بنام خداوند بی اندازه بخشاینده بسیار مهربان
(در راوی صحیفه سجادیّه «علی منشئها الاف السلام و التحیّة» که در اوّل سند آن میفرماید: حدّثنا «خبر داد ما را» اختلافست: از شیخ بهائی رحمه اللّه «متوفّی سال هزار و سی و یک» نقل شده: گوینده حدّثنا در اوّل این سند شیخ جلیل ابن السّکون «ابو الحسن علیّ بن محمّد ابن محمّد ابن علی الحلّی متوفّی در حدود سال ششصد و شش» است، و گفته اند:
گوینده آن عمید الرؤساء «رضی الدّین، ابو منصور، هبة اللّه ابن حامد الحلّی متوفّی سال ششصد و نه» میباشد، و این قول صحیح و درست است، چنانکه سیّد اجلّ «محمّد باقر ابن محمّد الحسینیّ الاسترابادی معروف به» میرداماد علیه الرّحمة «متوفی سال یکهزار و چهل» در حواشی خود بر صحیفه سجّادیّه میفرماید: شیخ شهید «اوّل متوفّی سال هفتصد و هشتاد و شش» در نسخه
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 7
«کتاب» خود که آن را با نسخه ابن السّکون مقابله نموده نوشته که در نسخه ابن السّکون خطّ و نوشته عمید الرّؤساء است باین نحو: السیّد الأجلّ، النّقیب الأوحد، العالم، جلال الدّین، عماد الإسلام، ابو جعفر: القاسم ابن الحسن ابن محمّد ابن الحسن ابن معیّه ادام اللّه تعالی علوّه، صحیفه را نزد من درست و آراسته خواند و من آن را از سیّد بهاء الشّرف، ابو الحسن: محمّد ابن الحسن ابن احمد از رجال و روات او که در متن این نسخه است برایش روایت نمودم، و چون بر حال او آگاهی یافته از دیگران برترش دیدم روایت و نقل صحیفه را بوی اجازه دادم، و این اجازه را در ماه ربیع الآخر از سال ششصد و سه هبة اللّه ابن حامد ابن احمد ابن ایوب ابن علیّ ابن ایّوب نوشته، و سپاس خدا را است. بنا بر این عمید الرّؤساء میفرماید:) سیّد اجلّ، نجم الدّین، بهاء الشّرف، ابو الحسن: محمّد ابن حسن ابن احمد ابن علیّ ابن محمّد ابن عمر ابن یحیی العلویّ الحسینیّ - رحمه اللّه - ما را حدیث نمود (رجال نویسان نامی از سیّد نجم الدّین، بهاء الشّرف در کتبشان نبرده اند و احوال او معلوم نیست، ولی چون نسبت صحیفه شریفه بحضرت سیّد السّاجدین «علیه السّلام» متواتره و دست بدست بما رسیده است جهل و نادانی باحوال بعض رجال سند نقصی در صحّت و درستی آن وارد نمیسازد، چون ایشان اهل اجازه هستند، نه اهل روایت، پس برای اتّصال روایت بمعصوم نام آنها نیز برده میشود، و روش علماء در اجازات چنین است، خلاصه سیّد نجم الدّین) - فرمود: خبر داد ما را شیخ سعید، ابو عبد اللّه: محمّد ابن احمد ابن شهریار خزانه دار آقا و پیشوای ما امیر المؤمنین علیّ ابن ابی طالب - علیه السّلام - در ماه ربیع الأوّل از سال پانصد و شانزده در حالیکه صحیفه را بر او میخواندند و من میشنیدم -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 8
(سیّد نجم الدّین) گفت شنیدم صحیفه را پیش از این میخواندند بر شیخ صدوق (راستگو) ابو منصور: محمّد ابن محمّد ابن احمد ابن عبد العزیز عکبریّ معدّل - رحمه اللّه - (عکبری یا عکبراء نام دهی است در ده فرسخی بغداد و در نسبت به آن عکبریّ یا عکبراویّ گفته میشود، و معدّل وصف شده بعدالت و آراستگی است، و گفته اند: معدّل لقب شیخ أبو منصور بوده) از أبو الفضل: محمّد ابن عبد اللّه مطلّب شیبانی - او گفت: حدیث کرد ما را شریف، ابو عبد اللّه: جعفر ابن محمّد ابن جعفر ابن حسن ابن جعفر ابن حسن ابن حسن ابن امیر المؤمنین علیّ ابن ابی طالب - علیهم السّلام - - او گفت: حدیث کرد ما را عبد الله ابن عمر ابن خطّاب زیّات (فروشنده روغن زیت) سال دویست و شصت و پنج - او گفت: حدیث کرد مرا دائیم: علی ابن نعمان اعلم (اعلم در اینجا بمعنی لب بالا شکافته شده است) - او گفت: حدیث کرد مرا عمیر ابن متوکّل ثقفیّ بلخیّ (ثقفی منسوب به ثقیف که نام قبیله ای است در طائف، و بلخی منسوب به بلخ که شهر بزرگی از شهرهای خراسان بوده) از پدرش: متوکل ابن هرون -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 9
او گفت: یحیی ابن زید ابن علیّ - علیه السّلام - را پس از کشته شدن پدرش هنگامیکه بخراسان میرفت ملاقات کردم (و آن جناب در همان سفر پس از باز گشت از سرخس در جوزجان عصر روز جمعه سال یکصد و بیست و پنج در هیجده سالگی کشته شد) و بر او سلام کردم - فرمود: از کجا می آئی؟ گفتم: از حج - پس، از من حال کسان و عموزادگان خود را در مدینه پرسید و از حال جعفر ابن محمّد - علیه السّلام - بسیار پرسش کرده، من او را از آن حضرت و از ایشان و اندوهشان بر (کشته شدن) پدرش زید ابن علیّ - علیه السّلام - آگاه ساختم - پس از آن فرمود: عمویم محمّد ابن علی (امام باقر) - علیه السّلام - پدرم را بجنگ نکردن (با بنی امیّه) امر فرمود و پند و اندرز داد و او را آگاه نمود که اگر قیام کند و از مدینه بیرون رود پایان کارش بکجا میانجامد (چنانکه در کوفه روز دوشنبه دوّم ماه صفر سال یکصد و بیست و یک در چهل و دو سالگی کشته و بدار کشیده شد، از بیان جناب یحیی چنین استفاده میشود: که عمل جناب زید نکوهیده و مخالفت امر امام خود نموده است، ولی آنچه از اخبار بدست می آید ستودن آن جناب است، و خروج و جنگ او را با بنی امیّه برای
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 10
خونخواهی حضرت امام حسین - علیه السّلام - میدانند و این با نهی حضرت امام باقر - علیه السّلام - منافات ندارد، زیرا نهی آن حضرت یا از روی تقیّه بوده یا از روی شفقت و مهربانی بر او، و اینکه گفته اند: نهی حضرت باقر - علیه السّلام - بجناب زید نهی تحریمی است جز آنکه بسبب دعای حضرت صادق - علیه السّلام -:
خدا عمویم زید را بیامرزد، و بسبب خویشاوندی او خدای تعالی وی را میبخشد، گفتاری بجا و دور از اندیشه نیست، و امّا خروج مانند یحیی و محمد و إبراهیم را اشکال نموده اند برای اینکه از ایشان بامام - علیه السّلام - زیان رسیده، نسأل اللّه العفو عنهم و عنّا، یحیی بمتوکل ابن هرون فرمود:) آیا پسر عمویم جعفر ابن محمّد - علیه السّلام - را دیدار نمودی؟ گفتم: آری - گفت: از او شنیدی که از کار من چیزی بگوید؟ گفتم: آری - گفت: در باره من چه فرمود؟ مرا آگاه کن، گفتم: فدایت گردم دوست ندارم روبرویت گویم آنچه از او شنیده ام - گفت: مرا از مرگ میترسانی؟ آنچه شنیده ای بیاور (بیان کن) گفتم: از آن حضرت شنیدم که میفرمود: تو کشته و بدار آویخته میشوی چنانکه پدرت کشته و بدار آویخته گردید - پس رنگ رویش برگشت و گفت:یَمْحُو اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثبتُ وَ عِنْدَهُ امُّ الْکِتابِ 13: 39(س 13 ی 39
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 11
