الف) شناخت خدا
در ادامه حدیث، حضرت مىپردازند به بیان مراحل عبادت:
«و اعلم انّ اوّل عبادة اللّه المعرفة به، فهو الاوّل قبل كلّ شىء فلا شىء قبله والفرد فلاثانى له والباقى لا الى غایة. فاطر السّموات والارض و ما فیهما و ما بینهما من شىء(13) و هو اللّه اللّطیف الخبیر و هو على كل شىء قدیر...»
﴿صفحه 27 ﴾
بدان اى ابوذر كه اولین مرحله عبادت خدا شناخت اوست. همانا او اول است و قبل از او چیزى نیست و یگانه و یكتاست و مانند ندارد و او باقى جاودان است. اوست كه آسمانها و زمین و آنچه را بین آنها و آنچه را در آنهاست آفرید و خداوند داناى مهربان است و بر هر كارى تواناست.
در این فراز اولین مرحله عبادت، معرفت خداوند ذكر گردیده؛ البته معرفت خدا خود مراحل فراوانى دارد، ولى آنچه در عبادت و بندگى خدا ضرورى است، شناخت اجمالى خداوند است: اینكه انسان بداند، خدایى وجود دارد و او آفریدگار انسان و جهان است. اگر این مرحله از شناخت براى انسان حاصل نگردد، نوبت به عبادت و پرستش خدا نمىرسد. پس این مرحله از شناخت مقدم بر عبادت است. البته انسان در نهایت سیر تكاملى خویش به بالاترین مرحله شناخت و معرفت مىرسد كه آن مخصوص اولیاى خداست و ما نمىتوانیم به حقیقت و واقعیت آن راه یابیم. به اجمال مىدانیم آن معرفت نهایى بسیار ارزنده و والاست كه اولیاى خدا در نهایت سیر خود به آن دست مىیابند و آن آخرین مرحله عبادت خداست.
پس از اینكه انسان به اولین مرحله عبادت دست یافت و پى برد كه خدایى وجود دارد، لازم است در صفات و آثار خداوند تفكر كند تا آن معرفت در دل او رسوخ یافته و ثبات یابد و تنها در حد یك معرفت ذهنى باقى نماند. بلكه آن شناخت تبدیل به شناخت حاضر و زندهاى گردد كه در رفتار انسان اثر كند. این مرحله از معرفت و شناخت كه با تفكر همراه است، «معرفت متوسط» نامیده مىشود.
«معرفت متوسط» خود داراى مراتب گوناگون و دامنه گستردهاى است و انسان از راه تفكر و تأمل در آیات الهى و نیز از طریق عبادت عملى مىتواند به مراتب آن دست یابد. از آنچه گفته شد روشن گردید كه تأمل در صفات و آثار الهى و سعى در شناخت بهتر خداوند، عبادت و امرى است اختیارى و در طول آن، شناخت حاصل مىگردد كه از جمله مقدمات عبادت است (تفكر و اندیشه در آیات الهى «مقدمه قریبه» معرفت است و شركت در درس استاد و مطالعه كتاب از جمله «مقدمات بعیده» تحصیل معرفت خداوند است).
﴿صفحه 28 ﴾
ب) ایمان به پیامبر و اعتراف به رسالت او
«ثمّ الایمان بى والاقرار بانّ اللّه تعالى ارسلنى الى كافّة النّاس بشیراً و نذیراً و داعیاً الى اللّه باذنه و سراجاً منیراً...»
(در مرحله دوم) ایمان آورى به من و اعتراف كنى به اینكه خداوند متعال مرا بشارت دهنده و بیمدهنده و دعوت كننده به سوى الله به اذن خودش، و چراغ هدایت براى همه انسانها قرار داده است.
هر یك از اوصافى كه در روایات و قرآن كریم براى رسول الله(صلى الله علیه وآله) ذكر شده، نیاز به توضیح و تفسیر دارد و اگر ایمان ما به رسالت پیامبر تقویت گردد و كامل شود، در دام بسیارى از شبههها نمىافتیم. نبود شناخت كافى به پیامبر و ایمان به او در بسیارى از مسلمانان سست ایمان، موجب مىگردد دچار شبهه شوند و بر اثر آن شبههها، رفته رفته، از مسیر صحیح منحرف گشته، در نهایت، خداى ناكرده، به كفر كشانده شوند؛ چون به اینكه هر چه پیامبر مىگوید راست است ایمان ندارند.
برخى از افراد سست ایمان مىگویند: احكامى كه پیامبر آورده، در زمان ما لازمالاجرا نیست. این دستورات و احكام براى سروسامان دادن به وضعیت ناهنجار مردم «جزیرةالعرب» در عصر پیامبر بوده است و در این زمان دیگر نیازى به احكام اسلام نیست! این سخن بدان جهت است كه به رسولالله(صلى الله علیه وآله) ایمان ندارند و اگر به آن سخن پیامبر كه فرمود: «اَرْسَلَنى اِلى كافَّةِ النّاس» ایمان مىداشتند، براى رسالت او حدّى و زمانى نمىشناختند. در واقع باید گفت همه انحرافاتى كه در دین پدید مىآید، بر اثر ضعف ایمان به رسولالله(صلى الله علیه وآله) و دستآورد رسالت اوست.
ج) محبّت به اهل بیت پیامبر
«ثمّ حبّ اهل بیتى الّذین اذهب اللّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا»
(در مرحله سوم سفارش مىكنم تو را) به محبت اهل بیتم، آنان كه خداوند از هر پلیدى دورشان ساخت و پاكشان قرار داد.
﴿صفحه 29 ﴾
سربسته مىتوان گفت عظمت شناخت اهل بیت و دستیابى به بلنداى عظمت مقام آنان و محبت آنها تا به حدى است كه حضرت امام، رضوانالله تعالى علیه، وصیت نامه سیاسى ـ عبادى خویش را با این روایت آغاز مىكند كه «اِنّى تارِكٌ فیكُمُ الثِّقْلَیْنِ كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى...» شاید این امر بر جهانیان عجیب بود كه رهبر انقلاب در وصیت نامه خویش افتخار مىكند كه تابع آن خاندان است. ما نمىدانیم چه سرّى در این محبّت و علاقه به اهلبیت و تكیه بر معرفت و شناخت آنهاست و شاید آن را امر سادهاى تلقى كنیم و تصور كنیم، چون اهلبیت فرزندان و خویشان پیامبرند، باید دوستشان داشت! اگر چنین بود كه عِدل و همسنگ قرآن معرفى نمىشدند. تأكید بر محبّت اهلبیت از آن جهت نیست كه آنان وابستگان پیامبرند، چرا كه پیامبر چندین همسر داشته است و درباره آنان چنین سفارش نكرده است بلكه تأكید او از آن جهت است كه خداوند آنها را از هرگونه پلیدى دور داشته است.