سخن ناشر
طریقت آزادگى جز بندگى حق (جلّ و على) نیست و حقیقت حریّت را در عبودیت پروردگار مىباید جُست. قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ (زمر،11)
آنان كه در سایهسار نخل هدایت خیمه زدند و به حریم ولایت راه یافتند، سر انجام به وصال محبوب رسیدند و دربارگاه لقاء دوست، بار یافتند. آفتاب هدایت اگر از مشرق رسالت بر دیده دل بتابد، آن را جلا مىدهد و جوهره خداپرستى و فطرت خدا دوستى را در قلب آدمى آشكار مىسازد. باید سبوى عشق را از دست رسول(صلى الله علیه وآله) گرفت و جام كوثر را از سر انگشتِ معصوم(علیه السلام) نوشید.
بیا دل را در بیكران زمزم هدایت پیامبر(صلى الله علیه وآله) صفایى دهیم و روح را در آبشار كلام نبوى(صلى الله علیه وآله) جلایى بخشیم: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا یُحْیِیكُمْ... (انفال، 25) مكتوب حاضر، تحقیق و نگارش درسهاى اخلاقِ استاد آیةاللّه مصباح یزدى(دام عزه) در حوزه علمیه قم است كه به خامه جناب آقاى كریم سبحانى قلمى شده است. موضوع این سلسله درسها، حدیث معروف به «حدیث ابوذر» است كه در آن پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مواعظ جامع و نصایح سودمندى را براى همگان بیان فرمودهاند. امید كه چاپ و عرضه این اثر، گامى در جهت نشر فرهنگ و معارف اسلامى به حساب آید و مقبول اهل نظر و مرضى حضرت ولى عصر (عجل اللّه تعالى فرجهالشریف) قرار گیرد. انشاء اللّه
انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)
﴿صفحه 16 ﴾
﴿صفحه 17 ﴾
درس اول: كیفیت بندگى و راه رستگارى
ـ عبادت و درك حضور خداوند
ـ پرستش و بندگى خدا، وسیله تعالى و ترقى
ـ مراحل بندگى
الف) شناخت خدا
ب) ایمان به پیامبر و اعتراف به رسالت او
ج) محبت به اهل بیت پیامبر
ـ تشبیه اهل بیت به كشتى نوح و باب حطّه بنىاسرائیل
﴿صفحه 18 ﴾
﴿صفحه 19 ﴾
كیفیت بندگى و راه رستگارى
«عَنْ اَبِى اْلاَسْوَدِ الدُّئِلى: قالَ قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلى اَبىذَرّ، جُنْدَبِ بْنِ جُنادَةَ، رَضِىَ اللّهُ عَنْهُ، فَحَدَّثَنى اَبُوذَرٍّ قالَ: دَخَلْتُ ذاتَ یَوْم فى صَدْرِ نَهارِهِ عَلى رَسُولِ اللّهِ، صَلَى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فى مَسْجِدِهِ فَلَمْ اَرَ فى الْمَسْجِدِ اَحَداً مِنَالنّاسِ اِلاّ رَسُولَ اللّهِ، صَلى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ عَلىٌ، عَلَیْهِالسَّلامِ، اِلى جانِبِهِ جالِسٌ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسجِدِ.
فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى، أَوصِنى بِوَصیَّة یَنْفَعُنى اللّهُ بِها. فَقالَ: نَعَمْ وَ اَكْرِمْ بِكَ یا اَباذَرٍّ؛ اِنَّكَ مِنّا اَهْلَ الْبَیْتِ وَ اِنّى مُوصیكَ بِوَصیَّة فَاحْفَظْها. فَاِنَّها (وَصیَّةٌ) جامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ، فَاِنَّكَ اِنْ حَفِظْتَها كانَ لَكَ بِها كِفْلانِ.
