ورع و زهد در كلام پیامبر
سپس درباره ورع مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اصل الدّین الورع ورأسه الطّاعة. یا اباذرّ؛ كن ورعاً تكن اعبد النّاس و خیر دینكم الورع»
اى ابوذر؛ ریشه دین ورع و باز ایستادن از گناهان و شبهات و سر آن طاعت خداوند است. اى ابوذر؛ نفس خود را از گناهان بازدار تا عابدترین مردم باشى و بهترین بخش دین شما پارسایى است.
ورع در اصل به معناى بازداشتن نفس از محارم و گریز از آنهاست، سپس در مطلق بازداشتن نفس استعمال شد و مفهوم آن با تقوا خیلى نزدیك است، ولى غالباً ورع در ملكه پرهیزگارى ـ كه حالتى است درونى ـ كاربرد دارد و تقوا هم بر مبادى عمل و هم بر خود عمل شایسته و هم بر ملكه درونى اطلاق مىگردد.
حضرت على(علیه السلام) در بیان نقش ورع در بازداشتن انسان از گناه و انحراف مىفرمایند:
«لا شَرَفَ أَعْلى مِنَ الاِْسْلامِ وَ لا عِزَّ اَعَزُّ مِنَ التَّقْوى وَ لا مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ...»(247)
هیچ شرف و بزرگى بالاتر از اسلام نیست و هیچ عزّت و ارجمندى ارجمندتر از پرهیزكارى نیست و هیچ پناهگاهى نیكوتر و استوارتر از ورع و پارسایى (بازایستادن از گناهان و شبهات) نیست.
امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند:
«إِتَّقُوا اللّهَ وَصُونُوا دینَكُمْ بِالْوَرَعِ»(248)
تقواى الهى پیشه سازید و با پارسایى دین خود را حفظ كنید.
پارسایى و بازداشتن خویش از حرام، بزرگترین عامل رهیافتن به سعادت و درجات عالى معنوى و گریز از سقوط و انحطاط و فرورفتن در گردابهاى هلاكت است. بواقع ورع و بازداشتن خویش از گناهان و شبهات، دشوارترین مرحله عبادت و بندگى خداوند است، از
﴿صفحه 263 ﴾
اینرو امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
«إِنَّ أَشَدَّ الْعِبادَةِ الْوَرَعُ»(249) ورع دشوارترین عبادتهاست.
باز با توجه به نقش ورع در سلامت شاكله عبادت، على(علیه السلام) فرمودند:
«...لا خَیْرَ فى نُسُك لا وَرَعَ فیهِ»(250)
عبادتى كه همراه ورع نیست خیر و فایدهاى ندارد.
باز پیامبر(صلى الله علیه وآله) در ضرورت همراه ساختن عبادت با ورع مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ فضل العلم خیرٌ من فضل العبادة و اعلم انّكم لو صلّیتم حتّى تكونوا كالحنایا و صمتم حتّى تكونوا كالاوتار ماینفعكم الاّ بورع»
اى ابوذر؛ فضیلت علم از فضیلت عبادت بیشتر است و بدان اگر آن قدر نماز بخوانید كه مانند كمان خمیده شوید و آن قدر روزه بگیرید كه مانند تیرها لاغر شوید به شما سودى نمىرساند جز با ورع.
و نیز مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ اهل الورع والزّهد فى الدّنیا هم اولیاءاللّه حقّاً»
آنان كه اهل ورع و زهد در دنیا هستند بحق اولیاى خداوند هستند.
«زهد» و «زهاده» در لغت به معناى عدم رغبت و بىمیلى است و در مقابل علاقه، میل و رغبت به دنیاست یعنى انسان به دنیا رغبت و دلبستگى نداشته باشد و تنها به زندگى ساده قناعت كند.
لازم به ذكر است كه زهد مطلوب در اسلام، اینست كه انسان در راه بهتر انجام دادن مسؤولیتهاى خود، سادگى و گریز از تجمل را شیوه خود قرار دهد و به مظاهر پر زرقوبرق زندگى بىاعتنا گردد. بدیهى است كه این طرز رفتار به جهت پلید دانستن دنیا و مظاهر آن و نیز به جهت تضاد دنیا و آخرت و نیز به جهت فرار از مسؤولیتهاى اجتماعى نیست، بلكه زهد در اسلام براى انجام بهتر مسؤولیتها و غلبه بر تمایلات و گرایشهاى
﴿صفحه 264 ﴾
افراطى و در جهت كنترل شیفتگى و دلبستگى به مظاهر زندگى است كه از این رهگذر روح افزونطلب انسان را مهار مىكند و حالت خود باختگى در برابر مظاهر زندگى دنیا را از بین مىبرد. چنانكه حافظ مىگوید:
غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود *** زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.
بنابراین زهد در اسلام با داشتن مال و ریاست منافات ندارد و در واقع زاهد كسى است كه مظاهر زندگى را بیش از حق و خداوند دوست نمىدارد و اهداف الهى را قربانى اهداف دنیوى نمىكند و آخرت را اصل قرار داده دنیا را بعنوان فرع و وسیله و مقدمه آن مىجوید.
