خوف و حزن و دورى از گناه
از جمله حالات نفسانى كه انسان را وادار به حركت مىكند و انگیزهاى قوى براى دورى از گناه مىگردد خوف و حزن است. این دو، كمك شایانى به انسان مىكنند كه به خود آید، وقت را غنیمت شمرد و صرف كارهاى بیهوده و لغو نكند. البته هر خوف و حزنى ممدوح نیست و انسان را به تكاپو و عمل وا نمىدارد. حزنى كه باعث گردد انسان به افسردگى مبتلا شود و همه چیز را رها كند، نه حال عبادت داشته باشد و نه حال كار، مردود است و همچنین است حزنى كه موجب قطع امید و ناامیدى انسان شود، به گونهاى كه انسان از خود نیز ناامید شود.
برخى از خوف و حزنها نه تنها انسان را به حركت و سیر الىالله وادار نمىكند بلكه مانع و رهزن او نیز مىگردد، مثل حزنها و خوفهایى كه در ارتباط با دنیا رخ مىدهد: مقدارى پول از دست مىدهد و پس از آن، پیوسته ناراحت و غصهدار است كه چرا آن پول گم شد؛ حتى در نماز هم به فكر آن گمشده است، یا خوفى كه در از دست دادن مال و موقعیتهاى اجتماعى و دنیایى دارد: مىترسد او را از پُست و مقامش محروم كنند. این گونه خوف و حزنها مانع حركت به سوى خدا مىشود.
البته گاه مىشود كه حزن از امور دنیایى در ارتباط با خداست، مثل این كه از عذابى كه در دنیا بر انسان وارد شده از آن جهت مىترسد كه آن را عذاب الهى مىداند. طبیعى است كه این ترس و بیم منشأ حركت او مىگردد. یا بر نعمتى كه از دستش رفته محزون مىگردد و همین او را بیدار مىسازد كه نمىتوان به دنیا دل بست. پس ممكن است ترس از دست دادن نعمت دنیوى و یا پیش آمدن گرفتارى، غیر مستقیم، انسان را به حركت در جهت تكامل اخروى و معنوى وادارد.
خداوند متعال، در دو آیه، مىفرماید: ما وقتى پیامبران را به سوى مردم مىفرستیم، آنها را به سختىها و تنگناها مبتلا مىسازیم:
﴿صفحه 151 ﴾
«وَ ما أَرْسَلْنا فى قَرْیَة مِنْ نَبِىٍّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ.»(94)
ما هیچ پیغمبرى را به هیچ شهر و دیارى نفرستادیم، مگر آنكه اهلش را به گرفتارى و دشوارىها مبتلا ساختیم تا مگر توبه كرده، به درگاه خداوند تضرّع و زارى كنند.
و در آیه دیگر مىفرماید:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَم مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ.»(95)
و ما پیش از تو پیغمبرانى را به سوى مردم فرستادیم و به بلا و مصیبتها گرفتارشان ساختیم، شاید به درگاه خداوند گریه و زارى كنند (و لایق عفو و رحمت شوند).
اینكه خداوند بندگان خود را به سختىها و مشكلات مبتلا مىسازد، به جهت لطف او به آنهاست، تا مگر موجب بیدارى و تنبّه آنها گردد و از غفلت درآمده، آمادگى بیشترى براى پذیرش حق پیدا كنند. چون تا انسان سرمست لذّت و شادى و غرق كامیابى است، آمادگى براى پذیرش حق و آنچه مربوط به آخرت است ندارد.
خوف و بیم و تعالى و رشد معنوى انسان
گفته شد خوف و بیم از امور اخروى موجب تعالى، كمال و سعادت انسان مىگردد. خداوند در این باره مىفرماید:
«وَ أَمّاَ مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى.»(96)
هر كس از حضور در پیشگاه مقام ربوبى بترسید و خداپرست شد و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت منزلگاه اوست.
على(علیه السلام) درباره نقش تقوا در بازداشتن از گناهان و ترس از خداوند مىفرمایند:
«عِبادَ اللّهِ، اِنَّ تَقْوَى اللّهِ حَمَتْ أَوْلِیاءَ اللّهِ مَحارِمَهُ وَأَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّى
﴿صفحه 152 ﴾
أَسْهَرَتْ لَیالیَهُمْ وَ أظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ.»(97)
بندگان خدا، تقوا و ترس از خدا دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مىدارد و خوف و ترس (از عذاب را) در دلهایشان قرار مىدهد، چنانكه آنان را در شبها براى نماز و راز و نیاز بیدار و در شدّت گرماى روزها براى روزه، تشنه نگاه مىدارد.