یعنی خدا هر چه خواهد نابود و هر چه را خواهد پایدار میکند و اصل کتاب «لوح محفوظ که احوال آفریدگان در آن ثابت میباشد» نزد او است) ای متوکّل محقّقا خدای عزّ و جل این کار (ترویج دین و شریعت یا خونخواهی امام حسین علیه السّلام) را بوسیله ما تأیید نموده و دانش و شمشیر را بما داده و این هر دو برای ما فراهم آمده، و بعموزادگان ما تنها علم داده شده - گفتم: فدایت گردم من مردم را می بینم رغبتشان بپسر عمویت جعفر - علیه السّلام - از تو و پدرت بیشتر است - گفت: عموی من محمّد ابن علی و پسرش جعفر - علیهما السّلام - مردم را بزندگی میخوانند و ما آنان را بمرگ دعوت مینمائیم - گفتم: ای پسر رسولخدا ایشان داناترند یا شما؟ پس زمانی دراز چشم بزمین افکند (اندیشه مینمود که مراد متوکل چیست؟ میداند و میپرسد تا اعتقاد یحیی را در باره حضرت صادق و پدرش حضرت باقر علیهما السّلام بداند، یا چون نمیداند میپرسد، و یا استفهام و پرسش او از روی توبیخ و سرزنش است) پس از آن سربلند کرده گفت: همه ما را علم و دانش (بامر بمعروف و نهی از منکر و سائر احکام) هست جز آنکه ایشان میدانند آنچه را که ما میدانیم و ما نمیدانیم آنچه را که آنان میدانند (و اینکه نفرموده:
آنها داناترند برای آنست که خود را نسبت بعمو و عموزاده اش در باره حقائق و علوم الهیّه نادان میدانست) - سپس بمن گفت: چیزی از پسر عمویم ضبط کرده ای؟ گفتم: آری -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 12
گفت: بمن نشان ده، پس انواعی از علم را (که از آن حضرت یاد داشت نموده بودم) باو نشان دادم، و دعائی را بوی نمودم که حضرت صادق - علیه السّلام - بر من املاء نموده (فرموده و من نوشته بودم) و بمن فرموده بود که پدرش محمّد ابن علی - علیهما السلام - بر او املاء کرده و او را خبر داده بود که آن دعاء از دعای پدرش علّی ابن الحسین - علیهما السّلام - از جمله دعاهای صحیفه کامله است (صحیفه بمعنی پاره ای از پوست یا کاغذی است که در آن چیزی بنویسند و جمع آن صحف و صحائف است، و اینکه دعاء را صحیفه نامیده اند از روی مجاز و از قبیل تسمیه ظرف باسم مظروف است، و اینکه آن را بکامله وصف نموده اند برای کمال و اهمیّت آنست) - پس یحیی آن را تا پایان نگاه کرد و گفت: اجازه میدهی آن را رو نویس نمایم؟ گفتم: ای پسر رسول خدا در آنچه از خودتان است اجازه میخواهی؟ - پس فرمود: آگاه باش که اکنون بتو نشان دهم صحیفه ای از دعاء کامل را از آنچه پدرم از پدرش (علیّ بن الحسین علیهما السّلام) نقل نموده و مرا بنگهداشتن و جلوگیری آن از کسیکه اهل آن نیست (منافقین، ستمکاران و نادانان) سفارش کرده -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 13
عمیر (ابن متوکل) گفته: پدرم گفت: پس بر خاستند نزدیک یحیی رفتم و سرش را بوسیدم و گفتم: سوگند بخدا ای فرزند رسول اللّه من خدا را با دوستی و پیروی از شما پرستش میکنم، و امیدوارم که مرا در زندگی و مرگ بوسیله ولایت و دوستی شما سعادت و نیکبختی بخشد - پس صحیفه ای که باو داده بودم بجوانی که با او بود داد و فرمود: این دعاء را با خطّ آشکار و زیبا بنویس و برای من بیاور که شاید آن را از بر نمایم، زیرا من آن را از پسر عمویم جعفر - خدایش نگهدارد - میخواستم و نمیداد - متوکّل گفت: من از کرده پشیمان شدم و نمیدانستم چه کنم، و حضرت صادق - علیه السّلام - هم نفرموده بود که آن را بکسی ندهم - پس از آن یحیی جامه دانی خواست و صحیفه قفل زده مهر کرده ای از آن بیرون آورد و بمهر نگاه کرده آن را بوسید و گریه کرد، سپس مهر را شکست و قفل را گشود و صحیفه را باز کرده بر چشم خود نهاد و بر رویش مالید -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 14
و فرمود: قسم بخدا ای متوکل اگر نبود آنچه از پسر عمویم بیان کردی که کشته و بدار آویخته میشوم این صحیفه را بتو نمیدادم و از دادن آن بخل مینمودم (این بخل از جهت آن بود که مبادا بدست نا اهل افتد، یا چنین نسخه گرانبها و بیمانندی که بخطّ پدرش زید و املاء جدّش علیّ ابن الحسین - علیه السّلام - است گمشده نابود گردد - ولی چون میدانم که گفتار حضرت صادق حقّ و درست است که از پدرانش فرا گرفته و بزودی درستی آن آشکار گردد پس ترسیدم که چنین علمی بدست بنی امیّه افتد و آن را پنهان دارند و در گنجینه ها برای خودشان اندوخته نمایند - پس آن را بگیرد بجای من نگهدار و چشم براه باش هر گاه خدا کار من و این گروه (بنی امیّه) را گذراند که او است گذراننده (و شنیدی کشته شدم) این صحیفه امانت و سپرده من نزد تو باشد تا آن را بدو پسر عمویم: محمّد و إبراهیم فرزندان عبد اللّه ابن حسن ابن حسن ابن علیّ - علیهما السّلام - برسانی، زیرا هر دو در این کار (قیام بر علیه بنی امیّه) جانشینان من هستند (محمّد و إبراهیم هر دو برادر در زمان ابو جعفر منصور خروج کردند و محمّد در مدینه و إبراهیم در بصره کشته شدند) -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 15
متوکّل گفت: صحیفه را گرفتم و چون یحیی ابن زید کشته شد بمدینه باز گشتم و خدمت حضرت صادق - علیه السّلام - رسیدم و سرگذشت یحیی را برای آن بزرگوار گفتم، پس گریه کرد و بر او سخت اندوهناک شد - و فرمود:
خدا پسر عمویم را بیامرزد و بپدران و اجدادش برساند - سوگند بخدا ای متوکّل مرا از دادن دعاء بیحیی باز نداشت جز آنچه او بر صحیفه پدرش از آن میترسید، اکنون آن صحیفه کجا است؟ گفتم: اینست آن صحیفه، پس آن را گشود و فرمود: بخدا قسم این خط عمویم زید و دعاء جدّم علیّ ابن الحسین - علیهما السّلام - است - سپس بفرزندش اسمعیل فرمود: ای اسمعیل برخیز و دعائیکه تورا بحفظ و نگهداریش امر نمودم بیاور (وفات اسمعیل در سال یکصد و سی و سه بیست سال پیش از وفات حضرت صادق - علیه السّلام - است) اسمعیل بر خاست و صحیفه ای بیرون آورد که گویا همان صحیفه ای بود که یحیی ابن زید بمن داده بود - پس حضرت صادق آن را بوسید و بر چشم خود نهاد و فرمود:
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 16
این نوشته پدرم و گفته جدم - علیهما السّلام - است در حضور من - گفتم ای فرزند رسول خدا:
اجازه میدهی آن را با صحیفه زید و یحیی مقابله نمایم؟ حضرت اجازه داده فرمود: ترا برای این کار سزاوار دیدم - پس دیدم هر دو صحیفه برابر است و در آن صحیفه (که امام علیه السّلام بمن داد) یک حرف نیافتم که بر خلاف آنچه در صحیفه دیگری (یحیی) است باشد - سپس از حضرت صادق - علیه السّلام - اجازه خواستم که صحیفه یحیی را (بنا بوصیّت او) بفرزندان عبد اللّه ابن حسن بدهم، فرمود:انَّ اللَّه یَامُرُکُمْ انْ تُؤَدُّوا الْاماناتِ الی اهْلِها 4: 58(س 4 ی 58 یعنی خداوند امر میکند که امانات و سپرده ها را بصاحبانش باز دهید. از حضرت موسی ابن جعفر - علیهما السّلام -
روایت شده:
این آیه خطاب بما است، خداوند هر امامی از ما را امر فرموده که امامت را بامام پس از خود سپارد و او را وصیّ خویش گرداند، و حکم آن در سائر امانات جاری است، و پدرم مرا از پدرش حدیث کرد که علیّ ابن الحسین - علیه السّلام - باصحاب و یارانش فرمود: امانات و سپرده ها را باز دهید که اگر کشنده حسین بن علیّ مرا بر شمشیری که با آن او را کشته امین گرداند آن شمشیر را باو باز دهم) آری آن را بایشان بده - پس چون برای دیدن آن دو برادر بر خاستم فرمود: بنشین -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 17
سپس کسی بطلب محمّد و إبراهیم فرستاد چون آمدند فرمود: این ارث پسر عموی شما یحیی است از پدرش (زید) که شما را ب آن تخصیص داده نه برادرانش را (برادران یحیی ابن زید: حسین، عیسی و محمّداند، حسین روزیکه پدرش کشته شد هفت ساله بود، حضرت صادق - علیه السّلام - او را تربیت و پرورش نموده علم باو آموخت، و او را بر اثر بسیار گریستنش از خوف خدایتعالی در نماز شب ذو الدّمعة و ذو العبرة «صاحب اشک مینامیدند، و در پایان زندگی نابینا شد و او را مکفوف «کور» گفتند: و در سال یکصد و سی و پنج یا یکصد و چهل از دنیا رفت، و عیسی در محرّم سال یکصد و نه بدنیا آمد و در شصت سالگی در کوفه رخت بر بست و نیمی از عمر خود را از ترس بنی العبّاس در پنهانی بسر برد و چون شیری را که دارای بچگان بود و سر راه بر مردم گرفته گشت ملقب به موتم الاشبال «یتیم کننده شیر بچگان» شد، و امّا محمّد چهارمین و کوچکترین فرزندان زید ابن علیّ ابن الحسین - علیهما السّلام - است که تاریخ میلاد و وفاتش را نیافتم و دارای فضل و بزرگواری بسیار بوده) و ما در باره آن با شما پیمان می بندیم - گفتند: خدا تورا رحمت کند بگو که گفتارت پذیرفته است - فرمود: این صحیفه را از مدینه بیرون مبرید - گفتند: چرا؟ - فرمود: پسر عموی شما در باره صحیفه از چیزی بیم داشت که بر من در باره شما هم آن بیم را دارم - گفتند: او هنگامی در باره آن ترسید که دانست کشته میشود -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 18
حضرت صادق - علیه السّلام - فرمود: شما هم آسوده نباشید که قسم بخدا میدانم بزودی خروج خواهید نمود چنانکه او خروج کرد و بزودی کشته خواهید شد چنانکه او کشته گردید - پس برخاستند و گفتند:
لا حول و لا قوّة الا باللّه العلیّ العظیم (نیست جنبش و نیروئی جز بیاری خدای برتر و بزرگ) - پس چون بیرون رفتند حضرت صادق - علیه السّلام - فرمود: ای متوکل چسان یحیی با تو گفت که عمویم محمّد ابن علی و پسرش جعفر مردم را بزندگی خواندند و ما ایشان را بمرگ خواندیم (گفتار او چنین بود)؟ - گفتم: آری اصلحک اللّه (خدا کار تورا راست بیاورد) پسر عمویت یحیی بمن همین را گفت - فرمود: خدا یحیی را بیامرزد، پدرم از پدرش از جدّش از علیّ - علیه السّلام - مرا خبر داد: رسول خدا - صلّی اللّه علیه و آله - را بالای منبر خواب سبکی روی داد - و در خواب دید مردمی چند مانند بوزینگان بمنبرش میجهند و مردم را بقهقری (بعقب) بر میگردانند -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 19
پس رسول خدا - صلّی اللّه علیه و آله - بیدار شد و نشست و در چهره اش اندوه نمایان بود - پس جبریل (یا جبرئیل که گفته اند بمعنی عبد اللّه «بنده خدا» است) این آیه را برای آن حضرت آورد (س 17 ی 60)وَ ما جَعَلْنا الرُّؤْیَا الَّتی ارَیْناکَ الا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْانِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ الا طُغْیانًا کَبیرًا 17: 60(و خوابی را که بتو نمایاندیم و درختی را که بلعن در قرآن یاد شده نبود جز برای آزمایش مردم، و آنان را «از کیفر خدا» میترسانیم ولی آنها را جز طغیان و سرکشی سخت نیافزاید) و مراد از شجره ملعونه بنی امیّه اند - پیغمبر فرمود: ای جبریل ایشان در عهد و روزگار من خواهند بود؟ - گفت: نه، ولی آسیای اسلام از آغاز هجرت و بیرون آمدن تو (از مکّه بمدینه) میگردد و گردش آن ده سال است (در ده سال آخر عمرت بدعتی در اسلام رخ نمیدهد و طبق دلخواه میگذرد و بعد از این ده سال در مدّت بیست و پنج سال خلافت سه خلیفه «دو سال و هفت ماه اوّلی و ده سال و شش ماه دوّمی و یازده سال و یازده ماه سوّمی» از گردش باز میماند) سپس در پایان سال سی و پنج از هجرت تو بگردش میافتد و پنج سال ب آن حال میماند (که آن
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 20
مدّت خلافت امیر المؤمنین - علیه السّلام - است) آنگاه بناچار آسیای میانه گمراهی بگردش خواهد آمد که بر قطب خود (میخ آهنی در سنگ زیرین آسیا) پا برجا است (این جمله اشاره بسلطنت بنی امیّه است که چهارده نفر «اوّل آنها معاویة ابن ابی سفیان و آخرشان مروان حمار» بودند) و پس از آن پادشاهی فراعنه (خود خواهان و گردن کشان) خواهد بود (این جمله اشاره بدولت بنی العبّاس است که سی و هفت نفر «اوّلشان عبد اللّه سفّاح و آخرشان عبد اللّه مستعصم» بودند، و پانصد و بیست و چهار سال سلطنت کرده در سال ششصد و پنجاه و شش برچیده شدند) - حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود: و خدای تعالی در این باره (سلطنت بنی امیّه و مدّت آن) فرستاد (س 97 ی 1 - 2 - 3):انَّا انْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ القَدْرِ، وَ ما ادْریکَ ما لَیْلَةُ القَدْر لَیْلَةُ القَدْرِ خَیْرٌ مِنْ الْفِ شَهْرٍ 97: 1 - 3(ما قرآن را در شب قدر «یکجا بلوح محفوظ یا بخود پیغمبر اکرم پیش از بعثت» فرستادیم «پس از آن جبریل در مدّت بیست و سه سال بتدریج و کم کم برای پیغمبر میاورد» و چه میدانی که شب قدر چیست، شب قدر بهتر از هزار ماه است) که بنی امیّه در آن پادشاهی میکنند، و در آن شب قدر نیست (بدست آوردن سعادت و نیکبختیها در شب قدر بهتر است از خوشگذرانیهای هزار ماه سلطنت بنی امیّه، سیّد اجلّ سیّد علیخان - رحمه اللّه - در شرح صحیفه خود مینویسد: ابن اثیر در جامع الأصول گفته: مدّت سلطنت بنی امیّه هزار ماه است، و مراد خدایتعالی باینکه شب قدر بهتر از هزار ماه میباشد همان است، و هزار ماه هشتاد و سه سال و چهار ماه است، و آغاز استقلال بنی امیّه بپادشاهی هنگام صلح حسن ابن علی - علیه السّلام - است با معاویة ابن ابی سفیان در پایان سال چهلم از هجرت، و انقراض دولت ایشان بدست أبو مسلم
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 21