یا اَباذَرٍّ؛ اُعْبُدِاللّهَ كَاَنَّكَ تَراهُ، فَاِنْ كُنْتَ لاتَراهُ فَاِنَّهُ یَراكَ، وَ اعْلَمْ اَنَّ اَوَّلَ عِبادَةِ اللّهِ اَلْمَعْرِفَةُ بِهِ، فَهُوَ الْاَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَىء فَلا شَىءَ قَبْلَهُ وَالْفَرْدُ فَلا ثانىَ لَهُ وَالْباقى لا اِلى غایَة. فاطِرُ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَ ما فیهِما وَ ما بَیْنَهُما مِنْ شَىء(1) وَ هُوَ اللّهُ اللَّطیفُ الْخَبیرُ وَ هُوَ عَلى كُلِ شَىء قَدیرٌ. ثُمَّ الْایمانُ بى وَالْاِقْرارُ بِاَنَّ اللّهَ تَعالى اَرْسَلَنى اِلى كافَّةِ النّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ داعِیاً اِلَى اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً. ثُمَّ حُبُّ اَهْلِ بَیْتى الَّذینَ اَذْهَبَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهیرا
وَاعْلَمْ یا اَباذَرٍّ ؛ أنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اَهْلَ بَیْتى فى اُمَّتى كَسَفینَةِ نُوح مَنْ رَكِبَها نَجى وَ مَنْ رَغِبَ عَنْها غَرَقَ وَ مِثْلَ بابِ حِطَّةِ [فى] بَنىاِسْرائیلَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً»
روایتى را كه محور بحث قرار دادهایم، از جمله مواعظ جامع و بسیار سودمند حضرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به یكى از صحابه والا مقام خود، به نام ابوذر، است. متن این روایت، با كمى تفاوت، در كتابهاى گرانسنگ «مكارم الاخلاق»، «امالى شیخ طوسى»، «مجموعه ورّام» و در
﴿صفحه 20 ﴾
«بحارالانوار» جلد 74 (چاپ بیروت و جلد 77 چاپ ایران) ذكر شده است. به توفیق خداوند ما آن را از «بحار» نقل كرده، حتىالمقدور در اطراف آن به توضیح و تفسیر خواهیم پرداخت.
ابوالاسود دُئلى مىگوید: هنگامى كه ابوذر در تبعیدگاه خود، ربذه، بسر مىبرد، به خدمت او رسیدم و او روایتى را برایم نقل كرد. ابوذر گفت: صبحگاهى، در مسجد، بر رسول خدا وارد شدم، ایشان نشسته بودند و كسى جز على(علیه السلام) در كنارشان نبود. بعد از شرفیابى به خدمت آن حضرت و اداى احترام، وقت را غنیمت شمرده، به حضرت عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو باد؛ مرا به چیزى سفارش كنید كه به سبب آن خداوند به من نفع رساند.
حضرت اظهار لطف كرده، فرمودند:
«نعم و أَكرِمْ بك یا اباذرّ انّك منّا اهلالبیت ...»
اى اباذر؛ تو چه انسان با كرامتى هستى و از خاندان ما به شمار مىآیى.(2)
﴿صفحه 21 ﴾
واژه «أَفْعِلْ بِه» در عربى به عنوان صیغه تعجب به كار مىرود: یعنى كاربرد آن در موردى است كه انسان از چیزى تعجب كند؛ مثلا اگر از حُسن و زیبایى شخصى تعجب كنند، مىگویند: «اَجْمِلْ بِك» چقدر زیبایى! بنابراین معناى «اَكرِم بك» این است كه تو چه انسان با كرامتى هستى!
اطلاق واژه «كریم» توسط پیامبر، بر انسانى همانند ابوذر، گویاى عظمت، مقام و منزلت آن صحابى بزرگوار در نزد پیامبر است. به علاوه حضرت در تاكید بیان فوق، ابوذر را در زمره اهل بیت خویش به شمار آوردهاند (در مورد سلمان نیز پیامبر فرمودند: «سلمان منّا اهل البیت»)
در ادامه حدیث، پیامبر مىپردازد به موعظه ابوذر:
«و انّى موصیك بوصیّة فاحفظها، فانّها [وصیّة] جامعة لطرق الخیر و سبله، فانّك ان حفظتها كان لك بها كفلان».
تو را به موعظهاى سفارش مىكنم و انتظار این است كه آن را حفظ كرده به آن عمل كنى؛ زیرا این موعظه در برگیرنده همه راههاى خیر و نیكبختى است. اگر تو به این وصیت و سفارش عمل كنى خیر دنیا و آخرت به تو ارزانى مىگردد.
وصیت در جمله فوق به معناى پند و اندرز است نه به معناى وصیت به هنگام مرگ و نیز «طریق» و «سبیل» هر دو به معناى راه است، ولى «طریق» به معناى راه وسیع و اصلى است و «سبیل» به معناى راه فرعى است.
از «كفلان» دو معنا مىتوان اراده كرد: یكى به معناى «رحمت مضاعف و دو چندان» كه در قرآن نیز «كفلان» به این معنا به كار رفته است:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِكُمْ كِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ...»(3)
اى كسانى كه ایمان آوردید تقوا پیشه سازید و به رسول خدا ایمان آورید، تا خدا به شما رحمت مضاعف عنایت كند.
بنابراین معناى سخن پیامبر چنین خواهد بود: اگر به نصیحت من عمل كنى، به خیرى دو چندان و مضاعف نایل مىگردى. اما معناى دوم و احتمال دوم این است كه «كفلان» به
﴿صفحه 22 ﴾
معناى دنیا و آخرت باشد و معناى جمله چنین خواهد بود: اگر به آنچه گفتم عمل كنى، سعادت دنیا و آخرت را از آن خود كردهاى.