان مطیع او در می آید و به بهشت خدا.(40)
7. زندگی پس از وفاتش بهتر از زندگی او در عالم طبیعت و این جهان است، و آن قدر از عطای پروردگارش دریافت می کند که به نهایت خشنودی می رسد. چنانکه پیشتر یتیم بوده و پناه و سرپرست یافته و در خانه ابوطالب، و از درس پروردگار بی نصیب بوده و درس روشنگر او را دریافت کرده است و کم در آمد بوده و بی نیاز گشته است، یتیم را سرکوفت نمی زند و گدا را بی نصیب نمی داند و از نعمت پروردگارش پیوسته سخن می گوید و درسهایش را که گوهر نعمت دارند برای دیگران باز می خواند و آموزش می دهد.(41) به شکرانه دختری که خدا به او داده و خیر کثیر - است پروردگارش را سپاس و نماز می برد و شتر قربانی می کند.(42)
8. در برابر مستکبر پرخاشگری که او را تهدید کرده از نماز باز می دارد مقاومت ورزیده، از او اطاعت نکرده به سجده در آمده، نماز گزارده و قرب خدا می یابد.(43)
9. نوعی زندگی دارد متمایز از نوع زندگی کفار. قل:... لکم دینکم و لی دین.(44)
10. از تمامی گونه های عوامل مخل زیستن و عوامل مفسد رشد معنوی و قرب خدا، می پرهیزد و با همه آنها چه نامرئیان و چه آدمیانی از قبیل مستکبران و دنیاداران می ستیزد و در برابر آنها مقاومت (صبر) نشان می دهد.(45)
در این جهان - انسان شناسی کارهای آدمیان از مرد و زن گوهرهایی جداً مختلف دارند:... ان سعیکم لشتی.(46) انسانها متنوع اند. چندین گروه اجتماعی و بین المللی در هر جغرافیای فرهنگی - سیاسی و در هر مرحله تاریخی در کنار یکدیگر یا رویاروی هم بسر می برند.
دست کم بشر به دو گروه بزرگ تقسیم شده است:
الف. کسی که اراده کند تا راست قامت (یا آزاد و با عزت در محیط) زندگی کند و بر اثر این تصمیم درس پروردگار را یاد می گیرد.(47) او پرواگیرنده است، از زشتی و ستم و پستی و بعد از خدا و اسارت - ذلت می خواهد دور و در امان باشد، و به همین سبب - به سبب همین اراده و تصمیم درس پروردگار را که برای تحقق خواسته اش مفید است استقبال نموده یاد می گیرد پروردگار و پیامبرش را معلم خویش می سازد و قرآن را کتاب درسیش.(48) او که فراگرد رشد معنوی و قرب خدا را پیمودن گرفته و نام پروردگارش را برای تخلق به اخلاق او می برد و در پی آن نماز هم می گزارد و از زندگی های پست روی برتافته است و زندگی پس از مرگ را بهتر و پایدارتر از طول عمرش می داند انسان برنده و موفق و پیروز است.(49)
او از دارایی اش - دانش، ثروت، قدرت، مهارت - به دیگران می بخشد و پرهیزگار است - از پستی، اسارت، ذلت، ستم و... پروا دارد - و هستی برین را - خدای متعال، جهان برین، فضیلت، زیبایی، احسان ... را - تصدیق می نماید و واقعیت می داند و باور دارد. چنین انسانی که از مراتب بلند تقوی فرا رفته باشد از آنچه دارد می بخشد و مصرف می کند به قصد رشد معنوی که همان قرب خدا باشد آن هم بدون این که کسی از او طلبکار باشد یا کمکی به او کرده باشد. همین و فقط برای نیل به هستی پروردگارش که برترین است. و البته به نتایج مطلوب و پاداش خوبی هم می رسد و خشنود می گردد.(50)