در جاى دیگر ترس از خداوند را نشانه حسن ظنّ به او معرفى مىكنند:
«وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفَاً لِلّهِ.»(98)
نیكبینترین مردم به خدا، ترسناكترین ایشان از اوست.
تفاوت خوف و حزن
حزن در مواردى رخ مىدهد كه نعمتى از انسان گرفته شود یا خسارتى به او متوجه گردد و موجب اندوه و ناراحتى او شود. طبیعى است این حالت مربوط به امرى است كه در گذشته رخ داده است مثل این كه انسان كار ناشایستى كرده كه آثار بدى در پى داشته است، حرف بدى زده كه موجب رسوایى و آبروریزى شده، در نتیجه محزون و اندوهگین مىشود. یا سرمایهاى داشته كه مىتوانسته است از آن استفاده كلانى ببرد ولى آن را از دست داده است. به هر جهت حزن و اندوه وقتى براى انسان رخ مىدهد كه فرصتهایى را از دست بدهد یا نعمتى از او گرفته شود یا مصیبتهایى بر او وارد آید.
خوف درباره رویداد و امرى است كه در آینده پیش مىآید: مىترسد گرفتارى برایش پیش آید، مصیبت یا عذابى متوجه او شود و یا نعمتى از او گرفته شود. در واقع حزن و خوف دو ویژگى نفسانى مشابهاند، منتها متعلق آن دو متفاوت است: یكى مربوط به گذشته است و دیگرى مربوط به آینده.
از آنجا كه همواره خطر در این عالم وجود دارد، وجود ترس در انسان طبیعى است،
﴿صفحه 153 ﴾
چون انسان موجودى است آسیبپذیر و همواره ممكن است سلامتى، زندگى و آسایش و امنیت او به خطر افتد.
تفاوت مؤمن و غیر مؤمن در این است كه مؤمن نظر استقلالى به اسباب عادى ندارد و همه چیز را از خدا مىداند، از این جهت از خداوند مىترسد ولى غیر مؤمن خداوند را؛ یعنى، كسى كه اسباب در اختیار اوست نمىبیند و براى اسباب عادى استقلال قایل است. البته مؤمن همان طور كه از خدا مىترسد ـ چون اسباب را در اختیار او مىبیند ـ تنها به او امید دارد، چرا كه براى غیر خدا، نقش واسطه قائل است.
در حدیثى آمده است كه:
«مَنْ خافَ اللّهَ أَخافَ اللّهُ مِنْهُ كُلَّ شَىء وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللّهَ أخافَهُ اللّهُ مِنْ كُلِّ شَىْء»(99)
كسى كه خداترس بود، خداوند دیگران را مقهور او مىگرداند و كسى كه از خداوند نترسید، خداوند او را از هر چیزى مىترساند.
وقتى مؤمن پى برد كه رشته همه اسباب در دست خداست و اختیار جهان به دست اوست، دیگر براى دیگران استقلالى نمىبیند تا از آنها بترسد بلكه ترس او فقط از خداوند است چون اتّكاى او به خداوند بوده است و فقط از او مىترسد، روز به روز بر ایمانش افزوده مىشود و در نتیجه، خداوند چنان قدرتى به او مىدهد كه از هیچ كس جز خدا نمىترسد و دیگران مقهور او مىگردند و از او مىترسند. او در برابر باطل انعطاف ناپذیر است و هر چه وظیفه تشخیص داد انجام مىدهد. اما كسى كه از خدا نمىترسد، مردم از او نمىترسند و او براى حفظ موقعیّت خود با آنان سازش دارد و سعى مىكند دیگران را از خود راضى كند.
طبیعت انسان چنین است كه وقتى شاد و سرمست دنیاست و به خود مشغول مىگردد، از توجه به خداوند و امور معنوى باز مىماند؛ از این جهت در قرآن از این شادى مستانه مذمّت شده است:
﴿صفحه 154 ﴾
«وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّأتُ عَنّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»(100)
اگر آدمى را پس از محنتى به نعمتى رسانیم، مغرور و غافل شود و گوید: دوران زحمت و رنج من سر آمده، آنگاه او سرگرم شادمانى و فخر فروشى مىگردد.
