4. کثرتگرایی(306) دینی؛ انحرافی خطرناک
گاه انسان در برخورد با افرادی که چنین اعتقادات اشتباهی دارند، روحیهای نجیبانه و خیرخواهانه در وجود آنها مشاهده میکند. برای نمونه برخی از مرتاضان پابرهنه راه میروند و با جاروی نازکی مرتب جلوی پای خود را جارو میکنند، که مبادا موجود کوچکی را پایمال کنند؛ تا این حد برای موجود زنده احترام قایلاند. همچنین در میان مسیحیان افرادی را میبینیم بسیار مهربان و مقیّد به دین خود که گاه بنده از نزدیک با
﴿ صفحه 294 ﴾
آنها دیدار داشتهام. برخی با دیدن این روحیات، متأثر میشوند و به دنبال راهی میگردند که بگویند چنین افرادی نیز اهل بهشتاند.
اگر کسی در شرایطی قرار گیرد که واقعاً یقین داشته باشد راهی که میرود صحیح است و احتمال خلاف ندهد، گرچه درواقع راهش اشتباه باشد، مستضعف است و این امکان هست که خدا او را ببخشد؛ به شرطی که در تشخیص حق کوتاهی نکرده باشد و به همان حدی که میفهمد عمل کند. بااینحال برخی این فکر را ترویج میکنند که بتپرستان نهتنها پاکاند، اهل بهشت هم هستند. کثرتگرایان مذهبی تصریح میکنند که نه شیعه بر سنی امتیازی دارد، نه سنی بر شیعه؛ نه مسلمان را بر بتپرست برتری است و نه بتپرست را بر مسلمان. ایشان در تأیید سخن خود مرتب این جمله را تکرار میکنند: الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق. اینان تصریح میکنند: «هریک از این ادیان یک صراط مستقیم است و ما صراطهای مستقیم داریم؛ و اگر بتپرستان صرفاً احترامی برای بتها قایلاند، بدین خاطر است که معتقدند احترام به بتها در زندگی آنها تأثیر دارد. این اعتقاد گرچه غلط است، موجب نمیشود که بگوییم اینها به خدای دیگری معتقدند».
حقیقت این است که این گرایش، گرایشی انحرافی است. همانگونه که پیشتر اشاره کردیم، مسئلة تثلیث در مسیحیت، با تعارف و مجازگویی آغاز شد و بهتدریج جنبة حقیقت به خود گرفت و گفتند: عیسی پسر الله است؛ اما قرآن چگونه با این مسئله برخورد میکند؟ قرآن در رد این سخن میتوانست بگوید: «سخن نصارا که گفتند: عیسی پسر الله است، یک لقب تشریفاتی است و نمیخواهند بگویند: واقعاً الله پدر و عیسی پسر است». اگر اینگونه برخورد میکرد، ارتباط ما با مسیحیت نزدیکتر میشد
﴿ صفحه 295 ﴾
و کثرتگرایی نیز زودتر محقق میشد؛ اما قرآن میفرماید: تَكَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا؛(307) «از این سخن که گفتند خدا فرزند دارد، نزدیک است آسمانها از هم بپاشند و زمین دهن باز کند و کوهها فروریزند».
قرآن کریم در مقام احتجاج با اهل کتاب میفرماید: بیایید باهم از اصل مشترکی آغاز کنیم و آن اینکه غیر از خدای واحد را نپرستیم: قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَكُم ؛(308) اما همین قرآن، در مقام مبارزه با اعتقاد فاسد، قاطعانه میگوید این سخن شما بهقدری زشت و اشتباه است که جا دارد به خاطر این تهمتی که به خدا زدید، عالم متلاشی شود. آیا با وجود چنین گناه بزرگی، میتوان گفت: آن یک صراط مستقیم است و راه ما نیز یک صراط مستقیم؟! آری، قرآن میفرماید:
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَالَّذینَ هادُوا وَالنَّصارى وَالصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُون؛(309) كسانى كه [به پیامبر اسلام] ایمان آورده اند، و كسانى كه به آیین یهود گرویدند و نصارا و صابئان، هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچگونه ترس و اندوهى براى آنها نیست .
