صفحه اصلی
کتابخانه
حدیث ولایت
نرم افزار
نظرات
جستجو
سخن روز
دیگر سایت ها
مرکز اطلاع رسانی غدیر
فهرست کتاب
مقدمة المؤلف
ترجمه مقدمه مؤلف :
مقدمه مترجم
گرد آوری حدیث
جلوگیری از نگاشتن حدیث
شیعه و حدیث و کتاب
پدر صدوق
ولادت صدوق
محیط تربیتی صدوق
اساتید شیخ صدوق
مؤلفات شیخ صدوق ره
وفات و محل دفن شیخ
باب الواحد
(باب «یک)»
معنای یکتائی خداوند
گذشت از یک کار بخواطر یک وعده
یک نوع ستم
یک رشته از علاقه بدین
خصلة واحدة بخمس خصال
پنج پاداش بیک کار
پاداشی بکاری
خصلة بخصلة
یک خوی نجات بخش
خصلة منجیة
برترین قسمت دین
خصلة هی أفضل الدین
شایسته ترین پیوست میان خصلتی با خصلت دیگر
ما جمع شیء إلی شیء أفضل من خصلة إلی خصلة
شرافت دنیا و آخرت در یک خصلت است
خصلة فیها شرف الدنیا و الآخرة
دانشمندتر از همه کسی است که خصلتی را بر خصلتی دیگر بیفزاید
أعلم الناس من جمع خصلة إلی خصلة
یک چیز حقیقت نیک بختی است و یک چیز حقیقت بدبختی
حقیقة السعادة واحدة و حقیقة الشقاء واحدة
پاداش و کیفر مردم در یک چیز است
یثاب الناس أو یعاقبون بخصلة
برترین جهاد یک چیز است
خصلة هی أفضل الجهاد
سخت ترین چیزی که خودداری از آن بیک چیز است
أشد الأشیاء خصلة لا تتقی إلا بترک خصلة
کاری که مؤمن را آبرو دهد و کاری که عزتش بخشد
شرف المؤمن فی خصلة و عزه فی خصلة
کلید همه بدیها یک خصلت است
مفتاح کل شر خصلة
نمونهای از عدالت
خصلة من العدل
صاحب یک صفت لیاقت قضاوت در اجتماع را دارد
خصلة من فعلها رضی بها حکما
کمترین حق مؤمن بر برادرش یک خصلت است
أدنی حق المؤمن علی أخیه خصلة
یک وسیله تقرب بخدای عزّ و جلّ
التقرب إلی الله عز و جل بخصلة
سختترین آزمایش خدا بندگان را با یک خصلت است
ما بلا الله العباد بشیء أشد علیهم من خصلة
میوه نهال نیکوکاری
ثمرة المعروف خصلة
یک خو ایمان را استوار و خوی دیگر از دلش بیرون کند
خصلة تثبت الإیمان فی العبد و خصلة تخرجه منه
یک رفتار شکوه مؤمن را میبرد
خصلة تذهب ببهاء المؤمن
تضمین بینیازی با انجام یک کار
مضمون لمن عمل خصلة أن لا یفتقر
جوانمردی خاندان پیمبر
مروءة أهل البیت ع خصلة
نمونهای از جوانمردی
خصلة من المروءة
کاری که از ثروتمند خوش آیند نیست
خصلة مکروهة للرجل السری
کاری که خداوند آن را دوست میدارد و کاری که دشمنش میدارد
خصلة یحبها الله و خصلة یبغضها عز و جل
هر کس دارای یک خصلت باشد سپاسگزاری نکرده است
خصلة من احتملها لم یشکر النعمة
کسی که برای یک خصلت خشمگین نگردد از یک خصلت نیز سپاسگزار نخواهد بود
من لم تغضبه خصلة لم یشکر خصلة
نمونهای از فروتنی
خصلة من التواضع
صفتی که نزدیک بکفر است و صفتی که نزدیک است از تقدیر جلوگیری کند
کاری که پیشینیان را نابود ساخت
کل ذنب یکفره القتل فی سبیل الله عز و جل إلا خصلة فإنها لا یکفرها إلا إحدی ثلاث خصال
کشته شدن در راه خدا کفاره همه گناهان است مگر یک چیز که کفارهاش فقط یکی از سه چیز است
هدیهای که خداوند فقط بر محمد و امتش فرستاد نه بر امتهای پیشین
إن الله تبارک و تعالی أهدی إلی محمد ص و إلی أمته هدیة لم یهدها إلی أحد من الأمم
هر که بافزایش خیر خانهاش علاقمند است چون بر غذا می نشیند باید یک کار انجام دهد
من أحب أن یکثر خیر بیته فلیفعل خصلة عند حضور طعامه
إن الله تبارک و تعالی إذا أحب عبدا نظر إلیه فإذا نظر إلیه أتحفه من ثلاثة بواحدة
خدای تعالی چون بندهای را دوست بدارد توجه خاصی باو فرماید و چون توجه فرماید یکی از سه چیز باو تحفه دهد
القیامة عرس المتقین
روز قیامت شب وصال متقین است
کاری که بخاطر آن مرگ ناخوش آید
کاری که بضدش شبیه است
خصلة تشبه ضدها
شرار الناس الذین یکرمون مخافة خصلة فیهم
بدترین مردم کسانی هستند که از ترس یک چیز بآنان احترام بشود
زهد در دنیا یک چیز بیش نیست و سپاس هر نعمتی یکی بیش نه
خصلة هی الزهد فی الدنیا و خصلة هی شکر کل نعمة
هیچ چیز از زبان سزاوارتر نیست که زندانش بطول انجامد
ما شیء أحق بطول السجن من اللسان
هر کس آرزوی دراز کند بد کردار میشود
من أطال أمله ساء عمله
مرد مسلمان تا خاموش است نیکوکار نوشته میشود
لا یزال الرجل المسلم یکتب محسنا ما دام ساکتا
هر کس یک کار انجام دهد خداوند او را از وحشت روز قیامت در اماندارد
خصلة من فعلها آمنه الله عز و جل من فزع یوم القیامة
یک چیز در پیکر عقل بجای سر او است
رأس العقل خصلة
پرهیزکارتر و عابدتر و زاهدتر و کوشاترین مردم
أورع الناس و أعبد الناس و أزهد الناس و أشد الناس اجتهادا
توبه پشیمانی است و بس
کفی بالندم توبة
آنکه بیش از خوراک خویش از دنیا برگیرد
من أصاب من الدنیا فوق قوته
یک وصیت قابل توجه
الوصیة بخصلة
اثر منفی یک صفت و اثر مثبت صفت دیگر
خصلة نافیة و خصلة مثبتة
صفتی بر اهل دنیا سنگین است و صفت دیگر سبک
خصلة ثقلت علی أهل الدنیا و خصلة خفت علیهم
شخصیت و بزرگواری و عمل و پرستش، هر یک بچیزی بستگی کامل دارد
لا حسب إلا بخصلة و لا کرم إلا بخصلة و لا عمل إلا بخصلة و لا عبادة إلا بخصلة
یک کار و چهار فائده
خصلة تنفع فی أربعة أشیاء
خدا که بندهای را دوست بدارد ببلای بزرگ گرفتارش کند
إذا أحب الله عز و جل عبدا ابتلاه بعظیم البلاء
کاری که شخص را مبتلا به بواسیر کند
خصلة تورث الباسور
دستی که انگشتر آهن بانگشت دارد پاکیزه نگردد
ما طهرت کف فیها خاتم من حدید
هر که پیش از سلام دادن شروع بسخن کند جوابش ندهید
من بدأ بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه
کاری که هر کس انجام دهد یا برایش انجام دهند از دین محمد بیرون است
خصلة من فعلها أو فعلت له برئ من دین محمد ص
از مثلهای پیغمبران بجز یک کلمه باقی نمانده است
ما بقی من أمثال الأنبیاء إلا کلمة
چون خدا در باره بندهاش نیکی بخواهد هر چه زودتر در دنیا مجازاتش فرماید و اگر اراده بدی فرماید کیفرش را بتأخیر اندازد
إذا أراد الله تبارک و تعالی بعبد خیرا عجل عقوبته فی الدنیا و إذا أراد به سوءا أخر عقوبته
شکیبائی بر دشمنان نعمت
الصبر علی أعداء النعم
(پیغمبر و علی بن ابی طالب از میوه یک درختند)
خلق النبی ص و علی بن أبی طالب ع من شجرة واحدة
(یک سپاسگزاری برای هر نعمت)
شکر کل نعمة خصلة
(دین یعنی محبت)
الدین هو الحب
(چون مؤمن با مؤمن دیگر مصافحه کند بدون گناه از یک دیگر جدا شوند)
المؤمن إذا صافح المؤمن تفرقا عن غیر ذنب
(مایه حیات قلب)
خصلة تحیی القلوب
(کاری که دستورات حجتهای الهی را احیاء میکند)
خصلة فیها حیاة لأمر حجج الله عز و جل
(از برای چشم، روشنائی بخشتر از یک چیز خدا نیافریده است)
ما خلق الله عز و جل شیئا أقر للعین من خصلة
(نه دهم دین در یک کار)
تسعة أعشار الدین فی خصلة
(آنکه بقضای الهی خوشنود است و آنکه از آن دلتنگ است)
من رضی القضاء و من سخطه
(شتران سرخ موی را در برابر یک حال نباید دوست داشت)
خصلة لا یتحبب بها حمر النعم
(یک کار روزی افزا)
خصلة تزید فی الرزق
(گناه نابخشودنی)
خصلة من الذنوب التی لا تغفر
(کاری که خود نفاق آرد و دنبالهاش تنگدستی)
خصلة تورث النفاق و تعقب الفقر
(اولین تحفه مؤمن)
أول ما یتحف به المؤمن خصلة
(بندهای که با نداشتن عمل صالح بیک کار آمرزیده شود)
یغفر لعبد یوم القیامة لیست له حسنة بخصلة
(سرآمد گناهان)
رأس کل خطیئة خصلة
(منظره زشت بندهای که با رسوائی داخل بهشت میشود)
ما أقبح بالرجل أن یدخل الجنة و هو مهتوک الستر
(کاری که صاحبش مستوجب رحمت خدا است)
خصلة من فعلها استوجب رحمة الله عز و جل
(کاری که خیر و برکت خانه را افزاید)
خصلة من فعلها کثر خیر بیته
(در باره کسی که تندرستیاش نمایانتر است تا بیماریاش و خود را بچیزی معالجه کند و بمیرد)
فی من ظهرت صحته علی سقمه فیعالج بشیء فمات
(مؤمن یک کار نکند)
المؤمن مشغول عن خصلة
(هیچ چیز مانند یک خوی ایمان را پایمال نکند)
ما محق الإیمان محق خصلة شیء
(خوشبخت آنکه تا زنده است جانشین لایق پس از خود را به بیند)
سعد امرؤ لم یمت حتی یری خلفه من بعده
(احترام مؤمن بیش از کعبه است)
المؤمن أعظم حرمة من الکعبة
(مؤمن را همین یاری خدا بس که به بیند دشمنش بگناه آلوده است)
حسب المؤمن من الله نصرة أن یری عدوه یعمل بمعاصی الله عز و جل
(هدیه، کینه را از دل میزداید)
الهدیة تذهب بالضغائن
(خوشا بحال بنده گم نام)
طوبی لعبد نومة
(مایه نیازمندی روز قیامت)
خصلة تدع الرجل فقیرا یوم القیامة
(سرشناسان اهل بهشت یک صنفاند)
عرفاء أهل الجنة صنف
(رسول خدا یک بار یک بار وضو میساخت)
توضأ رسول الله ص مرة مرة
(بهترین خوی)
أحسن الحسن خصلة
(پیغمبر دعای خود را بیک منظور ذخیره کرد)
ترک النبی ص دعوته لخصلة
(بهترین عبادت یک خصلت است و نیکوترین آئین یکی)
أفضل العبادة خصلة و أفضل الدین خصلة
(چیزی که خود، فراوان و عاملش کم است)
شیء هو کثیر و فاعله قلیل
(نیمی از دین)
خصلة هی نصف الدین
(بهترین صفت مرد مسلمان)
أفضل ما أعطی المسلم خصلة
(پیغمبر و علی از یک نور آفریده شدهاند)
خلق النبی و علی بن أبی طالب ع من نور واحد
(شایستگی بنده در شایستگی یک عضو از بدن او است)
صلاح العبد فی صلاح شیء من جسده
(مردی با یک خوی بهشتی شد)
دخل الرجل الجنة بخصلة
(کسی که به دو فائده دلخوش دارد یک کار انجام دهد)
من سره خصلتان فلیستعمل خصلة
(رسول خدا در نمازش یک سلام میداد)
کان رسول الله ص یسلم تسلیمة واحدة
باب الاثنین
(باب دوگانه)
(خدای یکتا را بدو چیز باید شناخت)
معرفة التوحید بخصلتین
(پیغمبر فرمود: در دو کار دوست ندارم که هیچ کس با من شرکت کند)
قال النبی ص خلتان لا أحب أن یشارکنی فیهما أحد
(دو غریب را نگهداری کنید)
غریبتان فاحتملوهما
(فقط آنچه از پس و پیش بیرون میآید وضو را میشکند)
لا ینقض الوضوء إلا ما خرج من الطرفین
(دو نعمت پنهان)
عمتان مکفورتان
(وسیله آزمایش بیشتر مردم)
خصلتان کثیر من الناس مفتون فیهما
(بهترین عبادت، خاموشی و رفتن بخانه خدا است)
ما عبد الله عز و جل بشیء أفضل من الصمت و المشی إلی بیته
(فقط دو نفر را امر بمعروف باید کرد)
یؤمر بالمعروف رجلان
(دو بال کفر)
للکفر جناحان
(خدای تعالی مردم روی زمین را بدو قسمت تقسیم فرموده است)
قسم الله تبارک و تعالی أهل الأرض قسمین
(صلاح و فساد امت وابسته بصلاح و فساد دو صنف است)
صنفان من هذه الأمة إذا صلحا صلحت الأمة و إذا فسدا فسدت الأمة
(در مورد دو ناتوان از خدا بپرهیزید)
اتقوا الله فی الضعیفین
(پاداش کسی که از دو دختر یا دو خواهر یا دو عمه یا دو خاله سرپرستی کند)
ثواب من عال ابنتین أو أختین أو عمتین أو خالتین
(دو نفر بوی بهشت را نمییابند)
لا یجد ریح الجنة رجلان
(در باره شخص دو رو)
ما جاء فی ذی وجهین
(مردم دو قسمند از یکی دیگران در راحت و دیگری خود در استراحت است)
الناس اثنان واحد أراح و آخر استراح
(مردم دو قسمند: دانشمند و دانش آموز)
الناس اثنان عالم و متعلم
(دو صفت یکی موجب فراموشی گناه است و دیگری مایه قساوت قلب)
خصلتان إحداهما تنسی الذنوب و الأخری تقسی القلوب
(دو چیز امان از جذام است)
خصلتان أمان من الجذام
(گرفتاری دو کار بزرگ)
الشغل بالعظیمتین
(دنیا دو کلمه است و دو درهم)
الدنیا کلمتان و درهمان
(مرد تا دارای دو خصلت نباشد فقیه نگردد)
لا یکون الرجل فقیها حتی یکون فیه خصلتان
(خیر زندگی فقط دو نفر راست)
لا خیر فی العیش إلا لرجلین
(خیر دنیا را فقط دو کس دارد)
لا خیر فی الدنیا إلا لأحد رجلین
(دانش بر دو نوع است)
العلم علمان
(دو کار شگفت آور: خوردن روزی خداوند و ادعای خدائی)
خصلتان عجیبتان أکل رزق الله و ادعاء الربوبیة دون الله عز و جل
(امر بمعروف و نهی از منکر دو آفریده خدای عزّ و جلّ هستند)
الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر خلقان من خلق الله عز و جل
(بیشتر عبادت ابی ذر دو چیز بود)
کان أکثر عبادة أبی ذر رحمه الله خصلتین
(زنی که در دنیا دو شوهر دیده است در بهشت همسر کدام یک خواهد بود؟
المرأة یکون لها زوجان من أهل الجنة لأیهما تکون فی الجنة
(دو دشمن در باره خدا دشمنی با یک دیگر ورزیدند)
خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ
(بخشندگی بدو معنی است)
الجواد علی وجهین
(پول طلا و نقره هر دو کشندهاند)
الدینار و الدرهم مهلکان
(طلا و نقره دو سنگاند که مسخ شدهاند)
الذهب و الفضة حجران ممسوخان
(پناهندگی از دو صفت)
التعوذ من خصلتین
(دو صفت شیعه)
فی الشیعة خصلتان
