گستره حق و باطل
«یا أَباذَرٍّ؛ أَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ، وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَة تُورِثُ حُزْناً طَویلا".»
اى ابوذر؛ حق سنگین و تلخ است و باطل سبك و شیرین. چه بسا هوسرانى یك ساعت، باعث حزن و غم طولانى مىگردد.
حق و باطل و موارد كاربرد آنها
یكى از مفاهیم عامى كه در فرهنگ اسلامى مطرح است و كاربرد گستردهاى دارد، مفهوم «حق و باطل» است. در قرآن كریم، گاهى حق و باطل در زمینه معبودها بكار مىروند؛ بدین صورت كه خداوند متعال معبود حق معرفى مىشود و سایر معبودها باطل:
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ ...»(233)
حقیقت این است كه خداى یكتا همانا حق است و هرچه جز او خوانند همانا باطل است.
گاهى حق و باطل در زمینه عقاید، افكار و اندیشهها مطرح مىشوند و گاهى در زمینه كردارها و رفتارها. از جمله مطالبى كه قرآن به ما تعلیم مىدهد، این است كه این جهان از حق و باطل آمیخته شده. مىتوان گفت ساختار این عالم، تركیبى است از دو عنصر حق و باطل. «اللّه» اساس حق است و باطل یك امر طفیلى است كه در پرتو حق و زیر پوشش آن جلوه مىكند. بر اساس تعلیم قرآن، این آمیختگى حق و باطل همیشگى نیست، روزى فرا خواهد رسید كه حق كاملا از باطل جدا مىشود و پایدار مىماند و باطل نابود مىگردد:
﴿صفحه 330 ﴾
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ...»(234)
بلكه حق را بر باطل چیره مىسازیم تا باطل را محو و نابود سازد.
در جاى دیگر خداوند باطل را به كف روى آب تشبیه مىكند:
«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فىِالنَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْیَة أَوْمَتَاع زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْكُثُ فىِ الاَْرْضِ كَذلِكَ یَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ»(235)
خداوند از آسمان آبى نازل كرد كه در هر وادى به اندازه وسعت و ظرفیتش سیلاب جارى شد و بر روى سیل كفى برآمد، چنانكه فلزاتى را نیز كه براى تجمل و زینت (مانند طلا و نقره) یا براى اثاث و ظروف (مثل آهن و مس) در آتش ذوب كنند، مثل آب كفى برآورد. خداوند به این مثل (آب و فلزات و كف روى آنها) براى حق و باطل مثل مىزند كه (باطل چون) آن كف بزودى نابود مىشود و اما آن آب و فلز كه به مردم نفع مىرساند، در زمین باقى مىماند. خداوند مثلها را بدین روشنى بیان مىكند.
در تشبیه باطل به كف، نكته ظریفى وجود دارد كه با توجه به حقیقت كف روشن مىگردد. حقیقت كف حبابى است كه بر روى آب ظاهر مىگردد: وقتى انسان به طشتى كه پر از كف صابون است نگاه مىكند، حبابهایى را مىبیند كه شناورند و بالا و پایین مىروند. اگر كسى براى اولین بار به آن طشت نگاه كند، همان كف توجهاش را جلب مىكند و از آبى كه زیر آن كف هست و منشأ پیدایش آن گشته، غافل مىگردد. خیال مىكند واقعیت همین حبابهایى است كه ظاهر گشته، بالا و پایین مىرود و رنگهاى گوناگونى در آن ظاهر مىشود. در صورتى كه حباب واقعیت خود را از همان آب گرفته است و وجودش در پرتو آب است.
﴿صفحه 331 ﴾
عالم مركّب از حق و باطل است، اما باطلها به طفیل حق موجودند. ممكن است بیش از حق نمود داشته باشند، زرق و برق زیادى داشته باشند، حركت و جولانى داشته باشند؛ اما در ناموس آفرینش حق چون آبى است و باطل كف اوست و پایدار نیست و نابود مىگردد و آنچه ماندنى است حق است كه براى مردم سودمند مىباشد.
باطل چون كف براى چند لحظه جلوه دارد و پس از آن، واقعیت و حق خود را نمودار مىسازد. البته این لحظات را وقتى ما با معیارهاى خود مىسنجیم، فكر مىكنیم لحظه باید یك ثانیه یا یك دقیقه باشد، اما آن كسى كه بر ازل و ابد احاطه دارد، صد سال و هزار سال نیز براى او لحظهاى بیش نیست؛ معیار او با معیار ما فرق دارد. مقیاسى كه ما در اندازهگیرى زمانها و بقاء و ثبات اشیاء بكار مىبریم، با مقیاسهاى حق فرق مىكند. كسى كه دیده حقبین دارد، طول زمانها چه لحظهاى باشد و چه ساعتى و چه سالى و قرنى، براى او اعتبارى ندارد. او فراتر از آنچه ما مىبینیم، افقى را مىنگرد كه خیلى بالاتر و پایدارتر است و آنگاه كه با آن معیار و مقیاس حساب مىكند، باطل در نظرش چیزى نیست و دوامى ندارد.