خراسانی در سال یکصد و سی و دو است که نود و دو سال میشود، و خلافت عبد اللّه ابن زبیر که هشت سال و هشت ماه است از آن ساقط میشود، میماند هشتاد و سه سال و چهار ماه و آن هزار ماه است) - حضرت صادق (علیه السّلام) فرمود: پس خدای عزّ و جلّ پیغمبرش - علیه السّلام - را آگاه نمود که بنی امیّه پادشاهی و سروری این امّت را در این مدّت (هزار ماه) بدست میگیرند - پس اگر کوهها با ایشان سر کشی کنند بر آن کوهها بلندی گیرند (هر کس در این مدّت با آنان در افتد شکست خورده و از بین برود) تا اینکه خدای تعالی زوال و نابودی پادشاهی آنها را بخواهد، و بنی امیّه در مدّت پادشاهیشان دشمنی و کینه ما اهلبیت را شعار و روش خویش قرار میدهند - خدا پیغمبرش را ب آنچه در ایّام پادشاهی بنی امیّه از جانب ایشان با اهل بیت محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) و بدوستان و پیروان آنها میرسد خبر داده - فرمود: خدای تعالی در باره بنی امیه فرستاده: (س 14 ی 28)الَم تَرَ الَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرا وَ احَلوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (ی 29) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ 14: 28 - 29(آیا ندیدی کسانی «بنی مغیره و بنی امیّه» که نعمت خدا را بکفر و ناسپاسی تبدیل نموده و «خود و» قوم و پیروانشان را بدیار هلاک و تباهی رهسپار کردند، و بدوزخ که بد جایگاهی است در آیند) -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 22
و نعمت خدا (در این آیه) محمّد و اهل بیت او است، دوست داشتن ایشان ایمان است که ببهشت داخل میگرداند (زیرا ایمان تصدیق است ب آنچه پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله - از جانب خدا آورده، و چون لازمه دوستی ایشان ایمان ب آن است پس دوستی آنها همان ایمان است) و دشمنی با آنها کفر و نفاق است که بدوزخ در می آورد (زیرا اگر دشمنی با آنها ظاهر و آشکار گردد کفر است و اگر پنهان باشد نفاق و دو روئی، و احتمال میرود که کفر در اینجا راجع ببغض و دشمنی با محمّد - صلّی اللّه علیه و آله - و نفاق راجع بدشمنی با اهل بیت او باشد، زیرا کسی که حضرت رسول را دشمن دارد منکر رسالت او است و مسلمان نیست، و کسیکه اهل بیت او را دشمن دارد و کفر را پنهان داشته و اسلام را آشکار نموده است و بنابر این احکام مسلمین بر او جاری است چون اسلام بانفاق جمع میشود، و اینکه نقل شده که سیّد مرتضی «علیه الرّحمة» بکفر غیر از شیعه اثنی عشری حکم کرده، ممکن است بگوئیم: مراد از کفر، کفر باطنی، یا چیزی است که موجب خلود و جاوید بودن در آتش دوزخ گردد) - پس رسول خدا - صلّی اللّه علیه و آله - این راز را در پنهانی با علیّ و اهل بیت او (علیهم السّلام) فرمود - متوکّل گفت: سپس حضرت صادق - علیه السّلام - فرمود: هیچیک از ما اهل بیت تا روز قیام قائم ما (حجّة ابن الحسن العسکری - عجل اللّه تعالی له الفرج -) برای جلوگیری از ستمی یا برای بپا داشتن حقّی خروج نمیکند مگر آنکه بلاء و آفتی او را از بیخ برکند. و قیام او بر اندوه ما و شیعیانمان بیافزاید -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 23
متوکّل ابن هرون گفت: سپس حضرت صادق - علیه السّلام - دعاهای صحیفه را بمن املاء نمود (فرمود و من نوشتم) و آنها هفتاد و پنج باب (دعاء) بود، یازده باب آن از دست من رفت، و شصت و چند (چهار) باب آن را حفظ کرده نگاه داشتم (چون در نسخه های صحیفه بیش از پنجاه و چهار دعاء نیست، شاید ده باب دیگر هم بعد از متوکّل ساقط شده باشد، و اللّه اعلم) - و (شیخ صدوق أبو منصور: محمّد ابن محمّد ابن احمد ابن عبد العزیز عکبریّ معدّل این حدیث را از أبو المفضّل:
محمّد ابن عبد اللّه ابن مطلب شیبانیّ «که در اول سند نام هر دو برده شد» بسند دیگر نیز باین طریق نقل مینماید:) حدیث کرد ما را أبو المفضّل، گفت: و حدیث کرد مرا محمّد ابن حسن ابن روزبه أبو بکر مدائنیّ کاتب، ساکن رحبه (نام محلّه و کوی در کوفه) در خانه خودش - گفت: حدیث کرد مرا محمّد ابن احمد ابن مسلم مطهّری - گفت: حدیث کرد مرا پدرم از عمیر ابن متوکّل بلخی از پدرش متوکّل ابن هرون - گفت: یحیی ابن زید علیّ - علیهما السّلام - را ملاقات کردم، پس تمام حدیث را تا خواب دیدن پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله - که جعفر ابن محمّد از پدرانش - صلوات الله علیهم - نقل فرموده، بیان کرد - و در روایت مطهریّ (شماره و فهرست) ابواب ذکر شده و آن اینست:
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 24
1 ستایش نمودن خدای عزّ و جل 2 درود بر محمّد و آل او 3 درود بر حمله (نگاهدارندگان) عرش 4 درود بر کسانیکه بپیغمبران ایمان آورده اند 5 دعای آن حضرت برای خود و نزدیکانش 6 دعای آن حضرت هنگام بامداد و شام 7 دعای آن حضرت در مهمّات و سختیها 8 دعای آن حضرت در پناه بردن بخدا 9 دعای آن حضرت در آرزو داشتن ب آمرزش 10 دعای آن حضرت در التجاء بخدای تعالی 11 دعای آن حضرت در عاقبت بخیریها 12 دعای آن حضرت در اقرار بگناه 13 دعای آن حضرت در درخواست حاجتها 14 دعای آن حضرت در داد خواهی از ستمگران 15 دعای آن حضرت هنگام بیماری 16 دعای آن حضرت در درخواست بخشش گناهان 17 دعای آن حضرت در دور کردن شیطان 18 دعای آن حضرت در دفع بلاها و سختیها
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 25
19 دعای آن حضرت در درخواست باران 20 دعای آن حضرت در درخواست اخلاق پسندیده 21 دعای آن حضرت هنگامیکه پیشامدی او را اندوهناک مینمود 22 دعای آن حضرت در سختی و گرفتاری 23 دعای آن حضرت برای تندرستی 24 دعای آن حضرت برای پدر و مادر خود 25 دعای آن حضرت برای فرزندان خویش 26 دعای آن حضرت برای همسایگان و دوستانش 27 دعای آن حضرت برای نگهبانان مرزها 28 دعای آن حضرت در ترس از خدا 29 دعای آن حضرت هنگامیکه روزی بر او تنگ میشد 30 دعای آن حضرت در یاری طلبیدن از خدا برای ادای قرض 31 دعای آن حضرت در توبه و بازگشت 32 دعای آن حضرت در نماز شب 33 دعای آن حضرت در درخواست خیر و نیکی 34 دعای آن حضرت هنگامیکه گرفتار میشد یا گرفتار شده برسوائی گناه را میدید 35 دعای آن حضرت در باره رضا بقضای خدا 36 دعای آن حضرت هنگام شنیدن صدای آسمانی
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 26
37 دعای آن حضرت در سپاسگزاری 38 دعای آن حضرت در عذر خواستن 39 دعای آن حضرت در درخواست عفو و بخشایش 40 دعای آن حضرت هنگام یاد از مرگ 41 دعای آن حضرت در طلب پوشیدن عیبها و محفوظ بودن از آنها 42 دعای آن حضرت هنگام ختم قرآن 43 دعای آن حضرت هنگامیکه بماه نو نگاه میکرد 44 دعای آن حضرت برای فرا رسیدن ماه رمضان 45 دعای آن حضرت برای وداع ماه رمضان 46 دعای آن حضرت برای عید فطر و جمعه 47 دعای آن حضرت در روز عرفه (نهم ذی الحجّه) 48 دعای آن حضرت در روز اضحی (دهم ذی الحجّه) و جمعه 49 دعای آن حضرت در دفع مکر دشمنان 50 دعای آن حضرت در ترس (از خدا) 51 دعای آن حضرت در تضرّع و زاری (بدرگاه خدا) 52 دعای آن حضرت در اصرار بر طلب 53 دعای آن حضرت در فروتنی (برای خدا) 54 دعای آن حضرت در طلب رفع اندوه ها