او آن خود آرامش یافته ای است که در دم مردن در حالی به آستان پروردگار علیهم السلام - که معلم او هست - باز می گردد که خشنود و خوشحال است و پروردگارش از او رضایت دارد و به او می فرماید: به همایش پرستندگان مطیع من در آی، و به بهشتم اندر آی.(51)
این انسان در جامعه - دولتی عضویت دارد که وضعش چنین است:
الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام می دهند و یکدیگر را معارف فقه و درسهای پروردگار و اوامر و نواهی یا قوانین و قواعد رفتاری او را آموزش می دهند و یکدیگر را به مقاومت در برابر تهدیدات عوامل مخل زیستن و مفسد رشد معنوی که اسارت - ذلت آور و پست کننده اند فرامی خوانند و سفارش می کنند.(52)
جامعه - دولت او با چند ولایت - سرپرستی و مدیریت و حکومت - اداره می شود از جمله ولایت تشریعی پروردگار متعال، ولایت پیامبری که معصوم است و درسهای پروردگار را در وجود خودش و در جامعه و محیط بین المللی بکار می بندد، ولایت همگانی مردان و زنان مومن شایسته کردار که هر یک در سطح معینی و در درجاتی از تفقد در دین قرار دارند. در نتیجه، ولایت فقه و فقیه، و ولایت صلاح و صالح و مصلح - یا انقلابی - در آن برقرار است.
جامعه - دولت توحیدی و وحیانی در روز نزول سوره مبارکه عصر هفت عضو دارد و بس: محمد مصطفی، خدیجه کبری، علی مرتضی، علیهم افضل الصلوات والسلام - زینب، رقیه، و ام کلثوم دختران پیامبر، و زید بن حارثه که پیامبر اکرم ما او را زید دوست داشتنی زید الحب لقب داده است. چند روز یا هفته بعد، فاطمه - سلام الله علیها - به دنیا می آید و سوره کوثر تبریک آن به پیامبر است و به بشریت آن جامعه - دولت هشت نفره می شود.
از نزول سوره دین که به فاصله یک سوره - سوره تکاثر - از سوره کوثر می آید می فهمیم که یکی از مصادیق تواصی به حق و ولایت همگانی مردان و زنان مؤمن، تشویق دیگران به اطعام مساکین است. چه در آن، عدم تشویق دیگران به اطعام مساکین از صفات کافران شمرده می شود.
از سوره های فلق، و ناس که اندک زمانی پس از آن می آید و استعاذه و پرواگیری از تهدیدهای محیطی درونی، محیط اجتماعی، و محیط بین المللی را در بر دارد با مصادیق مقاومت یا صبر در برابر عوامل مخل زیستن و مفسد رشد معنوی آشنا می شوند و ولایت همگانی را در گستره روبه ازدیادش می شناسند. سوره هایی که در فاصله آغاز وحی تا این سوره ها و سوره اخلاص و سوره نجم نازل می شود و تحرکات مستکبران و دنیاداران سلطه گر و مهاجم و اسارت - ذلت آور را در تاریخ و در آن عصر شرح می دهند سطح آموزش سیاسی همان جامعه - دولت کوچک هر چه بالاتر برود.
این آموزش های سیاسی را که در بیست و دو سال آتی نظائری دارد می توان بخشی از جهان - انسان شناسی هم تلقی کرد که تکیه اش بر واقعیات دو زندگی استکباری و دنیاداری است، بخشی که پرده از ماهیت گروه اجتماعی و بشری پرشمار دوم برمی دارد.
