درس سیزدهم: خردى و كوچكى دنیا، و اهمیتآخرت نگرى
ـ تفاوت نگرش و رفتار انسان زرنگ با ناتوان
ـ امانت دارى و خشوع
الف) نقش امانت دارى
ب) نقش خشوع
ـ خردى و كوچكى دنیا در نظر خداوند
﴿صفحه 182 ﴾
﴿صفحه 183 ﴾
خردى و كوچكى دنیا، و اهمیتآخرتنگرى
«یا أَباذَرٍّ؛ اَلْكَیِّسُ مَنْ اَدَّبَ نَفْسَهُ وَ عَمِلَ لِما بَعْدَ الْمَوْتِ، وَالْعاجِزُ مَنِ اتَّبَعَ نَفْسَهُ وَ هَواها وَ تَمَنىّ عَلىَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ الْاَمانِىَّ. یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ أَوَّلَ شَىْء یُرْفَعُ مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ الْاَمانَةُ وَالْخُشُوعُ حَتّى لا یَكادُ یُرى خاشِعٌ.
یا أَباذَّر؛ وَالَّذى نَفْسُ مُحَمَّد بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ الدُّنْیا كانَتْ تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ جَناحَ بَعُوضَة أَوْ ذُباب ماسَقىَ الْكافِرَ مِنْها شَرْبَةً مِنْ ماء».
تفاوت نگرش و رفتار انسان زرنگ با ناتوان
پیش از این سخن در این بود كه اگر انسان گناهى مرتكب شد و پس از آن نگران و ترسان گشت، خداوند به جهت آن نگرانى و اضطراب او را مىبخشد. ممكن است به غلط گمان شود كه هر كس مرتكب گناهى شد و پس از آن توبه كرد، بخشیده مىشود و این خود موجب لغزش و آلودگى بیشتر مىگردد. چون گنهكار بعد از هر گناه به این امید است كه خداوند او را ببخشد. براى رفع این گمان غلط پیامبر(صلى الله علیه وآله)مىفرمایند: انسان هوشیار و زرنگ كسى است كه دائم در اندیشه استفادهبهینهازعمر وانجام بیشتر عمل صالح است.روى خواستههاى نفس پا مىگذارد و چنان نیست كه به میل و خواست دل عمل كند، تا سرانجام به غفلت مبتلا گردد:«یا اباذرّ؛ الكیّس من ادّب نفسه و عمل لما بعد الموت، والعاجز من اتّبع نفسه و
﴿صفحه 184 ﴾
هواها و تمنىّ على اللّه عزّوجلّ الا مانى».اى ابوذر؛ زیرك و باكیاست كسى است كه نفس خویش را ادب كند و براى زندگى بعد از مرگ تلاش كند و ناتوان كسى است كه از نفس و خواهشهاى آن پیروى كند و با آن حال از خداوند آرزوهایى داشته باشد.انسان داراى عقل و هوى است، گاهى عقل بر هواى نفس چیره مىگردد و گاهى هواى نفس بر عقل. در این بخش هر دو قسم تصویر شده است: گاهى نفس ضعیف مىگردد و خواستههاى آن بر عقل انسان سیطره ندارد. این در مورد انسان با كیاستى است كه در طریق خودسازى قرار گرفته، پیوسته به زندگى ابدى بعد از مرگ مىاندیشد. در مقابل، گاهى نفس و خواستههاى آن بر عقل چیره مىگردد و انسان در برابر هواى نفس ناتوان مىشود و نمىتواند در مقابل خواستههاى حیوانى مقاومت كند. این تفسیر بر اساس نسخه بحارالانوار است كه در آن «من دان نفسه» آمده است، یعنى، زیرك كسى است كه نفسش ضعیف گشته است اما در نسخههاى دیگر «من ادّب نفسه» آمده است. شاید تعبیر دوم بهتر باشد، در این صورت معناى جمله چنین مىشود: زرنگ كسى است كه به تأدیب نفس خویش همت گمارد، به تعبیر دیگر خودسازى كند و به هواى نفس و خواهش آن میدان ندهد. چنین انسانى مىتواند عاقلانه بیندیشد و نظر از عالم تنگ مادى بر بسته، بر افق بیكران و نامتناهى ابدیت بدوزد و از كوته بینى و محدود نگرى بازایستد. اعمال خود را براى دوران ماندگار قیامت انجام دهد.از دیدگاه اسلام، چنین اندیشهاى زیركانه، و این انسان زیرك است، زیرا او به مقصد مىاندیشد و به جاى عالم محدود دنیا، عالم نامحدود آخرت را مىبیند. با سنجش لذّتهاى زودگذر دنیا با نعمتهاى جاوید آخرت، فرزانهوار دومى را ترجیح مىدهد.كوته فكران جز به لذّتهاى گذرا و آمال ناپایدار نمىاندیشند و آنها را بر لذّتهاى ماندگار اخروى بر مىگزینند. عنان عقل دوراندیش را به دست هواى نفس خویش سپرده، زبونانه خود را در اختیار شكم و شهوت قرار دادهاند؛ به قول مولاى متقیان:
﴿صفحه 185 ﴾
«كَمْ مِنْ عَقْل أَسِیر عِنْدَ هَوَىْ أَمَیِر»(119)بسا عقل و خرد كه اسیر و گرفتار هوا و خواهشى است كه بر او فرمانرواست.
