مریز آبروی خویش
آبی است آبرو که نیاید به جوی باز از تشنگی بمیر و مریز آبروی خویش
طمع و آبرو
دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
در عرض درد ریختن آبرو خطاست گیرم ز ابر دست طبیبان دوا چکد
محتشم کاشانی
نامه سیاه
آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
حافظ