با توجه به آنچه ذكر شد، تفاوت زهد با رهبانیت ـ كه در آیین مسیحیت و بودائیان مطرح است ـ روشن مىگردد، چرا كه رهبانیت به معناى ترك دنیا، فرار از مسؤولیتها و گریز از اجتماع است و چنین تفكرى با روح اسلام سازش ندارد. از نظر اسلام، همه مظاهر زندگى از مال، فرزند و ریاست و غیره همه ابزار تكامل و پیشرفتند و همه نعمتهاى خداوندند و استفاده صحیح و رعایت تعادل در بهرهورى از آنها، علاوه بر اینكه موجب آبادگشتن دنیاى انسان مىشود، موجب آباد گشتن آخرت نیز مىشود. استفاده صحیح به این است كه انسان براى دنیا و مظاهر آن اصالت قائل نباشد و آنها را به مثابه نعمتهایى در جهت رسیدن به كمال و سعادت آخرت قرار دهد، چنانكه فرمودهاند: «الدُّنْیا مَزْرَعَةُ اْلاخِرَةِ»(251)و نیز خداوند مىفرماید:
«وَابْتَغِ فِیمَا اتَكَ اللَّهُ الدَّارَ اْلاخِرَةَ وَ لاَتَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا...»(252)
و بكوش تا از راه چیزى كه خداوند عطا كرده ثواب و سعادت آخرت را تحصیل كنى و بهرهات را از دنیا فراموش نكن.
از نظر اسلام، هر چه در این دنیا رنگ وجود به خود گرفته نیكوست و خداوند چیز بدى نیافریده است. بنابراین نه دنیا و مظاهر آن بد است و نه علاقه به آنها كه از روى میل طبیعى در انسان قرار داده شده است. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
﴿صفحه 265 ﴾
«الزَّهادَةُ فىِ الدُّنْیا لَیْسَتْ بِتَحْریمِ الْحَلالِ وَ لا إِضاعَةِ الْمالِ وَلكِنِ الزَّهادَةُ فىِ الدُّنْیا أَنْ لاتَكُونَ بِما فى یَدَیْكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِما فى یَدِاللّهِ»(253)
زهد در دنیا و از دنیاگذشتگى این نیست كه حلال را بر خود حرام كنى یا مال خود را تلف كنى. زهد یعنى به آنچه در دست توست بیش از آنچه نزد خداوند است اعتماد نداشته باشى.
و نیز على(علیه السلام) مىفرمایند:
«أَیُّهَا النّاسُ، الزَّهادَةُ قِصَرُ الاَْمَلِ والشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَالْوَرَعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ...»(254)
اى مردم، زهد كوتاه كردن آرزوها و شكرگزارى هنگام نعمت و پرهیز از حرام است.
علاوه بر آنچه ذكر شد، قرآن مجید رهبانیت را نكوهش مىكند و آن را بدعتى مىداند كه راهبان بر اساس پندار غلط تضاد بین دنیا و آخرت در آیین مسیحیت راه دادهاند. قرآن پس از آنكه مىفرماید: ما عیسى را فرستادیم و بدو انجیل دادیم و در دل پیروانش مهربانى و رحم قرار دادیم، مىفرماید:
«... وَ رُهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغآءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَ رِعَایَتِهَا...»(255)
و رهبانیتى كه از پیش خود ابداع كردند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدفشان از آن جلب خشنودى خداوند بود، ولى حق آن را رعایت نكردند.
روزى همسر عثمانبن مظعون براى شكایت نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا، عثمانبن مظعون روزها روزه مىگیرد و شبها شبزندهدارى مىكند (به زندگى و خانواده خود نمىرسد) پیامبر با شنیدن این سخن با حالتى برآشفته نزد عثمان رفتند و دیدند او در حال نماز است، وقتى عثمان پیامبر را دید دست از نماز كشید. پیامبر به او فرمود:
﴿صفحه 266 ﴾
«یا عُثْـمانُ، لَمْ یُرْسِلْنى اللّهُ بِالرَّهْبانِیَّةِ وَلكِنْ بَعَثَنى بِالْحَنَفِیَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ أَصُومُ وَ أُصَلّى وَ أَلْمَسُ أَهْلى...»(256)
اى عثمان، خداوند مرا بر آیین رهبانیت و ترك دنیا مبعوث نكرد، بلكه بر دین معتدل و آسان برانگیخت، من روزه مىگیرم، نماز مىخوانم و با همسرم همبستر مىشوم.
درباره شهید مدرس قمشهاى نقل كردهاند: روزى یكى از زمینداران معروف قمشه نزد مدرس آمد و خواست قطعه زمینى به او بدهد. مدرس با آنكه در نهایت فقر و تنگدستى بهسر مىبرد، به شخص زمیندار گفت: مگر شما در خانواده خود فقیر و محتاج ندارید؟ آن شخص گفت: چرا داریم، اما مىخواهم این قطعه زمین را به شما ببخشم. مدرس فرمود: بهتر است كه این زمین را به خویشاوندان فقیر و تهىدست خودت ببخشى.