ب. آدم کافر به مستکبری مانند ابولهب که ثروتمند هم هست. اما اموال و درآمدش و کارهایی که زندگی او را در طول عمرش تشکیل می دهد بر باد رفتنی است: تبت یدا ابی لهب و تب. ما اغنی عنه ماله و ما کسب. سیصلی ناراً ذات لهب... نفرین(53) نیست. خبر از یک واقعیت و رخداد تکوینی است، واقعه ای در نظام هستی. همان دین در سوره دین و نیز در آیه 52 سوره نحل: و له ما فی السموات و ما فی الارض و له الدین واصباً است.(54) ابولهب با همه سرمایه و در آمدش در زندگی بازنده، ناکام، و شکست خورده است. زیان برده، خود را باخته و به تباهی رفته است: والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا... اولئک یؤمنون به و من یکفر به فاولئک هم الخاسرون.(55) و هر کس وزن کارهای ارزشمندش سبک باشد چنین کسانی همانها هستند که خودشان را به زیان و بر باد داده اند و در دوزخ جاودانه اند.(56) بگو: زیان بردگان (الخاسرون) کسانی هستند که خودشان و کس و کارشان را در دوران قیامت زیانبار ساخته اند.(57)
چنین کسی پروا از پستی، و زشتی، ستم بر خود و بر دیگران ندارد و به همین علت درس پروردگار برایش سودمند نمی افتد و حتی از آن درسها دوری می گزیند چون حق ناپذیر(58) است.(59) او زندگی پست از جمله دوره کوتاه و ناچیز عمرش را بر زندگی عالی و بر زندگی بی پایان پس از مرگ طبیعی ترجیح داده است حال آن که زندگی پس مردن بهتر و پایدارتر است: و الآخرة خیر و البقی(60) بخل می ورزد، اهل بخشش نیست، به ثروت و بی نیازی مالیش می نازد و خود را بی نیاز از رشد معنوی، تعالی، کمال، بهتر شدن و قرب خدا معرفی می نماید. حال آن که در لحظه مردن هیچیک از اینها برایش فایده ای ندارد. آموزه های وحیانی را دروغ می شمارد و روی از درس پروردگار و مجلس درس پیامبرش بر می تابد.(61)
این قماش آدم و گروه اجتماعی و بین المللی آن به این عصر و به اقلیم حجاز اختصاص ندارد و در تاریخ و سایر اقالیم یافت می شود. وجودش همیشگی است نه موقتی و مرحله ای و زاییده شرایط جغرافیایی یا شرایط تولیدی و مقتضیات سیاسی: ... ألم تر کیف فعل ربک بعاد. ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد. و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد. و فرعون ذی الأوتاد. الذین طعوا فی البلاد فاکثروا فیها الفساد. فصب علیهم ربک سوط عذاب. ان ربک لبالمرصاد.(62)
این قماش آدم امتحان بدی در مورد درآمدها و بهره مندی های طبیعی و کاری و شغلی اش می دهد. هر کاهش درآمد و نعمتی را به پروردگارش نسبت می دهد نه به طرز کار و عدم مهارت و دانش خویش یا نظم طبیعی. ناسپاس است. و این واقعیت را انکار می کند که بسیاری از این کاستی ها و زیان و ضررها معلول این است که از سرمایه و نعمت ها بدرستی استفاده نشده است. جمع این آدمها یتیمان را گرامی نداشته به عزت و بی نیازی نرسانده اند و دیگران را به اطعام مساکین تشویق ننموده اند سرمایه نسلهای پیشین و اموال عمومی را یکجا می بلعند و به دارایی و ثروت و داشته ها عشق می ورزند چه عشقی! اینها وقتی درس می گیرند که کار از کار گذشته باشد و با پروردگار در حالی روبرو می شوند که فرشتگان صف اندر صف و لایه به لایه از جهان برین قابل ادراک برای آنها شده باشد و جهنم حاضر و آماده باشد. آری، فقط در این حال است که این آدم درس می گیرد ولی چه سود؟! ... یومئذ یتذکر الانسان و أنی له الذکری! در این لحظه است که فریاد پشیمانی سر می دهد که ایکاش چیزی برای زندگی ام از پیش تدارک کرده بودم!(63)
آدم کافر مستکبر یا دنیادار کافر که نسبت به پروردگارش حق نشناس و ناسپاس است آگاهانه و بنحو ارادی چنین است: ان الانسان لربه لکنود و انه علی ذلک لشهید و انه لحب الخیر لشدید.(64)
عشق آدم دنیادار دنیاپرست نسبت به ثروت آنقدر شدید است که نه تنها به کثرت اموال و اشیائش می بالد و فخر می فروشد بلکه از کثرت نفرات تحت مدیریت و حکومت، اکثریت آرائی که بدست می آورد و حتی شماره نژادش هم دستاویز تفاخر و رقابتش با دیگران می شود. سوره تکاثر در این معنی پس از سوره سه آیه ای کوثر می آید که خود بلافاصله بعد از عادیات و آن سه آیه اش نازل شده است.