(دو شادی از برای روزه دار است)
للصائم فرحتان
(در باره دو سوداگر راستگو و نیکوکار و یا دروغگو و خائن)
ما جاء فی التاجرین إذا صدقا و برا و إذا کذبا و خانا
(دو چیز هر صبح و عصر خیر میدهند)
شیئان یروحان بخیر و یغدوان بخیر
(دو معامله ناپسند)
بیعان مکروهان
(دو دعا برای جنس خوب و دو دعا برای متاع بد)
فی الجید دعوتان و فی الردیء دعوتان
(هر که نصیحت خدای را بپذیرد دو پاداش دارد)
من ناصح الله عز و جل أعطی خصلتین
(دو صفت علامت مؤمن واقعی است)
من کان فیه خصلتان فهو مؤمن حقا
(صاحب دو صفت قابل معاشرت است و بدون آن باید دوری کرد، دوری، دوری،)
خصلتان من کانتا فیه و إلا فاعزب ثم اعزب ثم اعزب
(هر یک از دو چیز جلوتر افتاد عده طلاق تمام میشود)
أمران أیهما سبق إلی المطلقة المسترابة بانت به
(دو وسیله تقرب)
التقرب إلی الله عز و جل بخصلتین
دو چیز تنگدستی را برمیدارد و عمر را دراز میکند و از مرگ بد صاحبش را جلوگیری میکند
خصلتان ینفیان الفقر و یزیدان فی العمر و یدفعان عن فاعلهما سبعین میتة سوء
(دو قسم رفتار)
السنة سنتان
(احسان فقط کسی را سزا است که صاحب دو خصلت باشد)
لا تصلح الصنیعة إلا عند ذی خصلتین
(رفاقت برادرانه بر دو گونه است)
الإخوان صنفان
(مردم بر دو نوعاند)
الناس رجلان
(دو امیری که بحقیقت امیر نیستند)
أمیران و لیسا بأمیرین
(مردم با دو چیز نمازشان را باطل میکنند)
شیئان یفسد الناس بهما صلاتهم
(شیطان دو صفت را بنوح تذکر داد)
خصلتان ذکرهما إبلیس لنوح ع
(از دو چیز باید بیش از هر چیز بر مردم ترسید)
أخوف ما یخاف علی الناس خصلتان
(از دو چیز جلوگیری شده است)
النهی عن خصلتین
(دو قسم آب دعوت نوح را نپذیرفتند)
ماءان لم یجیبا نوحا لما دعا المیاه
(ایمان گفتار است با کردار)
الإیمان قول و عمل
(دو گرسنهای که سیر نمیشوند)
منهومان لا یشبعان
(دو چیز از آثار ایمان واقعی است)
خصلتان من حقیقة الإیمان
(جوانمردی بر دو گونه است)
المروءة مروءتان
(دو خصلت از اقسام ستم است)
خصلتان من الجفاء
(دو چیز جلب روزی میکند)
خصلتان مجلبتان للرزق
(حد متوسط دو مکروه میزان نفقه واجب است)
تجب النفقة علی العیال بین المکروهین
(دو رفتار بعوض دو رفتار)
خصلتان بخصلتین
(حیاء بر دو قسم است)
الحیاء علی وجهین
(آنچه پدر را عاق فرزند میکند)
ما یلزم الوالدین من عقوق الولد
(در بیان فرمایش رسول خدا که من فرزند دو ذبیحم)
قول النبی ص أنا ابن الذبیحین
(دو چیز بر پا هستند و دو چیز روانند و دو چیز بر خلاف هماند و دو چیز دشمن هماند)
شیئان قائمان و شیئان جاریان و شیئان مختلفان و شیئان متباغضان
(پاداش آنکه دو مرتبه بحج برود)
ثواب من حج حجتین
(حق گوئی در دو حال)
قول الحق فی حالین
(کشته شدن بر دو قسم است و جنگیدن بر دو قسم)
القتل قتلان و القتال قتالان
(صاحب دو صفت را خداوند از آسمان و مردم از زمین دوست دارند)
خصلتان من فعلهما أحبه الله عز و جل من السماء و أحبه الناس من الأرض
(رسول خدا را دو انگشتر بود)
کان لرسول الله ص خاتمان
(تحفه روزه دار)
تحفة الصائم شیئان
(دو علامت رستاخیز)
تقوم الساعة عند ظهور علامتین
(صدقه بر سادات روا نبود جز در دو مورد)
لا تحل الصدقة لبنی هاشم إلا فی وجهین
(مردم فرو مایه را دو کار است)
خصلتان من فعلهما فهو سفلة
(دو گناه یکی از دیگری سختتر)
ذنبان أحدهما أشد من الآخر
(دندان را با سعد شستن دو اثر دارد)
اتخاذ السعد فی الأسنان یورث خصلتین
(اشنان خوردن دو خاصیت دارد)
أکل الأشنان یورث خصلتین
(دو طایفه از شفاعت پیغمبر محروماند)
رجلان لا تنالهما شفاعة النبی ص
(با دو چیز خلال کردن جذام میآورد)
خلالان یهیجان عرق الجذام
(دنیا و آخرت مانند دو کفه ترازو است)
الدنیا و الآخرة ککفتی المیزان
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ
(دو دریا بهم برخوردند و بهم در نیامیختند)
(پیغمبر در میان امت دو چیز از خود بیادگار گذاشت)
ترک النبی ص فی أمته أمرین
(پرسش در باره ثقلین در روز قیامت)
السؤال عن الثقلین یوم القیامة
(حسن و حسین دو تعویذ داشتند)
کان علی الحسن و الحسین ع تعویذان
(دو راهپیما)
اللیل و النهار مطیتان
(خدای عز و جل بدو نفر دو بال داده است که با فرشتگان بهشتی در پروازند
رجلان جعل الله عز و جل لکل واحد منهما جناحین یطیر بهما مع الملائکة فی الجنة
(دو چیز مردم را گمراه کرد)
اثنان أهلکا الناس
(فرمایش امیر المؤمنین: که پشت مرا دو نفر شکست)
قول أمیر المؤمنین ع قطع ظهری رجلان
(شخص حریص از دو خصلت محروم است و بدو خصلت پای بند)
حرم الحریص خصلتین و لزمته خصلتان
(رسول خدا دو نماز را ترک نکرد)
صلاتان لم یترکهما رسول الله ص
صنفان لا نصیب لهما فی الإسلام
(دو صنف را از اسلام بهرهای نیست)
معاداة الرجال لا یخلو صاحبها من خصلتین
(با مردم دشمنیورزیدن یکی از دو خصلت را در بر دارد)
(آدمیزاده هر چه پیرتر شود دو صفت او جوانتر میشود)
یهرم ابن آدم و یشب منه اثنان
خصلتان تورث کل واحدة منهما خصلتین
(دو صفت است که هر یک دو اثر دارد)
(آدمیزاده دو صفت را خوش ندارد)
خصلتان یکرههما ابن آدم
(رسول خدا در دو مورد سکوتی داشت)
کان لرسول الله ص سکتتان
(در هیچ مسلمانی دو خوی با هم جمع نشود)
خصلتان لا یجتمعان فی مسلم
خصلتان لا یجتمعان فی قلب عبد
(در دل هیچ بندهای دو خوی با هم جمع نگردد)
(رشگ در دو مورد)
لا حسد إلا فی اثنتین
(پیغمبر عقیل را از دو جهت دوست داشت)
علة محبة النبی ص لعقیل بن أبی طالب حبین
(دو چیز که رسول خدا را مسرور نمود)
أمران سر بهما النبی
(پیغمبر (ص) بهر یک از حسن و حسین دو صفت بارث بخشید)
نحل النبی ص الحسن ع و الحسین خصلتین
لا سمر بعد العشاء الآخرة إلا لأحد رجلین
(بجز دو کس نباید کسی پس از نماز عشا بیدار بماند)
امت اسلامی بدو چیز بیشتر از هر چیز بآتش میروند و بدو چیز بیشتر به بهشت
أکثر ما یدخل به الأمة النار شیئان و أکثر ما یدخل به الجنة شیئان
(خدای عز و جل دو ترس و دو آسودگی خواطر را به بندهاش یک جا ندهد)
لا یجمع الله عز و جل علی عبده خوفین و لا أمنین
امّت اسلامی را در اول دو چیز باعث صلاح بود و در آخر دو چیز موجب هلاکتش خواهد گشت
صلاح أول هذه الأمة بخصلتین و هلاک آخرها بخصلتین
(باب خصلتهای سهگانه)
باب الثلاثة
ثلاثة یدخلهم الله الجنة بغیر حساب و ثلاثة یدخلهم الله النار بغیر حساب
(سه طایفه را خداوند بدون رسیدگی بحسابشان به بهشت میبرد و سه طایفه دیگر را بدون حساب به دوزخ)
(خداوند مؤمن را در مورد سه چیز بازخواست نمیکند)
ثلاثة أشیاء لا یحاسب الله عز و جل علیهما المؤمن
(هر کس سه صفت و یا یکی از آن سه را داشته باشد در سایه عرش الهی خواهد بود)
ثلاث خصال من کن فیه أو واحدة منهن کان فی ظل عرش الله عز و جل
(سه کس روز قیامت از همه کس بخدا نزدیکتراند)
ثلاثة أقرب الخلق إلی الله عز و جل یوم القیامة
(بهنگام پیدایش سه چیز دعا مستجاب میشود)
عند وجود ثلاثة أشیاء إجابة الدعاء
(تا سه خصلت در کسی نباشد مؤمن نیست)
لا یکون المؤمن مؤمنا حتی یکون فیه ثلاث خصال
(سه صفت در مؤمن دیده نمیشود)
ثلاث خصال لا تکون فی المؤمن
(پیغمبر سه دعا کرد که دو دعا مستجاب گردید و یکی مستجاب نشد)
سأل النبی ص ربه عز و جل ثلاث خصال فأعطاه اثنتین و منعه واحدة
(سه چیز موجب بالا رفتن درجه است و سه چیز باعث کفاره گناه و سه چیز کشنده و سه چیز نجات بخشاند)
ثلاث درجات و ثلاث کفارات و ثلاث موبقات و ثلاث منجیات
(پاداش سه صفت همسری با حور العین است)
ثلاث من کن فیه زوجه الله من الحور العین
(سه طایفهاند که اگر ستم بر آنان نکنی آنان بر تو ستم خواهند کرد)
ثلاثة إن لم تظلمهم ظلموک
(سه کس نمیتواند حق خود را از سه کس بستاند)
ثلاثة لا ینتصفون من ثلاثة
(بنده همواره با سه چیز روبرو است)
ثلاث خصال العبد بینهن
(سه کس سزاوار دلسوزی هستند)
ثلاثة حق لهم أن یرحموا
(سه کس را خدای عز و جل دشمن میدارد)
ثلاثة یبغضهم الله عز و جل
(در سه مورد دروغ گفتن زیبا است، و در سه مورد راست گفتن زشت است و همنشینی با سه کس دل را میمیراند)
ثلاث یحسن فیهن الکذب و ثلاث یقبح فیهن الصدق و ثلاثة مجالستهم تمیت القلب
(سه چیز به پاداش سه چیز)
ثلاث بثلاث
(سه چیز بسزای یکی)
واحدة بثلاث
(سه چیز نشانه پیری است)
علامات الکبر ثلاث
(سه چیز مخصوص پیغمبران است و فرزندان و پیروانشان)
ثلاث خصال خص بها الأنبیاء ع و أولادهم و أتباعهم
(دشمنی خدای تبارک و تعالی در سه چیز است)
ثلاث خصال فیهن المقت من الله تبارک و تعالی
(هدیه بر سه قسم است)
الهدیة علی ثلاثة وجوه
(سه خصلت است که پیغمبر و کمتر از او از آنها خالی نیست)
ثلاث خصال لم یعر منها نبی فمن دونه
(ریشههای کفر سه چیز است)
أصول الکفر ثلاثة
(وام بر سه قسم است)
الدین علی ثلاثة وجوه
وجوه الاستئذان ثلاثة
(اذن دخول سه بار است)
(بر سه کس نباید سلام کرد)
ثلاثة لا یسلمون
(بهترین مردم سه طایفهاند)
خیر الناس ثلاثة
(سه چیز است که یکی نمودار ثروت است و دیگری نمودار زیبائی و سومی دشمن را خوار گرداند)
ثلاث خصال خصلة منها تظهر الغنی و خصلة تظهر الجمال و خصلة تکبت الأعداء
(سه چیز از روش پیمبران است)
ثلاث من سنن المرسلین
(سه چیز چشم را روشن میسازد)
ثلاثة یجلین البصر
(صفات نیکو سه است)
الخصال الجمیلة ثلاث
(زیاده روی در سه چیز است)
السرف فی ثلاث
(سه کس را رسول خدا لعن فرمود)
لعن رسول الله ص ثلاثة
(مقامی در بهشت است که جز سه کس بآن نمیرسد)
فی الجنة درجة لا ینالها إلا ثلاثة
(از سه کس قلم تکلیف برداشته شده است)
رفع القلم عن ثلاثة
(داستان آن سه کس که به لات و عزی سوگند یاد کرده بودند که رسول خدا را بکشند و علی (ع) در برابر آنان برخاست)
فی البر بالإخوان و السعی فی حوائجهم ثلاث خصال
(نیکی در حق برادران دینی و کوشش در انجام احتیاجات آنان سه نتیجه دارد)
النهی عن التغوط فی ثلاثة مواضع
(در هر جا نباید برای تخلی نشست)
فی استقبال الشمس ثلاث خصال ردیة
(رو بآفتاب بودن سه خاصیت بد دارد)
للمسرف ثلاث علامات
(سه چیز نشان شخص اسراف کار است)
(روز قیامت بجز سه چشم همه دیدهها گریان است)
کل عین باکیة یوم القیامة إلا ثلاث أعین
(همه خیر در سه چیز فراهم آمده است)
جمع الخیر کله فی ثلاث خصال
(بر پشت چهار پا نباید سه نفر ردیف سوار شوند)
النهی عن ارتداف ثلاثة نفر علی الدابة
(رفقای مسافر بیمار باید سه روز از حرکت خودداری کنند)
حق المسافر أن یقیم علیه أصحابه إذا مرض ثلاثا
(کفش سیاه سه اثر بد دارد و کفش زرد سه اثر پسندیده)
فی النعل السوداء ثلاث خصال ردیة و فی الصفراء ثلاث خصال محمودة
(از کلاغ سه چیز را بیاموزید)
تعلموا من الغراب ثلاث خصال
(سه چیز با سه چیز همراه است)
ثلاثة تکون مع ثلاثة
(فال بد در سه چیز است)
الشؤم فی ثلاثة
(کسانی که تذکرات حق را فراموش کردند سه طایفه بودند)
الذین نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ ثلاثة أصناف
(سه کس در پناه خدای عز و جل باشند تا هنگامی که خداوند از حساب مردم فارغ شود)
ثلاثة فی حرز الله عز و جل إلی أن یفرغ الله من الحساب
(آن را که سه چیز نصیب گشته از سه چیز بینصیب نمانده است)
من أعطی ثلاثة لم یحرم ثلاثة
(مشورت با سه کس قدغن است)
النهی عن مشاورة ثلاثة
قسم العقل علی ثلاثة أجزاء
(خرد بر سه جزء تقسیم شده است)
(در انتخاب یکی از سه خصلت بآدم اختیار داده شد)
خیر آدم ع من ثلاث خصال واحدة
(میزان سنجش عقل مرد سه چیز است)
یعتبر عقل الرجل فی ثلاث
(شیعه بر سه قسم است)
الشیعة ثلاث
(شیعه در سه چیز آزمایش میشود)
امتحان الشیعة عند ثلاث
(سه خصلت در هر کس باشد براستی ایمان خود را کامل کرده است)
ثلاث خصال من کن فیه فقد استکمل الإیمان
ثلاثة لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ عز و جل یَوْمَ الْقِیامَةِ ... وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ ... وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ
(خداوند عز و جل در روز قیامت با سه کس سخن نگوید و نگاهشان نکند و لیاقتشان نبخشد و به شکنجه دردناکی گرفتار خواهند بود)
(مردم در سه جا از همه جاها بیشتر در وحشتند)
أوحش ما یکون الخلق فی ثلاثة مواطن
(سه کس شریک ظلمند)
الشرکاء فی الظلم ثلاثة
(سخن چین سه نفر را قاتل است)
الساعی قاتل ثلاثة
(مؤمن سه مسکن دارد: زندان و پناهگاه و اقامتگاه و کافر را نیز سه مسکن است.)