همچنین نقل كردهاند: مدرس در تابستان و زمستان همان یك دست لباس كرباس را كه داشت مىپوشید و مىگفت: پوست دست و پا و بقیه بدن از پوست صورت لطیفتر نیست. بدن را هر طور عادت بدهى همان طور عادت مىكند! او جوراب پشمى، شلوار، پیراهن پشمى و قباى فاستونى و عباى نائینى نمىپوشید و مىگفت: اینها پول مىخواهد و پول نوكرى مىآورد و مدرس نوكر نمىشود (هنگام شهادت همه ثروتش بیست و چهار تومان بوده است)
مدرس از پدرش نقل مىكند كه پدرم به ما فرمود: یاد بگیرید در شبانهروز به یك وعده غذا قناعت كنید و پوشاك خود را تمیز نگاه دارید، تا در قید تهیه لباس نو نباشید؛ او اجداد ما را سرمشق قرار مىداد و مىگفت: حلم و بردبارى را از جدّ بزرگوارمان رسول خدا بیاموزیم، شهادت و قناعت را از جدّ طاهرمان على و تسلیم ناپذیرى در برابر زور و ستم را از جدّ شهیدمان سیدالشهداء بیاموزید.(257)
﴿صفحه 267 ﴾
درس سى و ششم : بردبارى، مدارا و توكل از دیدگاه پیامبر
مقام و منزلت والاى حلم و بردبارى
حلم و بردبارى زیبنده اولیاى خدا
رفق و مدارا و تفاوت آن با مداهنه و سازشكارى
عدم نرمش پیامبر در برابر مشركان
مقام و منزلت توكل
توكل و استفاده از اسباب و عوامل مادى و معنوى
ارتباط تقوا با توكل
﴿صفحه 269 ﴾
بردبارى، مدارا و توكل از دیدگاه پیامبر
«یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ لَمْ یَأْتِ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِثَلاث فَقَدْ خَسِرَ. قُلْتُ: وَ مَا الثَّلاثُ؟ فِداكَ أَبى وَ أُمّى. قالَ: وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ، وَ حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ السَّفیهِ، وَ خُلْقٌ یُدارى بِهِ النّاسَ.
یا اَباذَرٍّ؛ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ أَقْوى النّاسِ فَتَوَكَّلْ عَلىَ اللّهِ، وَ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ أَكْرَمَ النّاسِ فَاتَّقِ اللّهَ، وَ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ أَغْنَى النّاسِ فَكُنْ بِما فى یَدِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ أَوْثَقَ مِنْكَ بِما فى یَدَیْكَ.
یا أَباذَرٍّ؛ لَوْ أنَّ النّاسَ كُلَّهُمْ أَخَذُوا بِهذِهِ الاْیَةِ لَكَفَتْهُمْ: «وَ مَنْ یَتَّقِاللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَىْء قَدْراً»(258)
جملاتى كه در جلسه قبل بررسى شد بر محور تقوا و ورع بود، در این بخش از روایت نیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) علاوه بر ورع و خوددارى از گناه، از حلم و بردبارى و مقام توكل نیز یاد مىفرمایند:
«یا اباذرٍّ: من لم یأت یوم القیامة بثلاث فقد خسر. فقلت و ما الثّلاث؟ فداك ابى و امّى. قال: ورعٌ یحجزه عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ علیه و حلمٌ یردّ به جهل السفیه و خلق یدارى به النّاس.»
اى ابوذر؛ هر كس در روز قیامت سه چیز همراه نداشته باشد زیانكار است. ابوذر
﴿صفحه 270 ﴾
مىگوید: پدر و مادرم فدایت باد آن سه چیز چیست؟ پیامبر در جواب مىفرمایند: 1. ورعى كه او را از محرّمات باز دارد 2. حلمى كه با آن با نادانى سفیهان مقابله كند. 3. اخلاق نیكو كه با آن با مردم مدارا كند.
اولین ویژگىاى كه اگر انسان به آن متصف نگردد در قیامت زیانكار مىگردد، ورع است. در جلسه قبل گفتیم كه ورع معمولا بر ملكه تقوا اطلاق مىگردد و نفس اجتناب از گناه را ورع نمىگویند، تعبیر حضرت در این بخش، آن تفسیر را تأیید مىكند و بوضوح بیان مىكند كه ورع بر ملكه نفسانى كه مانع از دست یازیدن به گناه مىشود اطلاق مىگردد؛ بنابراین خاصیت ورع این است كه انسان را از گناه باز مىدارد و طبیعى است كسى كه چنین ویژگىاى نداشته باشد، به گناهان آلوده مىگردد و در نتیجه زیان مىبیند و گرفتار جهنم مىشود.