بدینسان می بینیم سلسله درسهای قرآن از چه حکیمی نازل شده است. آیا اعجازی برتر از این درس جهان - انسان شناسی ناشناخته تا به امروز سراغ دارید که جاودانگیش را در برابر دیده بصیرت نسلهای پیاپی تا به قیامت حفظ کرده باشد؟
در درس بعد که سوره دین باشد همین سنخ آدم را
چنین وصف میکند: آیا دیدی آن کس را که نظام هستی را دروغ میشمارد؟ آری او همان است که یتیم را (یتیمی بینوا را که از گوسفند سربریده او پاره ای گوشت خواسته است) به تشر می راند و دیگران را به اطعام بینوایان بیچاره بر نمی انگیزد و تشویق نمی کند.
بلافاصله آیات 6 تا 19 سوره علق فرود می آید در وصف ابوجهل، آدمی که عمرو نام دارد و لقب ابوالحکم صاحب حکمت ها به خود داده است، توانگری است که خود را بی نیاز از خدا می داند و با چنین پندار باطل و خودبزرگ بینی در برابر خدا نافرمانی می نماید و برای خودش طاغوتی شده سات: ان الانسان لیطغی أن رآه استغنی. در برابر خدایی که امر کرده مردم نماز بگزارند و او را بپرستند و اطاعت کنند پیامبر خدا را نهی از نماز می کند. معارف حقه را که جهان - انسانی وحیانی و درسهای پروردگار باشد دروغ می شمارد و روی از آن می گرداند. و از پیامبر خدا می خواهد دست از پرستش و اطاعت خدا برداشته از او فرمان ببرد و راه بعد از خدا را بپیماید. خدا در مقابله با او به پیامبرش دستور می دهد: کلا لا تطعه و اسجد و اقترب؟ چنان نشاید! او را فرمان مبر و به سجده در آمده و تقرب جوی.
پیش از این دستور، نهیبی بر آن طاغوت می زند که او را به لرزه در می آورد اگر دست از این کارش بر ندارد از همان موی پیشانیش گرفته او را با خشونت بکشیم از پیشانی دروغگوی خطاکار، آنوقت بگذار دار و دسته اش را به کمک بخواند، ما نیروهای عذابگر را فرا خواهیم خواند.
آنگاه گروه کافران مستکبر و کافران دنیادار را در سراسر تاریخ و در پهنه جغرافیای سیاسی از طریق پیامبرش مخاطب می سازد تا اعلام بدارد که زندگی پیامبرش، همان که بشر را به گزینش آن فرا می خواند، نقطه مقابل زندگی مستکبران و زندگی دنیاداران و دیگر کافران است: بگو: هان ای شما کافران!... من نوعی زندگی دارم و شما نوع دیگری از زندگی.
به این تهدید اکتفا نفرموده در درس بعدی به تاریخ اخیر مردم مکه زمانی که ارتش فیل سواران را در هم شکسته است اشاره می نماید تا از آن درس عبرتی بسازد و قوت قلبی برای مستضعفان روی زمین:
مگر ندیدی که پروردگارت با ارتش فیل سواران چه کرد؟ مگر تدبیر بدخواهانه سرشان را بر باد نداد و دسته های پرنده ای بر سرشان نفرستاد که سنگی از جنس سنگ گل پرتاب می کردند تا آنان را مانند کاهی خورد شده گردانید؟
در دو سوره بعدی - فلق و ناس انواعی از شر - یا تهدیدهایی که متوجه زیستن و رشد معنوی بشرند - بر شمرده و شناسانده می شوند. شرور یا تهدیدها از دو گونه عوامل محیطی مرئی و نامرئی سر می زنند که نوعی مرئی آنها باز بر دو گونه اند: انسانی و غیر انسانی. گونه انسانی را دو گروه اجتماعی و بین المللی مستکبران و دنیاداران تشکیل می دهند که هر دو سلطه گرند و از نظر انسان شناختی تفاوت های بارزی میان آن دو گروه قابل تشخیص است و در جای خود خواهد آمد.