نمود ظاهرى حق و باطل
مضمون سخن حضرت در این بخش، این است كه حق سنگین و تلخ است و باطل سبك و شیرین است. در توضیح این جمله باید گفت: مؤمنى كه در اندیشه سعادت اخروى است، باید به مقتضاى ایمان خویش، به فكر تكامل روحى و معنوى خویش باشد و همه موانع راه را كنار نهد تا به هدف دست یابد. طبیعى است مؤمنى كه در ابتداى راه قرار دارد، توقع دارد كه همه چیز براى او سهل، آسان، گوارا و شیرین باشد. او خود را براى تحمل دشوارىها و تلخىها آماده نكرده است، از این جهت در مصاف مشكلات و دشوارىها ممكن است درجا بزند و از راه حق عدول كند و یا اگر كماكان به آن راه ادامه داد، از این ناراحت و نگران است كه چرا در راه خیر و حق، این دشوارىها و مشكلات وجود دارد.
پیوسته براى انسان این سؤال مطرح مىشود كه چرا حق سنگین و تلخ است و انسان در مسیر حق، رویاروى با مشكلات طاقت فرساست؛ ولى باطل شیرین و آسان است؟
﴿صفحه 332 ﴾
چرا انسان باید تلخىها را تحمل كند و از شیرینىها و خوشىها صرفنظر كند؟ و شاید این سؤال پیش آید كه مگر «العیاذباللّه» خداوند بخیل است كه اجازه نمىدهد دوستانش از شیرینىها و خوشىهاى دنیا بهره ببرند و كارهاى سخت و دشوار را براى آنها وظیفه قرار مىدهد؟ چه مانع داشت كه حق را شیرین قرار مىداد، تا همه مردم پیرو حق گردند و گمراه نشوند؟
وقتى زندگى یك فرد مؤمن را با یك فاسق مقایسه مىكنیم، مىبینیم یك مؤمن در زندگى مشكلات فراوانى را باید تحمل كند. براى تهیه یك لقمه نان حلال چقدر باید جان بكند، در ارتباط با زندگى خانوادگى، با همسر، فرزندان و با همسایگان دشوارىهاى فراوانى دارد. در مقابل، همسایه و یا خویشاوند فاسق و بىبندوبار او، داراى زندگىِ خوش و خرّمى است و هیچ مشكلى ندارد. با این مقایسه این سؤال خود مىنمایاند: خداوندى كه مؤمن را دوست مىدارد ـ چنانكه در روایات بىشمار از ایمان و مؤمن ستایش شده ـ چطور او را با این گرفتارىها و سختىها مواجه مىسازد؟ براى تهیه وسیله معاش چقدر باید زحمت بكشد. وقتى مىخواهد ازدواج كند، گاه چندین سال باید به دنبال مورد مناسبى باشد. هرجا مىرود ناز مىكنند و به او زن نمىدهند! اما دیگران براحتى همسر دلخواه خود را انتخاب مىكنند. همین مقایسه، بین دو جامعه مؤمن و كافر نیز وجود دارد: وقتى مردم مسلمان بوسنى ـ هرزگوین را با جوامع غیر مسلمان كه در همسایگى آنان زندگى مىكنند، مقایسه مىكنیم، پیش خود مىگوییم مگر ملت بوسنى ـ هرزگوین چه كردهاند كه این سختىها و فجایع را باید تحمل كنند؟ چرا كافران در كنارشان آسوده زندگى مىكنند و این ملت مسلمان هر لحظه جان، مال و ناموسشان زیر پا نهاده شود و قوم پلید صرب، ددمنشانه بر آنان بتازند؟ اگر خداوند طرفدار مؤمنان است، چرا به آنها كمك نمىكند؟
این سؤالها در گونههاى مختلف براى ما پیش مىآید و هر كس در حد معرفت خود جوابى براى آنها دارد. ولى به هر جهت، ابهامهایى براى اغلب ما وجود دارد. شاید آنان كه ایمانشان بیشتر است، بگویند: آنچه رخ مىدهد، بر اساس مصلحت خداوندى است.
﴿صفحه 333 ﴾
در جواب این سؤالات، از جمله این سؤال كه چرا حق تلخ است و خداوند آنرا شیرین قرار نداد تا همه بدان بگروند و گمراه نشوند و به بدبختى در نیفتند در اینجا مجالى براى پرداختن به مباحث علمى نیست و هدف ما این است كه از این مفاهیم نتایج عملى بگیریم و در پى روشن شدن مطلب برآییم. چون اگر مطلبى كاملا بر انسان روشن نگردد، اثر شایستهاى بر دلش نمىبخشد و یا شیطان وسوسه مىكند و با طرح شبهات، از تأثیر شایسته آن مانع مىشود و پس از روشن شدن مطلب و رفع ابهامات، دیگر مجالى براى شبهات و القائات شیطانى نمىماند.