فهرست کتاب


دیوان شمس تبریزی «غزلیات»

مولانا جلال الدین محمد بلخی‏

2878 هله تا ظن نبری کز کف من بگریزی Aحیله کم کن نگذارم که به فن بگریزی

جان شیرین تو در قبضه و در دست من است Aتن بی جان چه کند گر تو ز تن بگریزی
گر همه زهرم با خوی منت باید ساخت Aپس تو پروانه نه ای گر ز لگن بگریزی
چون کدو بی خبری زین که گلویت بستم Aبستم و می کشمت چون ز رسن بگریزی
بلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنندAجغد و بوم و جعلی گر ز چمن بگریزی
چون گرفتار منی حیله میندیش آن به Aکه شوی مرده و در خلق حسن بگریزی
تو که قاف نه ای گر چو که از جا بروی Aتو زر صاف نه ای گر ز شکن بگریزی
جان مردان همه از جان تو بیزار شوندAچون مخنث اگر از خوب ختن بگریزی
تو چو نقشی نرهی از کف نقاش مکوش Aوثنی چون ز کف کلک و شمن بگریزی
من تو را ماه گرفتم هله خورشید تویی Aدر خسوفی گر از این برج و بدن بگریزی
تو ز دیوی نرهی گر ز سلیمان برمی Aوز غریبی نرهی چون ز وطن بگریزی
نه خمش کن که مرا با تو هزاران کار است Aخود سهیلت نهلد تا ز یمن بگریزی

2879 ننگ هر قافله در شش دره ابلیسی Aتو به هر نیت خود مسخره ابلیسی

از برای علف دیو تو قربان تنی Aبز دیوی تو مگر یا بره ابلیسی
سره مردا چه پشیمان شده ای گردن نه Aکه در این خوردن سیلی سره ابلیسی
شلغم پخته تو امید ببر زان تره زارAز آنک در خدمت نان چون تره ابلیسی
نان ببینی تو و حیزانه درافتی در روAعاشق نطفه دیو و نره ابلیسی
نیت روزه کنی توبره گوید کای خرAسر فروکن خر باتوبره ابلیسی
از حقیقت خبرت نیست که چون خواهد بودAتو بدان علم و هنر قوصره ابلیسی
در غم فربهی گوشت تو لاغر گشتی Aناله برداشته چون حنجره ابلیسی
کفر و ایمان چه می خور چو سگان قی می کن Aز آنک تو مومنه و کافره ابلیسی
تا دم مرگ و دم غرغره چون سرکه بدAترش و گنده تو چون غرغره ابلیسی
گرد آن دایره گرده و خوان پر چو مگس Aتا قیامت تو که از دایره ابلیسی

2880 به حق و حرمت آنک همگان را جانی Aقدحی پر کن از آنک صفتش می دانی

همه را زیر و زبر کن نه زبر مان و نه زیرAتا بدانند که امروز در این میدانی
آتش باده بزن در بنه شرم و حیاAدل مستان بگرفت از طرب پنهانی
وقت آن شد که دل رفته به ما بازآری Aعقل ها را چو کبوتربچگان پرانی
نکته می گویی در حلقه مستان خراب Aخوش بود گنج که درتابد در ویرانی
می جوشیده بر این سوختگان گردان کن Aپیش خامان بنه آن قلیه و آن بورانی
چه شدم من تو بگو هم که چه دانم شده ای Aکی بگوید لب تو حرف بدین آسانی