درس بعدی پروردگار، سوره اخلاص است: بگو: او - خدا - یگانه است. خدا صمد است (نظام هستی آهنگ از او دارد و آهنگ او دارد)(65). نزاد و زاده نشد. و هیچ کس او را همتا نیست.
فرمانروایی است که نظام هستی را تحت فرمان دارد و بشر باید برای نیل به هستی برتر و هستی برین، آزادی، عزت - قرب آن حکیم علیم قدیر رحیم و رحمان فرمان از او که بی همتاست ببرد نه از موجودی همتای خویش و گاه پست تر از خویش. نه از کسی که می زاید یا زاده می شود و وابسته و دلبسته این و آن است و محتاج هر کس و ناکس.
در درس بعدی که سوره نجم باشد همان را شرح و بسط می دهد: آن که بایستی از او فرمان ببرید و قواعد رفتاری صادره از او را در وجود عزیزتان بکار بندید برای تدریس شما همشهری شما(66) را برگزیده است تا درسهایش را از طریق او به گوشتان بخواند. درسها را مستقیماً هم به او نداده است. برای وصول درسهای پروردگار به پیامبرش نظام هستی سراسر به چرخش و حرکت و گردش در آمده است. سوگند به ستاره بگاهی که از مدارش بدور شود که همشهریتان ره گم نکرد و نه بیراهه پیمود و نه سخن به هوای دلش می گوید. درسش چنین نیست جز دریافت راز گونه ای که به صورتی رازآمیز به وی رسانده می شود. آن معرفت را سخت توانایی انتقال داد که بس خردمند است، پس در حالی که در برترین افق جهان برین قرار داشت گسترده شد آنگه نزدیک شده بیاویخت تا به فاصله ای که به میزان جهان طبیعی دو کمان یا کمتر باشد ببرد. در این دم به بنده او وحی کرد و آنچه وحی فرمود: ژرفای دل فؤاد محمد آنچه را بدیده بصیرت بدید دروغ نیانگاشت. یا همه این احوال باز بر سر آنچه او (و نه شما) می بیند با او کلنجار می روید! و چنین رخ داد که (محمد) او را در یک فرو آمدن دیگر بدیده بصیرت بدید، در آستانه سدرةالمنتهی آستانه اش بهشت آشیانه است، بگاهی که سدره را آنچه بباید در پوشاند در می پوشاند. دیده نه گردید و نه سر از فرمان پیچید. بیقین از آیات پروردگارش آن بزرگترین آیت را بدید. اینک بگویید آیا لات و عزی را دیده و به آنها اندیشیده اید و به منات آن سومین بت ماده اندیشیده اید؟ آیا می شود شما پسر (که از نظر شما بر دختر برتری دارد) داشته باشید و معبودتان فقط دختر داشته باشد؟! آن بنابراین یک تقسیم نابرابر و مسخره است. آنها جز نامهایی نیست که شما و نیاکانتان گذاشته اید. خدا به آن نامها هیچ واقعیت وجودی نداده است. این مردم جز گمان و آنچه را دل می خواهد پیروی نکنند حال آنکه از سوی پروردگارشان مایه هدایت به آنان رسیده است ... بیشک کسانی که به زندگی بازپسین ایمان نمی آورند بر فرشتگان نامهای دخترانه می نهند بدون این که علمی نسبت به واقعیات داشته باشند. جز گمان را پیروی نکنند و تردید نیست که گمان ذره ای از واقعیت را در بر ندارد. بنابراین از کسی که روی از درس ما می گرداند و جز زندگی پست را اراده نمی کند رو بگردان. دانش آنان تا همین حد (مرز گمان) است. بیشک پروردگارت داناتر است درباره کسی که از راه او گم شده باشد و او داناتر است درباره کسی که راه یافته باشد. آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است مال خداست تا کسانی را که بد کردند سبب آنچه کردند کیفر دهد و کسانی را که نکو کردند هستی برین(67) پاداش دهد....
