یادی از مؤلف رضوان الله علیه
مرور و بررسی سرگذشت انسانها در مسیر تاریخ - بعنوان آیینه حقایق گذشته - آنگاه که با بصیرت و ژرف نگری همراه گردد، به بار آورنده و شکوفای نتایج گرانقدر و والایی است که برای مرور کننده نه تنها الفبای درک رموز موفقیت و شکستهایی است که در طی قرون و اعصار پدید آمده، بلکه با بازنگری گدشته و اخذ تجربه، حامل بهترین درس عبرت و گنجینه ای است که روشنگر مسیر حرکت آینده، برای تمامی جستجوگران راه فوز و صلاح و خوشبختی تواند بود.
در مسیر این بازنگری - اینک که فرصتی دست داد - برای شناخت یکی دیگر از انسانهای نخبه و برگزیده ای که از برکات و فیض الهی برخوردار گشته، اوراق تاریخ گذشته را ورق می زنیم تا باری دیگر از مرور آن توشه برگیریم و رمز ارزشمند این نمونه والا را بازشناسیم و راه زندگی را بیاموزیم تا در مسیر رستگاری و سعادت، روزگار بگذرانیم.
در این مقال، سخن از انسانی زاهد و باتقواست؛ مرور پیرامون زندگی و شخصیت انسانی خستگی ناپذیر، مهذب و آشنای عموم است؛ سخن از مرحوم محدث قمی است؛ سخن از صاحب مفاتیح است.
آن مرحوم ظاهراً در سال 1294 هجری قمری در خانواده ای اصیل و مذهبی در شهر مقدس قم دیده به دنیا گشود. او را عباس نام نهادند. سالهای ابتدای کودکی و نوجوانی را در کنار خانواده اش سپری نمود. مادرش بانویی پارسا و باخدا بود و مقید بود که حتی الامکان نوزاد خویش را در حال طهارت و با داشتن وضو شیر دهد. مرحوم محدث قمی خود نیز عمده موفقیتهای خویش را مرهون همان ویژگیها و پاکیها و قیود مادر می دانست.
پدرش نیز مرحوم کربلائی محمدرضا قمی فرزند ابوالقاسم از صلحا و اتقیا بود.(1) تا سال 1316 هجری قمری به تحصیل علم پرداخت و سطوح فقه و اصول را نزد گروهی از علما و فضلای شهر قم همچون آیة الله میرزا محمد ارباب و دیگران فرا گرفت و سپس در این سال به منظور تکمیل درس، روانه نجف اشرف شد و در حلقه درس علما و بزرگان آن عصر نجف حاضر گردید. فقه را در خدمت آیة الله سید محمد کاظم یزدی آموخت و در همان ایام ملازمت محضر پرفیض استاد بزرگوارش، عالم ربانی و محدث صمدانی مجسمه تقوا و فضیلت مرحوم حاج میرزا حسین نوری طبرسی را - که در سال یکهزار و سیصد و چهارده هجری از سامراء به نجف بازگشته بود - برگزید و همیشه همراه و در کنار وی بود.
معرفی او به این استاد فرزانه، توسط یکی از روحانیون همدوره اش مرحوم آقا شیخ علی قمی انجام گرفت.(2) با آنکه شاگردان شایسته دیگری همچون: شیخ آقا بزرگ تهرانی و آقا شیخ علی قمی در محضر آن محدث عالیمقام حضور می یافتند، رابطه مرحوم محدث قمی بیش از دو شاگرد دیگر بود. لذا بیشتر تحت تأثیر استاد گرانقدرش مرحوم حاجی نوری و ملکات فاضله و خصال برجسته و فضل و علم بسیار او و نیز شایستگی ذاتی و تلاش و کوشش مداوم خود، به مراحلی عالی از علم و عمل رسید. بیشتر اوقات خود را با آن مرحوم در بهره گیری از محضرش و استنساخ مؤلفات وی و مقابله و تصنیف بعضی مکتوبات او صرف نمود و براستی در کسب بسیاری از علوم و فضائل و ویژگیها وامدار آن استاد عالیقدر و عالم ربانی است.