للمؤمن ثلاثة مساکن سجن و حصن و مأوی و للکافر ثلاثة مساکن
(خدای را سه روز است)
أیام الله عز و جل ثلاثة
(سه کس در روز قیامت شکنجه خواهند شد)
ثلاثة یعذبون یوم القیامة
ثلاث خصال تبرئ من الکبر
(سه کار تکبر را میزداید)
(امر بمعروف و نهی از منکر وظیفه کسی است که سه صفت در او باشد)
یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر من کانت فیه ثلاث خصال
(سه کس نانجیب میشود)
ثلاثة لا ینجبون
(این عیب برای مرد بس که سه صفت در او باشد)
کفی بالمرء عیبا أن یکون فیه ثلاث خصال
(هر که خاندان پیغمبر را دوست ندارد در سرشتش یکی از سه چیز هست)
من لم یحب عترة النبی ص فهو لإحدی ثلاث
(محبوبترین کار نزد خداوند سه چیز است)
أحب الأمور إلی الله ثلاثة
(روز قیامت آتش با سه کس سخن میگوید)
تکلم النار یوم القیامة ثلاثة
(سه چیز کمر شکن)
ثلاث قاصمات الظهر
تطول الله عز و جل علی عباده بثلاث
(خداوند بر بندگان بسه نعمت منت نهاد)
(بجز در سه مورد شبزندهداری روا نیست)
لا سهر إلا فی ثلاث
(اگر سه چیز در آدمیزاد نبود هیچ چیزاش سرافکنده نمیساخت)
لو لا ثلاث فی ابن آدم ما طأطأ رأسه شیء
(همه دستورات دین در سه چیز خلاصه میشود)
جمیع شرائع الدین ثلاثة أشیاء
(همه گرفتاریها در سه چیز است)
الفتن ثلاث
(مرد مسلمان را سه دوست است)
للمرء المسلم ثلاثة أخلاء
(خداوند در باره علی (ع) سه کلمه به پیغمبر فرموده است)
أوحی الله عز و جل إلی النبی ص فی علی ع ثلاث کلمات
مردان سه قسمند
الرجال ثلاثة
(پیشوائی را نشاید مگر کسی که سه صفت داشته باشد)
الإمامة لا تصلح إلا لرجل فیه ثلاث خصال
(در باره کسی که سه بار حج رفته است)
فیمن حج ثلاث حجج
(در باره کسی که سه نفر مؤمن را بحج ببرد)
فیمن حج بثلاثة نفر من المؤمنین
(پیراهن یوسف را سه آیت بود)
کان فی قمیص یوسف ع ثلاث آیات
(ستم بر سه گونه است)
الظلم ثلاثة
(هم بستری با زنان بسه راه حلال میشود)
تحل الفروج بثلاثة وجوه
(برای همه مسلمانان امید نجات است جز برای یکی از سه تن)
ترجی النجاة لجمیع الأمة إلا لأحد ثلاثة
(سختترین هنگام برای آدمی سه وقت است)
أشد ساعات ابن آدم ثلاث ساعات
(آدمیزاد هرگز کاری انجام نمیدهد که در نزد خدا از سه کار بزرگتر باشد)
لن یعمل ابن آدم عملا أعظم عند الله عز و جل من ثلاثة
(مرد سفر نکند مگر در سه مورد)
لا یظعن الرجل إلا فی ثلاث
(سه بستر لازم است)
الفرش ثلاثة
(علامتهای سهگانه)
العلامات الثلاث
(خدای عز و جل بنده را در سه حال مختلف آفرید)
خلق الله عز و جل العبد فی ثلاثة أحوال من أمره
الناس ثلاثة
(مردم سه دستهاند)
ثلاث خصال لا عذر فیها لأحد
(در سه مورد هیچ کس معذور نیست)
ثلاث خصال لا یموت صاحبهن حتی یری وبالهن
هر کس دارای سه خصلت باشد تا سزای آنها را نبیند هرگز نخواهد مرد
(سه چیز باعث کامل شدن مسلمان است)
ثلاث بهن یکمل المسلم
ما جاء علی ثلاثة فی وصیة النبی ص لأمیر المؤمنین ع
(سفارشهای سهگانهای که پیغمبر بامیر المؤمنین فرموده است)
(در دعا بسه کس باید لفظ جمع گفته شود)
ثلاثة یرد علیهم الدعاء بلفظ الجماعة
(برای عطسهکننده تا سه بار باید دعا کرد)
یسمت العاطس ثلاثا
(سه صفت را خدای عز و جل نه در منافقی جمع میکند و نه در فاسقی)
ثلاث خصال لا یجمعها الله عز و جل لمنافق و لا فاسق
(سه کس از مهمانان خداوند هستند و زائر او و در پناه او)
ثلاثة من أضیاف الله عز و جل و زواره و فی کنفه
(خریدار حیوان تا سه روز اختیار فسخ دارد)
الشرط فی الحیوان ثلاثة أیام للمشتری
(خدای عز و جل در سه چیز بهیچ کس رخصت مخالفت نداده است)
ثلاث لم یجعل الله عز و جل لأحد من الناس فیهن رخصة
(محرومیت از سه چیز شدیدترین گرفتاری مؤمن است)
ما ابتلی المؤمن بشیء أشد علیه من ثلاث خصال یحرمها
(اگر سه طایفه نبودند خداوند عذاب سختی بر بندگان فرو میفرستاد)
لو لا ثلاث لصب الله العذاب علی عباده صبا
(سه کس از رحمت خدا دورند)
ثلاثة ملعونون
(حکیمان و دانشمندان چون بیکدیگر نامه مینوشتند فقط سه جمله مینوشتند و چهارم نداشت)
کانت الحکماء و الفقهاء إذا کاتب بعضهم بعضا کتبوا بثلاث لیس معهن رابعة
(مؤمن با سه چیز خو نگیرد)
المؤمن لا تکون سجیته ثلاث «ثلاثا»
(هر کس چیزی از مال دنیای او از دستش برود سه پاداش دارد)
ثلاث خصال لمن یؤخذ منه شیء من دنیاه قسرا
(خدای عز و جل را بهشتی است که بجز سه کس دیگری را بدان راه نیست)
لله عز و جل جنة لا یدخلها إلا ثلاثة
(سه خصلت در شیعه یافت نمیشود)
ثلاث خصال لا تکون فی الشیعة
(سه کار از سختترین کارهای بندگان خدا است)
ثلاث خصال من أشد ما عمل العباد
(گفتار شیطان بنوح (ع) که در سه هنگام بیاد من باش)
قول إبلیس لعنه الله لنوح ع اذکرنی فی ثلاثة مواطن
(گفتار شیطان (خدا لعنتش کند): هر چه مرا در باره آدمیزاد عاجز کند یکی از سه چیز هرگز عاجزم نخواهد کرد)
قول إبلیس لعنه الله ما أعیانی فی ابن آدم فلن یعیینی منه واحدة من ثلاث
(سه کار بر مردم طاقت فرسا است)
ثلاث خصال لا یطیقهن الناس
(کار نیک شایستگی ندارد مکر با سه شرط)
المعروف لا یصلح إلا بثلاث خصال
(سه دست هست)
الأیدی ثلاث
(سه صفت دوست داشتنی)
ثلاث خصال مستحبة
(بخشندگان سهاند)
المعطون ثلاثة
لا تصلح المسألة إلا فی ثلاث
(بجز در سه مورد سؤال شایسته نیست)
(خدای عز و جل بسه چیز بر آدمیزاد منت نهاده است)
ثلاث خصال تطول الله بها عز و جل علی ابن آدم
(بنده خدا مشرک نمیشود تا یکی از سه کار را نکند)
لا یکون العبد مشرکا حتی یفعل إحدی ثلاث خصال
(سه چیز باین امت از هر چیز کمتر داده شده است)
لم تعط هذه الأمة أقل من ثلاث
(آخرین درجه ابتلاء سه چیز است)
جهد البلاء فی ثلاثة
(سه چیز در این امت مشروع نیست)
لیس فی هذه الأمة ثلاثة أشیاء
(در خانهای که سه چیز باشد فرشتگان بآن خانه در نیایند)
لا تدخل الملائکة بیتا فیه ثلاثة أشیاء
(سه نفر در امر بمعروف و نهی از منکر شریک هماند)
ثلاثة یشترکون فی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر
(خدای عز و جل بمؤمن سه خصلت عنایت فرموده است)
أعطی الله عز و جل المؤمن ثلاث خصال
(از سه کس بر دین باید ترسید)
یحذر علی الدین ثلاثة
سه پرسش مرد ترسا از جعفر بن محمد (ع»
سؤال الدیرانی جعفر بن محمد ع عن ثلاث خصال
(زمین به پروردگار خود ننالیده بمانند نالهاش از سه چیز)
ما عجت الأرض إلی ربها عز و جل کعجیجها من ثلاثة
(خداوند نگهبانی از سه کس را نمیپذیرد)
ثلاثة لا یتقبل الله لهم بالحفظ
(در روز قیامت سه کس از سایه عرش خدای عز و جل سایهبان دارند)
ثلاثة یستظلون بظل عرش الله عز و جل یوم القیامة
(سه چیز شکایت به نزد خدای عز و جل برند)
ثلاثة یشکون إلی الله عز و جل
(دانشمندان علم قرآن سه قسمند)
قراء القرآن ثلاثة
(بار سفر بستن جز برای سه مسجد جایز نیست)
لا تشد الرحال إلا إلی ثلاثة مساجد
(در فجل سه فایده هست)
فی الفجل ثلاث خصال
(سه چیز بیزیان است)
ثلاثة لا تضر
(هر کس سه عمل را ترک کند بضمانت پیغمبر سه خانه در بهشت دارد)
النبی ص زعیم بثلاثة بیوت فی الجنة لمن ترک ثلاث خصال
(امیر المؤمنین (ع) بجنگ با سه گروه مأمور بود)
أمر أمیر المؤمنین ع بقتال ثلاث فرق
(هر کس سه چیز نداشته باشد نه با خدا ارتباطی دارد و نه با پیغمبرش)
ثلاث من لم تکن فیه فلیس من الله عز و جل و لا من رسوله
(سه چیز را باید برای خدا محترم شمرد)
لله عز و جل حرمات ثلاث
(آخرین درجه ایمان سه خصلت است)
حقیقة الإیمان ثلاث خصال
(آنکه عمل حج بجا میآورد بر سه وجه است)
الحاج علی ثلاثة وجوه
(از سه خصلت نهی شده است)
النهی عن ثلاث خصال
(سیاه پوشی پسندیده نیست بجز در سه چیز)
یکره السواد إلا فی ثلاثة أشیاء
(کسی که قصد زیارت خانه خدا دارد اگر سه خصلت در او نباشد مورد اعتنا نمیشود)
ما یعبأ بمن یؤم البیت إذا لم یکن فیه ثلاث خصال
(پذیرائی از مهمان تا سه روز است)
الضیافة ثلاثة أیام
(مرد مسلمان در سه چیز خیانت بدل خود راه ندهد)
ثلاث لا یغل علیهن قلب امرئ مسلم
(گفتار پیغمبر: که بر حقانیت سه چیز سوگند یاد میکنم)
قول النبی ص ثلاث أقسم أنهن حق
(هیچ عملی پس از مرگ بدنبال شخص نمیرود مگر سه کار)
لیس یتبع الرجل بعد موته إلا ثلاث خصال
(خدای عز و جل سه دسته از مردم را در بهشتش جای نخواهد داد)
لا یسکن الله عز و جل جنته ثلاثة أصناف
(پدران بر سه گونهاند)
الآباء ثلاثة
(مؤمن را سه خصلت داده شده است)
أعطی المؤمن ثلاث خصال
(سه نفر از همه سزاوارترند که آرزوی سه چیز داشته باشند)
أحق الناس بتمنی ثلاثة أشیاء ثلاثة نفر
(کارها بر سه گونه است)
الأمور ثلاثة
(دزدان بر سه گونهاند)
السراق ثلاثة
(فرشتگان بر سه طبقهاند)
الملائکة علی ثلاثة أصناف
(جن بر سه گروه است و انسان بر سه گروه)
الجن علی ثلاثة أجزاء و الإنس علی ثلاثة أجزاء
(پشت سر سه کس نباید نماز جماعت خواند)
ثلاثة لا یصلی خلفهم
(سه نخوردنی فربهی آورد و سه خوراکی لاغری)
ثلاثة لا یؤکلن فیسمن و ثلاثة یؤکلن فیهزلن
(همه قضاوتهای مسلمانان از سه مجرا است)
جمیع أحکام المسلمین تجری علی ثلاثة أوجه
(سه چیز قرین سه چیز است)
ثلاثة مقرون بها ثلاثة
(سه کس از خدای عز و جل خواهش میکنند و خداوند خواهش آنان رامیپذیرد)
ثلاثة یشفعون إلی الله عز و جل فیشفعون
(نخستین کسانی که قرعه بنامشان زده شد سه نفراند)
أول من سوهم علیه ثلاثة
(در «بِه» سه خاصیت هست)
السفرجل فیه ثلاث خصال
(در پیاز سه خاصیت هست)
فی البصل ثلاث خصال
(بجز در سه مورد نباید افسون کرد)
لا رقی إلا فی ثلاثة
(سه چیز از نشانههای فهم است)
ثلاث خصال من علامات الفقه
(سه چیز را نشاید دمید)
یکره النفخ فی ثلاثة أشیاء
(در هر کس سه صفت باشد جهنمی است)
ثلاث خصال من کن فیه فهو فی جهنم
(هر کس از راه حرام مالی بدست بیاورد خداوند سه چیز بر او مسلط گرداند)
من کسب مالا من غیر حله سلط الله علیه ثلاثة أشیاء
(آسایش مؤمن در سه چیز است)
ثلاثة للمؤمن فیهن راحة
(از اسباب خوشبختی مرد این است که دارای سه چیز باشد)
من سعادة المرء أن یکون له ثلاثة أشیاء
(دعای سه نفر مستجاب نیست)
ثلاثة لا یستجاب لهم دعوة
(روزه رسول خدا هر ماهی سه روز بود)
صیام السنة ثلاثة أیام من کل شهر
(سرگرمی مؤمن در سه چیز است)
لهو المؤمن فی ثلاثة أشیاء
(هر کس سه خصلت دارا باشد مانند این است که همه خیر دنیا را دارا است)
من اجتمعت له ثلاث خصال فکأنما حیزت له الدنیا
(رسول خدا روز کندن خندق سه کلنگ زد و بهر کلنگی یک تکبیر گفت)
ضرب النبی ص فی الخندق بالمعول ثلاث مرات و کبر ثلاث مرات
(محبوبترین کارها نزد خدای عز و جل سه چیز است)
أحب الأعمال إلی الله عز و جل ثلاثة
(ترسناکتر از هر چیز بر امت من سه چیز است)
أشد ما یتخوف علی أمتی ثلاثة أشیاء
(کسی که خدا و روز قیامت را باور دارد سه کار نکند)
مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآْخِرِ فلا یفعل ثلاثة أشیاء
(بر این امت فقط از سه چیز باید ترسید)
التخوف علی الأمة من ثلاث خصال
(پیغمبر از دنیا سه چیز را دوست داشت)
حبب إلی النبی ص من الدنیا ثلاث
کان الصادق ع لا یخلو من إحدی ثلاث خصال
(امام صادق هیچ گاه فارغ از یکی از سه کار نبود)
(زائر حضرت رضا در سه مورد بهرهمند میشود)
ینتفع زائر الرضا ع فی ثلاث مواطن