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 27
و افزوده های بر ابواب (عناوین دعاها که با این فهرست مختصر تفاوت دارد) بلفظ أبو عبد اللّه حسنی - رحمه اللّه - است (این عناوین از او روایت شده، و أبو عبد اللّه حسنیّ همان کسی است که در آغاز سند صحیفه ذکر شد که أبو مفضّل صحیفه را از او روایت کرده و گفت:) - حدیث کرد ما را أبو عبد اللّه جعفر ابن محمّد الحسنی - او گفت: حدیث کرد ما را عبد اللّه ابن عمر ابن خطّاب زیّات - و گفت: حدیث کرد مرا دائیم علیّ ابن نعمان اعلم - او گفت: حدیث کرد مرا عمیر ابن متوکّل ثقفیّ بلخیّ از پدرش متوکّل ابن هرون - او گفت: سیّد و مهترم (امام) صادق أبو عبد اللّه جعفر ابن محمّد بر من املاء نمود - آن حضرت فرمود: جدّم علیّ بن الحسین هنگامیکه من حضور داشتم بر پدرم محمّد ابن علی - علیهم اجمعین السّلام - املاء نمود (دعاهای صحیفه را جدّم بپدرم فرمود و او نوشت، و دعاء در لغت بمعنی نداء و خواندن و در اصطلاح تضرّع و زاری بدرگاه خدا و طلب رحمت از او با فروتنی است، و اینکه گاهی حمد و سپاس را دعا مینامند برای آنست که طلب و درخواست رحمت را در بر دارد، و باید دانست که دعاء بزرگترین ابواب عبادت و پناه از آفات و استوارترین وسیله است برای طلبیدن خیرات، خدای تعالی در قرآن کریم «س 40 ی 60) فرموده:ادْعُونی اسْتَجِبْ لَکُمْ 40: 60یعنی مرا بخوانید تا درخواست شما را روا سازم، و اخبار فضل و برتری و ترغیب و کوشش بر آن از طریق سنّی و شیعه دست بدست رسیده و آن از ضروریّات دین است و از علامات ما نیکوکاران و آداب پیغمبران و مقامات خدا پرستان میباشد، و با قضا و راضی بودن برضای خدای تعالی منافات ندارد، میسر ابن عبد العزیز از حضرت صادق - علیه السّلام - روایت نموده که آن حضرت بمن فرمود: ای میسر دعا کن و نگو کار گذشته و آنچه مقدر است میشود، زیرا نزد خدا مقامی است که بدست نمی آید جز با درخواست از او، و اگر بنده دهان ببندد و درخواست ننماید چیزی باو نمیدهند پس بخواه تا بتو بدهند، از میسر دری زده نمیشود جز آنکه میشود بروی زننده باز گردد). -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 28
دعای یکم از دعاهای امام علیه السّلام است (در حمد و سپاس خدای تعالی، و همواره روش آن حضرت چنین بوده)
هنگامیکه دعا میکرد در آغاز آن ستایش خدای عزّ و جل مینمود (باقتدار و پیروی از قرآن کریم و عمل بفرمایش مشهور حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - که فرمود: کلّ امر ذی بال لم یبدء فیه بحمد اللّه فهو ابتر یعنی هر کار اهمیّت داری که در شروع ب آن از خدا سپاسگزاری نشود بی برکت و بی نتیجه است) پس (در باره سپاسگزاری چنین) فرمود:
سپاس خدایی را که اوّل است و پیش از او اوّلی نبوده (مبدء هر موجودی است) و آخر است و پس از او آخری نباشد (مرجع همه اشیاء است) - خدائیکه دیده های بینندگان از دیدنش (در دنیا و آخرت) ناتوانند (محال است او را ببینند چون آنچه بچشم سر دیده میشود بایستی در مکان و جائی باشد، و محتاج بمکان جسم است و خدای تعالی جسم نیست) و اندیشه های وصف کنندگان از عهده وصفش بر نیایند (هر چه کوشند نمیتوانند بطوریکه شایسته است او را وصف نمایند، چنانکه حضرت سیّد المرسلین «صلّی اللّه علیه و آله» فرمود: لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک یعنی مرا توانائی مدح
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 29
و ثنای تو نیست، تو خود باید ثناگوی ذات اقدس خویش باشی، و حضرت سیّد الوصیّین امیر المؤمنین «علیه السّلام» فرمود: هو فوق ما یصفه الواصفون یعنی او برتر و بالاتر است از آنچه وصف کنندگان او را بستایند - بقدرت و توانائی خود آفریدگان را آفرید، و آنان را باراده و خواست خویش بوجود آورد بی اینکه از روی مثال و نمونه ای باشد (چون همیشه خداوند بوده و دیگری جز او نبوده که نمونه بدست داده باشد) - سپس آنان را در راه اراده و خواست خویشتن روان گردانید، و در راه محبّت و دوستی بخود (که غریزه هر موجودی است، چنانکه در قرآن کریم س 17 ی 44 فرموده:وَ انْ مِنْ شَیْ ءٍ الا یُسَبِحُ بِحَمْدِه وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ 17: 44یعنی موجودی نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش خدا است، ولی شما تسبیح ایشان را در نمییابید) بر انگیخت، در حالیکه توانائی ندارند تأخیر نمایند آنچه را که ایشان را ب آن جلو انداخته، و نمیتوانند پیش اندازند آنچه را که ایشان را از آن عقب خواسته (از آنچه برای آنان تعیین نموده تجاوز نمیتوانند کرد، و این با استطاعت و توانا بودن در انجام عمل نیک و بد منافات ندارد، زیرا معنی فرمایش امام «علیه السّلام» در ظاهر آنست که خدای تعالی هر گاه چیزی اراده نمود غیر آن واقع نمیشود) - و از رزقی که عطا فرموده هر جانداری را روزی معلومی قرار داده است (چنانکه در قرآن کریم - س 43 ی 32 - فرموده:نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا 43: 32(ما روزی ایشان را در زندگانی دنیا بینشان تقسیم و پخش نموده ایم» بطوریکه) بهر کس از آنان فراخی و فراوانی داده کاهنده ای نمیکاهد، و هر که را
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 30
کاسته افزاینده ای نمیافزاید (جز خداوند سبحان توانا نیست که آن را زیاد و کم گرداند، بنابر این نباید برای بدست آوردن روزی از جادّه درستی و پرهیزکاری بیرون رفت و گرد حرام گشت که آنچه قسمت و بهره است از راه حلال خواهد رسید، و باید دانست که حرام روزی ای که خدای تعالی قرار داده نیست، پس آنکه همیشه حرام میخورد از روزی مقسوم خود چشم پوشیده و خداوند آن را حبس نموده که اگر شکیبائی نموده گرد حرام نمیگشت حتما آنچه در خور حال او است بوی میرسید) - پس از آن برای او (هر یک از ایشان) در زندگی مدّتی معلوم تعیین و پایانی معیّن قرار داده (معلوم نموده هر یک از ایشان تا چه مدّتی خواهد زیست) که با روزهای زندگیش بسوی آن پایان گام بر میدارد، و با سالهای روزگارش ب آن نزدیک میشود تا چون بپایانش نزدیک شود، و حساب عمر و زندگیش را تمام بستاند، او را ب آنچه خوانده از پاداش سرشار (بهشت) یا کیفر ترسناک خود (دوزخ) فرا گیرد (در اینجا از قرآن کریم س 53 ی 31 اقتباس و استفاده نموده فرمود:لِیَجْزِیَ الَّذینَ اساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ احْسَنُوا بِالْحُسْنی 53: 31یعنی) تا کسانی را که با کردارشان بد کرده و آنان را که با رفتار شایسته نیکوئی نموده اند جزاء دهد - و این جزا (کیفر و پاداش) با عدالت و درستی از او است (از هر عیب و نقصی) منزّه و پاک است نامهای او، و نعمتها و بخششهایش (برای همه) پی در پی است بکسی ظلم و ستم روا ندارد،
