همنشینى باپرهیزگاران و فقیهان، وتفاوت گناه درنگرشمؤمنو كافر
«یا اباذرّ؛ المتّقون سادة و الفقهاء قادة و مجالستهم زیادة. إنّ المؤمن لیرى ذنبه كأنّه تحت صخرة یخاف أن تقع علیه و إنّ الكافر لیرى ذنبه كأنّه ذباب مرّ على أنفه.»
اى ابوذر؛ پرهیزگاران بزرگوارند و فقیهان پیشوایان و رهبران، همنشینى آنان، موجب افزایش علم و فضیلت مىگردد. مؤمن، گناه خود را همانند تخته سنگى مىبیند كه بیم دارد بر او فرود آید و كافر، گناه خویش را همانند مگسى مىبیند كه از روى بینى او عبور مىكند.
در بیانات پیشین، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) انسان را به موقعیت حساس خود، اهمیت زندگى و ارزش لحظات عمر واقف ساخت و به او هشدار داد كه از تنبلى، كسالت و بىتفاوتى كناره گیرد و با احساس مسؤولیّت، به مسائل زندگى بنگرد. تأكید شد كه آدمى فرصت را غنیمت شمرد و كار امروز را به فردا نیفكند. حال سخن در این است كه راه بهتر استفاده بردن از عمر و اوّلین گام در «سیر الى اللّه» چیست؟
﴿صفحه 94 ﴾
مسلّم در راستاى قدردانى از عمر و «سیر الى اللّه» اوّلین گام، پرهیز از گناه است. چون انسان آلوده به گناه به جایى نمىرسد و ارزش عمر آدمى تا آنجاست كه به معصیت آلوده نگردد.
امام سجاد(علیه السلام) در دعاى «مكارم الاخلاق» مىفرماید:
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد... و عَمِّرْنى ما كانَ عُمْرى بِذْلَةً فى طاعَتِكَ فَاِذا كانَ عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّیْطان فَاقْبِضْنى إِلَیْكَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَىَّ أَوْ یَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَىَّ.»(49)
خداوندا؛ بر محمد و آل محمد درود فرست... و عمرم را طولانى گردان، تا هنگامى كه در بندگى تو صرف مىگردد. پس آنگاه كه عمرم چراگاه شیطان گشت، پیش از آنكه بر من خشم گیرى و غضبت حتمى گردد، روحم را قبض كن.
بنابراین گناه، هرچند اندك باشد، موجب تباهى است، حتى اگر شخصى در كنار آن عبادتهاى زیادى نیز انجام دهد. كسى كه در كنار عبادتهایش گناه مىكند، به مانند كسى است كه كیسهاى سوراخ دارد و هرچه از یك طرف پول و جواهر درون آن مىنهد، از طرف دیگر بیرون مىریزد، و یا به مانند كسى است كه خرمنى فراهم مىكند و سپس بر آن آتش مىافكند؛ چرا كه گناهان به مثابه آتشى است كه بر خرمن اعمالمان افكنده مىشود.
پس در قدم اوّل باید گناهان را شناخت و از آلوده گشتن به آنها دورى جست و اگر گناهى مرتكب شدیم، توبه كنیم و از آن پس با یارى جستن از خداوند و توسّل به اولیاى او، در صدد برآییم به گناه آلوده نگردیم.
لزوم انتخاب رفیق شایسته و بزرگ انگاشتن گناه
از دیدگاه حضرت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آدمى در مسیر حركت به سوى كمال، به دو چیز سخت نیازمند است: یكى رفیق شایسته و دیگرى بزرگ انگاشتن گناه و پرهیز از آن. شاید جمع بین این
﴿صفحه 95 ﴾
دو، به این معنى است كه گزینش رفیق خوب، مقدّمهاى است براى بزرگ شمردن گناه و سرانجام اجتناب از گناه؛ و انتخاب دوست بد مقدّمهاى است براى آلودگى هر چه بیشتر به گناهان، چرا كه رفیق خوب مىتواند منبع بسیارى از خیرات و بركات باشد؛ چنانكه دوست بد عامل بسیارى از انحرافات و مفاسد است.
دوست خوب موجب مىگردد، گناه در چشم انسان بزرگ جلوه كند و اگر گناهى مرتكب شد، پیوسته خود را در مقابل ذات حق، شرمسار و مقصّر بشمارد. در مقابل، دوست بد موجب مىگردد، گناه در نظر انسان كم جلوه كند و كوچك شمرده شود؛ تا جایى كه در مقابل هیچ گناهى احساس شرم نكند.
در این فراز حضرت دو ملاك را براى انتخاب همنشین ارائه مىكنند:
1ـ داشتن تقوا.
2ـ آگاهى به حلال و حرام الهى، و به عبارت دیگر شناخت دین.