اینها بخشی از جهان انسان شناسی وحیانی است که در سال اول بعثت رسول گرامی ما می آید. بخش های دیگرش. در بیست و دو سال بتدریج و همچنان با اشاره به افراد یا مجموعه های معین تدریس می شود و مردم آنها را یاد می گیرند تا سطح تفقه یا دینشناسی آنان هر چه بالاتر برود.
اینک آن آموزه ها را در حالی که زیر عناوین خاص خودشان قرار داده ایم ارائه می کنیم.
10

انسان بر سر شش راهی

تنوع مردمان، تنوع منش ها، تنوع رفتارها، و تنوع زندگی ها، معلول ساختار فطری مشترک آدمی به اضافه امکان گزینش و جهتگیری و منش سازی و زندگی پذیری ارادی ماست. ما طوری آفریده و ساخته شده ایم که قادریم یکی از شش نوع زندگی ممکن را برگزینیم و پیش گیریم؛ و اگر بخواهیم از یکی به دیگری انتقال یابیم و تحول پذیریم.
ما می توانیم اگر اراده کنیم، از زندگی انسانی به یکی از چهار نوع زندگی پست تنزل یابیم. چنان که قادریم در مراتب هر یک از این انواع هم پایین و بالا برویم. و اگر بخواهیم می توانیم توبه کرده از سیر نزولی باز گردیم و در مراتب زندگی فرا رفته به زندگی انسانی برسیم. حتی می توانیم از زندگی انسانی فرا رفته در درجات حیات طیبه ارتقا یابیم.
واژه زندگی در تمامی زبان ها و میان عامه مردم حتی میان اغلب دانشمندان بر پدیدارهای مختلفی اطلاق می شود. و همین، تفاوت ماهوی آن پدیدارها را از دیده بصیرت می پوشاند. شواهد موجود و حقائق آشکار در جوامع بشری و در بطن تاریخ، بوضوح دلالت بر کیفیت های متنوعی دارد که زندگی آدمی به خود می گیرد. اطلاق زندگی بر این کیفیت های مختلف، خطایی فاحش و موجب گمراهی است. گاهی به مجموعه فعالیت های زیستی - که عبارتند از تغذیه، رشد و تکثیر، شناخت محیط و واکنش نسبت به شرایط آن - زندگی گفته می شود. صحیح آن است که بدان حیات زیستی یا زیستن اطلاق کنیم. این پدیدارها همان است که موضوع زیست شناسی و سایر علومی است که درباره موجودات زنده و پدیدارها و مسائل آن ها گفتگو و پژوهش می کنند. و همان است که جانداران را از غیر آن ها جدا و مشخص می سازد.
آدمی، در حال عادی و بی آن که تحولی در کیفیت او رخ دهد، دارای زیستن است و در عین حال آدمیت هم دارد. موجودی با دو حیات جانوری و آدمیت است. هم او استعداد و امکان ساختاری دارد تا زندگی خود را به پنج کیفیت دیگر در آورد، یا به بیان دیگر، به یکی از پنج زندگی دیگر درآید. در هر زندگی - از این شش نوع - رفتارهای خاصی بروز می دهد که در انواع دیگر زندگی یافت نمی شود.