الأعمال علی ثلاثة أحوال
کارها بر سه حالتند
أمر الباقر ع ابنه الصادق ع بثلاث و نهاه عن ثلاث
(امام باقر فرزندش امام صادق را سه دستور داد و از سه کار نهی فرمود)
(هنگامی که امام قائم ظهور کند سه فرمان صادر فرماید که پیش از او هیچ کس چنین فرمانی نداده است)
إذا قام القائم ع حکم بثلاث لم یحکم بها أحد قبله
(فرمایش پیغمبر بسلمان که تو را بهنگام بیماری سه خصلت است)
قول النبی ص لسلمان الفارسی ره إن لک فی علتک ثلاث خصال
(گفتار عمر: که از سه کار پیش خدا توبه کارم)
قول عمر أتوب إلی الله من ثلاث
(گفتار ابی بکر که اندوهی از دنیا بر دل ندارم جز اینکه ای کاش سه کار که از من سر زد سر نزده بود و سه کار را که انجام ندادم ای کاش انجام داده بودم و ای کاش سه چیز را از رسول خدا
قول أبی بکر لا آسی من الدنیا إلا علی ثلاث فعلتها وددت أنی ترکتها و ثلاثترکتها وددت أنی فعلتها و ثلاث وددت أنی کنت سألت عنها رسول الله ص
(گفتار عبد اللَّه بن مسعود: دانشمندان روی زمین سه نفرند)
قول عبد الله بن مسعود علماء الأرض ثلاثة
(سه نفر حتی یک چشم بهم زدن بوحی الهی کافر نشدند)
ثلاثة لم یکفروا بالوحی طرفة عین
(پاداش کسی که سه دختر داشته باشد و بر آنان صبر کند)
ثواب من کن له ثلاث بنات فصبر علیهن
ثلاثة یشکون إلی الله عز و جل یوم القیامة
(روز قیامت سه چیز به پیشگاه الهی شکایت خواهند نمود)
(از سه کس قلم تکلیف برداشته شده است)
رفع القلم عن ثلاثة
(بخل منشأ سه خصلت نکوهیده است)
الشح یولد ثلاث خصال مذمومة
(آغاز کار پیغمبر از سه چیز شروع شد)
بدء أمر النبی ص من ثلاثة
(هر کس سه کار انجام دهد در سود و زیان مسلمانان شریک است)
ثلاث خصال من فعلهن فله ما للمسلمین و علیه ما علیهم
(سه چیز است که هر کدام، یک چهل و پنجم از مقام پیغمبری است)
ثلاثة أشیاء کل واحد منها جزء من خمسة و أربعین جزءا من النبوة
الإیمان ثلاثة أشیاء
ایمان سه چیز است
(سه کس به بهشت میروند)
ثلاثة لا یدخلون الجنة
(در باره کسی که سه فرزند از دست داده باشد)
فیمن مات له ثلاثة أولاد
(ثواب سه کار: وضوی کامل گرفتن سلام را آشکار کردن و پنهانی صدقه دادن)
ثواب ثلاث خصال إسباغ الوضوء و إفشاء السلام و صدقة السر
(سه برادر بودند که هر یک با برادر بعدی ده سال فاصله داشت)
ثلاثة إخوة بین کل واحد منهم و بین الذی یلیه عشر سنین
(پس از سه پیش آمد مردم مسلمان خوار شدند)
ذل الناس بعد ثلاثة أشیاء
(سؤال کردن سه اثر دارد و بدترین مردم سه گروهاند)
فی السؤال ثلاث خصال و شر الناس ثلاثة
(دوری بیش از سه روز روا نیست)
لا هجرة فوق ثلاث
(سه چیز اثر خوشبختی مسلمان است)
ثلاثة من سعادة المسلم
(خدای عز و جل با سه کس سخن نگوید)
ثلاثة لا یکلمهم الله عز و جل
(صدیقان سه کساند)
الصدیقون ثلاثة
(یاران رقیم سه نفر بودند)
أصحاب الرقیم ثلاثة
(سه عمل نزد خداوند از هر کاری محبوبتر است)
أحب الأعمال إلی الله عز و جل ثلاثة
(مردم سه دستهاند)
الناس ثلاثة
(یاد، از نوری که سه بخش شد)
ذکر النور الذی جعل ثلاثة أثلاث
(مردم خدای را از سه رو میپرستند)
الناس یعبدون الله عز و جل علی ثلاثة أوجه
(امیر المؤمنین با میزبان خود سه شرط کرد)
ضمن أمیر المؤمنین ع من أضافه ثلاث خصال
(سه صفتی که در امیر المؤمنین (ع) بود)
ثلاث کن فی أمیر المؤمنین
(بریرة: آزادشده عایشه، مورد وضع و اجراء سه قانون عمومی گردید)
جرت فی بریرة مولاة عائشة ثلاث من السنن
(سه نفر برسول خدا دروغ میبستند)
ثلاثة کانوا یکذبون علی رسول الله ص
(سه کس لعن شدند یک جلودار و یک راننده و یک سوار)
ثلاثة ملعونون قائد و سائق و راکب
(سه کساند که معلوم نیست گناه کدام یک بزرگتر است)
ثلاثة لا أدری أیهم أعظم جرما
(براء بن معرور انصاری مورد وضع و اجرای سه قانون عمومی گردید)
جرت فی البراء بن معرور الأنصاری ثلاث من السنن
(صفوان بن امیة جمحی مورد وضع و اجرای سه قانون عمومی گردید)
جرت فی صفوان بن أمیة الجمحی ثلاث من السنن
(دانشمندان سه دستهاند)
حملة العلم علی ثلاثة أصناف
(هر کس با سه کس ستیزه کند خوار گردد)
ثلاثة من عازهم ذل
(مردم در باره قضا و قدر سه نوع عقیده دارند)
الناس فی القدر علی ثلاثة أوجه
باب الأربعة
باب خصلتهای چهارگانه
(فرمایش پیغمبر که چهار کساند که خودم از آنان شفاعت خواهم نمود)
قول النبی ص أربعة أنا الشفیع لهم یوم القیامة
(کیفر کسی که در چهار چیز همسر خود را اطاعت کند)
عقوبة من أطاع امرأته فی أربعة أشیاء
(تیر دعای چهار کس به خطا نرود)
أربعة لا ترد لهم دعوة
(پایداری دین بوسیله چهار کس است)
قوام الدین بأربعة
(خداوند کسی را که در چهار مورد سخت گیر نبود آمرزید)
غفر الله عز و جل لرجل کان سهلا فی أربعة أحوال
مطلوبات الناس فی الدنیا الفانیة أربعة
(خواسته مردم در دنیای فانی چهار چیز است)
لا یؤمن عبد حتی یؤمن بأربعة
(هیچ بندهای ایمان نخواهد داشت تا آنکه بچهار چیز عقیدهمند باشد)
(امیر المؤمنین را چهار انگشتر بود)
کان لأمیر المؤمنین ع أربعة خواتیم
(چهار سوره پیغمبر را پیر کرد)
أربع سور شیبت النبی ص
(پیغمبر چهار بار عمره بجا آورد)
اعتمر النبی ص أربع عمر
(امام با چهار خصلت شناخته میشود)
یعرف الإمام بأربع خصال
(گفتار پیغمبر: با چهار چیز از پیغمبران دیگر برترم)
قول النبی ص فضلت بأربع
خیر الصحابة أربعة و خیر السرایا أربعمائة و خیر الجیوش أربعة آلاف
(بهترین یاران سفر چهار نفر و بهترین دسته قشونهای اعزامی دسته چهار صد نفری است و بهترین لشکر، چهار هزار)
(آنکه از چهار چیز بهرهمند است از چهار چیز بیبهره نیست)
من أعطی أربعا لم یحرم أربعا
(بچهار چیز شنوائی از همه آفرینش داده شده است)
أربعة أشیاء أعطیت سمع الخلائق
(چهار کس را خداوند در روز قیامت نظر نکند)
أَرْبَعَةٌ لا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ
(سواران روز رستاخیز چهارند)
الرکبان یوم القیامة أربعة
(چهار چیزی که پیره زال بنی اسرائیل از موسی خواست)
أربع خصال سألت عجوزَ بنی إسرائیل موسی ع
(بهترین زنان بهشتی چهار کسند)
أفضل نساء أهل الجنة أربع
(از چیزهای کمرشکن چهار چیز است)
أربعة أشیاء من قواصم الظهر
(خدای عز و جل از مقام الوهیت چهار بار بعالم پائین نگریست)
الاطلاعات الأربع من الله عز و جل إلی الدنیا
(گفتار پیغمبر بعلی (ع) که من در چهار مورد نام تو را قرین نام خود دیدم)
قول النبی ص لعلی ع إنی رأیت اسمک مقرونا إلی اسمی فی أربعة مواطن
(بار حدیث اهل بیت را جز چهار کس نتواند کشید)
لا یحتمل حدیث أهل البیت ع إلا أربعة
(هر کس در معامله با مردم از سه خصلت دوری جوید بر مردم است که چهار خصلت برای او قائل شوند)
من عامل الناس مجتنبا لثلاث خصال وجبت له علیهم أربع خصال
(چند بیت شعری که شیطان در پاسخ دو بیت شعر آدم سروده است)
أربع أبیات شعر لإبلیس أجاب بها آدم ع عن بیتین
(خدای تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است)
إن الله تبارک و تعالی أخفی أربعة فی أربعة
(گفتار پیغمبر که چهار چیز را ناخوش ندارید که چهار فائده دارند)
قول النبی ص لا تکرهوا أربعة فإنها لأربعة
(امیر المؤمنین را چهار منقبت بود که هیچ عربی نژاد پیش از او دارای آن منقبتها نبود)
لأمیر المؤمنین ع أربع مناقب لم یسبقه إلیها عربی
(گفتار معاویة بابن عباس که من بخواطر چهار خصلت تو را دوست دارم با اینکه چهار خصلت را بر تو بخشیدهام)
قول معاویة لابن عباس إنی لأحبک لخصال أربع مع مغفرتی لک خصالا أربعا
(چهار صفت منشأ همه گناهان است)
وجوه الذنوب أربعة
(پاداش کسی که چهار بار حج بجا آورد)
ثواب من حج أربع حجج
(چهار چیز در چهار مورد پذیرفته نیست)
أربع لا یجزن فی أربعة
(خوراکی که چهار خصلت را دارا باشد خوراک کامل است)
الطعام إذا جمع أربع خصال فقد تم
(زنا زاده چهار نشانه دارد)
لولد الزنا أربع علامات
(خدای عز و جل موسی را چهار سفارش فرمود)
أوصی الله عز و جل موسی ع بأربعة أشیاء
(امیر المؤمنین (ع) هر وقت بجنگی اعزام میشد چهار خصلت داشت)
کان لأمیر المؤمنین ع إذا توجه فی سریة أربع خصال
(شگفت آور است کسی که از چهار چیز میهراسد چرا بچهار چیز پناهنده نمیشود)
العجب لمن یفزع من أربعة کیف لا یفزع إلی أربعة
أربعة کتموا الشهادة لأمیر المؤمنین ع بالولایة فاستجاب الله عز و جل دعاءه علیهم
(چهار کس گواهی بولایت امیر المؤمنین را پنهان داشتند و خدا نفرین آن حضرت را در باره آنان پذیرفت)
(آنچه موجب امان از چهار خصلت در دنیا است و چهار کلمه برای آخرت)
ما فیه الأمان من أربع خصال فی الدنیا و الکلمات الأربع لآلخرة
(چهار چیز از وسوسه است)
أربعة من الوسواس
(چهار چیز از چهار چیز سیر نشوند)
أربعة لا یشبعن من أربعة
(هر کس چهار چیز را دارا باشد در بزرگترین نور الهی است)
أربع خصال من کن فیه کان فی نور الله الأعظم
(چهار خصلت هر که را باشد اسلامش کامل است)
أربع خصال من کن فیه کمل إسلامه
(چهار کلمه حکمت)
أربع کلمات حکم
(چهار خصلت بچهار خانه در بهشت)
أربع خصال بأربعة أبیات فی الجنة
(چهار خصلت در هر کس باشد خداوند خانهای در بهشت برای او بسازد)
أربع خصال من کن فیه بنی الله عز و جل له بیتا فی الجنة
(هر که از چهار خصلت بر کنار باشد بهشت برای او است)
من سلم من أربع خصال فله الجنة
(چهار کس را خداوند روز رستاخیز مورد نظر قرار دهد)
أربعة ینظر الله عز و جل إلیهم یوم القیامة
(شیعه بچهار خصلت گرفتار نگردد)
أربع خصال لا تبتلی الشیعة بها
(چهار خصلت در هر کس باشد در پناه خدا است)
أربع خصال من کن فیه کان فی کنف الله عز و جل
(خداوند از هر چیز چهارش را برگزیده است)
إن الله عز و جل اختار من کل شیء أربعة
(چهار خصلت غم انگیز)
أربع خصال یتولد منها الغم
(چهار خصلت همواره دامن گیر امت محمد است)
أربع خصال لا تزال فی أمة محمد ص
(پیریزی بدن بر چهار چیز است)
بنی الجسد علی أربعة أشیاء
قوام الإنسان و بقاؤه بأربعة و النیران أربعة
(پایداری انسان و بقایش بچهار چیز است و آتش چهار قسم است)
أربع خصال یفسدن القلب و ینبتن النفاق
چهار خصلت دل را تباه سازند و ریشه نفاق را در دل برویانند
کان رسول الله ص یحب أربع قبائل و یبغض أربع قبائل
(رسول خدا چهار قبیله را دوست میداشت و چهار قبیله را دشمن)
(چهار خصلت دل را میمیراند)
أربع خصال یمتن القلب
(زمین از چهار نفر مؤمن تهی نگردد)
لا تخلو الأرض من أربعة من المؤمنین
(بچهار خصلت از علم طب بینیاز بودن)
أربع خصال یستغنی بها عن الطب
(مؤمن دارای چهار خصلت نگردد)
أربع خصال لا تکون فی مؤمن
(خدای عز و جل از مؤمن بچهار چیز پیمان گرفته)
أخذ الله عز و جل میثاق المؤمن علی أربعة
(مؤمن از چهار خصلت جدا نگردد)
لا ینفک المؤمن من أربع خصال
(چهار چیز کیفر زودرس دارد)
أربعة أسرع شیء عقوبة
(یکی از چهار چیز بهر خانه داخل شود ویرانش سازد)
أربعة لا تدخل واحدة منهن بیتا إلا خرب
(چیزهائی که هر یک بر چهار پایه استوار است)
الأشیاء التی کل واحدة منها علی أربعة
(نجده حروری نامهای به ابن عباس نوشت و از او چهار چیز پرسید)
کتب نجدة الحروری إلی ابن عباس یسأله عن أربعة أشیاء
(موی سپید پیری در چهار جا نشانه چهار چیز است)
العلامات فی الشیب فی أربعة مواضع