معاشرت با دوست بىتقوا و مشاهده بىتقوایىهاى او، گناه را در نظر انسان كمرنگ مىسازد و در نتیجه، هلاكت و خسران ابدى نصیب او مىگردد؛ چنانكه قرآن از قول برخى از دوزخیان نقل مىكند كه مىگویند:
«یا وَیْلَتى لَیْتَنى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلا. لَّقَدْ أَضَلَّنى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنى وَ كانَ الشَّیْطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولا.»(50)
واى بر من، اى كاش فلانى را دوست خود برنگزیده بودم. او بود كه مرا از یاد خدا بازداشت و شیطان انسان را خوار مىكند.
همانطور كه انسان بىتقوا لایق دوستى نیست، با انسان جاهل و نادان نیز نباید طرح دوستى ریخت. او حتى اگر بخواهد كار نیكو انجام دهد، در اثر جهل، به خطا و انحراف مىافتد. پس چنانكه آگاهى و تقوا، دو بال براى رشد و تعالى و تكامل در مسیر حقّ است، دو معیار ارزشمند براى گزینش دوست و رفیق نیز مىباشد. از این جهت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در
﴿صفحه 96 ﴾
سفارش خود به ابوذر، تقوا و فقاهت را ملاك دوست گزینى معرفى مىكنند. البته بایسته است كه این دو ویژگى در انسان جمع گردد، چون انسانى كه در صدد انجام وظایف خود است، اگر دین شناس نباشد، هر قدر كه مقدس هم باشد، فریب شیطان و مردم را مىخورد.
خطر عالمان بىبندوبار و جاهلان بىخرد و ناآگاه
در روایت معروفى، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«قَصَمَ ظَهْرى رَجُلانِ: عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ.»(51)
دو طایفه كمر مرا شكستند، عالم و دین شناس بىبندوبار، و عابد و مقدس ناآگاه و نادان.
امام(قدس سره) مىفرمودند كه مقدّس نماها در صدد برمىآیند به وظیفه عبادى خود عمل كنند، اما وظیفه اصلى خویش را، كه تحصیل علم و شناخت صحیح است، فراموش كردهاند. با همان سلیقههاى كج و با جهالت خود راهى را مىپیمایند و بر آن اصرار و تعصّب نیز مىورزند. زیان این طایفه براى اسلام، بیش از زیان فاسقان است. این دسته نه خود به جایى مىرسند و نه مىگذارند دیگران پیشرفت كنند؛ به تعبیر امام صادق(علیه السلام):
«مَنْ عَمِلَ عَلى غَیْرِ عِلْم ما یُفْسِدُ اَكْثَرُ مِمّا یُصْلِحُ.»(52)
كسى كه بدون علم و شناخت عمل مىكند، بیش از آنچه اصلاح كند، فساد و تباهى به بار مىآورد.
همچنین عالم بىبندوبار كه به علمش عمل نمىكند، مردم فریب او را مىخورند و به جهت علمش به او احترام مىگزارند و بر اثر بىتقوایى ضربهاى به اسلام مىزند كه هرگز از جاهلان بر نمىآید. از این جهت هرجا كه از «تقوا» تعریف و ستایش شده، منظور تقوایى است كه با علم همراه باشد و الا اگر این دو از یكدیگر جدا گردند؛ نه تنها مفید نخواهند بود
﴿صفحه 97 ﴾
بلكه مضر نیز هستند. در مقابل اگر از فقاهت و علم ستایش شده، مقصود فقاهت و علمى است كه با عمل همراه باشد. چون دین شناسى كه علم دارد، ولى بدان عمل نمىكند، راهزن است.
خداوند متعال خطاب به حضرت داوود مىفرماید:
«لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَكَ عالِماً مَفْتُوناً بالدُّنْیا فَیَصُدُّكَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى، فَاِنَّ اُولئِكَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادى الْمُریدینَ؛ اِنَّ اَدْنى ما اَنَا صانِعٌ بِهِمْ اَنْ اَنْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلُوبِهِم.»(53)
اى داوود؛ بین من و خود، عالمى را كه فریفته دنیا شده است، واسطه برنگزین، تا تو را از مسیر محبت من باز دارد. همانا آنان راهزن طریق بندگان خداجو هستند. كمترین مجازات آنان این است كه شیرینى مناجاتم را از دلشان خارج مىسازم.
عالم بى عمل و دنیاپرست، چونان دزدى است كه در روز روشن كاروان را به یغما مىبرد. او چون علم دارد، بهتر مىداند كه چگونه مردم را فریب دهد. چنین عالمى به درد دین نمىخورد، پس باید مواظب باشیم كه فریب آنها را نخوریم. لذا تقوا و فقاهت در كنار هم مؤثرند و باعث سعادت فرد و جامعه مىگردند. مجالست با كسانى رواست كه از سویى روح تقوا، تعبّد، بندگى و اطاعت امر خدا را در خود تقویت كردهاند و از سوى دیگر در مقام شناخت دین برآمده، به معارف دینى دست یافتهاند. مجالست با این دسته از علما بر فضیلت و كمال انسان مىافزاید.
