دلا چو بسته این خاکدان بر گذرانی - ازین خطیرم برون پر که مرغ عالم جانی
تو مرغ عالم قدسی ندیم مجلس انسی - دریغ باشد اگر تو درین خرابه بمانی
تو باز ذروه نازی نسیم حضرت رازی - قرارگاه چه سازی درین نشیمن فانی
به حال خود نظر کن برون بپر سفر کن - ز جنس عالم صورت به مرغزار معانی
براه کعبه وصلش به زیر هر بن خاری - هزار کشته شود قند داده جان به جوانی
چه خوش بود که به سویش بر آستانه کویش - برای دیدن رویش شبی به روز رسانی
مجو سعادت و دولت ازین جهان که نیابی - ز بندگیش طلب کن سعادت دو جهانی
بیاد بزم وصالش در آرزوی جمالش - فتاده بی خبر و مست از آن شراب که دانی
هزار خسته درین ره فرو شدند و ندیدند - ز بوی دوست نسیمی ز کوی دوست نشانی
حدیث ز هدرها کن که آن ره دگرانست - تو بندگی خدا کن بدان قدر که توانی
ز شمس مفخر آفاق جو سعادت و دولت - که اوست شمس معانی فزون ز شمس مکانی
هزار ساله رهست از تو تا مسلمانی - هزار سال دگر تا به حد انسانی
اگر تو سلسله عشق را بجنبانی - درون طاس فلک مهره را بغلطانی
اگر ز نقش و ز نقاش باشدت خبری - سمند فکر به بالای عرش بر رانی
بزرگواری نژادی به قدر اصل و نسب - ولی چه سود که تو قدر خود نمی دانی
نرفته ای تو بدین وادی طویل آسا - چو روز سیر در آید درو فرو مانی
بیا تو گوهر خود را درین عدم بشنو - که هیچ غصه نباشد بتر ز نادانی
چو عیسیی تو درین دیر و موسی اندر طور - نه طیلسان و نه ناقوس و نی چو رهبانی
چو صعوه در تک چاهی حریف یوز مشو - که شاهبازی و سیمرغ را سلیمانی
ز جام و ساغر وحدت اگر بنوشی می - چو خضر سر معانی ز لوح بر خوانی
ندیده صورت خود را در آینه روشن - معانیی که حقیقت بود کجا دانی
گشادی دیده باطن درین محیط ظهور - ببین تو در صدف آشکار لمعانی
بگوش جان بشنو نطق شمس تبریزی - سماع معرفت از عاشقان ربانی
ایا بعلم ثبات کرم تو را دعوی - یکی نجات و دوم صورت و سوم معنی
نجات صورت و معنی ز تست مشهوری - یکی به علم و دوم دانش و سوم تقوی
به علم و دانش و تقوی طلاق دادستی - یکی هوا و دوم شهوت و سوم دینی
هوا و شهوت و دنیا در آن جهان عوضش - یکی بقا و دوم جنت و سوم طوبی
لقا و جنت و طوبی همی ستان که تویی - یکی خلیل و دوم احمد و سوم عیسی
خلیل و احمد و عیسی نهاده نام تو را - یکی عزیز و دوم محیی و سوم عیسی
عزیز و یحیی و محیی تویی که از دم توست - یکی حیات و دوم قوت و سوم انهی
حیات و قوت انهی تو راست کز تو برند - یکی دعا و دوم حجت و سوم دعوی
دعا و حجت و دعوی معنیست که هست - یکی حدیث و دوم عصمت و سوم نحوی
حدیث و عصمت و نحوی ازین سه خیر بود - یکی دلیل و دوم آیت و سوم فتوی
دلیل و آیت و فتوی تو را رسد که تویی - یکی امام و دوم سرور و سوم مولی
امام و سرور و مولی صفت بیارم کرد - یکی هزار دوم صد یک و سوم عشری
هزار و صد یک و عشری چگونه شرح دهم - یکی خموش و دوم ساکت و سوم قرنی