﴿ صفحه 296 ﴾
بااینهمه این آیه بدینمعنا نیست که پیروان این ادیان در هر شرایطی با مسلمانان تفاوتی ندارند. اگر پس از بعثت رسول گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) و اتمام حجت بر آنها و روشن شدن اینکه اسلام دین حق است و احکام دین ایشان منسوخ شده، لجاجت کنند و به پیامبر خاتم ایمان نیاورند، بهیقین از جبهة حق بیرون رفته و لباس آلودة کفر به تن کردهاند. این آیة شریفه در مقام بیان این حقیقت است که پیرو هر دینی در آن هنگام که وظیفهاش پیروی از دین خویش بود، اگر به وظیفة خویش عمل کرده باشد، بهرهمند از پاداش الهی خواهد شد و اگر ترک وظیفه کرده، هرچند القاب غلیظ و شدید هم داشته باشد، روی سعادت را نخواهد دید. توجه کنیم که یکی از بزرگترین وظایف ما حفظ اصالت دین، مذهب و اعتقادات است و بیشترین بار این وظیفه بر دوش روحانیان است.(310)
5. ظلم و برتریطلبی؛ عوامل انکار حق
صدیقة طاهره(علیها السلام) در پایان این فراز فرمودند: مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا؛ «گروهی بااینکه الله را میشناختند، او را انکار میکردند». دربارة مراد این عبارت، دو احتمال میتوان طرح کرد:
یکی اینکه مراد از شناخت خدا، معرفت فطری همة انسانها نسبت به خدای تعالی باشد؛
احتمال دیگر اینکه معنایی بیش از شناخت فطری مراد بوده، مقصود این است که آن مردم بهرغم داشتن معرفتهایی که حجت را بر ایشان تمام میکرده، خدا را منکر میشدهاند.
﴿ صفحه 297 ﴾
باور این فرض اندکی سخت مینماید که انسان بهرغم معرفت به حقیقتی، آن را انکار کند؛ اما این امر چندان جای تعجب ندارد. انسان گاه برای کسب منفعتی یا فرار از زیر بار مسئولیتی یا شکسته نشدن غرورش یا موارد دیگر از پذیرش حقیقتی سر باز میزند. قرآن داستان نمونههایی از اینگونه افراد را بیان کرده است. هنگامی که حضرت موسی و حضرت هارون(علیهما السلام) به رسالت الهی مبعوث شدند، برای دعوت فرعون به پرستش خدای یگانه نزد او رفتند. دو چوپان با لباس چوپانی و چوبدستی(311) نزد فرعون با تاج و تختی عظیم گفتند ما از سوی پروردگار عالمیان آمدهایم. قرآن کریم داستان را اینچنین نقل میکند:
قالَ فِرْعَوْنُ وَما رَبُّ الْعالَمین * قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَما بَینَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنین * قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُون؛(312) فرعون گفت: پروردگار عالمیان چیست؟! [موسى] گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید! [فرعون] به اطرافیانش گفت: آیا نمى شنوید این مرد چه مى گوید؟!
فرعون برای تمسخر آن دو نبی خدا(علیهما السلام) رو به اطرافیانش کرده، میگوید: نمیشنوید این دو چه میگویند؟! و با استکبار تمام میگوید: مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی؛(313) «من غیر از خودم معبودی برای شما نمیشناسم».
البته مقصود وی از «إله» خالق جهان نیست. مقصود از إله کسی است که سزاوار پرستش باشد و باید در برابر او خضوع، و از دستورهای او اطاعت کرد. قرآن کریم
﴿ صفحه 298 ﴾
میفرماید: أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاه؛(314) «آیا دیدى كسى را كه هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟!» این آیه بدان معنا نیست که کسی هوای نفس خویش را خالق خود پنداشته است؛ بلکه مقصود این است که هوای نفس برای او مطاع است و هرچه نفس او بخواهد، از آن اطاعت میکند. فرعون نیز با تکبر میگوید من کسی که شایستة پرستش باشد جز خودم نمیشناسم. آیا او در این ادعای خویش صادق بود و واقعاً نمیدانست که جهان آفرینش پروردگاری دارد که شایستة پرستش است؟ فرعون برای فریب مردم به وزیر خویش هامان دستور داد برج بلندی برای او بسازد تا بر بالای آن برود و تحقیق کند که آیا خدای موسی در آسمان هست یا نه: وَقالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الأَسْباب * أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ كاذِبا؛(315) «و فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز، شاید به وسایلى دست یابم؛ وسایل آسمانها تا از خداى موسى آگاه شوم؛ هرچند گمان مى كنم او دروغگو باشد».
