3. مقام و منزلت جهاد:
جهاد و مبارزه در راه خدا مایه عزت و سربلندى است و نقش حیاتى در صیانت و حفاظت از دین و مردم دارد. اگر جهاد و مبارزه نبود، دین و باورهاى مذهبى نابود مىگشت؛ چون دنیا خواهان و سودپرستان؛ براى رسیدن به مطامع خود، دست از خصومت و مبارزه با دین بر نمىداشتند. جهاد اولیاى دین باعث گشت كه دین از دستبرد و خطر آنان محفوظ بماند و امروز ما از ثمرات آن مبارزات استفاده مىكنیم. از این جهت سیماى مجاهدان و مبارزان راه حق، مىدرخشد و آنان به جهت فداكارى و جانفشانىهاى خود، مورد لطف و عنایت خداوند قرار گرفتهاند.
خداوند درباره آنان مىفرماید:
«لاَیَسْتَوِى الْقاعِدُونَ مِنْ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُوْلى الضَّرَرِ وَالْمُجاهِدُونَ فى سَبیلِ اللّهِ بَأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بَأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ دَرَجَةً...»(93)
هرگز مومنانى كه بدون عذرى به مانند نابینایى، مرض و فقر از جهاد كناره مىگیرند، با آنانكه با مال و جان جهاد مىكنند، یكسان نیستند. خداوند مجاهدان با مال و جان را بر نشستگان برترى بخشیده است.
نكتهاى كه پیامبر روى آن تكیه دارند، این است كه آنچه از زبان ساخته است، از سایر اعضا و اندام انسان ساخته نیست و كارى كه از زبان بر مىآید از نماز و روزه و جهاد بالاتر است، چه آنچه با زبان بیان مىگردد، به صورت امر به معروف و نهى از منكر باشد ـ چنانكه در روایات نیز امر به معروف و نهى از منكر والاتر از جهاد معرفى شده است ـ و چه به
﴿صفحه 145 ﴾
صورت تعلیم و آموزش دیگران باشد؛ چرا كه راهنمایى جاهل به سوى حق از هر جهادى برتر است. همچنین تفهیم مىكنند كه كار مستحب، تنها انجام عبادتهاى وقتگیر و طولانى نیست، بلكه كار مستحبى سبك از زبان نیز ساخته است: بدون اینكه سرمایه و زحمت زیادى تحمل شود و وقت زیادى صرف گردد. پس باید قدر زبان را دانست و آن را از آفتها و آلودگىها حفظ كرد، تا اعمال انسان به هدر نرود.
تفاوت مؤمنان، در برخوردارى از درجات مختلف بهشت
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در ارتباط با تفاوت درجات بهشت مىفرمایند:
«یا اباذرّ؛ الدّرجة فىالجنّة كما بین السّماء والارض»
اى ابوذر؛ فاصله بین درجات بهشت به مانند فاصله زمین و آسمان است.
«و انّ العبد لیرفع بصره فیلمع له نور یكاد یخطف بصره فیفزع لذلك فیقول: ما هذا؟»
انسان بهشتى به بالا مىنگرد، پس آنگاه در برابر دیدگانش پرتو نورى چنان برق مىزند كه نزدیك است دیدگان او را نابینا سازد؛ مىپرسد این چه نورى است؟
به او گفته مىشود: «هذا نور اخیك» آن نور برادرت فلانى است. پس او مىگوید:
«اخى فلان؟ كنا نعمل جمیعا فى الدّنیا و قد فضّل علىّ هكذا»
ما همگى در دنیا كارهاى خدا پسندانه انجام مىدادیم، چه شد كه او بر من برترى یافته است؟
«فیقال له: انّه كان افضل منك عملاً ثمّ یجعل فى قلبه الرّضا حتى یرضى»
به او گفته مىشود: او در كردار نیك برتو برترى داشت. آنگاه در دل او رضا نهاده مىشود، تا به مقام خود خرسند گردد.
جالب اینكه به آن بهشتى نمىگویند: او عملش بیشتر بود، بلكه مىگویند: عمل او بهتر بود؛ یعنى كیفیت عمل او بالاتر و در عبادت و نماز، توجه بیشترى به خدا داشت و خلوص او بیشتر بود.
﴿صفحه 146 ﴾
طبیعى است وقتى انسان بنگرد همگنان و دوستانش از او جلو افتادهاند، حسرت مىخورد. اگر انسان در دنیا از دیگران عقب بماند مىتواند جبران كند، ولى در آخرت فرصت براى جبران و تدارك نیست، از این جهت عذاب و حسرت در آخرت، از هر چیزى كشندهتر است؛ ولى با اینكه زمینه و انگیزه حسرت در بهشتیان وجود دارد، خداوند نمىگذارد به حسرت مبتلا شوند. این سرّى است پوشیده كه بیانش براى ما مشكل است.
حال این سؤال مطرح مىگردد كه چگونه بهشتیان با اینكه مىبینند دوستانشان بر آنان پیشى گرفتهاند، به حسرت مبتلا نمىشوند. در این رابطه جوابى تمثیلى از حضرت عیسى(علیه السلام)در «انجیل برنابا» نقل شده كه فرمود: «در این عالم آدم قدكوتاه هیچگاه هوس پوشیدن لباس بلند ندارد و همینطور آدم قد بلند، هوس پوشیدن لباس كوتاه ندارد.» مىشود از این تمثیل برداشت كرد كه هر كس در بهشت به حد خود راضى مىگردد و توقعى بیش از مقام خود ندارد، در واقع مقامى را كه بدان دست یافته است، زیبنده خود مىبیند. وقتى مىنگرد عدهاى، مثل انبیا مقامشان از او بالاتر است، آن مقام را زیبنده آنان مىبیند و آن مقام را براى خود مانند لباسى گشاد بر اندام خویش مىشناسد.
بهشتیان قبل از مرگ و در عالم برزخ از زشتیها و پلیدیها نجات مىیابند و به حد كمال لایق خودشان مىرسند. از این جهت هر كس به خلعتى در خور مىرسد و خداوند او را به آنچه دارد رضا مىدهد و پس از آن قلبش آرام مىگیرد.
﴿صفحه 147 ﴾
درس یازدهم: اهمیت و نقش خوف و حزن «1»
ـ خوف و حزن و دورى از گناه
ـ خوف و بیم، و تعالى و رشد معنوى انسان
ـ تفاوت خوف و حزن
ـ دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر
ـ اندیشه درباره جهنم، عامل خوف و اندوه مؤمن
﴿صفحه 148 ﴾
﴿صفحه 149 ﴾