در سال 1318 قمری به حج بیت الله الحرام مشرف و به زیارت قبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله موفق گردید. پس از انجام این فریضه الهی به ایران و قم مراجعت نموده پس از اندکی تأمل و زیارت مرقد حضرت معصومه (س) و دیدار پدر و مادر به نجف اشرف بازگشت و تا پایان زندگانی استاد به سال 1320 قمری از محضرش بهره برد. در اواخر عمر استاد، به افتخار دریافت اجازه(3) از او مفتخر شد و از علمایی همچون مرحوم سید حسن صدر صاحب تکملة أمل الامل و میرزا محمد ارباب صاحب الاربعین الحسینیه و دیگران نیز به دریافت اجازه موفق گردید. آشنایی و تحقیق و تتبع او در علم حدیث و نیز دقت و امانت در نقل آن به جایی رسید که لقب ثقة المحدثین برازنده او گردید و به عنوان محدثی مورد اعتماد و ثقه شناخته شد و هنوز هم فرزندان و بیت محترمش، بدین نام زنده و مفتخرند.
آن مرحوم تا سال 1322 قمری در نجف اشرف اقامت داشته در این سال به ایران بازگشت و در قم سکنی گزید. در آنجا به کارهای علمی خویش اشتغال ورزید و به بحث و تألیف همت گماشت.
هنگامی که آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به درخواست علمای قم جهت سر و سامان دادن به حوزه علمیه وارد قم شد، حاج شیخ عباس قمی یکی از معاونان و یاوران او بود که با دست و زبان او را تأیید می نمود و سهم بسزایی در این کار داشت.
در سال 1329 از قم برای دومین بار به حج بیت الله الحرام توفیق یافت. سه سال بعد یعنی در سال 1332 عازم مشهد مقدس شده مدت دوازده سال در آنجا مجاور گردید و به طبع و نشر بعضی از مؤلفات خود پرداخت و به تصنیف کتبی دیگر دست زد. در این ایام، نه تنها زمستانها بارها به زیارت عتبات عالیات ائمه عراق توفیق می یافت بلکه برای بار سوم با کشتی به سفر حج موفق شد که مدت شش ماه به طول انجامید. پس از این سفر بود که نام حاج شیخ عباس قمی زبانزد خاص و عام گردید.
در ایامی که به همدان مسافرت می نمود، با عالم ربانی آخوند ملا علی همدانی حشر و نشر داشت.
در سال 1341 قمری در مشهد درس اخلاق می داد و حدود هزار نفر از طلاب و علماء در مدرسه میرزا جعفر به درس او حاضر می شدند و هر درس قریب سه ساعت طول می کشید.
در دوران اقامتش در مشهد با عالم کامل و زاهد وارسته و متوسل واصل و نادره روزگار مرحوم آیة الله آقا میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه و نیز با عارف سالک و عالم ربانی مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله علیه آشنایی و صمیمیت خاصی داشت.
منابر او در مشهد از شهرت خاصی برخوردار بود و مستمعین با علاقه تمام و برای استفاده و بهره گیری از سخنان او پای منبرش جمع می شدند.
محدث قمی در اواخر عمر در سال 1352 ق از مشهد به نجف مسافرت نمود و تا پایان عمر در مجاورت بارگاه مولایش امیر مؤمنان علیه السلام رحل اقامت افکند. در طول دوران عمر به سوریه و لبنان و شهرهای آن همچون بعلبک و صور و نیز به هندوستان مسافرت نمود. در این مسافرتها با شخصیتهایی همچون مرحوم علامه سید عبدالحسین شرف الدین و مرحوم آیة الله سید محسن امین عاملی ملاقات و حشر و نشر داشت.