(مردم بر چهار قسماند)
الناس أربعة
(چهار انگشت فاصله میان حق و باطل است)
بین الحق و الباطل أربع أصابع
(گنج دو یتیم چهار جمله پند بود)
کنز الیتیمین أربع کلمات
(بر چهار کس نباید سلام کرد)
أربعة لا یسلم علیهم
(چهار چیز که صورت آدمی را روشن سازد)
أربعة یضئن الوجه
(محبوبترین هم سفر نزد خدا چهارند)
أحب الصحابة إلی الله عز و جل أربعة
(بروز قیامت آتش بر چهار کس حرام است)
تحرم النار علی أربعة یوم القیامة
(چهار چیز است که اندکش نیز افزون است)
أربعة القلیل منها کثیر
(از چهار چیز هر چه زودتر باید بهرهمند شد پیش از چهار چیز)
المبادرة بأربع قبل أربع
(دانش همه مردم در چهار جمله است)
علم الناس کلهم موجود فی أربع
(در چهار مورد امت اسلام را حقی لازم آمده است)
یلزم الحق للأمة فی أربع
(چهار قسم جهاد)
الجهاد علی أربعة أوجه
(برای بنده چهار چشم است)
للعبد أربع أعین
(چهار خصلت است که از هر چیز بهتر است)
أربع خصال أفضل من کل شیء
(زنان چهار قسمند)
النساء أربع
(چهار چیز از روش پیغمبران مرسل است)
أربع خصال من سنن المرسلین
(چهار کساند که هیچ نمازی از آنان پذیرفته نیست)
أربعة لا تقبل لهم صلاة
(چهار چیز که رواج یابد چهار چیز آشکار شود)
إذا فشت أربعة ظهرت أربعة
(چهار چیز نشانه بدبختی است)
أربع من علامات الشقاء
جمع الله عز و جل الکلام لآدم ع فی أربع کلمات
(خدای عز و جل گفتار خود را برای آدم در چهار کلمه خلاصة فرمود)
(چهار کس را نباید دوست گرفت و با آنان برادری کرد)
النهی عن مصادقة أربعة و مؤاخاتهم
(در راه دانش چهار کس پاداش دارند)
یؤجر فی العلم أربعة
(در معامله چهار چیز نباید چکش کرد)
لا یماکس فی أربعة أشیاء
أربع خصال تحدث فی الرقیق خیار سنة
(تا یک سال، پیدایش چهار عیب در زر خرید اختیار فسخ در معامله میآورد)
(بهترین ثروت چهار چیز است)
خیر المال أربعة أشیاء
(چهار نماز است که در هر ساعت میتوان خواند)
أربع صلوات یصلیها الرجل فی کل ساعة
(قاضیان چهار قسمند)
القضاة أربعة
(مرد باید هزینه چهار نفر را بحکم اجبار پرداخت نماید)
یجبر الرجل علی نفقة أربعة
(پیغمبرانی که پادشاهان روی زمین بودند چهار نفرند)
ملوک الأنبیاء فی الأرض أربعة
(در آفتاب چهار خاصیت است)
فی الشمس أربع خصال
(درمان چهارگانه)
الدواء أربعة
(چهار چیز مزاج را معتدل میسازد)
أربعة یعدلن الطبائع
(تره را چهار خاصیت است)
فی الکراث أربع خصال
(نشانه زیادی خون چهار چیز است)
علامات الدم أربع
(چهار نهر بهشتی است)
أربعة أنهار من الجنة
(چهار کنیة غدقن شده است)
النهی عن أربع کنی
(بهترین نامها چهار و بدترین نامها چهار است)
خیر الأسماء أربعة و شر الأسماء أربعة
(از چهار چیز و چهار ظرف نهی شده است)
النهی عن أربعة أشیاء و عن أربعة ظروف
(دستور زیر خاک کردن چهار چیز)
الأمر بدفن أربعة أشیاء
(چهار خصلت از اخلاق پیغمبران است)
أربع خصال من أخلاق الأنبیاء
(بر چهار کس تمام خواندن نماز واجب است چه مسافر باشند چه حاضر)
أربعة یجب علیهم التمام فی سفر کانوا أو فی حضر
(از اسرار نهانی در گنجینه علم الهی نماز را در چهار جا تمام خواندن است)
الإتمام فی أربعة مواطن
(عزایم: سورههائی که سجده واجب در آنها است چهار سورة است)
العزائم التی یسجد فیها أربع سور
(روز رستاخیز هیچ بندهای قدم از قدم برندارد تا از چهار چیز باز پرسی شود)
لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسأل عن أربع
(پیغمبر بدوستی چهار کس امر فرموده است)
أمر النبی ص بحب أربعة
(نخستین گروه از چهار گروه که به بهشت میروند)
أول أربعة یدخلون الجنة
(چهار خصلت است که در هر کسی باشد منافق است)
أربع من کن فیه فهو منافق
(چهار نفر پادشاه همه روی زمین شدند دو مؤمن و دو کافر)
ملک الأرض کلها أربعة مؤمنان و کافران
(حدیث پیغمبر از چهار کس بدست مردم رسید که پنجمی ندارند)
أتی الناس الحدیث من رسول الله ص من أربعة لیس لهم خامس
(مردم در ماه رمضان از چهار چیز بینیاز نیستند)
أربع خصال لا غنی بالناس عنها فی شهر رمضان
(حیوانات چهار چیز را تمیز میدهند)
لم تبهم البهائم عن أربعة
(خدای عز و جل اسب را از چهار چیز آفریده است)
خلق الله عز و جل الخیل من أربعة أشیاء
(بادهای چهارگانه)
الریاح الأربع
(مردم چهار صنفاند)
الناس علی أربعة أصناف
(خواب بر چهار گونه است)
النوم علی أربعة وجوه
(شیطان چهار بار ناله کرد)
رن إبلیس لعنه الله أربع رنات
(چهار چیز بهدر میرود)
أَرْبَعَةٌ یَذْهَبْنَ ضَیَاعاً
قول الصادق ع للمسلمین أربعة أعیاد
(فرمایش امام صادق که مسلمانان را چهار عید است)
قول الله عز و جل لإبراهیم ع فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ الآیة
(گفتار خدای عز و جل بابراهیم که چهار پرنده بگیر و سپس آنان را در گرد خود قرار بده)
(چهار خصلت هر کرا باشد خداوند دشمنش میدارد)
أربع خصال یبغض الله عز و جل من کن فیه
باب الخمسة
باب خصلتهای پنجگانه
خمس ما أثقلهن فی المیزان
پنج چیز است که در میزان عمل چه قدر سنگیناند)
(خداوند بیکی از پیغمبرانش در باره پنج چیز به پنج عمل مختلف دستور فرموده
خمسة أشیاء أمر الله عز و جل فیها نبیا من أنبیائه بخمسة أشیاء مختلفة
(در شانه زدن پنج خاصیت است)
فی المشط خمس خصال
(نشانههای ایمان پنج چیز است)
علامات المؤمن خمس
(پنج چیز از پنج کس نشدنی است)
خمس من خمسة محال
(پنج بجای پنجاه)
خمس بخمسین
الکلمات التی تلقاها آدم من ربه فَتابَ عَلَیْهِ خمس
(کلماتی که آدم از پروردگار دریافت نمود و خداوند توبهاش را پذیرفت پنج کلمة بود)
(پنج خصلت که پیسی آورند)
خمس خصال تورث البرص
(گفتار امام صادق: پنج چیز چنان است که من میگویم)
قول الصادق ع خمس هن کما أقول
(روش پیغمبران نسبت به سر پنج بود و نسبت ببدن پنج)
خمس من السنن فی الرأس و خمس فی الجسد
(گفتار پیغمبر که پنج چیز را تا دم مرگ رها نکنم)
قول النبی ص خمس لا أدعهن حتی الممات
(شومی برای مسافر در پنج چیز است)
الشؤم للمسافر فی خمسة
(پنج تن گریه فراوان داشتند)
البکاءون خمسة
(گناهان بزرگ پنج گناه است)
الکبائر خمس
(پیغمبر با پنج شمشیر برانگیخته شد)
بعث الله النبی ص بخمسة أسیاف
(دوستی پنج شرط دارد)
حدود الصداقة خمسة
(مؤمن در میان پنج نور میغلطد)
المؤمن یتقلب فی خمسة من النور
(پایههای اساسی کاخ اسلام پنج است)
الدعائم التی بنی علیها الإسلام خمس
(مکة را پنج نام است)
أسماء مکة خمسة
(خدای عز و جل بر بندگان در شبانه روز پنج نماز واجب فرموده است)
فرض الله عز و جل علی العباد فی الیوم و اللیلة خمس صلوات
(افرادی که پیغمبر را مسخره میکردند پنج نفر بودند)
المستهزءون بالنبی ص خمسة
(نماز بر جنازة را پنج تکبیر است)
الصلاة علی المیت خمس تکبیرات
(ترس از خدا بر پنج قسم است)
أنواع الخوف خمسة
(پنج خصلت را خدای عز و جل و رسولش دوست دارند)
خمس خصال یحبها الله عز و جل و رسوله ص
(ثروت اندوخته نشود مگر با پنج خصلت)
لا یجتمع المال إلا بخصال خمس
(پاداش کسی که پنج بار عمل حج بجا آورد)
ثواب من حج خمس حجج
(خدای عز و جل روز رستاخیز بر پنج طائفه حجت تمام کند)
یحتج الله عز و جل یوم القیامة علی خمسة
(خوردن پنج عضو گوسفند بد است)
یکره أکل خمسة أشیاء من الشاة
(هر کس یکی از پنج خصلت را نداشته باشد بهره فراوانی نخواهد داشت)
خمس خصال من لم تکن فیه واحدة منهن فلیس فیه کثیر مستمتع
لا تعاد الصلاة إلا من خمسة
(نماز را نباید دوباره خواند مگر در صورتی که یکی از پنج چیز کم داشته باشد)
لم یقسم بین العباد أقل من خمس خصال
(هیچ خصلتی کمتر از پنج خصلت قسمت بندگان نشده است)
خمسة أشیاء لیس لإبلیس لعنه الله فیهن حیلة
(شیطان ملعون در پنج کس راه چارهای ندارد)
من اتجر فلیجتنب خمس خصال
(کسی که بازرگانی کند باید از پنج خصلت دوری کند)
خمسة أشیاء تفطر الصائم
(پنج چیز روزه را باطل میکند)
قول علی ع خصصنا بخمسة
(فرمایش علی (ع) که پنج چیز ویژه ما است)
(پنج دسته با طبع آتشین آفریده شدهاند)
خمسة خلقوا ناریین
(از پنج کس در هر حال باید اجتناب شود)
خمسة یجتنبون علی کل حال
(دانش را پنج درجه است)
درجات العلم خمسة
(پنج کار و پیشه زشت و ناپسند است)
خمس صناعات مکروهة
(به پنج کس زکاة نمیرسد)
خمسة لا یعطون من الزکاة
(نماز جماعت با کمتر از پنج نفر صحیح نیست)
لا یکون جماعة بأقل من خمسة
(از میوههای بهشتی پنج میوه در دنیا است)
خمس من فاکهة الجنة فی الدنیا
(رسول خدا پنج چیز را غدقن فرموده است)
نهی رسول الله ص عن خمسة أشیاء
(پنج چیز است که خداوند هیچ کس از آفریدگان را بر آن آگاه نکرده است)
خمسة لم یطلع الله علیها أحدا من خلقه
(کامل بودن دین مسلمان از پنج خصلت شناخته میشود)
یعرف کمال دین المسلم بخمس خصال
(پنج چیز است که خمس در آنها واجب است)
ما یجب فیه الخمس «خمس»
خمسة أنهار فی الأرض کراها جبرئیل ع برجله
(پنج رود روی زمین را جبرئیل با پای خود کند)
(از جانب پنج نفر یک گاو قربانی بس است زیرا کسانی که در بنی اسرائیل دستور کشتن گاو یافتند پنج نفر بودند)
البقرة فی الأضحیة تجزی عن خمسة لأن الذین أمرهم الله عز و جل بذبح البقرة فی بنی إسرائیل کانوا خمسة
(پیغمبر را پنج چیز عطا شده است که بهیچ کس پیش از او عطا نشده است)
أعطی النبی ص خمسا لم یعطها أحد قبله
(خدای عز و جل به پیغمبرش پنج چیز عطا فرمود و بعلی پنج چیز)
أعطی الله عز و جل نبیه محمدا ص خمسا و أعطی علیا ع خمسا
(حیای واقعی از خداوند در پنج خصلت است)
حق الحیاء من الله عز و جل فی خمس خصال
(خداوند به پیغمبرش در باره پنج کس اجازه شفاعت داده است)
شفع الله عز و جل نبیه ص فی خمسة
(فرمایش پیغمبر: هر کس برای من عهده دار پنج چیز شود من هم برای او بهشت را تعهد میکنم)
قول النبی ص من یضمن لی خمسا أضمن له الجنة
(فرمایش پیغمبر: در باره علی (ع) پنج چیز بمن عطا شده است)
قول النبی ص أعطیت فی علی خمسا
(خوشا بحال کسی که پنج خصلت در او باشد)
طوبی لمن کان فیه خمس خصال
(پیرو جعفر بن محمد (ع) کسی است که پنج خصلت در او باشد)
شیعة جعفر بن محمد ع من اجتمع فیه خمس خصال
(پنج کس به بیخوابی دچاراند)
خمسة لا ینامون
(در دوزخ آسیائی است که پنج کس را آرد میکند)
فی جهنم رحی تطحن خمسة
(غدقن از کشتن پنج حیوان و دستور کشتن پنج حیوان دیگر)
النهی عن قتل خمسة و الأمر بقتل خمسة
(پنج کس از رحمت خدا دورند)
خمسة ملعونون
(روز عید قربان هیچ کاری بهتر از پنج کار نیست)
ما من عمل یوم النحر أفضل من خمس خصال
(پنج خصلت در هر کس نباشد بهره فراوانی از او برده نشود)
خمس خصال من عدمت فیه لم یکن فیه کثیر مستمتع
(در خروس سفید پنج خصلت است)
فی الدیک الأبیض خمس خصال
(دعای پنج نفر مستجاب نگردد)
خمسة لا یستجاب لهم
(دستور اعتراف ببزرگواری خدای عز و جل در پنج جملة)
الأمر بتمجید الله عز و جل فی خمس کلمات
(پیغمبران اولو العزم پنجاند)
أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ خمسة
خمسة ینتظر بهم إلی أن یتغیروا
(پنج کس را تا تغییر حالت ندادهاند نباید دفن کرد)
خمسة مساجد بالکوفة ملعونة و خمسة مبارکة
(در کوفه پنج مسجد ملعون است و پنج مسجد فرخنده)
النهی عن الصلاة فی خمسة مساجد بالکوفة
