ماهیت خوف و خشیت
از جمله بحثها این است كه حقیقت خوف چیست و چه عواملى در پیدایش آن نقش دارد و چه آثارى در پى دارد؟ آیا خوف و خشیت با هم تفاوت دارند؟ این بحثها بیشتر جنبه لغوى دارد و بجاست، براى پىبردن به حقیقت خوف و خشیت و تفاوت آن دو، آیات و روایات بررسى شوند. با توجه به موارد كاربرد خوف و خشیت در روایات و آیات، تفاوت چشمگیرى بین آن دو مشاهده نمىشود و در برخى موارد به جاى یكدیگر بكار رفتهاند.
وقتى انسان عظمت الهى را ادراك و احساس مىكند، احساس خودباختگى و كوچكبینى و خضوع و خشوع در او پدید مىآید. این حالت و واكنش روانى را خداوند در نهاد انسانها قرار داده. (البته این حالت و واكنش منحصر به انسان نیست، دیگر موجودات زنده نیز در برابر قویتر از خود چنین احساسى دارند.) معمولا از این حالت به
﴿صفحه 278 ﴾
«خشیت» نیز تعبیر مىشود و بواقع خوف به جاى خشیت بكار مىرود. وقتى انسان عظمت دیگرى را درك كند، حتى اگر خطر و ضررى نیز به او متوجه نگردد، این احساس شكستگى و خودباختگى را در خود مىیابد؛ گویى هستى خود را باخته است.
گاهى خوف به معناى ترس از زیانى است كه به انسان متوجه مىگردد ـ غالباً خوف در این معنا بكار مىرود ـ بالطبع كاربرد خوف در مورد خداوند به معناى ترس از عقوبت و مجازات الهى است كه در برابر اعمال بد انسان ممكن است حاصل گردد.
در مورد اولیاى خداوند و كسانى كه به مقامات عالى عبودیت و بندگى راه یافتهاند، خوف گاهى در اثر توجه به عظمت الهى پدید مىآید و گاهى در اثر توجه به امكان محروم گشتن از حضور و لقاى الهى، چون لقاى خداوند و حضور در پیشگاه او، امرى حتمى و قطعى نیست و ممكن است زوال یابد و یا اصلا تحقق نیابد. بنابراین، توجه به این معنا موجب خوف اولیاى خدا مىگردد، چرا كه افتخار لقاى الهى و باریابى به حضور حق، بزرگترین كمال و سعادت و آرزوى انسان رهیافته به معرفت الهى است و بزرگترین لذت براى او احساس حضور در پیشگاه خداوند است. قدرى فروتر از آن مرحله، ما بخوبى درك مىكنیم كه خوشنودى خداوند چقدر بر ایمان لذتآور است.
دوستى كه احساس مىكند محبوبش به او مهر مىورزد و از او خرسند است از آن مىترسد كه نكند از خوشنودى، رضایت و محبت محبوب، محروم گردد. این بالاترین ترس و هراس براى شخص رهیافته به محبت است. نازلتر از آن، خوف از عقوبت الهى و عذابهاى اخروى است كه آیات بسیارى از قرآن و روایات ناظر به این قسم است. این مرحله براى ما نقش واسطهاى براى رسیدن به مراحل عالىتر دارد، چون براى ما كه هنوز به مراحل عالى معرفت الهى نرسیدهایم، این حالت متوسط خوف الهى موجب مىگردد كه به دنیا و لذتهاى آن بىاعتنا شویم و خود عاملى است براى اجتناب از گناهان و پرهیز از آلودگىهاى دنیوى؛ البته این چیز كمى نیست كه در انسان عامل درونى پرهیز و گریز از دنیاخواهى و گناهان پدید آید.
﴿صفحه 279 ﴾
براى كسانى كه دونهمتند، ترس از خداوند به معناى ترس از گرفتارىها و مشكلات دنیاست. ترس از اینكه نكند خداوند آنان را بیمار گرداند، نكند عزتشان از بین برود و خوار گردند و از چشم مردم بیفتند و یا ترس از اینكه نكند عزیزشان را از دست بدهند. (براى كسانى كه به خداوند ایمان دارند، ترس از گرفتار گشتن و ابتلاى به مصیبتها و ناراحتىها نوعى از خوف الهى است و فىالجمله مطلوب است و بسیارى از انذارهاى انبیا ناظر به این قسم از خوف الهى است.)
فایده و جایگاه خوف الهى
سخن در مطلوبیت و فائده خوف الهى است. مگر خوف الهى چه ارزش و فائدهاى دارد كه سفارش شده است كه انسان باید تلاش كند به مقام خوف راه یابد و طریق آن را بشناسد؟ حقیقت این است كه بسیارى از مردم به فائده و محاسن خوف الهى پى نبردهاند. گر چه مىدانند آیات فراوانى در قرآن درباره خوف الهى نازل شده است و كسانى كه خداترسند ستوده شدهاند اما نمىدانند كه ترس از خداوند چه فائده و سودى براى آنان دارد. وقتى سخن از حالات انبیا و اولیاى خدا و بزرگان دین، به هنگام ترس از خداوند، به میان مىآید، به دیده تعجب مىنگرند كه چرا انسان باید آن قدر ترسان باشد و چنان گریه كند كه چشمهایش آسیب ببیند و صورتش مجروح گردد!
