فهرست کتاب


دیوان شمس تبریزی «غزلیات»

مولانا جلال الدین محمد بلخی‏

3235 نه به بیداری بخواب این حور را گردیدمی Aچون تو کافر بودمی گرد تو می گردیدمی

ور باول روز زین حال آگهی بودی مراAدر تو دل کی بستمی ور بستمی ببریدمی
ور بخوبی چون گل روی تو بودی خوی توAای بسا گلها که من از باغ وصلت چیدمی
ور بدین رازی تو بودی عاشق من هر زمان Aبر دلت بخشودمی و بوسه ای بخشیدمی
ور تو بودی همچو من ثابت قسم در عاشقی Aبر سر همچون تو عاشق من دگر نگزیدمی
گرچه بر جور و جفای تو مرا قدرت بدی Aیا ز خلقم شرم بودی یا ز حق ترسیدمی
از رخ و لب گل شکر بسیار دارد حسن توAکاشکی بفروختی تا پاره ای بخریدمی
ناصحان گفتند یار بی وفا را ترک کن Aاین جفا کی دیدمی گر آن سخن بشنودمی
شمس گوید ماندمی من تا ابد همچون خضرAزاب حیوان لبش گر قطره ای نوشیدمی

3236 اگرت مراد باشد که نمیری و بمانی Aبرهان ز جهد خود راز جهان دون فانی

ز تن و ز جان و از دل بگذر مساز منزل Aکه شود مراد حاصل به مراد و کامرانی
تو ز کفر و دین گذر کن تو ز صلح و کین گذر کن Aز زمانه هین گذر کن چو ورای این زمانی
به جمال عشق الا ز وجود خویش لا شوAز خودی گزین تبرا به بقای جاودانی
بنگر که دانه در گل گل و برک و میوها شدAز سفول بر علا شد به فتوح آسمانی
چو تویی فقیر بینا چو دلت بپر به بالاAکه تو راست صد ولایت به جهان بی نشانی

3237 سوی باغ ما نظر کن بنگر بهار باری Aسوی یار ما گذر کن بنگر نگار باری

نرسی به باز پران پی سایه اش همی دوAبه شکارگاه غیب آ بنگر شکار باری
به نظاره و تماشا به سواحل آ و دریا -بستان ز اوج موجش در شاهوار باری
چو شکار گشت باید به کمند شاه اولی Aچو برهنه گشت باید به چنین قمار باری
بکشان تو لنگ لنگان ز بدن به عالم جان Aبنگر ترنج و ریحان گل و سبزه زار باری
هله چنگیان بالا ز برای سیم و کالاAبه سماع زهره ما بزنید تار باری
به میان این ظریفان به سماع این حریفان Aره بوسه گر نباشد برسد کنار باری
به چنین شراب ارزد ز خمار خسته بودن Aپی این قرار برگو دل بی قرار باری
ز سبو فغان برآمد که ز تف می شکستم Aهله ای قدح به پیش آ بستان عقار باری
پی خسروان شیرین هنر است شور کردن Aبه چنین حیات جان ها دل و جان سپار باری
به دکان عشق روزی ز قضا گذار کردم Aدل من رمید کلی ز دکان و کار باری
من از آن درج گذشتم که مرا تو چاره سازی Aدل و جان به باد دادم تو نگاه دار باری
هله بس کنم که شرحش به بیان او بگویدAهله مطرب معانی غزلی بیار باری