قرآن کریم تنوع رفتاری آدمیان را چنین بیان می فرماید: ان سعیکم لشتی. فأما من اعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسنیسره للیسری. و اما من بخل و استغنی و کذب بالحسنی فسنیسره للعسری و ما یغنی عنه ماله اذا تردی کار و رفتارتان سخت گوناگون است، به این ترتیب که هر کس (از نعمتهایش) بخشید و پرهیزگاری نمود و بهشت نیکو را راست شمرد ما او را روانه آسایش خواهیم کرد؛ و هر کس بخل ورزید و بی نیازی و توانگری نمود و هستی برین را دروغ شمرد ما او را روانه دشواری (دوزخ) خواهیم کرد که چون بدان در افتد دارایی اش بلا از او نگرداند.(68)
و از تنوع مردمان و طبقات و درجات آن ها، از مردم مؤمن شایسته کردار، مردم دام وار، مردم بدتر از دام که دنیادار، دون جانور، و مستکبر باشند، یاد می فرماید: بیگمان، خداوند کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند به بهشت هایی در می آورد که زیر آن ها جوی ها روان است، و کسانی که کافر شدند بهره می برند و چنان می خورند که ستوران خورند و آتش آشیانی برای آن هاست.(69) و برای آنان سرگذشت کسی را بخوان که درس های خود را بدو دادیم آنگاه خویشتن را از آن بدر کند [زندگی خویشتن را از پرتو هدایت آن آیات دور ساخت ] پس شیطان او را دنبال کرد تا از بیراهه رفتگان شد. و اگر می خواستیم او را بوسیله آن درسها به مقامی بلند برمی کشیدیم، اما او به زمین چسبید و خواهش درون خویش را پیروی کرد. از اینرو، داستان وی داستان سگ است که اگر به او حمله کنی پارس می کند و اگر رهایش کنی پارس می کند (و خودش را خسته و بیچاره می کند). این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس داستان کن مگر آنان بیندیشند. بد داستانی است داستان گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و به خودشان ستم می کردند. هر که را خدا هدایت کند او همان راه یافته باشد و کسانی را که گمراه کند آنان همان زیانکاران باشند. و ما بسیاری از نامرئیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدیم؛ دل هایی دارند که با آن در نمی یابند و دیدگانی دارند که با آن نمی بینند و گوش هایی دارند که با آن نمی شنوند. آنان مثل چارپایان اند بلکه گمراه ترند، آنان همان غافلان اند.(70) آیا دیدی آن کس را که هوایش را معبود خویش گرفت؟ آیا با این حال تو عهده دار و وکیلش باشی؟ یا چنین می پنداری که بیشتر آنان می شنوند یا بخردانه می اندیشند؟! آنان فقط مثل چارپایان اند بلکه در حقیقت آنان گمراه تر از چارپایان اند.(71)
علی علیه السلام می فرماید: هم الکافر لدنیاه، و سعیه لعاجلته، و غایته شهوته(72) اهتمام کافر به زندگی پست خویش است، و کار و رفتارش برای همین بهره گیری زودگذر، و هدف نهائی اش کامجویی و ارضای سائقه ها.
آدمی که در وضعیت سالم و عادی ضمن زندگی زیستی - یا جانوری - حیات انسانیت هم دارد می تواند به حیات طیبه - که فوق حیات آدمیت است - ارتقا یابد، چنان که ممکن است حیات آدمیت را از دست بدهد و زندگی جانوری محض پیدا کند و مانند چارپایان شود. او می تواند سه زندگی پست تر از جانور داشته باشد در حالی که هیچ جانوری قادر به آن گونه حیات نیست و هرگز به آن تنزل نمی کند. زندگی دون جانوری، زندگی دنیاداری، و زندگی استکباری. لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثم رددناه اسفل سافلین. الا الذین آمنوا و عموا الصالحات فلهم اجز غیر ممنون.(73) چنین به وقوع پیوست که آدمی را به نیکوترین نگاشتی آفریدیم. آنگاه او را به پست ترین مرتبه ها باز پس راندیم، مگر آنان که گرویدند و کارهای شایسته کردند که ایشان مزدی ناکاست و بی منت دارند.