(در پنج مسجد کوفه نباید نماز خواند)
خمسة یجب علیهم التمام فی السفر
(پنج کس بایستی نماز را در سفر تمام بخوانند)
للرجل أن یری من المرأة التی لیست له بمحرم خمسة أشیاء
(مرد میتواند به پنج عضو زن نامحرم نگاه کند)
تفتح أبواب السماء فی خمسة مواقیت
(درهای آسمان در پنج هنگام باز میشود)
الجنة تشتاق إلی خمسة
(بهشت شوق دیدار پنج کس را دارد)
(پنج زن را در هر حال میتوان طلاق داد)
خمس یطلقن علی کل حال
(خروج امام قائم پنج علامت دارد)
علامات خروج القائم ع خمس
(میان پنج طایفه از زنان و شوهرانشان حکم ملاعنة نیست)
لیس بین خمس من النساء و بین أزواجهن ملاعنة
(کلماتی که خداوند ابراهیم را با آنها آزمود و ابراهیم آنها را بپایان رسانید پنج کلمه بود)
الکلمات التی ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بهن فَأَتَمَّهُنَّ خمس
(امیر المؤمنین بفرمانداران حکومت خود پنج دستور کتبی داد)
کتب أمیر المؤمنین ع إلی عماله بخمس خصال
(پنج کار مطابق فطرة است)
خمس من الفطرة
(پنج امتیاز که مخصوص امیر المؤمنین بود)
خمس مناقب لأمیر المؤمنین ع
(در پنج مورد بر قاضی لازم است که بر طبق ظاهر حکم کند)
خمسة أشیاء یجب الأخذ فیها علی القاضی بظاهر الحکم
(پیش آهنگان پنج نفراند)
السباق الخمسة
(عبد المطلب پنج رسم در زمان جاهلیت نهاد که خدای عز و جل آن رسوم را در اسلام اجرا فرمود:)
سن عبد المطلب فی الجاهلیة خمس سنن أجراها الله عز و جل فی الإسلام
(ولیمه فقط در پنج مورد است)
لا ولیمة إلا فی خمس
(رسول خدا (ص) از پروردگار خود در باره علی علیه السّلام پنج چیز درخواست کرد)
سأل رسول الله ص ربه عز و جل فی علی ع خمس خصال
(پنج موعظه است که اگر مردم در آن باره کوچ کنند مانند آنها را نیابند)
خمسة لو رحل الناس فیهن ما قدروا علی مثلهن
(در روز جمعه پنج خصلت است)
فی یوم الجمعة خمس خصال
(همسری با پنج طائفة از زنان ناروا است)
کراهة التزویج بخمس
(بهترین بندگان کسانی هستند که پنج خصلت بجای میآورند)
خیار العباد الذین یفعلون خمس خصال
(گفتار نیک پنج نتیجة دارد)
فی القول الحسن خمس خصال
(امت پیغمبر را پنج چیز در ماه رمضان داده شده است که امت هیچ پیغمبری را داده نشده است)
أعطیت أمة محمد ص فی شهر رمضان خمسا لم یعطهن أمة نبی قبله
(روز قیامت پنج کس از پنج کس میگریزد)
یفر یوم القیامة خمسة من خمسة
(پنج تن از پیغمبران بزبان عربی سخن گفتند)
خمسة من الأنبیاء ع تکلموا بالعربیة
(پنج تن از بدترین خلق خدای عز و جلاند)
خمسة من شر خلق الله عز و جل
باب الستة
(باب خصلتهای ششگانه)
(شش خصلت مخصوص این امت است)
فی هذه الأمة ست خصال
(زنا شش نکبت ببار آورد)
فی الزنا ست خصال
(فرمایش پیغمبر: شما انجام شش عمل را برای من تعهد کنید تا من بهشت را برای شما متعهد شوم)
قول النبی ص تقبلوا لی بست خصال أتقبل لکم بالجنة
(هر کس شش عمل را انجام دهد به بهشت خواهد رفت)
ست خصال من فعلهن دخل الجنة
(شش پیغمبر هر کدام بدو نام)
ستة من الأنبیاء ع لکل واحد منهم اسمان
(شش چیزاند که متولد شدند ولی نه از رحم مادر)
ستة لم یرکضوا فی رحم
(مؤمن پس از مرگ هم از شش چیز بهرهمند میشود)
ست خصال ینتفع بها المؤمن بعد موته
(شش کلمهای که بر در بهشت نوشته شده است)
ست کلمات مکتوبة علی باب الجنة
(شش خصلت از آثار جوانمردی است)
ست خصال من المروءة
(خمس به شش قسمت میگردد)
یقسم الخمس ستة أسهم
(شش چیز است که از اختیار بیرون است)
ستة أشیاء لیس للعباد فیها صنع
(خدای عز و جل شش طایفه را برای داشتن شش خصلت عذاب خواهد فرمود)
إن الله عز و جل یعذب ستة بست خصال
(شش خصلت در مؤمن نباشد)
ست خصال لا تکون فی المؤمن
(شش کس را نباید سلام کرد)
ستة لا یسلم علیهم
(شش چیز عجیب)
ست عجیبات
(دستور نکشتن شش حیوان)
النهی عن قتل ستة
(خدای عز و جل شش خصلت را برای پیغمبر خود و جانشینان پیغمبر که فرزندان اویند و برای پیروان آنان روا ندانسته)
ست خصال کرهها الله عز و جل لنبیه ص و الأوصیاء من ولده و أتباعهم ع
(آئین آسان محمدی شش دستور اساسی دارد)
المحمدیة السمحة ست خصال
(شش طائفة نانجیباند)
ستة لا ینجبون
(در شش صورت عزل روا است)
لا بأس بالعزل فی ستة وجوه
(احتکار در شش چیز است)
الحکرة فی ستة أشیاء
(پناه بردن بخدا از شش چیز است)
التعوذ من ست خصال
(شش چیز حرام است)
ستة أشیاء من السحت
(اولین بار که گناه در پیشگاه الهی انجام گرفت بخواطر شش چیز بود)
أول ما عصی الله تبارک و تعالی به ست خصال
(چهار پایان شش حق بر ذمه صاحب خویش دارند)
للدابة علی صاحبها ست خصال
(سلام دادن بر شش کس سزاوار نیست شش کس را نشاید که امام جماعت شوند و شش عمل در این امت از اخلاق قوم لوط است)
ستة لا ینبغی أن یسلم علیهم و ستة لا ینبغی لهم أن یؤموا و ستة أشیاء فی هذه الأمة من أخلاق قوم لوط
(تفسیر کلماتی که الفبا را تشکیل میدهند)
تفسیر کلمات هن أصل الهجاء
(دیوانه کسی است که شش خصلت در او باشد)
المجنون من فیه ست خصال
(در شش نماز تکبیرات افتتاحیه و دعای توجه مستحب است)
من السنة التوجه فی ست صلوات
(از تن شهید شش چیز باید کنده شود و دیگر جامههایش را نباید بکنند)
ینزع عن الشهید ستة أشیاء و یترک علیه ما سوی ذلک
(مردم شش گروهاند)
الناس علی ست فرق
(کسی که با کسی دوست است از انجام شش کار در باره او باید دوری کند)
من أحب رجلا فلیجتنب معه خصال ست
(خدای عز و جل انگشتری بحضرت ابراهیم فرو فرستاد که شش حرف آن بر آن نوشته شده بود)
أهبط الله عز و جل إلی إبراهیم ع خاتما فیه ستة أحرف
(خدای عز و جل شیعه را از شش خصلت بسلامت نگه داشته است)
أعفی الله عز و جل الشیعة من ست خصال
(امیر المؤمنین (ع) با مردم محاکمه کرد و با شش دلیل پیروز گردید)
خاصم أمیر المؤمنین ع الناس بست خصال فخصمهم
(شش دعای نامستجاب)
ستة دعوتهم مردودة
(شش طائفه گرفتار لعنت شدهاند)
ستة ملعونون
(شش چیز مایه کمال مرد است)
کمال الرجل بست خصال
(طبقات ششگانه مردم)
الناس علی ست طبقات
باب السبعة
باب خصلتهای هفتگانه
رد الأمر بدفن سبعة أشیاء
(بزیر خاک نمودن هفت چیز دستور داده شده است)
(رسول خدا هفت چیز را غدقن فرموده است و بهفت چیز دستور فرموده است)
نهی رسول الله ص عن سبع و أمر بسبع
(خوردن هفت عضو از گوسفند حرام است)
حرم من الشاة سبعة أشیاء
(به پیغمبر در باره علی هفت خصلت داده شد)
أعطی النبی ص فی علی ع سبع خصال
(فرمایش پیغمبر: خوشا بحال آن کس باز خوشا بحال آن کس «تا هفت بار» که مرا ندیده بمن بگرود)
قول النبی ص طوبی ثم طوبی سبع مرات لمن لم یرنی و آمن بی
(بروز قیامت هفت صنف در سایه عرش خدا باشند)
سبعة فی ظل عرش الله یوم القیامة
فی الزبیب سبع خصال
(در کشمش هفت خاصیت است)
(هفت کوهی که در روز تجلی حق بر موسی پراکنده شدند)
سبعة جبال تطایرت یوم موسی
(نام آسمانهای هفتگانه و رنگشان)
أسماء السماوات السبع و ألوانها
(رسول خدا به ابی ذر هفت چیز را سفارش فرمود)
أوصی رسول الله ص أبا ذر بسبع
(هفت صفت در هر کس باشد ایمان حقیقی را بسر حد کمال رسانده است)
سبعة من کن فیه فقد استکمل حقیقة الإیمان
(کسی که ماه رمضان را روزه بدارد هفت خصلت برایش لازم میشود)
من صام شهر رمضان وجبت له سبع خصال
(عذاب هفت نفر بروز قیامت از همه مردم سختتر است)
سبعة من أشد الناس عذابا یوم القیامة
(تکبیرات اول نماز هفت است)
تکبیرات الافتتاح سبع
(سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ در هفت مورد خوانده میشود)
یقرأ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ فی سبع مواطن
(دانشمندی بدنبال دانشمندی دیگر هفت صد فرسخ راه پیمود بخواطر فرا گرفتن هفت کلمه)
السبع المواطن علی الاستحباب لا علی الوجوب تبع حکیم حکیما سبعمائة فرسخ فی سبع کلمات
(هفت کس کارکردهای خود را تباه میکند)
سبعة یفسدون أعمالهم
(سجده بر هفت (استخوان) واجب است)
السجود علی سبعة أعظم
(رسول خدا هفت کس را لعن فرموده است)
لعن رسول الله ص سبعة
(مؤمن را بر مؤمن هفت حق است)
للمؤمن علی المؤمن سبعة حقوق
(کافر با هفت روده میخورد)
الکافر یأکل فی سبعة أمعاء
(مؤمن کسی است که مجموعه هفت خصلت باشد)
المؤمن الذی یجتمع فیه سبع خصال
(مؤمن بر هفت درجه است)
المؤمنون علی سبع درجات
(شیرینی ایمان بهفت دل راه ندارد)
لا یدخل حلاوة الإیمان قلوب سبعة
(هفت دسته از دانشمندان در آتشند)
سبعة من العلماء فی النار
(هفت چیز (جاندار) که خدا آنها را آفریده ولی از شکم مادر بیرون نیامدهاند)
سبعة أشیاء خلقها الله عز و جل لم تخرج من رحم
(خداوند اسلام را بهفت سهم قرار داده است)
وضع الله تعالی الإسلام علی سبعة أسهم
(هفت خصلتی که خداوند به پیغمبرش عطا فرموده است)
سبع خصال أعطاها الله عز و جل نبیه ص
البقرة و البدنة تجزیان عن سبعة نفر
(خورشید هفت طبقه است و ماه نیز هفت طبقه)
الشمس سبعة أطباق و القمر سبعة أطباق
(دنیا هفت کشور است)
الدنیا سبعة أقالیم
سبعة مواطن لیس فیها دعاء موقت
(هفت مورد دعای مخصوصی ندارد)
(هفت کس نباید قرآن بخوانند)
سبعة لا یقرءون القرآن
(قرآن بر هفت حرف نازل شده است)
نزل القرآن علی سبعة أحرف
(از روزی که خداوند زمین را آفریده هفت عالم در روی زمین آفریده است)
خلق الله عز و جل فی الأرض منذ خلقها سبعة عالمین
(در آسمانها و زمین چیزی وجود پیدا نمیکند مگر آنکه هفت سبب دارد)
لا یکون فی السماوات و الأرض شیء إلا بسبعة
(نجاشی که مرد پیغمبر هفت تکبیر بر او گفت)
کبر النبی ص علی النجاشی لما مات سبعا
(چون خدا بر امتی خشم کند و عذاب بر آنان فرود نفرستد به هفت بلا مبتلاشان میکند)
إذا غضب الله عز و جل علی أمة و لم ینزل بها العذاب أصابها بسبعة أشیاء
(دوستی پیغمبر و خاندانش در هفت جا سودمند خواهد بود)
حب النبی و أهل بیته ع ینفع فی سبعة مواطن
(آنچه از طریق سنیان رسیده که زمین برای هفت کس آفریده شده است)
ما روی من طریق العامة أن الأرض خلقت لسبعة
(دوزخ را هفت در است)
للنار سبعة أبواب
(علی علیه السّلام با هفت خصلت که داشت بروز قیامت بر مردم حجت میآورد)
یحاج علی ع الناس یوم القیامة بسبع خصال
(خواهران بهشتی هفت نفراند)
الأخوات من أهل الجنة سبع
(گناهان بزرگ هفت است)
الکبائر سبع
(خدای عز و جل جانشینان پیغمبران را در زمان حیات پیغمبران در هفت مقام آزمایش فرمود و پس از وفات پیغمبران در هفت مقام)
امتحان الله عز و جل أوصیاء الأنبیاء فی حیاة الأنبیاء فی سبعة مواطن و بعد وفاتهم فی سبعة مواطن
(آنچه در باره روزهای هفته: یک شنبه و دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه و شنبه رسیده است)
ما جاء فی الأیام السبعة و أسمائها الأحد و الإثنین و الثلاثاء و الأربعاء و الخمیس و الجمعة و السبت
(آنچه در باره روز یک شنبه و روزهای پس از آن رسیده است)
ما جاء فی الأحد و ما بعده
(آنچه در باره روز دوشنبه رسیده است)
ما جاء فی یوم الإثنین
(آنچه در باره روز سهشنبه رسیده است)
ما جاء فی یوم الثلاثاء
(آنچه در باره روز چهارشنبه رسیده است)
ما جاء فی یوم الأربعاء
ما جاء فی یوم الخمیس
(آنچه در باره روز پنجشنبه رسیده است)
(آنچه در باره روز جمعه رسیده است)
ما جاء فی یوم الجمعة