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 31
بلکه هر چه کند طبق حکمت و مصلحت است، از این رو چنانکه در قرآن کریم س 21 ی 23 است:لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ 21: 23یعنی از او نپرسند آنچه را که بجا می آورد و از (گفتار و کردار) دیگران باز پرسند - و سپاس خدای را که اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزاری خود بر نعمتهای پی در پی که بایشان داده و بخششهای پیوسته که برای آنها تمام گردانیده باز میداشت (امر نفرموده بود که شکر نعمتهایش بجا آورند) هر آینه نعمت هایش را صرف نموده او را سپاس نمیگزاردند، و در روزی که عطا فرموده فراخی مییافتند و شکرش بجا نمی آوردند - و اگر چنین میبودند (شکر نمیکردند) از حدود انسانیّت بمرز بهیمیّت (چارپایان، که مرتبه بی خردی است) روی می آوردند و چنان بودند که در کتاب محکم و استوار خود (قرآن مجید س 25 ی 44) وصف فرموده:انْ هُمْ الا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبیلا 25: 44،یعنی) ایشان (ناسپاسان) جز مانند چارپایان نیستند بلکه گمراهترند (زیرا چارپایان هیچیک از قوای طبیعی را تعطیل و بیکار ننموده بلکه هر یک را برای آنچه آفریده شده بکار میاندازند، پس اگر گمراه باشند در طلب کمال کوتاهی ننموده اند بخلاف انسان که اگر قوّه عقلیّه را که بمعرفت حقّ راهنما است و امتیاز او از چارپایان بهمین قوّه است تعطیل نموده از کار بیندازد از چارپایان گمراهتر و سزاوار کیفر است) -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 32
و سپاس خدای را که (با آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه در آنها است و فرستادن کتابها و پیغمبران و نصب ائمّه معصومین - علیهم السّلام -) خویشتن را (وجود، علم، قدرت و حکمتش را) بما شناساند و شکر و سپاس (از نعمتهای) خود را بما الهام نمود (گفته اند: الهام چیزی است که در قلب افاضه میشود، و فرق بین الهام و وحی آنست که الهام بی واسطه ملک است و وحی بواسطه او است، و وحی از خواصّ رسالت است و الهام از خواصّ ولایت، و وحی مشروط برساندن است و الهام مشروط نیست، و در لغت الهام و وحی هر دو بمعنی تلقین و فهماندن است، مرحوم سیّد علیخان در شرح بر صحیفه میفرماید: روایت شده چون خداوند سبحان در آدم - علیه السّلام - روح دمید هنگامیکه راست شد و نشست عطسه کرد، باو الهام شد گفت:الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ 1: 2(سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است» خداوند فرمود: یَرْحَمُکَ اللَّهُ یا آدَمُ «ای آدم خدا تو را بیامرزد» پس نخستین حمد و سپاس او از بشر بطور الهام واقع شده است) و درهای علم بربوبیّت و پروردگاریش را بر ما گشود (أئمّه معصومین - علیهم السّلام - را راهنمایان ما گردانید تا بوسیله آنان بشهر علم رسیده خدا را بشناسیم، رسول اکرم - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود: انا مدینة العلم و علیّ بابها یعنی منم شهر علم و علیّ باب آن) و بر اخلاص (بی ریاء و خودنمائی) در توحید و یگانگیش راهنمائیمان فرمود، و از عدول و کجروی و شکّ و دو دلی در امر خود (معرفت ذات و صفات یا دین و احکامش) دورمان ساخت - چنان سپاسی که با آن زندگی کنیم بین کسانی از خلقش که او را سپاسگزارند، و با آن پیش افتیم بر هر که برضا و خوشنودی (پاداش) او و عفو و گذشتش پیش
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 33
افتاده (مراد از سبقت در اینجا بر مانند آن خودمان است، نه بر انبیاء و اوصیاء ایشان - علیهم السّلام - زیرا بر آنان نمیتوان سبقت گرفت) - سپاسیکه تاریکیهای برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد (مراد از تاریکیها شدّت و سختی آنست، یا آنکه باعتبار تاریکی قبر و تاریکی ترس و تاریکی عمل تعبیر بتاریکیها فرموده است، و مراد از حمد و سپاسیکه تاریکیهای برزخ را روشن میگرداند تجسّم اعمال و اعتقادات بعد از مرگ است، و در قرآن و اخبار بسیار هست که اعمال صالحه و اعتقادات صحیحه بصور نورانیّه درآیند و دارنده آن از نور آنها بهره مند گردد، چنانکه خدای تعالی «س 57 ی 12) فرموده:یَوْمَ تَریَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ ایْدیهِمْ وَ بِایْمانِهِمْ 57: 12یعنی یاد آور روزی را که مردان و زنان با ایمان نورشان پیش رو و سمت راست آنها بشتابد، و اعمال سیّئه و اعتقادات باطله بصور تاریک درآیند که بجا آورنده آن در تاریکیهای آنها سرگردان است، چنانکه خدای تعالی «س 57 ی 13) فرموده:یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ امَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا 57: 13یعنی یاد کن روزی را که مردان و زنان اهل نفاق و دو روئی باهل ایمان گویند مشتابید تا از نور شما روشنائی گیریم، بایشان گویند واپس بگردید «بدنیا باز گردید» و نور طلبید) و راه رستخیز را (راهیکه همه مردم را پس از زنده گردانیدن برای رسیدگی بحساب از آن راه بمحشر میفرستند) برای ما آسان نماید، و منازل و جاهای ما را در جایگاه گواهان (فرشتگان و پیغمبران و ائمّه اطهار - علیهم السّلام - که روز قیامت بر مردم گواهی میدهند) آبرومند گرداند، روزیکه (در قرآن کریم «س 45 ی 22) است:وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ 45: 22یعنی) هر کسی بسزای آنچه کرده میرسد و بایشان ستم نمیشود (اینکه امام - علیه السّلام - در اینجا بجای وَ لِتُجْزی 45: 22
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 34
که در قرآن کریم است فرمود: تجزی برای آنست که گفته اند: اقتباس از قرآن در حقیقت قرآن نیست بلکه کلامی است شبیه و مانند آن پس اندک تغییر در آن زیان آور نمیباشد. و در قرآن مجید «س 44 ی 41) است:
یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلیً عَنْ مَوْلیً شَیْئا وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ 44: 41یعنی) روزی که دوستی از دوستی چیزی (عذاب و کیفری) را دفع نکند و ایشان کمک نمیشوند (توانائی ندارند که یکدیگر را کمک نمایند) - سپاسی که از ما باعلی علّییّن (جاهای بلند بهشت یا دیوان خیر یعنی کتابیکه اعمال فرشتگان و صلحاء و نیکوکاران در آن نوشته میشود) بالا رود، در نامه نوشته شده ای که مقرّبین آن را مشاهده نموده نگهداری مینمایند (یا روز قیامت ب آنچه در آن است گواهی میدهند) - سپاسی که چشمهای ما ب آن روشن گردد آن هنگام که دیده ها (ی مردم) خیره و دوخته شود (بطوریکه از سختی عذاب بر هم نتوانند زد) و چهره های ما ب آن سفید گردد آن هنگام که روها (یا پوست اندام) سیاه شود (این جمله اشاره است بفرمایش خدای تعالی «س 3 ی 106)یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ 3: 106یعنی روزیکه چهره ها «ی مؤمنین» سفید روها «ی کافرین و منافقین» سیاه گردد، و سفید و سیاه بودن روها در آن روز «چنانکه سیّد نعمت اللّه جزائری علیه الرّحمة در شرح صحیفه خود مسمّی بنور الأنوار فرموده:» یا آنست که حقیقتا روها سفید و سیاه میشود و یا آنکه سفید و سیاهی آنها کنایه از نیکی و زشتی کردار است) - سپاسی که ب آن از آتش دردناک خدا رسته بجوار رحمتش رهسپار شویم (و اینکه آتش را بخدا نسبت داده و فرموده: مِنْ الیمِ نارِ اللَّهِ چنانکه در قرآن کریم «س 104 ی 6) است:نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ 104: 6(آتش بر افروخته شده خدا» برای شدّت و سختی آنست که کسی نتواند آن را خاموش کرده یا از آن رهائی یابد) -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 35
سپاسی که ب آن شانه بشانه مقرّبین از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازیم، و ب آن، در سرای جاودانی و جایگاه پر برکت همیشگی (بهشت) با پیغمبران فرستاده اش گرد آئیم (و اینکه انبیاء را بمرسلین وصف فرموده برای آنست که هر نبیّ و پیغمبری رسول نیست، و اینکه بسیاری از مفسّرین گفته اند: رسول کسی است دارای کتاب باشد و نبیّ کتاب ندارد و از جانب خدا خبر میدهد، در این گفتار بحث و گفتگو است چون حضرت لوط، اسمعیل، ایّوب، یونس و هارون «علیهم السّلام» چنانکه در قرآن کریم ب آن اشاره شده» از جمله مرسلین هستند و بالاستقلال دارای کتاب نبوده اند، و گفته شده: رسول کسی است که بشریعت جدیده و دین تازه مبعوث شده باشد و مردم را ب آن دعوت نماید و نبیّ اعمّ از آنست یعنی هم چنین کسی و هم کسیکه شریعت سابقه و دین پیش از خود را بمردم تبلیغ نماید مانند انبیاء بنی اسرائیل که بین موسی و عیسی «علیهما السّلام» بودند، و بر این سخن دلالت دارد فرمایش پیغمبر اکرم بابی ذر «رحمة اللّه در مجلّد پنجم بحار الانوار»: انبیاء یکصد و بیست و چهار هزار و رسول از ایشان از مهتر و کهتر سیصد و سیزده تن بودند، و «نیز در مجلّد پنجم بحار الأنوار» حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام به زراره فرمود: نبیّ کسیست که در خواب می بیند و صدا میشنود و ملک را بچشم نمی بیند، و رسول کسی است که صدا میشنود و در خواب می بیند و ملک را بچشم می بیند، و اینکه امام علیه السّلام ملائکه را پیش از انبیاء بیان فرموده برای مراعات ترتیب است چون ایشان بین خدای تعالی و پیغمبرانش در تبلیغ شریعت واسطه هستند، نه از آن جهت که آنها برتر از انبیاء باشند، زیرا اجماع شیعه امامیّه است که انبیاء و ائمّه معصومین «علیهم السّلام» افضل از ملائکه میباشند و اجماع ایشان حجّت است چون معصوم «علیه السّلام» داخل در ایشان میباشد) - و سپاس خدای را که نیکوئیهای آفرینش را برای ما برگزید (زیرا انسان چون خلاصه و نتیجه مخلوقات است خدای تعالی او را در نیکوترین صورت آفریده، چنانکه «س 40 ی 64) فرموده:وَ صَوَّرَکُمْ فَاحْسَنَ صُوَرَکُمْ 40: 64
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 36
یعنی شما را آفرید و صورتهاتان را نیکو گردانید) و روزیهای پاکیزه (حلال و روا) را برای ما روان (فراوان) گردانید - و با تسلّط و توانائی ما را بر همه آفریدگان برتری داد، و از این رو بقدرت و توانائی او همه مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نیرو و زورش باطاعت ما در می آیند (چنانکه در قرآن کریم «س 31 ی 20) فرموده:
انَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ 22: 65یعنی البتّه خداوند آنچه در آسمان ها و زمین است رام شما گردانیده) - و سپاس خدای را که در نیازمندی را جز بسوی خود بروی ما بست (چون ما را نیازمند بغیر خود نیافریده و این سخن منافات ندارد با احتیاج بیکدیگر که نظام عالم بسته ب آن است برای آنکه حاجت بغیر خدا در حقیقت حاجت باو است که مالک و منعم حقیقی است) پس (با این همه نیازمندیها) چگونه سپاس او را توانائی داریم؟ یا کی میتوانیم حمدش را بجا آوریم؟ نمیتوانیم، کی توانیم؟ (شایسته است که خواننده دعاء بر هر یک از کلمه لا و متی وقف نموده درنگ نماید تا دانسته شود که جمله ای حذف شده است) - و سپاس خدای را که ابزار بسط و گشاد را در (بدن) ما بهم پیوسته، و افزارهای قبض و درهم کشیدن را در (کالبد) ما قرار داد (رگ، پی، استخوان، گوشت، پیه، خون و سائر اندام را با کیفیّت و حرکات مخصوصه در پیکر ما نهاد تا بواسطه آنها اندامها گشاده و درهم شود، و گفته شده: مراد از بسط و قبض قوّه دافعه و ماسکه است که در هر عضوی نهاده شده، و گفته اند: مراد از آنها شادی و اندوه است) و ما را از روانهای زندگی بهره مند نمود (این جمله اشاره است
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 37
بحدیث جابر از امام محمّد باقر علیه السّلام که فرموده: پنج روح برای مقرّبین «اولیاء خدا» است: روح قدس که با آن همه چیزها را میدانند، و روح ایمان که با آن خدا را عبادت و بندگی مینمایند، و روح قوّه که با آن با دشمن جهاد و زد و خورد کرده و معاش و زندگانی را آماده میسازند، و روح شهوة که با آن از طعام و نکاح لذّت و بهره میبرند، و روح بدن که با آن ب آهستگی و نرمی راه میروند، و چهار روح برای اصحاب یمین «مؤمنین» است چون روح قدس در ایشان نیست، و سه روح برای اصحاب شمال «کفّار و منافقین» است چون دارای روح ایمان نمیباشند، و گفته شده: ارواح در فرمایش امام علیه السّلام: و متّعنا بارواح الحیوة جمع روح بفتح راء است که بمعنی آسایش میباشد یعنی ما را از آسایش های زندگی بهره مند نمود) و اندام کردارها را در ما استوار گردانید، و ما را با روزیهای پاکیزه (انواع غذاهای حیوانی و نباتی) پرورش داد، و ببخشش خود توانگرمان ساخت، و بنعمت خویش سرمایه (زندگانی) بما بخشید (این جمله اشاره است بفرمایش خدای تعالی «س 53 ی 48):وَ انَّهُ هُوَ اغْنی وَ اقْنی 53: 48یعنی و او است آنکه «بندگانش را» بی نیاز کند و سرمایه بخشد) - پس از آن ما را (برفتار طبق احکام خود) فرمان داده تا طاعت و پیرویمان را بیازماید (معنی آزمایش خدای تعالی آنست که با ما رفتار نماید چون کسیکه میخواهد دیگری را امتحان کند و گر نه آشکار و نهان بر او یکسان است) و نهی نموده تا شکر و سپاسگزاریمان را آزمایش نماید (و اینکه شکر فرموده طاعت نفرموده برای آنست که شکر در اصطلاح بکار بردن هر نعمتی است در آنچه خدای تعالی برای آن قرار داده و با ارتکاب معاصی جور نمی آید، پس نهی برای آزمایش سپاسگزاری است، حضرت صادق علیه السّلام فرموده: شُکْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ یعنی شکر نعمت دوری گزیدن از حرامها است) پس از راه فرمانش پا بیرون نهادیم (خلاف امرش رفتار کردیم) و بر پشتهای (مرکبهای) نهیش سوار شدیم (گناهانی که نهی
