نكوهش تنبلى و خنده بیهوده
در مذمّت خنده بیهوده و تنبلى پیامبر مىفرماید:
«و اعلم انّ فیكم خلقین الضّحك من غیر عجب و الكسل من غیر سهو»
بدان كه در بین شما دو صفت ناپسند است: یكى خندهاى كه از روى تعجب و شگفتى نباشد (خنده بىسبب) و دیگرى كسالت و تنبلى (عمدى) كه از روى سهو و فراموشى نباشد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مؤمنان گوشزد مىكنند كه دو صفت ناپسند در آنان وجود دارد كه موجب غفلت بیشتر و ضعیف و كمرنگ گشتن حالت خوف و خشیت مىگردد.
﴿صفحه 321 ﴾
بایسته است كه مؤمنان درصدد علاج و درمان آن دو صفت ناپسند برآیند: یكى از آن دو صفت خنده بىجاست. گاهى انسان با صحنهاى تعجبآور و خندهآور مواجه مىشود، در این صورت بطور طبیعى خندهاش مىگیرد. گرچه كسانى كه به خداوند توجه دارند، با مشاهده صحنههاى خندهآور تنها تبسمى بر لبانشان ظاهر مىگردد و صدا به قهقهه بلند نمىكنند. برخى از بزرگان وقتى داستان خندهآورى برایشان نقل مىشد، یا با جریان تعجبآورى روبرو مىگشتند، لبخندى مىزدند ولى توجه آنان به چیز دیگرى بود و مشاهده آن جریانات اندك تأثیرى در آنان بر جاى نمىگذاشت.
گرچه وقار مؤمن و توجه او به وراى این عالم و حضور الهى مجال خنده به او نمىدهد، اما اگر صحنهاى خندهآور پیش آمد، عیبى ندارد كه بخندد ولى باید از قهقهه و خنده بىدلیل پرهیز كرد، چون آنكه بىدلیل و به اندك بهانه قهقهه سر مىدهد، غفلت سنگینى بر دل او سایه افكنده است.
امام صادق(علیه السلام) در حدیثى مىفرمایند:
«إِنَّ مِنَ الْجَهْلِ الضِّحْكَ مِنْ غَیْرِ عَجَب. قالَ وَ كانَ یَقُولُ: لا تُبْدِیَنَّ عَنْ واضِحَة وَ قَدْ عَمِلْتَ الاَْعْمالَ الفاضِحَةَ وَ لا یَأْمَنُ الْبَیاتَ مَنْ عَمِلَ السَّیِّئاتِ.»(230)
خنده بىمورد از نادانى است و نیز حضرت اضافه كردند: چنان مخند كه دندانهایت آشكار گردد با اینكه كردار رسواكنندهاى دارى. و كسى كه كارهاى زشت انجام داده از بلاهاى شبانه آسوده نیست.
در این حدیث امام صادق(علیه السلام) بصراحت مىفرمایند: كسى كه بر اثر اعمال زشت، آیندهاى مبهم و سرنوشت خطرناكى در انتظارش هست، به گونهاى كه هر لحظه ممكن است بلایى بر او فرود آید، قهقهه و خنده مستانه او بىمورد است؛ چنین خندهاى از كسى رواست كه از آینده خویش مطمئن باشد و نگران سرنوشت خویش نباشد.
﴿صفحه 322 ﴾
این در حالى است كه ما مىنگریم، انبیا و اولیاى خداوند نیز چنین اطمینانى نداشتند و تنها بر فضل خداوند اتكال داشتهاند.
درباره تأثیر خنده زیاد بر دل، امام صادق(علیه السلام)مىفرمایند:
«كَثْرَةُ الضِّحْكِ تُمیتُ الْقَلْبَ وَ قَالَ: كَثْرَةُ الضِّحْكِ تُمیثُ الدّینَ كَما یُمیثُ الْماءُ الْمِلْحَ»(231)
خنده فراوان دل را مىمیراند و نیز فرمودند: خنده فراوان دین را آب مىكند چنانكه آب نمك را حل مىكند.
