الف) ضرورت زندگی اجتماعی
هنگامی که دو موجودِ باشعور با یکدیگر ارتباطی آگاهانه برقرار میکنند، این ارتباط، عللی مانند کسب منفعت، تحقق مصلحت و دستیابی به کمال برای هر دو یا دستکم برای یکی از آن دو دارد. نمونة بارز آن، ارتباطات اجتماعی بین انسانهاست که در سایة آن، زندگیِ مدنی و اجتماعی شکل میگیرد. در سایة زندگیِ اجتماعی، هزاران نوع برکتِ مادی و معنوی عاید انسانها میگردد که اگر زندگیِ اجتماعی نبود و انسانها بهصورت فردی زندگی میکردند، هیچیک از این منافع و مصالح برای آنان تحقق نمییافت. برای درک این منافع، کافی است هرکس اجمالاً زندگیِ خود را مرور کند. اگر انسان از ابتدای تولد، از پرستاری پدر و مادر برخوردار نگردد، با وجود ضعف شدیدِ جسمی و روحیِ وی، شاید چند روزی بیشتر حیات او ادامه نیابد. همچنین اگر پدر و مادر، بعد از اینکه نوزادشان اندکی رشد یافت و چند نکتهای برای زندگی فراگرفت، او را رها کنند (مانند برخی از حیوانات که تنها برای مدت کوتاهی به فرزندان خود رسیدگی میکنند و پس از مدتی آنها را از خود میرانند)، گرچه ممکن است که حیاتش ادامه داشته باشد، از بسیاری از علوم و تجارب و درنتیجه، کمالات فراوان محروم میماند. انسان از نخستین تا واپسین لحظات زندگی دائماً در حال بهره بردن از ثمرة تلاش دیگران است. یا علمی از دیگران فرامیگیرد، یا از تخصص آنها در رفع نیاز خویش بهره میگیرد، یا در حال تبادل کالاهای مورد نیاز زندگی خویش با دیگران است. همچنین زندگیِ اجتماعیِ انسان منافع معنویِ فراوانی را برای او به دنبال دارد. اگر انسان بهصورت اجتماعی نمیزیست، دین و احکام خدای خود را فرانمیگرفت و به تبع آن، پیشرفت معنوی برای او حاصل نمیشد و
﴿ صفحه 522 ﴾
حیات اُخرویِ وی تباه میشد. پس درواقع، زندگیِ اجتماعی، هم زمینة تحصیل فواید دنیوی و هم زمینة دستیابی به نعمتهای اُخروی را برای انسان فراهم میآورد. بنابراین، انسان ناچار است با دیگران مرتبط باشد.
ب) واقعیات؛ ریشة ارزشها
بعد از اذعان به ضرورتِ زندگیِ اجتماعیِ انسان، باید توجه داشت که رکن اساسیِ زندگیِ اجتماعی، تأمین منافعِ دو موجودِ باشعوری است که باهم ارتباط برقرار نمودهاند. اگر ارتباط و تبادلِ منافع در بین انسانها نباشد، زندگیِ اجتماعی پایدار نمیماند. پس از شکلگیریِ زندگیِ اجتماعی و برقراریِ ارتباطهای اجتماعی، سلسلهای از ارزشهای اجتماعی شکل میگیرد که برای همة انسانها قابل درک است، اما غالباً انسانها به راز به وجود آمدن این ارزشها توجه ندارند. از دیدگاه برخی، ارزشها فقط گزارههای عقلیِ بدیهی بوده، میگویند: خوبیِ راست گفتن، عدالت و امثال اینها، بدین خاطر است که عقل آدمی بهصورت بدیهی، خوبیِ آنها را درک میکند. از دیدگاه برخی دیگر، گزارههای ارزشی، قضایایی فطری بوده، میگویند: درکِ خوبی و حُسن این امور فطری است. دیدگاههایی دیگر نیز دربارة حقیقت گزارههای ارزشی وجود دارد،(562) اما به نظر میرسد راز پیدایش گزارههای ارزشی به ارتباط این گزارهها با سعادت و کمالات انسانی بازمیگردد؛ بدینمعنا که رعایت این ارزشها تأمینکنندة مصالح و سعادت انسان است و عدم رعایت آنها مصالح انسان را به خطر میاندازد. به اصطلاح فلسفی،
﴿ صفحه 523 ﴾
این گزارهها سلسلهای از آرای محمودهاند که مبتنی بر سلسلهای از واقعیات هستند و آن واقعیات، باطن این ارزشها را تشکیل میدهند. بهعبارتدیگر، کمال و سعادت برای انسان ارزشمند است و صفات و رفتارهای اختیاری او به نسبتِ تأثیری که در تحصیل کمال و سعادت وی دارند، ارزشمند خواهند بود و عقل با مقایسة این صفات و رفتارها با پیامدهای آنها، به انجام یا عدم انجام آنها حکم میکند. این حقیقت به اصطلاح فقهی اینگونه بیان میشود که احکام، تابع مصالح و مفاسد هستند.