على(علیه السلام) در نكوهش شادمانى از نعمتهاى دنیا مىفرماید:
«... ما بالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْیَسِیرِ مِنَ الدُّنْیا تُدْرِكُونَهُ وَ لاَیَحْزُنُكُمُ الْكَثِیرُ مِنَ الاْخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ...»(101)
چه شده شما را كه وقتى به اندكى از دنیا مىرسید، شاد مىشوید و بسیارى از آخرت كه از آن محروم مىگردید، شما را اندوهناك نمىكند؟
در مقابل این شادمانى و سرمستى، حزن و اندوه از گذشته و خوف از آینده قرار دارد كه انسان را مستعد و آماده براى اطاعت، عبادت و بندگى خداوند مىكند. به این جهت از این دو روحیه و احساس روانى و نفسانى مدح شده است، چنانكه مضمون برخى روایات مىرساند كه اگر محزون در بین جمعیتى باشد، خداوند آن جمعیت را به جهت او مورد رحمت قرار مىدهد. اساساً كسانى از هدایتگرىها و دعوت انبیا و اولیاى دین بهره مىبرند كه خوف خداوند در دلشان باشد:
«إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلوةَ»(102)
اى رسول ما، تنها كسانى را مىتوانى انذار و بیمدهى كه نادیده از خداى خود مىترسند و نماز بپاى مىدارند.
كسانى كه از خداوند نمىترسند، دعوت انبیا در آنها بىاثر است و تربیت نمىپذیرند، چنانكه خداوند مىفرماید:
«سَوآءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُم أَمْ لَمْتُنُذِرْهُمْ لایُؤْمِنُونَ.»(103)
اى رسول ما، چه كافران را از عذاب خداوند بترسانى و چه نترسانى، ایمان نخواهند آورد.
﴿صفحه 155 ﴾
مفهوم خوف از خداوند: انسان از چیزى مىترسد كه براى او خطر دارد و به او زیان مىرساند. حال ترس از خداوند رحمان، كه نمىخواهد ضررى به بندگانش متوجه گردد، به چه معناست؟ به اجمال مىتوان گفت: ترس انسان، در حقیقت از خطر و ضررى است كه متوجه او مىشود و بالعرض از كسى است كه آن خطر را متوجه او مىسازد. وقتى انسان از دشمنش مىترسد، در اصل از شكنجه و آزار او مىترسد و ترس او از خود دشمن بالعرض است.
از بُعد مادّى وقتى انسان باور كرد كه اختیار عالم و اسباب به دست خداست، ترس او از خداوند به معناى ترس از قهر طبیعت و بلاهاى دنیوى است. چون او مىداند وقتى مورد خشم خداوند قرار گرفت، طبیعت و عوامل مادّى بر او خشم مىگیرد و در نتیجه با زلزله و سیل و سایر بلاهاى زمینى و آسمانى مواجه مىگردد؛ چرا كه قهر طبیعت از قهر خداوند ناشى مىگردد.
از سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این بخش از حدیث، استفاده مىشود حزن و خوفى مطلوب است كه با مقدماتى اختیارى یا با اندیشه و تفكّر، زمینهاش در انسان پدید آید و پس از آن انسان وادار گردد در مسیر خداوند و كمال خویش حركت كند؛ نه اینكه هر خوف و حزنى مطلوب باشد.
غصه و ناراحتىهایى كه انسان را در خود فرو مىبرد و او را از كار و زندگى باز مىدارد مطلوب نیست. وقتى مىخواهد مطالعه كند، او را به خود مشغول مىسازد، وقتى مىخواهد نماز بخواند، ناراحتىهاى دنیایى او را از توجّه به خداوند باز مىدارد. این حزن و غمها نه تنها مطلوب نیست بلكه رهزن است.
برخى ترسو هستند، اگر احتمال دهند خطرى به آنها متوجه مىگردد، آرامش و آسایش خود را از دست مىدهند، حتى اگر آن احتمال سست باشد؛ این ترس بىارزش است. خوف و حزنى ارزش دارد كه مربوط به حركت معنوى انسان باشد.با این مطالب،ارتباط خوف وحزن بااطاعت و بندگى خداوند روشن گردید و اینكه چهبسا انسان براى رسیدن بهكمال و سعادت، بهترین بهره را از این دو حالت مىبرد.
﴿صفحه 156 ﴾