(آنچه در باره روز شنبه رسیده است)
ما جاء فی یوم السبت
(معنای حدیثی که از پیغمبر روایت شده است که فرمود روزها را دشمن مدارید که روزها شما را دشمن خواهند داشت)
معنی الحدیث الذی روی عن النبی ص قال لا تعادوا الأیام فتعادیکم
(آدم و حواء در بهشت هفت ساعت بودند تا آنکه خداوند آنان را بیرون کرد)
کان لبث آدم و حواء ع فی الجنة حتی أخرجهما منها سبع ساعات
(در شیعه هفت خصلت هست)
فی الشیعة سبع خصال
(رسول خدا در هفت مورد ابا سفیان را لعن کرد)
لعن رسول الله ص أبا سفیان فی سبعة مواطن
(صندوقهای هفتگانهای که در دوزخ است)
الصنادیق السبعة فی النار
(ایوب علیه السّلام هفت سال مبتلا شد و گناهی نداشت)
ابتلی أیوب ع سبع سنین بلا ذنب
(فرشتگان بر هفت صنفند و حجابها هفتند)
الملائکة علی سبعة أصناف و الحجب سبعة
(امیر المؤمنین علی (ع) هفت سال پیش از مردم نماز خواند)
صلی أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ع قبل الناس بسبع سنین
(شیطان بر هفت تن از غالیان فرود آید)
تنزلت الشیاطین علی سبعة من الغلاة
(جبرئیل از طرف خداوند جل جلاله خبر آورد که به پیروان علی (ع) و دوستانش هفت خصلت داده شده است)
أخبر جبرئیل ع عن الله جل جلاله أنه قد أعطی شیعة علی بن أبی طالب ع و محبیه سبع خصال
من روی أن أهل البیت الذین نزلت فیهم آیة التطهیر سبعة ع
(هفت کس نباید نماز را شکسته بخوانند)
سبعة لا یقصرون الصلاة
(هر حق بر هفت عضو پخش شده است)
الذکر مقسوم علی سبعة أعضاء
(رسول خدا را هفت فرزند بود)
کان لرسول الله ص سبعة أولاد
باب السبعه
(باب خصلتهای هشتگانه)
(شایسته است که هشت خصلت در مؤمن باشد)
(نماز هشت طایفه پذیرفته نمیشود)
ثمانیة لا تقبل لهم صلاة
(حاملین عرش هشتند)
حملة العرش ثمانیة
(بهشت را هشت در است)
للجنة ثمانیة أبواب
(سقف خانه نباید از هشت ذراع بیشتر باشد)
لا یجوز أن یکون سمک البیت فوق ثمانیة أذرع
(هشت طایفه است که از مردم نیستند)
ثمانیة لیسوا من الناس
کسی که به مسجدها رفت و آمد داشته باشد بیکی از هشت خصلت میرسد
من اختلف إلی المسجد أصاب إحدی ثمان خصال
(هشت طایفهاند که اگر توهین بآنان شد نباید بجز خود دیگری را ملامت کنند)
ثمانیة إن أهینوا فلا یلوموا إلا أنفسهم
(مسجدها را از هشت چیز باید دور داشت)
تجنب المساجد ثمانیة أشیاء
(ایمان هشت خصلت است)
الإیمان ثمان خصال
(گناهان بزرگ هشت است)
الکبائر ثمان
برای علی علیه السلام هشت خصلت هست
لعلی ع ثمان خصال
باب التسعة
(باب خصلتهای نهگانه)
(نه خصلتی که خداوند به پیغمبر خود محمد عطا فرموده است)
تسع خصال أعطاها الله عز و جل نبیه محمد ص
(به شیعیان و دوستان علی نه چیز داده شده است)
أعطی شیعة علی ع و محبوه تسع خصال
(فاطمة را در نزد خداوند نه نام است)
لفاطمة ع بنت محمد ص عند الله عز و جل تسعة أسماء
(خدای عز و جل بامیر المؤمنین نه چیز عطا فرموده است که پیش از او بجز بمحمد (ص) بهیچ کس عطا نفرموده است)
أعطی الله عز و جل أمیر المؤمنین ع تسعة أشیاء لم یعطها أحد قبله سوی محمد ص
(به پیغمبر در باره علی نه چیز داده شد)
أعطی النبی ص فی علی تسع خصال
(نه چیز است که هر یک آفتی دارد)
تسعة أشیاء لها تسع آفات
(در خرمای برنی نه خاصیت است)
فی التمر البرنی تسع خصال
(نه چیز از این امت برداشته شده است)
رفع عن هذه الأمة تسعة أشیاء
(از نه چیز نهی شده است)
النهی عن تسعة أشیاء
(به گناهکار نه ساعت مهلت داده میشود)
یؤجل المذنب تسع ساعات
(امامان از فرزندان حسین (ع) نه نفراند)
الأئمة من ولد الحسین بن علی تسعة علیهم السلام
(پیغمبر در حال وفات نه زن داشت)
قبض النبی ص عن تسع نسوة
(نه کلمهای که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:)
تسع کلمات تکلم بهن أمیر المؤمنین ع
(اندازه بالغ شدن زن نه سال است)
حد بلوغ المرأة تسع سنین
(زنی که از شوهر خود نه بار طلاق عده دار گرفته باشد برای همیشه بآن شوهر حرام میشود)
المطلقة للعدة لا تحلل لزوجها بعد تسع تطلیقات أبدا
(زکاة بر نه چیز است)
الزکاة علی تسعة أشیاء
(حکم نماز جمعه از نه نفر برداشته شده است)
وضعت الجمعة عن تسعة
(نه چیز فراموشی آورد)
تسعة أشیاء تورث النسیان
(بیان نه معجزهای که که خدای عز و جل بموسی عطا کرد)
ذکر التسع الآیات التی أعطی الله عز و جل موسی ع
(آنانی که در خدمت امام قائم خواهند بود تا شمارهای که معین است همگی گرد آیند از نه قبیلهاند)
الذین یقبلون مع القائم ع إلی أن یجتمع له العدد یکونون من تسعة أحیاء
باب العشرة
باب دهگانه
اسامی پیامبر صلی الله علیه و آله
أسماء النبی ص عشرة
(رفت و آمد بدر خانهها بخواطر ده چیز شایسته است)
ینبغی أن یکون الاختلاف إلی الأبواب لعشرة أوجه
(خدای تبارک و تعالی خرد را با ده چیز نیرو بخشید)
إن الله تبارک و تعالی قوی العقل بعشرة أشیاء
(باید امام ده خصلت داشته باشد)
عشر خصال من صفات الإمام علیه السلام
(علی را از رسول خدا ده خصلت نصیب بود)
کانت لعلی ع من رسول الله ص عشر خصال
(مژده بر شیعیان و یاران علی بده خصلت)
بشارة شیعة علی ع و أنصاره بعشر خصال
(ده خصلت از اخلاق ستوده)
عشر خصال من المکارم
(قیامت بر پا نشود تا ده نشانه بوجود آید)
لا تقوم الساعة حتی تکون عشر آیات
(ده خصلت است که خداوند آنها را برای پیغمبرش و خاندان او فراهم آورده)
عشر خصال جمعها الله عز و جل لنبیه و أهل بیته ص
(هر کس با ده خصلت خدا را ملاقات کند به بهشت داخل میشود)
عشر خصال من لقی الله عز و جل بهن دخل الجنة
(مؤمن خردمند نگردد تا ده خصلت در او نباشد)
لا یکون المؤمن عاقلا حتی یکون فیه عشر خصال
(ده چیز از گوسفند را نباید خورد)
لا یؤکل من الشاة عشرة أشیاء
(ده چیز از مردار پاک است)
عشرة أشیاء من المیتة ذکیة
(طمع ده کس در ده خصلت بیجا است)
لا یطمعن عشرة فی عشر خصال
(ده جا نباید نماز خواند)
عشرة مواضع لا یصلی فیها
(ده کس به بهشت نمیروند)
عشرة لا یدخلون الجنة
(سلامتی ده جزء است)
العافیة عشرة أجزاء
(ده طائفة خود و دیگران را گرفتار میسازند)
عشرة یفتنون أنفسهم و غیرهم
(بیرغبتی بدنیا ده جزء دارد)
الزهد عشرة أجزاء
(ده قسم کنیز بر آقای خود حرام است)
تحرم من الإماء عشرة
(میل زناشوئی ده جزء است)
الشهوة عشر أجزاء
(حیاء ده جزء است)
الحیاء عشرة أجزاء
(خوابگاه پسر بچهها را در ده سالگی باید از زنان جدا کرد)
یفرق بین الصبیان و النساء فی المضاجع لعشر سنین
(یک زن بردباری ده مرد را دارد)
للمرأة صبر عشرة رجال
(ده چیز است که یکی از دیگری سختتر است)
عشرة أشیاء بعضها أشد من بعض
(در خربزه ده خاصیت فراهم آمده است)
فی البطیخ عشر خصال مجتمعة
(نشاط در ده چیز است)
النشوة فی عشرة أشیاء
(نماز بر ده قسم است)
الصلاة علی عشرة أوجه
(شیعه دارای ده خصلت است)
فی الشیعة عشر خصال
(رسول خدا در باره می ده کس را لعن کرد)
لعن رسول الله ص فی الخمر عشرة
(پاداش کسی که ده ماه رمضان روزه بگیرد)
ثواب من صام عشرة أشهر من رمضان
پاداش کسی که ده حج انجام دهد
ثواب من حج عشر حجج
(برکت ده جزء است)
البرکة عشرة أجزاء
(نزدیک شدن رستاخیز را ده علامت است)
عشر آیات بین یدی الساعة
(سازمان اسلام بر ده بخش است)
بنی الإسلام علی عشرة أسهم
(ایمان ده درجه است)
الإیمان عشر درجات
(پاداش کسی که ده سال برای رضای خدا اذان بگوید)
ثواب من أذن عشر سنین محتسبا
(در مسواک ده فایده است)
فی السواک عشر خصال
(نشانههای قیامت ده است)
آیات الساعة عشر
(رسول خدا در شبانه روزی ده طواف هفت شوطی بجا میآورد)
کان رسول الله ص یطوف باللیل و النهار عشرة أسباع
(در باره کسی که با زنی در یک روز ماه رمضان ده بار عمل جنسی انجام دهد)
فیمن واقع امرأة فی یوم من شهر رمضان عشر مرات
(ده سخن پند آمیز)
عشر کلمات عظات
(ده طایفه از این امت بخدای بزرگ کافر هستند)
کفر بالله العظیم من هذه الأمة عشرة
(تیرهای قمار که مردم دوران جاهلیت با آنها تقسیم میکردند ده بود)
الأزلام التی کان أهل الجاهلیة یستقسمون بها عشرة
(آنچه بر هر مسلمانی لازم است که همه روزه پیش از سرزدن آفتاب ده بار بخواند و پیش از غروب هم ده بار)
ما فرض علی کل مسلم أن یقوله کل یوم قبل طلوع الشمس عشر مرات و قبل غروبها عشر مرات
(پسران عبد المطلب ده تن بودند و عباس)
بنو عبد المطلب عشرة و العباس
أبواب الأحد عشر
(بابهای یازدهگانه)
(نامهای یازده ستارهای که یوسف آنها را در خواب دید که با خورشید و ماه باو سجده میکنند)
أسماء الکواکب الأحد عشر التی رآها یوسف ع فی المنام له ساجدین مع الشمس و القمر
(نامهای زمزم یازده است)
أسماء زمزم أحد عشر
أبواب الاثنی عشر
(بابهای دوازدهگانه)
(باب یکم تا دوازدهم)
باب الواحد إلی اثنی عشر
(بدترین خلق اولین و آخرین دوازده نفرند)
شر الأولین و الآخرین اثنا عشر
(راه شناختن نیم روز در هر ماه از ماههای دوازدهگانه رومی)
معرفة زوال الشمس فی کل شهر من الشهور الاثنی عشر الرومیة
(دوازده نفر بودند که نشستن ابی بکر را بر مسند خلافت و پیش افتادنش را از علی بن ابی طالب نپذیرفتند)
الذین أنکروا علی أبی بکر جلوسه فی الخلافة و تقدمه علی علی بن أبی طالب ع اثنا عشر
(خدای عز و جل از نسل بنی اسرائیل دوازده گروه بیرون آورد و از حسن و حسین علیهما السلام دوازده نواده فرزند منتشر فرمود)
الحسین ع اثنی عشر سبطا
(جانشینان و امام پس از پیغمبر دوازده نفر بودند)
الخلفاء و الأئمة بعد النبی ص اثنا عشر ع
(در مسواک دوازده خاصیت است)
فی السواک اثنتا عشرة خصلة
(روایتی که حجابها دوازده است)
حدیث الحجب اثنا عشر
(پرهیزکاران را دوازده نشانه است)
لأهل التقوی اثنتا عشرة علامة
(به دوازده نفر نباید سلام کرد)
لا یسلم علی اثنی عشر
(جعفر بن ابی طالب که از حبشه بازگشت پیغمبر (ص) دوازده گام به پیشواز او رفت)
استقبل النبی ص جعفر بن أبی طالب ع لما انصرف من الحبشة اثنتی عشرة خطوة
(دوازده کس در تابوت ته دوزخ جا دارند)
فی التابوت الأسفل من النار اثنا عشر
(در سفره دوازده خاصیت است)
فی المائدة اثنتا عشرة خصلة
(ماهها دوازده ماه است)
الشهور اثْنا عَشَرَ شَهْراً
(شب دوازده ساعت است و هم چنین روز)
ساعات اللیل اثنتا عشرة ساعة و ساعات النهار کذلک
(برجهای فلک دوازده است و بیابانها دوازده است و دریاها دوازده است و جهانها دوازده است)
البروج اثنا عشر و البر اثنا عشر و البحور اثنا عشر و العوالم اثناعشر
(حدیث دوازده درهمی که برای رسول خدا هدیه آورده شد)
حدیث الدراهم الاثنی عشر التی أهدیت إلی رسول الله ص
(نقیبان دوازده نفراند)
النقباء اثنا عشر
أبواب الثلاثة عشر
(بابهای سیزدهگانه)
المسوخ ثلاثة عشر صنفا
(سیزده صنف حیوان نخست بصورت انسان بودهاند)
(اندازه بالغ شدن پسر از سیزده سال است تا چهارده سال)
حد بلوغ الغلام ثلاث عشرة سنة إلی أربع عشرة سنة
(سیزده خصلت از فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام)
ثلاث عشرة خصلة من فضائل أمیر المؤمنین ع
أبواب الأربعة عشر
(بابهای چهاردهگانه)
فی الخضاب أربع عشرة خصلة
(در حنا گذاشتن چهارده خاصیت است)
(در چهارده جا غسل کردن لازم است)
الغسل فی أربعة عشر موطنا
(یاران عقبة چهارده نفر بودند)
أصحاب العقبة أربعة عشر رجلا
أبواب الخمسة عشر