چنین انسانى از هواى نفس پیروى مىكند و آرزو دارد در بهشت با اولیاى خدا همنشین شود. امانت دارى و خشوع پیش از این درباره دو ویژگى خوف و حزن بحث گردید و اینكه به دنبال آن دو حالت خشوع براى انسان پدید مىآید كه پسندیده و مطلوب است ولى از آنجا كه برخى كمالات و حالات معنوى ممكن است از انسان گرفته شود، پیامبر(صلى الله علیه وآله)مىفرمایند:«یا أباذرّ؛ انّ أوّل شى یرفع من هذه الامّة الامانة والخشوع حتّى لا یكاد یرى خاشع».اى ابوذر؛ اولین صفتى كه از این امت برداشته مىشود، امانت دارى و خشوع است، تا جایى كه فردى با خشوع دیده نمىشود.در این بیان، حضرت به دو ویژگى اخلاقى برجسته اشاره مىكنند یكى از آن دو امانت دارى است كه یك ویژگى اخلاقى، اجتماعى است و در برقرارى روابط سالم اجتماعى نقش اساسى دارد و بدون آن نمىتوان اجتماع سالمى تشكیل داد، زیرا اساس ارتباطات اجتماعى بر اعتماد متقابل است. پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این بخش به ابوذر گوشزد مىفرمایند كه پس از من صفات نیكو و پسندیده از این امّت برداشته مىشود كه برجستهترین و اولین آنها امانتدارى و خشوع است.امّت پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله)، به عنوان یك جامعه تربیت شده، دو امتیاز بسیار بزرگ بر سایر ملتها داشتند: امتیاز اول مربوط به روابط اجتماعى بین خود و نیز روابط با سایر ملتها بود؛ امتیاز دوم مربوط به حالات و خلقیات و ساختار شخصیت فردى امّت بود. این امت،
﴿صفحه 186 ﴾
هم از لحاظ شخصیت فردى و روحى و معنوى ممتاز بود و هم از نظر اجتماعى. این صفات، در اثر تربیتهاى ممتدّى كه از طرف خداى متعال و به وسیله پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)اعمال شده بود، حاصل گشت.امت اسلام چون باغى بود كه به دست باغبانى با كفایت، چون رسول الله(صلى الله علیه وآله)داراى درختهاى سرسبز و خرم و با ثمر گشته بود. حال اگر این باغ آفت ببیند، آثار آفتزدگى در آن ظاهر مىگردد و به مرور رو به خراب شدن و نابود شدن مىگذارد.امت تربیت شده پیامبر، كه از نظر ویژگیهاى فردى و اجتماعى بىنظیر بود، بعد از رحلت پیامبر آفت دید و سرسبزى و خرمى آن رو به خزان رفت. اولین آفتى كه به جان ملت اسلام افتاد این بود كه دلشان سخت گشت و خشوع و نرم دلى را از دست دادند، تا آنجا كه در برابر حق سر فرود نمىآوردند و از خصوصیات مثبت و ارزشمند تأثیر نمىپذیرفتند. تكتك آنها، آدمهاى سخت دلى بودند كه حرف حق در آنها اثر نمىكرد و آنجا كه باید دلشان نرم گشته، اشكشان جارى مىگشت، چنین نمىشد.دومین آفت در ارتباطات اجتماعى آنان ظهور كرد: امانتدارى و درستكارى در آنها ضعیف گشت؛ نسبت به یكدیگر درستكار و امین نبودند و در امانت خیانت مىكردند. این زنگ خطرى است براى جامعه: اگر این دو آفت فردى و اجتماعى در جامعهاى رسوخ كند، آن فرد و اجتماع به سقوط كشانده مىشود.این ارزشها منحصر به اسلام و یا مخصوص مسلمانان نیست. قبل از اینكه اسلام ظهور كند و مردم به خداوند و پیامبر ایمان آورند، همه مىفهمیدند كه درستكارى و امانتدارى خوب است و خیانت در امانت و اموال مردم ناشایست است.