زهد و تقوا و تواضع و بی ریایی
مرحوم محدث قمی رضوان الله علیه همان گونه که از تعالیم عالیه السلام و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و روش ائمه طاهرین علیهم السلام آموخته بود - مجموعه ای از اخلاق نیکو و سجایای پسندیده را در خود داشت و تقوا و فضیلت از خصوصیات او بود. اخلاق و رفتار نیکوی او همه را جذب می نمود. مقید بود در مساجدی که متروک مانده نماز گزارد و همینکه وضع رونقی می گرفت و بانی تجدید بنا و تعمیر پیدا می شد دیگر در آنجا حاضر نمی گردید. در برابر فریبهای دنیوی مقاوم و از اسارت هوی و هوس رهیده بود. معتقد بود که در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب؛ لذا بودجه های مالی را که برای مخارجش پیشنهاد می شد رد کرده می فرمود:
نمی دانم فردای قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان علیه السلام را بدهم؟! گردنم نازک و بدنم ضعیف است؛ طاقت جواب خدا را در قیامت ندارم.(4)
از سهم امام علیه السلام استفاده نمی کرد و می گفت: من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم. فرش خانه اش گلیم بود و لباسش قبای کرباسی بسیار نظیف و معطر. در مجالس زیر دست همه می نشست. از خودستائی و غرور و گفتن خلاف واقع دوری می کرد و حاضر نبود از او تمجید کنند؛ می گفت: من خود می دانم که موجودی بی ارزش و حقیرم.
نمونه ای از فروتنی او از لابلای کلماتش در کتاب الفوائد الرضویه ذیل ترجمه خودش آمده است؛ آنجا که می نویسد:
... چون این کتاب شریف در بیان احوال علماء است، شایسته ندیدم که ترجمه خود را - که احقر و پست تر از آنم که در عداد ایشان باشم - در آن درج کنم...(5)
همدوره و همحجره اش، مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در طبقات أعلام الشیعه از ویژگی های اخلاقی او چنین یاد می کند:
شیخ عباس بن محمد رضا بن ابی القاسم قمی، دانشمند محدث و مورخ فاضل... او را انسانی کامل و مصداق دانشمندی فاضل دانستم. آراسته به صفاتی بود که او را محبوب می ساخت. اخلاقی ستوده داشت و از فروتنی خاصی برخوردار بود. سرشتی سالم و نفسی شریف داشت؛ به علاوه فضلی سرشار و تقوایی بسیار و پارسایی و زهد فراوان. مدتها به همنشینی او انس گرفتم و جانم با جان او در آمیخت...(6)
استاد محمود شهابی، از فضلای دانشگاه - که در مشهد از نزدیک به دیدار محدث قمی موفق شده و از محبتها و فضائل او بهره برده است - در مقدمه ای که بر کتاب الفوائد الرضویه نگاشته است، می نویسد:
... نویسنده این کتاب (الفوائد الرضویه)... در ایمان و خلوص و ورع آیتی بزرگ بوده... در یکی از ماههای رمضان با چند تن از رفقا از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان منت نهند با اصرار و ابرام این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستانهای آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز می افزود. هنوز به ده روز نرسیده بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد. یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من - که نزدیک ایشان بودم - گفتند: من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم. رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند. در موقع ملاقات و استفسار از علت ترک نماز جماعت گفتند: حقیقت این است که در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صدای اقتدا کنندگان که پشت سر من می گویند: یا الله! یا الله! ان الله مع الصابرین از محلی بسیار دور به گوش می رسید. این توجه - که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد - در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است. بنابراین من برای امامت اهلیت ندارم ...
استاد شهابی اینگونه ادامه می دهد:
مرحوم حاج شیخ عباس قمی بی اغراق و مبالغه خود چنان بود که برای دیگران می خواست و چنان عمل می کرد که به دیگران تعلیم می داد. سخنان و مواعظ او چون از دل خارج می شد و با عمل توأم می بود، ناگزیر بر دل می نشست و شنونده را به عمل وامی داشت. هر کس او را با آن حال صفا و خلوص می دید - عالم بود یا جاهل، عارف بود یا عامی، بازاری بود یا اداری، فقیر بود یا غنی - و سخنان سر تا پا حقیقت را از او می شنید بی اختیار انقلابی در حال وی پدید می آمد و تحت تأثیر بیانات صادقانه و نصایح مشفقانه او واقع می شد و به فکر اصلاح حال خویش می افتاد...(7)