درباره حضرت یحیى(علیه السلام) ـ كه در بین انبیا مقام خوف او از خداوند بیشتر نمود و ظهور داشت ـ روایت شده كه آنقدر از خوف خداوند مىگریست كه چشمان و صورتش زخم مىگشت، تا آنجا كه مادر ایشان تكههاى نمد بر صورتش مىگذاشت، تا اشك چشمانش كمتر به صورت زخمىاش آزار رساند. وقتى انسان این جریانات را مىشنود، تعجب مىكند كه چرا پیغمبر خدا این گونه باید بترسد! اگر در بین ما كسى چنین حالتى داشته باشد و این گونه بترسد، اگر نگوییم دیوانه است، مىگوییم حالش غیرطبیعى و غیرعادى است!
اگر از روى پند و عبرت به آیات قرآن نگاه كنیم، پى مىبریم كه خوف بعنوان شرط بهرهگیرى از راهنمایىهاى انبیا و رسیدن به سعادت معرفى شده است.
﴿صفحه 280 ﴾
«إِنَّمَا تَنْذِرُ مَنِاتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِىَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَة وَ أَجْر كَرِیم»(196)تو كسى را مىتوانى انذار دهى و بترسانى كه آیات قرآن را پیروى كرده است و در خلوت از (قهر) خداوند مهربان بترسد. پس او را به مغفرت و پاداش كریمانه خداوند بشارت ده.
در این آیه، خداوند به پیامبر گوشزد مىكند كه دعوت و هدایتگرى خود را متوجه كسانى كن كه در دل از خداوند مىترسند و هنوز فطرتشان به زنگار گناه و معصیت و تیرگىها كاملا آلوده نگشته است. این دسته از دعوت و تربیت پیامبر بهره مىبرند، نه آن كسى كه از خداوند ترس و بیمى ندارد و بىمهابا و بدون دغدغه خاطر مرتكب گناه مىشود. بىشك دل او تیره و از سنگ سختتر است و روزنهاى به سوى روشنایى و نور در درون او باقى نمانده است.
در آیه دیگر خداوند مىفرماید:«وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِالْهَوى. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى»(197)و هر كس از حضور در پیشگاه عز ربوبى بترسید و از هواى نفس دورى جست. همانا بهشت منزلگاه اوست.
مسلماً خوف در مقابل رجا و امید است و خداوند مىفرماید: «من خاف مقام ربّه» و نمىفرماید: «من رجا مقام ربّه»؛ این نشان مىدهد كه خوف الهى باعث جلوگیرى از سركشى هواى نفس و گام برداشتن در طریق هدایت مىگردد و امید به رحمت خداوند در این حد تأثیر ندارد.
در آیه دیگرى، خداوند بعد از بیان مقام و منزلت والاى اهل ایمان و عمل صالح، بهشت و نعمتهاى آن را مختص كسانى مىداند كه از خداوند مىترسند:«جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فیِها أَبَداً رَّضِىَاللَّهُ
﴿صفحه 281 ﴾
عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ»(198)پاداش آنها در نزد خداوند، بهشت عدن است كه نهرها زیر درختانش جارى است و تا ابد در آن بهشت زندگى مىكنند و خداوند از آنها خوشنود و آنها نیز از خداوند راضى هستند، این بهشت مخصوص كسى است كه از خداوند ترسید.
در آیه دیگر، خوف، خشیت، فروتنى، خضوع و خشوع در مقابل مقام ربوبى را از ویژگىهاى بارز علماى الهى معرفى مىكند: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ...»(199) در جاى دیگر، خداوند مسلمانان را از ترس از ظالمان و ستمگران باز مىدارد و به ترس از خود فرمان مىدهد:«... فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنى وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتى عَلَیْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدوُنَ»(200)از جدل و گفتگوى آنان (ستمكاران) نهراسید و از نافرمانى من بترسید و به فرمان من باشید، تا نعمت و رحمتم را بر شما به كمال رسانم، باشد كه به طریق حق و ثواب راه یابید.
باز در جاى دیگر مىفرماید:«إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَائَهُ فَلاَ تَخَافوُهُمْ وَ خافوُنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنیِنَ»(201)این سخنان شیطان است كه بدان دوستانش را مىترساند، شما مسلمانان از آنها بیم و ترس نداشته باشید و اگر اهل ایمان هستید، از من بترسید.