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 38
فرموده بود بجا آوردیم، و اینکه فرموده: راه فرمانش و پشتهای نهیش، یکی را مفرد و دیگری را جمع برای آنست که راه امر او راه هدایت و رستگاری یکی است ولی نهی او گمراهی است که دارای راههای بسیار میباشد چنانکه در قرآن کریم «س 6 ی 153) فرموده:وَ انَّ هذا صِراطی مُسْتَقیما فَاتَّبِعُوهُ، وَ لا تَتبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَنْ سَبیلِه 6: 153(و محققا این راه من راست است آن را پیروی کنید، و از راههای دیگر نروید که شما را از راه حق دور میسازد» و روایت شده: پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله خطّی کشیده فرمود:
این راه رشد و هدایت است، پس از آن بسمت راست و چپ خطّهائی کشید و فرمود: این راههائی است که بر هر یک از آنها شیطانی است که ب آن دعوت مینماید) پس (با این رفتارمان) بکیفر ما شتاب نکرد و در انتقام ما تعجیل ننمود بلکه بر اثر رحمتش از روی کرم و بزرگواری با ما همراهی نمود، و بسبب مهربانیش از روی حلم و بردباری باز گشت ما را (براه راست) انتظار کشید (با ما رفتار نمود مانند رفتار کسیکه دیگری را چشم براه است، و گفته اند:
اطلاق بعضی از صفات مانند رحمت که بمعنی رقّت قلب و نرمی دل است و آن مقتضی احسان و نیکی میباشد بر خدای تعالی باعتبار غایات و مقاصد است یعنی باعتبار نتیجه ان است که همان احسان باشد، نه باعتبار مبادی و اصول افعال که همان رقّت قلب است، و یکی از محقّقین رحمه اللّه فرموده: اطلاق آن بر خدای متعال بر وجه اعلی و اشرف است، زیرا صفات هر موجودی بر حسب وجود او است، پس صفات جسم مانند وجودش جسمانیّه و صفات نفس نفسانیّه و صفات عقل عقلانیّه و صفات خدای تعالی الهیّه است، خلاصه عوالم با یکدیگر اتّفاق داشته برابر هم هستند پس آنچه از صفات کمالیّه در عالم ادنی یافت شود در عالم اعلی بر وجه ارفع و اشرف است - و سپاس خدای را که ما را به (حقیقت) توبه و بازگشت (از گناه) راهنمائی نمود، توبه ای که آن را نیافته ایم جز بفضل و احسان او، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان (نعمت) توبه را بشمار نیاوریم نعمت او در حقّ ما نیکو و احسانش در باره ما بزرگ و فضلش بر ما عظیم میباشد (توبه گناهان را میبرد و زشتیها را میشوید و خدا را خوشنود میگرداند، حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 39
فرموده: لا شفیع انجح من التّوبة یعنی هیچ شفیع و خواهشگری پیروزتر و رهاننده تر از توبه و بازگشت نیست، و حضرت باقر علیه السلام فرموده: التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له یعنی توبه کننده از گناهان مانند کسی است که گناه ندارد، و حضرت صادق علیه السّلام فرموده: انّ اللّه تعالی یفرح بتوبة عباده المؤمنین اذا تابوا کما یفرح احدکم بضالّته اذا وجدها یعنی خدای تعالی بتوبه بندگان با ایمانش هر گاه توبه کنند شاد میشود چنانکه یکی از شما گمشده خود را که بیابد شاد میشود) - و روش او در توبه برای پیشینیان (بنی اسرائیل) چنین نبوده (سنّت و روش خدای تعالی در توبه برای بنی اسرائیل کشتن یکدیگر بوده، نه بس پشیمانی، چنانکه در قرآن کریم «س 2 ی 54) فرموده:وَ اذْ قالَ مُوسی لِقوْمِه یا قَومِ انَّکُم ظَلَمْتُمْ انْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجلَ فَتُوبُوا الی بارِئکُمْ فَاقْتُلوا انْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ انَّهُ هوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ 2: 54یعنی و یاد کنید هنگامی را که موسی بقوم خود «آنانکه گوساله پرستیدند» گفت: ای قوم شما بر اثر گرفتنتان گوساله را «بخدائی» بخود ستم روا داشتید، اکنون بسوی آفریننده خویش باز گردید و خود «یکدیگر» را بکشید که این کشتن نزد آفریننده شما برایتان «از زندگانی در دنیا» بهتر است پس خدا توبه شما را «پیش از آنکه همگی کشته شوید» پذیرفت، زیرا او بسیار توبه پذیر و بسیار مهربان است) و آنچه ب آن توانائی نداریم از ما برداشته، و بما جز ب آنچه طاقت داریم تکلیف نفرموده، و جز کار آسان از ما نخواسته (چنانکه در قرآن کریم «س 22 ی 78) فرموده:وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدّینِ مِنْ حَرَجٍ 22: 78یعنی و خدا بر شما در دین تنگی و رنج قرار نداده است) و برای هیچیک از ما برهان و بهانه ای جا نگذاشته (چنانکه حضرت صادق علیه السّلام فرموده: هر گاه در همه چیزها بنگری کسی را در تنگی و سختی نمییابی، و کسی را نمییابی جز آنکه خدا را بر او حجّت و برهانی است، و بکمتر از طاقتشان امر و فرمان داده، و آنچه بمردم امر شده
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 40
طاقت آن را دارند، و هر چه طاقت و توانائیش را ندارند از آنها برداشته شده ولی نیکی در مردم نیست «تا این حقائق را بفهمند)» - پس بد بخت (زیانکار و شایسته عذاب) از ما کسی است که او را نافرمانی نماید، و نیکبخت از ما کسی است که باو رو آورد (طبق اوامر و نواهیش رفتار نماید) - و سپاس خدای را بهر چه که او را نزدیکترین فرشتگانش و گرامی ترین آفریدگانش و پسندیده ترین ستایش کنندگانش ستوده اند (گر چه من نتوانم ب آن اندازه و ب آن جور سپاس گزار باشم، ولی چنین میگویم تا شاید خدای تعالی بفضل و احسانش مرا در زمره ایشان داخل نماید) - سپاسی که بر سپاسهای دیگر برتری داشته باشد مانند برتری پروردگار ما بر همه آفریدگانش - پس او را است سپاس بجای هر نعمتی که بر ما و بر همه بندگان گذشته و مانده اش دارد بشماره همه چیزها (از کلّی و جزئی) که علم او ب آنها احاطه دارد و همه را فرا گرفته، و بجای هر یک از نعمتها بشماره چندین برابر همیشه و جاوید تا روز قیامت -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 41
سپاسی که حدّ آن را انتهاء و عدد آن را شمارش و بپایان آن دسترس و مدّت آن بریدنی نیست (سپاس ابدی و همیشگی) - سپاسی که موجب رسیدن بفرمانبری، و گذشت او، و سبب خشنودی، و وسیله آمرزش، و راه ببهشت، و پناه از عذاب، و آسودگی از خشم، و پشتیبان طاعت، و جلوگیر از معصیت، و مدد بر انجام حق (اوامر) او و شرائط آن باشد - سپاسی که بوسیله آن در بین نیکبختان دوستان او کامروا گردیم و بسبب آن در رشته کشتگان بشمشیرهای دشمنانش در آئیم، که خدا یاری دهنده (مؤمنین) و (در خوشی و سختی) ستوده شده است (زیرا سختی نیز مانند خوشی نعمتی است که صبر و شکیبائی بر آن موجب ثواب و پاداش است که باعث حمد و سپاس میشود). -
ترجمه صحیفه سجادیه(فیض الاسلام) ص : 42