بنابراین باید از خنده بىمورد كه دلیل عقل پسندى ندارد، پرهیز كرد. انسان نباید اختیار دهان، زبان، چشم و گوش خویش را از دست بدهد: اگر مىخواهد بخندد، بنگرد دلیلى براى خنده وجود دارد؛ جریانى كه موجب خنده گردد رخ داده یا نه، نه اینكه به دنبال هر بهانهاى بخندد.
لازم به ذكر است كه خوشرویى و همواره تبسّم بر لب داشتن، ویژگى مطلوب و ارزشمندى است و از جمله آداب اجتماعى این است كه مؤمنان در اجتماعات و در برخورد با دیگران تبسّم بر لب داشته باشند ـ هر چند دلشان آكنده از حزن، اندوه، خوف و خشیت است ـ تا در برخورد با دیگران باعث ناراحتى و رنجش آنان نگردند؛ چنانكه در روایتى آمده است:
«أَلْمُؤْمِنُ بُشْرُهُ فى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فى قَلْبِهِ»(232)
مؤمن داراى سیمایى بشاش و خندان است و اندوهش را در دل پنهان مىدارد.
این خوشرویى و لبخند ملیح بر لب داشتن، غیر از قهقهه و خندهاى است كه متناسب با شأن مؤمن نیست.
﴿صفحه 323 ﴾
مؤمنى كه هدفدار و معتقد به قیامت و خداشناس است، اعمال و حركاتش را از نظر دور نمىدارد و بر اساس هواى نفس و خواست دل حركت نمىكند.
ویژگى دومى كه پیامبر از امّت خویش ناپسند مىشمرند، كسالت و تنبلى است. گاهى انسان از روى فراموشى و غفلت، وظیفهاى را انجام نمىدهد، مثل اینكه فراموش مىكند عبادتى را انجام دهد؛ در این صورت مرتكب گناهى نگشته. اما گاهى از روى توجه در قبال وظیفه سستى مىكند، این ویژگى شایسته یك مؤمن نیست. از مؤمن پذیرفته نیست كه از روى توجه از وظایف شانه خالى كند. به هنگام نماز و شنیدن صداى اذان كوتاهى كند و به نماز جماعت حاضر نگردد؛ این بىتوجهى در شأن مؤمن نیست. فرق نمىكند، سستى و تنبلى او در قبال وظیفه واجب باشد و یا مستحب.
یكى از علماى یزد به نام مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدى(رحمه الله) مردى بود بسیار جدّى. روزى بنده با ایشان وارد مسجد شدم، وقتى نگاه ایشان به عدهاى افتاد كه به انتظار آمدن امام جماعت نشستهاند و نافله نمىخوانند، ناراحت شد و فرمود: «لعنت بر شیطان، مىترسید شما را به بهشت ببرند! بلند شوید نماز نافله بخوانید» وقتى انسان، قبل از نماز واجب، در مسجد حضور دارد خیلى مناسب است كه به خواندن نافله بپردازد و در شأن مؤمن نیست كه به این مهم بىتوجهى كند. این مطلب درباره سایر امور نیز صادق است: گاهى به جهت بیمارى و یا مشكل دیگر، انسان از مطالعه باز مىماند، اما گاهى تنبلى و راحت طلبى او را از مطالعه و تحقیق باز مىدارد. اساساً تنبلى و راحتطلبى آفت بزرگى است كه مانع رشد و پیشرفت انسان مىگردد و بایسته است كه آن را از خود بزداییم.
نقش تفكر در عبادت
در ادامه حدیث پیامبر مىفرمایند:
﴿صفحه 324 ﴾
«یا اباذرّ؛ ركعتان مقتصدتان فى تفكّر خیر من قیام لیلة و القلب ساه»
اى ابوذر؛ دو ركعت نماز متعارف و معمولى كه با تفكر همراه باشد، بهتر است از یك شب به عبادت گذراندن، با اینكه قلب غافل است.