مقام خوف بزرگان دین و اولیاى خداوند
ظر به نقش ارزنده خوف الهى و ستایشى كه از آن شده، مىبینیم كه در درجه اول اولیاى الهى این حالت را در خود زنده مىداشتند، با مطالعه حالات پیامبر اكرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) به
﴿صفحه 282 ﴾
حالات عجیبى برمىخوریم كه اگر درباره آنها یكى دو روایت وارد مىشد، جا داشت كه انسان در وجود آن حالات شك كند ولى یكى دو روایت وارد نشده بلكه روایات فراوانى به نحو تواتر، درباره آن حالات، وارد شده است. تا آنجا كه وقتى شخصیت على(علیه السلام) را به خاطر مىآوریم، گریهها و مناجاتهاى او در ذهنمان تداعى مىگردد و اصلا نمىتوان از شخصیت على(علیه السلام) بدون خوف از خداوند تصویرى داشت و نیز نمىتوان از امام سجاد(علیه السلام) بدون حالت خوف و خشیت از خداوند تصورى داشت. دعاى ابوحمزه ثمالى و سایر مناجاتهاى ایشانهمه نشانههاى بارز و گویایى است از وجود خوف فوقالعاده ایشان كه براى ما قابل تصور نیست.
در روایت وارد شده كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به هنگام وضو گرفتن حالشان دگرگون مىگشت و بندبند وجودشان مىلرزید. همینطور درباره امام حسن مجتبى(علیه السلام) آمده است كه چون به مسجد نزدیك مىشدند، رنگ رخسارهشان دگرگون مىگشت و به هنگام تكبیر بدنشان مىلرزید. همچنین سایر معصومان و فاطمه زهرا(علیها السلام) در برابر خداوند چنین بودند.
این همه اهتمام به زنده داشتن ویژگى خوف الهى در درون و سفارش بدان و ظهور و بروز این حالت در رفتار بزرگان دین، به جهت نقش ارزنده خوف در سازندگى، تكامل و تعالى انسان و وصول او به طریق هدایت و بندگى است. بىتردید بسته به مراتب خوف، آثار و فوائد آن متفاوت است. وقتى حالات خود را بررسى مىكنیم، پى مىبریم كه حد معینى از خوف الهى در درون ما وجود دارد و فوائد خاص خود را دارد، اما وقتى حالات كسانى را بررسى مىكنیم كه به معرفتهاى بالاترى رسیدهاند و در شناخت خداوند فراتر از ما بودهاند و به كمال رسیدهاند، پى مىبریم كه خوف و ترس آنها از خداوند به گونه دیگر بوده، آثار و فوائدش نیز به گونه دیگر بوده است.
البته بیان مقام خوف الهى و تبعات و آثار آن مشكل است و براى اینكه این مطلب تا حدى روشن گردد، ذكر این نكته لازم است كه وقتى انسان در برابر خود عظمتى را مىنگرد، حالتى به او دست مىدهد كه در پرتو آن احساس مىكند هستىاش را باخته،
﴿صفحه 283 ﴾
خودش را گم كرده است و دیگر خودى نمىبیند. به تعبیر دیگر وقتى انسان عظمتى را احساس مىكند، در برابر آن ذوب مىگردد؛ بمانند یخ كه در برابر اشعه تابان خورشید آب مىشود. این ذوب گشتن و فراموشى خود اثر و خاصیت حالتى است كه بر اثر درك عظمت خداوند رخ مىدهد.
با توجه به بحثهاى پیشین و مطالبى كه در این زمینه، در كتابهاى اخلاقى و عرفانى، نوشتهاند، وقتى انسان به كمال مىرسد كه در برابر خداوند متعال و عظمت بىكران او در خود احساس بىنهایت ذلت، خردى و كوچكى كند. عرفا از این مرحله به مقام «فنا» تعبیر كردهاند: در این صورت انسان دیگر خود را درك نمىكند، وقتى خود را ندید خداوند و عظمت او را مىبیند؛ در نتیجه به خداوند تقرب مىیابد و ارتباط خود را با خداوند بهتر درك مىكند. به قول اهل فن در مىیابد كه غیر از تعلق چیزى نیست.
گر چه این سخنان جالب و دلنشین است اما حقیقت این است كه تنها عده اندك شمارى به این مرحله رسیدهاند و ما با آن مرحله فاصله زیادى داریم. نباید فكر كنیم كه با یاد گرفتن چند اصطلاح، مشكل ما حل مىگردد؛ مشكل ما تنها با دریافت حقایق حل مىشود و آن در پرتو بندگى و اطاعت خداوند و پیروى از سیره اهلبیت عصمت و طهارت است. باید سعى كنیم در راه آنان گام برداریم و پرتوى از توجهات و خوف و خشیت آنان را در دل خود جاى دهیم، تا بر حسب استعداد و لیاقتى كه داریم به خداوند نزدیكتر گردیم. توجه به آن مقامات والا و اعتراف به وجود آنها براى ما مفید است، به این شرط كه مغرور نگردیم و خیال نكنیم ما نیز به آن مقامات رسیدهایم.