(بابهای خصلتهای پانزدهگانه)
إذا عملت الأمة خمس عشرة خصلة حل بها البلاء
(هر گاه امت مسلمان پانزده خصلت را مرتکب شوند دچار بلا میشوند)
یؤدب الصبی علی الصوم ما بین خمس عشرة سنة إلی ست عشرة سنة
پسر بچه را میان پانزده و شانزده سالگی میبایست ادب روزه گرفتن آموخت)
(تکبیراتی که در منی روزهای تشریق گفته میشود پس از پانزده نماز است)
التکبیر فی أیام التشریق بمنی فی دبر خمس عشرة صلاة
(پاداش کسی که پانزده روز از ماه رجب را روزه بدارد)
ثواب من صام خمسة عشر یوما من رجب
(دستور شرعی در نوره کشیدن هر پانزده روز یک بار است)
السنة فی النورة فی کل خمسة عشر یوما
أبواب الستة عشر
بابهای شانزدهگانه
من حق العالم ست عشرة خصلة
(از جمله حقوق دانشمندان شانزده خصلت است)
(شانزده خصلت است که تهی دستی آورد و هفده خصلت روزی را فراوان سازد)
ست عشرة خصلة تورث الفقر و سبع عشرة خصلة تزید فی الرزق
(شانزده خصلت از دانش و واقع بینی است)
ست عشرة خصلة من الحکم
(شانزده طایفه از امت محمد (ص) خاندان او را دوست نمیدارند و بلکه کینه آنان را بدل داشته و با آنان دشمنی کنند)
ستة عشر صنفا من أمة محمد ص لا یحبون أهل بیته و یبغضونهم و یعادونهم
باب السبعة عشر
(باب هفده)
الغسل فی سبعة عشر موطنا
(غسل در هفده مورد است)
باب الثمانیة عشر
(باب هیجدهگانه)
لأمیر المؤمنین ع ثمانی عشرة منقبة
(امیر المؤمنین را هیجده مایه ناز و سرفرازی بود)
(آنچه خدای عز و جل هیجده ساله را بدان سرزنش فرموده)
ما وبخ الله عز و جل به ابن ثمان عشرة سنة
أبواب التسعة عشر
(بابهای نوزدهگانه)
تسعة عشر حرفا فیها فرج للداعی بهن من الآفات
(نوزده جملهای که هر کس آنها را بخواند از گرفتاری رهائی مییابد)
(نوزده تکلیف از زنان برداشته شده است)
وضع عن النساء تسعة عشر شیئا
(نوزده مسألهای که امام صادق در مجلس منصور از طبیب هندی پرسید و او ندانست و حضرت پاسخ آنها را بطبیب گفت)
ذکر تسع عشرة مسألة سأل عنها الصادق ع الطبیب الهندی فیمجلس المنصور فلم یعلمها و أخبره الصادق ع بجوابها
أبواب العشرین و ما فوقه
بابهای خصلتهای بیستگانه و بالاتر
فی حب أهل البیت ع عشرون خصلة
(در دوستی خاندان پیغمبر (ص) بیست خصلت است)
(مؤمن را بر عهده خدای عز و جل بیست خصلت ثابت است)
للمؤمن علی الله عز و جل عشرون خصلة
(پاداش کسی که بیست بار بحج رفته باشد)
ثواب من حج عشرین حجة
ذکر ثلاث و عشرین خصلة من الخصال المحمودة التی وصف بهاعلی بن الحسین زینالعابدین ع
(بیان بیست و سه خصلت از خصلتهای پسندیدهای که امام زین العابدین علیه السّلام بدانها ستوده میشد)
(آنچه در باره شب بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان رسیده است)
ما جاء فی لیلة إحدی و عشرین و ثلاث و عشرین من شهر رمضان
(از بیست و چهار خصلت نهی شده است)
النهی عن أربع و عشرین خصلة
(نماز را بجماعت خواندن بیست و پنج درجه از خواندن بتنهائی بهتر است)
صلاة الجماعة أفضل من صلاة الفرد بخمس و عشرین درجة
(بیست و نه خصلت در نماز هست)
فی الصلاة تسع و عشرون خصلة
(بیست و نه خصلت در دانش است)
فی العلم تسع و عشرون خصلة
(خصلتهائی که ابو ذر آنها را از رسول خدا پرسید)
الخصال التی سأل عنها أبو ذر رحمه الله رسول الله ص
أبواب الثلاثین و ما فوقه
بابهای سی و بالاتر
(از برای امام علیه السّلام سی نشانه هست)
للإمام ع ثلاثون علامة
(ماه رمضان سی روز است و هرگز کمتر نمیشود)
شهر رمضان ثلاثون یوما لا ینقص أبدا
(آنچه از عمل زناشوئی در کتاب و سنت حرام شده است سی و چهار صورت است)
الفروج المحرمة فی الکتاب و السنة علی أربعة و ثلاثین وجها
(خدای تبارک و تعالی از جمعه تا جمعه دیگر سی و پنج نماز واجب کرده است)
فرض الله تبارک و تعالی علی الناس من الجمعة إلی الجمعةخمسا و ثلاثین صلاة
أبواب الأربعین و ما فوقه
(بابهای چهل و بالاتر)
شارب الخمر لا تقبل صلاته أربعین یوما
(میگسار تا چهل روز نمازش پذیرفته نیست)
(روزه بر چهل قسم است)
الصوم علی أربعین وجها
(در باره کسی که چهل تن از برادران خود را پیش از خود دعا کند و سپس خود را)
فیمن قدم أربعین رجلا من إخوانه فی دعائه ثم دعا لنفسه
(در باره کسی که پس از مردنش چهل تن از مؤمنین به نیکیاش گواهی دهند)
فیمن شهد له بعد موته أربعون رجلا من المؤمنین بالخیر
(در نهی از نستردن موی زهار بیش از چهل روز)
فی النهی عن ترک حلق العانة فوق أربعین یوما
(زمین از ادرار شخص ختنه نشده تا چهل روز نجس میماند)
الأرض تنجس من بول الأغلف أربعین صباحا
(در باره کسی که کنیزی برای خود بگیرد و در هر چهل روز یک بار هم با او آمیزش جنسی نداشته باشد و کنیز بحرام آلوده شود)
فیمن اتخذ جاریة فلم یأتها فی کل أربعین یوما ثم أتت محرما
(دیه سگ شکاری چهل درهم است)
دیة کلب الصید أربعون درهما
(خدای تعالی بفرعون میان دو جملهاش چهل سال مهلت داد)
أملی الله تبارک و تعالی لفرعون بین کلمتیه أربعین سنة
(استغفاری که چهل گناه بزرگ بسبب آن آمرزیده شود)
استغفار یغفر به أربعون کبیرة
(دو رحم تا چهل پشت بهم میرسد)
الرحم تلتقی فی أربعین أبا
(چون حضرت قائم قیام کند خدای عز و جل نیروی هر یک مرد از شیعه را باندازه نیروی چهل مرد قرار دهد)
إذا قام القائم ع جعل الله عز و جل قوة الرجل من الشیعة قوة أربعین رجلا
(در باره کسی که چهل حدیث نگهداری کند)
فیمن حفظ أربعین حدیثا
حریم المسجد أربعون ذراعا و الجوار أربعون دارا من أربعةجوانبها
(حریم مسجد چهل ذراع است و همسایگی تا چهل خانه از چهار طرف خانه)
فیمن عمر أربعین سنة فما فوقها
(در باره کسی که چهل سال و بیشتر از عمرش بگذرد)
(پاداش کسی که چهل بار عمل حج انجام دهد)
ثواب من حج أربعین حجة
(امیر المؤمنین چهل و سه دلیل علیه ابی بکر اقامه کرد)
احتجاج أمیر المؤمنین ع علی أبی بکر بثلاث و أربعین خصلة
(أمیر المؤمنین علیه السّلام باین گونه خصلتها در روز شوری بر مردم احتجاج کرد)
احتجاج أمیر المؤمنین ص بمثل هذه الخصال علی الناس یومالشوری
أبواب الخمسین و ما فوقه
(بابهای پنجاه و بالاتر)
الحقوق الخمسون التی کتب بها علی بن الحسین سید العابدین ع إلی بعض أصحابه
(پنجاه حقی که حضرت علی بن الحسین سید العابدین برای اصحاب خود نوشته است)
(پنجاه خصلت از صفات مؤمن است)
خمسون خصلة من صفات المؤمن
(ثواب کسی که پنجاه بار عمل حج انجام داده باشد)
ثواب من حج خمسین حجة
أبواب السبعین و ما فوقه
بابهای هفتاد و بیشتر
لأمیر المؤمنین ع سبعون منقبة لم یشرکه فیها أحد من الأئمة
(هفتاد منقبت امیر المؤمنین علیه السّلام داشت که هیچ کدام از افراد ملت با او شریک نبودند)
ثواب من استغفر الله عز و جل فی الوتر سبعین مرة
(ثواب کسی که در نماز وتر هفتاد بار استغفار کند)
(ثواب کسی که بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه از خدای عز و جل آمرزش بطلبد)
ثواب من استغفر الله عز و جل بعد صلاة الفجر سبعین مرة
(ثواب کسی که در هر روز از ماه شعبان هفتاد بار استغفار کند)
ثواب من استغفر الله عز و جل کل یوم من شعبان سبعین مرة
(پرچم حمد هفتاد شقه دارد)
لواء الحمد سبعون شقة
(ربا هفتاد جزء است)
الربا سبعون جزءا
(حدیث بندهای که هفتاد خریف در آتش بماند)
حدیث العبد الذی مکث فی النار سبعین خریفا
(امت هفتاد دو فرقه خواهند شد)
الأمة تفترق علی اثنتین و سبعین فرقة
(کسی که روایت نموده که امت هفتاد و سه فرقه خواهد شد)
من روی أن الأمة ستفترق علی ثلاث و سبعین فرقة
(هفتاد و سه خصلت در آداب زنان و فرق میان احکام آنان و مردان)
ثلاث و سبعون خصلة فی آداب النساء و الفرق بین أحکامهن وأحکام الرجال
(خدای عز و جل خرد را هفتاد و پنج لشکر عطا فرمود و نادانی را هفتاد و پنج لشکر)
أعطی الله عز و جل العقل خمسة و سبعین جندا و أعطی الجهلخمسة و سبعین جندا
أبواب الثمانین و ما فوقه
(بابهای هشتاد و بالاتر)
نزلت فی أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ع ثمانون آیة ما شرکه فیها أحد
(در باره امیر المؤمنین علی بن ابی طالب هشتاد آیه نازل شد که هیچ کس در آن شریک نبود)
(پیغمبر در مورد شرابخواری هشتاد تازیانه زد)
ضرب النبی ص فی الخمر ثمانین
(تکبیرهای نماز نود و پنج تکبیر است)
تکبیرات الصلاة خمس و تسعون تکبیرة
(برای خدای تبارک و تعالی نود و نه نام است)
لله تبارک و تعالی تسعة و تسعون اسما
(ثواب صد لا اله الا اللَّه گفتن و ثواب صد بار استغفار کردن.)
ثواب مائة تهلیلة و ثواب الاستغفار مائة مرة
باب الواحد إلی المائة
(باب یک تا صد)
پرسشهای یهود از ابی بکر
(پیغمبر یک صد و بیست بار به آسمان بالا رفت)
عرج النبی ص إلی السماء مائة و عشرین مرة
(میوه یک صد و بیست نوع است)
الفاکهة مائة و عشرون لونا
(اهل بهشت یک صد و بیست صنفند)
أهل الجنة عشرون و مائة صنف
(هر کس قرآن را حفظ کند سالیانه دویست دینار از بیت المال حقوق دارد)
من حفظ القرآن فله فی کل سنة مائتا دینار فی بیت المال
(سال سیصد و شصت روز است)
السنة ثلاثمائة و ستون یوما
خصال من شرائع الدین
(خصلتهائی از قوانین دین)
(امیر المؤمنین علیه السّلام بیاران خود در یک مجلس چهار صد باب از چیزهائی که کار دین و دنیای مسلمان را اصلاح میکند بیاموخت)
علم أمیر المؤمنین ع أصحابه فی مجلس واحد أربعمائة باب ممایصلح للمسلم فی دینه و دنیاه
آنچه دو هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین بدر بهشت نوشته شده است
ما کتب علی باب الجنة قبل خلق السماوات و الأرض بألفی عام
(نماز چهار هزار باب دارد)
الصلاة لها أربعة آلاف باب
(آنچه هفت هزار سال پیش از آفرینش آدم بر پایه عرش نوشته یافته شد)
ما وجد علی ساق العرش مکتوبا قبل خلق آدم بسبعة آلاف سنة
(کسی که روایت کرده است که خدای عز و جل را دوازده هزار جهان است)
من روی أن لله عز و جل اثنی عشر ألف عالم
(اصحاب پیغمبر دوازده هزار مرد بودند)
کان أصحاب رسول الله ص اثنی عشر ألف رجل
(بیان نوری که پیش از آفرینش آدم در پیشگاه الهیبود)
ذکر النور الذی کان بین یدی الله عز و جل قبل خلق آدم
(بیان آنچه بیست و دو هزار سال پیش از آفرینش آدم میان دو شانه محمود فرشته نوشته شده بود)
ذکر المکتوب بین کتفی محمود الملک قبل خلق آدم باثنین و عشرین ألف عام
(خدای عز و جل یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آفرید و خدای عز و جل یک صد و بیست و چهار هزار وصی آفرید)
خلق الله عز و جل مائة ألف نبی و أربعة و عشرین ألف نبی و خلق الله عز و جل مائة ألف وصی وأربعة و عشرینألف وصی
ناجی الله تعالی موسی ع بمائة ألف کلمة و أربعة و عشرین ألف کلمة (خدای تعالی یک صد و بیست و چهار هزار کلمه با موسی مناجات کرد)
(رسول خدا (ص) بعلی علیه السّلام هزار باب آموخت که از هر بابی هزار باب گشوده میشد)
علم رسول الله ص علیا ع ألف باب یفتح کل باب ألف باب
(خدای عز و جل هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده است)
خلق الله عز و جل ألف ألف عالم و ألف ألف آدم
الخصال الممدوحه و المذمومه «صفات پسندیده و نکوهیده»
شیخ صدوق آیة الله سید احمد فهری
باب الثمانیة عشر
(باب هیجده گانه)
لأمیر المؤمنین ع ثمانی عشرة منقبة
« بعدی
قبلی »