2701 مرا هر لحظه قربان است جانی Aتو را هر لحظه در بنده گمانی
دو چشم تو بیان حال من بس Aکه روشنتر از این نبود بیانی
جهان چون نی هزاران ناله داردAکه یک نی دید از شکرستانی
از آن شکرستان دیدم نشان هاAندیدم از تو شیرینتر نشانی
مثال عشق پیدایی و پنهان Aندیدم همچو تو پیدا نهانی
جهان جویای توست و جای آن هست Aمثل بشنو که جان به از جهانی
نه ای بر آسمان ای ماه لیکن Aشود هر جا که تابی آسمانی
2702 مگیر ای ساقی از مستان کرانی Aکه کم یابی گرانی بی گرانی
بیا ای سرو گلرخ سوی گلشن Aکه به از سرو نبود سایه بانی
چو نور از ناودان چشم ریزدAیقین بی بام نبود ناودانی
عجب آن بام بالای چه خانه ست Aمبارک جا مبارک خاندانی
که را بود این گمان که بازیابیم Aنشانی زین چنین فتنه نشانی
دلی که چون شفق غرقاب خون بودAپر از خورشید شد چون آسمانی
ز حرص این شکم پهلو تهی کن Aکه تا پهلو زنی با پهلوانی
عجب ننگت نمی آید برادرAز جانی کو بود محتاج نانی
که آب زندگانی گفت ما راAکه جز دکان نان داری دکانی