فهرست کتاب


دیوان شمس تبریزی «غزلیات»

مولانا جلال الدین محمد بلخی‏

3345 عجیب العجایب تویی در کیایی Aنما روی خود، گر عجب می نمایی

توی محرم دل توی همدم دل Aبجز تو که داند ره دلگشایی
تو دانی که دل در کجاها فتادست Aاگر دل نداند ترا که کجایی
برافکن برو سایه ی از سعادت Aکه مسجود قانی و جان همایی
جهان را بیارا به نور نبوت Aکه استاد جان همه انبیایی
گهر سنگ بود وز تو گشت گوهرAعطا کن، عطا کن، که بحر عطایی
نه آب منی بد، که شخص سنی شد؟!Aچو رست از منی، وارهانش ز مایی
کف آب را تو بدادی زمینی Aسیه دود را تو بدادی سمایی
چو تبدیل اشیا ترا بد میسرAهمه حلم و علمی همه کیمیایی
حرامست خواب شب، ایرا تو ماهی Aکه در شب چو بدری ز جانها برآیی
میا خواب! اینجا، برو جای دیگرAکه بحرست چشمم، در او غرقه آبی
شبا، در تهیج چو مار سیاهی Aجهان را بخوردی، مگر اژدهایی
چو خلاق بیچون فسون بر تو خواندAهرانچ بخوردی سحرگه بزایی
الا ماه گردون! که سیاح چرخی Aپی من باشد دمی گر بپایی؟!
تو در چشم بعضی مقیلی و ساکن Aتو هر دیده را شیوه ای می نمایی

3346 گهی پرده سوزی، گهی پرده داری Aتو سر خزانی، تو جان بهاری

خزان و بهار از تو شد تلخ و شیرین Aتوی قهر و لطفش، بیا تا چه داری
بهاران بیاید، ببخشی سعادت Aخزان چون بیاید، سعادت بکاری
ز گلها که روید بهارت ز دلهاAبه پیش افکند گل سر، از شرمساری
کزین گل کز آن گل یکی لطف بودی Aنکردی یکی خار در باغ خاری
همه پادشاهان، شکاری بجویندAتوی که به جانت بجوید شکاری
شکاران به پشت گلوها کشیده Aکه جان بخش ما را، سزد جان سپاری
قراری گرفته، غم عشق در دل Aقرار غم الحق دهد بی قراری
چو تو معنی بی قراری بگویم Aبنه گوش یارانه بشنو که یاری

3347 گل سرخ دیدم شدم زعفرانی Aیکی لعل دیدم شدم زر کانی

دلم چون ستاره شبی در نظاره Aبه هر برج می شد به چرخ معانی
چو در برج عشاق پا درنهاد اوAسری کرد ماهی ز افلاک جانی
چو آن مه برآمد به چشمش درآمدAزمین درنگنجد از آن آسمانی
دلم پاره پاره بشد عشق باره Aکه هر پاره من دهد زو نشانی
چو از بامداد او سلامی بداد اوAمرا از سلامش ابد شد جوانی
چو بر روی من دید آثار مجنون Aز رحمت بیامد بر من نهانی
بگفت ای فلانی چرا تو چنانی Aچنین من از آنم که تو آن چنانی
چه سرها که داند چه درها فشاندAچه ملکی که راند کسی کش بخوانی
چه ماه و چه گردون چه برج و چه هامون Aهمه رمز آنست دریاب ار آنی
اگر شرح خواهی ببین شمس تبریزAچو او را ببینی تو او را بدانی