سرانجام برج ساخته شد و فرعون بر فراز آن رفت و اندکی بعد پایین آمد و گفت: هیچ خبری نبود! اما موسی(علیه السلام) در پاسخ او میفرماید: لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْض؛(316) «تو مى دانى این آیات را جز پروردگار آسمانها و زمین نفرستاده است». موسی(علیه السلام) با قاطعیت به فرعون میگوید میدانی که خدای آسمان و زمین وجود دارد و این معجزات از اوست. پس از سویی فرعون میگوید: من جز خودم معبودی برای شما نمیشناسم و از سوی دیگر موسی(علیه السلام) میفرماید: تو مى دانى این
﴿ صفحه 299 ﴾
آیات را جز پروردگار آسمانها و زمین نفرستاده است. از میان این دو سخن کدامیک صادق بود؟ مسلماً حضرت موسی دروغ نمیگفت و فرعون میدانست که پروردگار آسمان و زمین، صاحب آن معجزات است. پس چرا فرعون این حقیقت را انکار میکرد؟ قرآن پاسخ این پرسش را داده است: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛(317) «و آن (معجزات موسی) را ازروى ظلم و سركشى انكار كردند، درحالىكه در دل به آن یقین داشتند».
قرآن دو انگیزة نفسانی را موجب این میداند که انسان آنچه را به حقانیتش یقین دارد انکار کند: یکی هنگامی که میخواهد حقی را با ظلم از دیگری سلب کند؛ دوم هنگامی که میخواهد بر دیگری برتری و ریاست یابد. هنگامی که انسان به حق خویش راضی نباشد و آگاهانه یا ناآگاهانه بخواهد به دیگری بگوید: «من از تو بالاترم» حق را انکار میکند. فرعونیان میخواستند مردم مستضعف ازجمله بنیاسرائیل را به بیگاری بکشند. آنان سالها بنیاسرائیل را به بردگی گرفته بودند و آنان را بندة خویش میدانستند. حضرت موسی(علیه السلام) به فرعون فرمود: وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیل؛(318) «آیا این منتى است كه تو بر من مى گذارى كه بنىاسرائیل را بردة خود ساخته اى؟»
دیگر ویژگی ناپسند فرعونیان، برتریطلبی بود. آنان دیگران را افرادی عقبافتاده و پست میشمردند که باید از فرعونیان پیروی کنند. این دو ویژگی زشت، موجب میشد که بهرغم یقین به حقانیت معجزات موسی(علیه السلام)، آنها را انکار کنند. قرآن کریم میفرماید: تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأَرْضِ وَلَا فَسَادًا؛(319)
﴿ صفحه 300 ﴾
«ما سعادت در سرای آخرت را براى كسانى قرار مى دهیم كه ارادة برترى جویى در زمین و فساد ندارند».
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ذیل این آیه میفرمایند: الرَّجُلُ لَیُعْجِبُهُ شِراكَ نَعْلِهِ فَیَدْخُلُ فِی هذِهِ الآیَة؛(320) «کسی که بخواهد بند کفشش از بند کفش دیگری بهتر باشد، مصداق این آیه (طالب علو بودن) است».
آنچه فرعون را فرعون کرد، همین خصلت زشت برتریطلبی بود. همة مفاسد اجتماعی از اینجا سرچشمه میگیرند که کسانی میخواهند سروگردنی بالاتر از دیگران باشند. این رذیلة شوم، موجب فساد و بدبختی انسان خواهد شد. قرآن میفرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الأَرْض؛(321) «بهراستی که فرعون در زمین برتریجویی کرد».
کسی که خواهان سعادت دنیا و آخرت، و فرار از جرگة فرعونیان است باید چشم از برتریطلبی بپوشد و به دنبال انجام وظیفة خویش باشد. حضرت زهرا(علیها السلام) در توصیف برخی از مردم زمانة بعثت میفرمایند: مُنْکِرةً لِلّهِ مَعَ عِرْفَانِها؛ «الله را انکار میکردند، بااینکه او را میشناختند». این سیهروزی بدین خاطر بود که میدیدند اگر بخواهند از خدا اطاعت کنند، احساس برتریطلبیشان ارضا نمیشود.
﴿ صفحه 301 ﴾
فصل چهارم: رسالتهای پیامبر
فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) ظُلَمَهَا، وَكَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا، وَجَلَى عَنِ الأَبْصَارِ غُمَمَهَا، وَقَامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدَایةِ، وَأَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغَوَایةِ، وَبَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَایةِ، وَهَدَاهُمْ إِلَى الدِّینِ الْقَوِیمِ وَدَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ؛ پس خدای متعال بهوسیلة محمد(صلى الله علیه وآله) ظلمتها را روشن کرد و ابهامها را از دلها برداشت و پردههای تاریکی را از روی چشمها برطرف کرد و به هدایت مردم پرداخت و آنان را از گمراهی نجات بخشید و چشمان نابینای آنان را بینا ساخت و بهسوی دین راست هدایت کرد و آنها را بهسوی راه مستقیم فراخواند.