ج) وفای به عهد؛ عامترین ارزش
از ارزشهای معروف در حیات اجتماعیِ انسان، لزوم پایبندی به تعهد است؛ تا آنجا که رکن تشکیل زندگیِ اجتماعی و مدنی یا تحقق تمدن، پایبندی به تعهداتی است که افراد اجتماع نسبت به یکدیگر دارند. افراد اجتماع بر اساس قراردادهایی با یکدیگر تعامل میکنند که این قراردادها گاه لفظی، گاه کتبی و گاه نانوشته است. اما به ذوق عقلایی، همة عقلا میدانند که برای دوام زندگیِ اجتماعی باید برطبق آنها عمل نمایند. افراد اجتماع، مثلاً در یک روستای چندخانواری، گرچه نیازهای متعددی دارند، سعی میکنند با تعاملاتی که با یکدیگر دارند، آنها را برطرف کنند. کسی که جنسی را میفروشد، به آنچه در مقابل، دریافت میکند، نیازمند است و کسی که آن جنس را میخرد، به آن جنس نیاز دارد. بنابراین، هنگامی که عدهای برای رفع نیازهای خود به تبادل اجناس اقدام مینمایند، باید برای تعهدی که میسپارند، ارزش قایل بوده، بدان وفا کنند. اگر بنا باشد که هرکدام در صدد فریب دیگری بوده، سعی در تضییع حق دیگری کند، زندگیِ اجتماعی دوامی پیدا نخواهد کرد. زندگیِ اجتماعی نیازمند اعتماد
﴿ صفحه 524 ﴾
افراد اجتماع به یکدیگر است. کسی که در هنگام خرید و فروش میگوید: «فروختم»، بدینمعناست که تعهد میدهد جنس مذکور را بهصورت سالم تحویل دهد؛ و آن کسی که میگوید: «خریدم»، سخن او بدینمعناست که تعهد میسپارد که طبق قرارداد، پول را بهصورت کامل به فروشنده بپردازد. اگر فروشنده در این خیال باشد که بهجای مثلاً یک کیلوگرم، نهصد گرم به مشتری تحویل دهد و مشتری هم قصد داشته باشد که بها را بهصورت کامل نپردازد، کار به مشاجره و سرانجام به هرجومرج در اجتماع منتهی شده، زندگیِ اجتماعی دوامی پیدا نمیکند. ازاینرو، اصلیترین و عامترین ارزش در زندگی اجتماعی، پایبندیِ انسان به قراردادهایی است که میپذیرد. از دیدگاه اسلام، رعایت این ارزش حتی دربارة کفار و دشمنان هم واجب است. از این منظر، اگر انسان به دشمنترین دشمنانش تعهدی سپرد، مثلاً به او امان و پناه داد، این بدان معناست که دیگر جان او را تهدید نمیکند و بااینکه پیش از این برای کشتن یکدیگر دست به سلاح برده بودند، ازاینپس وظیفه دارد به عهد خویش وفا کرده، جان او را تهدید نکند.
از مصادیق این تعهد میتوان به رد امانت اشاره کرد که در اسلام به رعایت آن بسیار سفارش شده است. اهتمام شارع مقدس اسلام به این مسئله بهقدری است که امام سجاد(علیه السلام) در این باره میفرمایند:
عَلَیكُمْ بِأَدَاءِ الأَمَانَةِ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّدا(صلى الله علیه وآله) بِالْحَقِّ نَبِیاً لَوْ أَنَّ قَاتِل أَبِی الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِب(علیهما السلام) ائْتَمَنَنِی عَلَى السَّیفِ الَّذِی قَتَلَهُ بِهِ لأَدَّیتُهُ إِلَیه ؛(563) تا میتوانید امانت را ادا کنید. قسم به کسی که محمد(صلى الله علیه وآله) را بهحق به نبوت برانگیخت، اگر قاتلِ پدرم
﴿ صفحه 525 ﴾
حسینبنعلیبنأبیطالب(علیهما السلام) شمشیری را که با آن پدرم را به شهادت رساند، نزد من به امانت میگذاشت، آن را به او برمیگرداندم!
ازاینرو، کسی که امانتی را میپذیرد، موظف است آن را به اهلش بازگرداند و اگر توان وفای به این عهد را در خود نمیبیند، نباید از ابتدا چنین تعهدی را بپذیرد؛ چراکه قوامِ تمامِ منافع و مصالحی که بر زندگیِ اجتماعی مترتب میگردد، به وفای عهد است. اگر انسانها به تعهداتی که میسپارند عمل نکنند، پایة زندگیِ اجتماعی را متزلزل کرده، در آینده پیامدهای سوء آن دامنگیر خود آنها خواهد شد و بدینترتیب، همة آن منافع و مصالح از دست خواهد رفت و زندگیِ اجتماعی نابود خواهد شد. چنین معارفی از عامترین ارزشها محسوب میشود که شرط درک آنها و متعهد بودن بدانها، دینداری، مسلمانی، تقوا، سن و نظایر اینها نیست، بلکه هر انسان عاقلی فقط با بهرهگیری از عقل میتواند آنها را بفهمد.