گرچه «فقیه» در اصطلاح، به عالمانى گفته مىشود كه قدرت استنباط احكام شرعى و برگرداندن فروع به اصول را دارند، ولى «فقیه» در اصطلاح قرآن و روایات به معناى دین شناس است؛ اعم از شناخت مسائل فرعى، اعتقادى و اخلاقى. بلكه عالم به مسائل اعتقادى و اخلاقى، براى همنشینى مناسبتر است.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرماید: حال كه عزم سفر كردى و رفیق مناسبى براى خود برگزیدى،
﴿صفحه 98 ﴾
مواظب باش به گناه آلوده نگردى كه اگر به گناه آلوده گشتى، حركت و سیر تو بىنتیجه خواهد بود و بر تلاشها و عبادتهاى تو ثمرى بار نمىشود.
بىجهت انسان به دنبال گناه نمىرود، لابد گناه لذّت، شیرینى و جاذبهاى دارد كه فرد بدان آلوده مىگردد. گرچه این جاذبهها خیالى و وسوسههاى شیطانى است و واقعیتى ندارد؛ ولى به هر جهت انسان در گناه جاذبه و شیرینىاى مىبیند كه به سراغ آن مىرود. سخن اینجاست كه انسان چه كند تا توفیق یابد از گناه اجتناب كرده، در برابر آن مقاومت كند.
بهترین راه جهت اجتناب از گناه این است كه خطر گناه و بزرگى آن را درك كند. زیانها و خطراتى كه این لذّت زودگذر در بردارد و نیز آثار سوء و مستمرى را كه گناه براى زندگى اخروى و دنیوى او در پى دارد، بشناسد.
ویژگى مؤمن در این است كه نسبت به گناه نگرش خاصّى دارد و همین نگرش مانع از ارتكاب گناهان مىشود. براى انسان مؤمن، گناه بسان سنگ بزرگى است كه مىخواهد بر سرش فرود آید. اگر گناه و لغزشى از او سرزد، از عواقب آن وحشت زده مىشود. آن نگرش چنان تأثیرى در فكر و اندیشه او مىگذارد كه پیوسته وجدان او را علیه گناه تحریك مىكند و هر زمان كه جرمى مرتكب گشت به عذرخواهى و توبه روى مىآورد. به مانند آدمى كه سنگ بزرگى را بالاى سر خود مىبیند و پیوسته از سقوط آن بیمناك است. یعنى روح این انسان چنان پاك و بىآلایش است كه در مقابل هر گناهى عكس العمل نشان مىدهد و پیوسته به سرزنش و ملامت نفس خود مىپردازد، تا آنجا كه خواب و آرامش را نیز از خویش سلب مىكند.
در مقابل، كافر و كسى كه فطرت خویش را با زنگار معصیت آلوده كرده است، در برابر گناه احساس ناراحتى نمىكند و گناه در نظر او، به مانند مگسى است كه از روى بینىاش عبور مىكند. (مقصود از كافر، تنها كسى نیست كه منكر خدا و قیامت باشد، بلكه كسى كه یكى از ضروریات دین را انكار كند نیز كافر است.)
﴿صفحه 99 ﴾
گذشته از روایات و آیات، این موضوع یك واقعیت روانى است كه تكرار عمل ناپسند، قُبح آنرا از بین مىبرد و در نتیجه، به صورت عملى لذّتبخش جلوه مىكند و دیگر از انجام آن احساس شرم نمىشود؛ گناه نیز چنین است: اگر گناهى پیوسته تكرار شد، قُبح آن از بین مىرود و به دنبال از بین رفتن قُبح آن، از آن احساس شرم نمىشود.
در همین جا مىتوان معیارى را ارائه داد و آن اینكه هر كس مىخواهد بداند كه آیا به مرز ایمان نزدیكتر است و یا به مرز كفر، ببیند كه عكس العمل او در مقابل گناه چگونه است. اگر مىبیند كه گناه براى او مهم نیست و بدان اعتنا نمىكند، توجه داشته باشد كه در مسیر كفر قدم برمىدارد؛ چرا كه پشیمانى از گناه حاكى از روح ایمان، و بىاعتنایى به آن، حاكى از روح كفر است. مقتضاى ایمان این است كه اگر غضب و شهوتى بر انسان غالب گشت، و مرتكب گناهى شد، بلافاصله پشیمان مىشود و از كرده خود بیمناك مىگردد. اگر چنانچه چنین حالتى در ما نیست، از عاقبت خود بترسیم كه در مسیر خطرناكى پیش مىرویم.