درس هشتم: همسویى قول و عمل و پاسدارى زبان
ـ پى آمد همسویى و عدم همسویى قول و عمل
ـ نقش گناه در محروم گشتن از روزى
ـ گناه در زنجیره علتها
ـ پاسدارى زبان و دورى از كارهاى بیهوده
﴿صفحه 106 ﴾
﴿صفحه 107 ﴾
همسویى قول و عمل و پاسدارى زبان
«یا أَباذَرٍّ؛ مَنْ وافَقَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَذلِكَ الَّذى أَصابَ حَظَّهُ وَ مَنْ خالَفَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَإِنَّما یُوَبِّخُ نَفْسَهُ. یا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُحْرَمُ رِزْقَهُ بالذَّنْبِ یُصیبُهُ.
یا أَباذَرٍّ؛ دَعْ ما لَسْتَ مِنْهُ فى شَىء وَلاتَنْطِقْ فیما لایَعْنیكَ وَاخْزَنْ لِسانَكَ كَمْا تَخْزَنُ وَرِقَك»
پىآمد همسویى و عدم همسویى قول و عمل
«یا اباذرّ؛ من وافق قوله فعله فذلك الَّذى اصاب حظَّه و مَنْ خالف قوله فعلَه، فانّما یُوَبِّخُ نفسه»
اى ابوذر؛ هر كس كه كردارش با گفتارش مطابقت كند، بهره خود را از سعادت دریافت كرده است و هر كس كه كردارش مخالف گفتارش باشد، هنگام پاداش، خویشتن را سرزنش خواهد كرد.
اغلب مردم به هنگام سخن، از كارهاى خوب نام مىبرند و اینكه آن كارها باید انجام گیرند و چقدر ارزش و اهمیت دارند و در كمال انسان تاثیر مىگذارند؛ اما در مقام عمل، رفتار آنها با گفتارشان موافق نیست. كمتر كسى همه گفتههایش با كردارش موافق است.
اگر توافق قول و فعل را بسته به درجات ایمان بدانیم، پى مىبریم كسانى كه ایمانشان كاملتر است، صادقترند و بین قول و فعلشان توافق بیشترى هست؛ به واقع رفتارشان مصدّق گفتارشان است.
﴿صفحه 108 ﴾
در تفسیر آیه شریفه: «... أُولئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون»(56)
مرحوم علاّمه طباطبایى، رضوان الله تعالى علیه، مىفرماید: «صداقت» صفتى است كه همه فضیلتهاى موجود در علم و عمل را در بر مىگیرد، زیرا صدق خُلقى است كه با همه ارزشها و فضایل اخلاقى، از قبیل عفت، شجاعت، حكمت و عدالت همراه است؛ چرا كه انسان را نمىتوان از اعتقاد و قول و عمل او جدا كرد. صادق بودن انسان به این معنى است كه عقیده، قول و عمل او مطابق یكدیگرند؛ یعنى به چیزى كه عقیده دارد و مىگوید عمل مىكند. فطرت انسان بر قبول حق و خضوع باطنى در برابر آن، سرشته شده است؛ گرچه خلاف آن را اظهار كند. پس اگر به حق اعتراف كرد و در آن اعتراف صادق بود، آنچه را بدان اعتقاد دارد مىگوید و به آنچه مىگوید، عمل مىكند؛ در این صورت ایمان او خالص گشته است و اخلاق و عمل صالح او به مرحله تمام رسیده است»(57)
ایشان مىفرمود: «اینكه خداوند متعال برخى را «صدّیق» ـ كه صیغه مبالغه است ـ مىنامد، بدین جهت است كه رفتار صدّیقین، مصدّق گفتارشان است» كسى كه گفتارش با اعتقادش مطابق است نیز صادق است، اما صدّیق، در مرحله بالاترى قرار دارد و به كسى گفته مىشود كه نه تنها قول او موافق اعتقاد اوست، بلكه موافق عمل او نیز هست؛ آن هم در همه موارد.
پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: كسى كه عملش با گفتارش هماهنگ باشد، به سعادت مىرسد. چنین انسانى اگر سعى كند كه همواره قول و فعل و اعتقادش مطابق هم باشند، به مقام صدیقین نایل مىگردد. در مقابل، انسانى كه به آنچه مىگوید عمل نمىكند منافق و دروغگوست، چنانكه قرآن مجید منافقینى را كه با زبان به رسالت پیامبر گواهى مىدهند، اما در قلب به آن اعتقاد ندارند، كاذب مىداند و مىفرماید:
إِذاجاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللّهُ یَشْهَدُ
﴿صفحه 109 ﴾
إِنَّ الْمُنافِقینَ لَكاذِبُون»(58)
اى رسول ما، چون منافقان نزد تو آمده، گفتند: گواهى مىدهیم كه تو رسول خدایى (فریب نخور) خدا مىداند كه تو رسول اویى و او گواهى مىدهد كه منافقان دروغ مىگویند.
دروغ بودن گفتههاى منافقان به این دلیل است كه:
«...یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِم مَّا لَیْسَ فىِ قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِما یَكْتُمُون»(59)
به زبان چیزى اظهار مىدارند كه در دل خلاف آن را پنهان داشتهاند، خدا بر آنچه پنهان مىدارند آگاهتر از خود آنهاست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: كسى كه به آنچه مىگوید، عمل نمىكند تنها خود را ملامت كند. چون سخن او مبیّن این است كه حق و وظیفه خود را شناخته؛ در نتیجه حجت بر او تمام شده است. طبیعى است چنین فردى كه حق را شناخته، حتى دیگران را بدان سفارش مىكند، ولى در عمل خود كوتاهى مىكند، تنها خود را باید مورد سرزنش قرار دهد.
این سخن پیامبر، بیش از هر كس، متوجه گویندگان و واعظان است كه خود پایبند گفتارشان باشند و عمل آنان بازتاب اعتقاد و سخنشان باشد.
خداوند، در قرآن، این دسته را ملامت و سرزنش مىكند، آنجا كه مىفرماید:
«أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُون»(60)
شما مردم را به نیكوكارى فرمان مىدهید و خود آن را فراموش مىكنید! حال آنكه كتاب خدا را مىخوانید؛ چرا اندیشه و تعقل نمىكنید؟
(«فراموش كردن» به معناى از یاد بردن نیست، بلكه به این معناست كه به گفته خود عمل نمىكند، چرا كه ممكن است سخن خود یادش باشد، ولى بدان عمل نكند).
وقتى دلسوزانه دیگران را نصیحت مىكند و مىگوید این كار را انجام دهید و فلان كار
﴿صفحه 110 ﴾
را ترك كنید، چطور خود را فراموش مىكند! آیا دلش به حال دیگران بیش از خودش مىسوزد؟ آیا دیگران را بیش از خود دوست دارد؟ چنین چیزى باور كردنى نیست.
على(علیه السلام) مىفرماید:
«أَللّهَ أَللّهَ فى أَعَزِّ الاَْنْفُسِ عَلَیْكُمْ وَ أَحَبِّها إِلَیْكُم»(61)
از خدا بترسید، از خدا بترسید در مورد عزیزترین و محبوبترین اشخاص نزد خودتان.
مقصود حضرت این است كه شما خود را بیش از دیگران دوست مىدارید و اگر دیگران را دوست مىدارید، بدین جهت است كه به شما خدمتى مىكنند، وسیله لذت و رفاه و سعادت براى شما فراهم مىسازند و از همنشینى، گفتگو و نشست و برخاست با آنها لذت مىبرید ؛ پس خودتان اصل هستید و دیگران را براى خود مىخواهید. حال چگونه دلسوزانه به دیگران توصیه مىكنید، ولى خود را فراموش مىكنید و به حال خود دل نمىسوزانید و به آنچه مىگویید، عمل نمىكنید؟
خداوند مىفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مالاتَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»(62)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، چرا چیزى به زبان مىگویید كه بدان عمل نمىكنید. خداوند سخت به خشم مىآید كه چیزى بگویید كه بدان عمل نمىكنید.