نظر به اهمیت و نقش والاى تفكر و اندیشیدن است كه پیامبر مىفرمایند دو ركعت نماز كه به نحو متعارف و معمولى خوانده شود ـ نه اینكه طولانى باشد ـ اما با تفكر همراه باشد، ثواب و تأثیر آن در كمال انسان بیشتر است از اینكه انسان از شب تا به صبح، بدون حضور قلب به عبادت بگذراند. البته اگر انسان خیلى سریع و پرشتاب نماز بخواند، بدرستى نمىتواند وظیفه خود را درك كند و به نحو شایسته نماز به جاى آورد. چنانكه از روایات استفاده مىگردد، نماز باشتاب كه با تأمل همراه نباشد و انسان در آن مجال تفكر و توجه نداشته باشد، به این مىماند كه كلاغ نوك بر زمین بساید. یعنى این نماز سازنده نیست، چون بدون توجه انجام مىگیرد و آنقدر با سرعت انجام مىگیرد كه انسان مجال نمىیابد، حضور الهى را درك كند و در محتوا و مفاهیم نماز بیندیشد. سخن در این است كه دو ركعت نماز متعارف اما با توجه، بهتر است از نمازهاى طولانى و مكرّرى كه بدون توجه انجام گیرند.
چنانكه مكرر گفته شده، سیر انسانى یك سیر علمى و شعورى است: پیشرفت و كمال انسان به بالا رفتن شعور و افزایش درك و آگاهى اوست. به عبارت دیگر انسان با پاى علم و شعور در راه قرب الهى قدم مىگذارد. نزدیك گشتن او به خداوند، به نقل مكانى نیست كه جسمش از محلى به محل دیگر منتقل گردد، بلكه نزدیكگشتن او به خداوند، به افزایش شعور و توجه، و به بالا رفتن و رشد درك او از عظمت و صفات الهى است؛ كه هر چه دركش بیشتر شود، قرب او به خداوند فزونى مىگیرد. این سیر، سیرى است علمى كه در پرتو آگاهى بیشتر حاصل مىگردد و مرحله آغازین آن، آگاهى به خود است كه در راستاى آن، آگاهى به خداوند حاصل مىگردد. در مقابل، هر قدر از میزان آگاهى انسان كاسته شود و به غفلت درافتد، از تكامل و رشد باز مىماند.
﴿صفحه 325 ﴾
نماز یك وسیله تكاملى است و براى این است كه انسان احساس قرب بیشترى به خداوند پیدا كند و درك كند به خداوند نزدیكتر مىشود. اما اگر این نماز با توجه و درك مقام الهى همراه نباشد، نمازگزار به مانند كسى است كه مشغول ورزش و نرمش است؛ چون از مفاهیم و محتواى نماز بهرهاى نبرده است. البته این قسم نماز بىتوجه، بهتر از خوابیدن است كه انسان از شب تا به صبح بخوابد و از نماز بازماند، یا خداى ناكرده، به گناه و معصیت مشغول باشد. همین كه انسان بیدار بماند براى نماز ـ گرچه آن نماز ثواب كاملى ندارد، چون با توجه انجام نگرفته است ـ خود كار شایستهاى است؛ ولى بایسته است كه در نماز توجه و حضور قلب داشته باشد كه در این صورت حركت او شتاب مىگیرد و زودتر به مقصد، كه همان قرب الهى است نائل مىگردد.
﴿صفحه 326 ﴾
﴿صفحه 327 ﴾
درس بیست و دوم : گستره حق و باطل
ـ حق و باطل و موارد كاربرد آنها
ـ نمود ظاهرى حق و باطل
ـ انسان مختار و انتخابگر و آزمون الهى
ـ انسان و دو كشش درونى به حق و باطل
ـ تمایل عمومى به لذّتهاى حسى و دنیوى
﴿صفحه 328 ﴾
﴿صفحه 329 ﴾