1. مفاهیم اختار، اصطفاء و إجتباء
برای شرح این فراز از کلام زهرای مرضیه(علیها السلام) نخست واژگانی را که در این بخش
﴿ صفحه 248 ﴾
بهمنزلة وصف پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده شدهاند، بررسی میکنیم. تعابیر «أَرْسَل»، «إِبْتَعَث» یا «بَعَث» برای ما آشنایند و با آنها غریبه نیستیم. «ارسال» به معنای فرستادن و «بعث» و «ابتعث» هر دو به معنای برانگیختن است؛ اما ازاینجهت که بیشتر شدن حروف در کلمه بر فزونی معنا دلالت دارد (زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی)، میتوان گفت ابتعث به معنای بعثتی است که با دقت و حساب باشد. اوصاف دیگری چون «اختیار»، «اصطفاء» و «اجتباء» نیز در قرآن کریم برای انبیا بیان شدهاند که بهحسب رتبه بر ارسال یا بعث تقدم دارند.
قرآن وصف «اختیار» را برای حضرت موسی(علیه السلام) به کار برده است و پس از نقل داستان نخستین رویارویی او با وحی الهی میفرماید: وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى؛(240) «و من تو را برگزیدم. پس به آنچه بر تو وحى مى شود، گوش فراده».
همچنین تعبیر «اصطفاء» برای بسیاری از انبیای الهی به کار رفته است، مانند: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهیمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمین ؛(241) «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید».
واژة «اجتباء» نیز دربارة انبیا استفاده شده است. خداوند در سورة آل عمران میفرماید: ما كانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیبِ وَلكِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاء؛(242) «و چنین نبود كه خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه كند؛ ولى خداوند از میان رسولان خود، هركس را بخواهد برمیگزیند».
معمولاً این سه واژه در زبان فارسی همگی به «برگزیدن» معنا میشوند، اما
﴿ صفحه 249 ﴾
دقایقی که در زبان عربی برای هریک از این واژگان لحاظ شده مختلف است: واژة اصطفاء از «صفو» به معنای تصفیه کردن و چیزی را صاف و زلال كردن مشتق شده است؛(243) واژه اجتباء به معنای کشیدن بوده، معنایش به «عصاره چیزی را کشیدن» نزدیک است، و سرانجام واژه اختیار از مادة «خیر» و به معنای «چیزی را بهعنوان خیر برگزیدن» است.(244) واژه «سمّا» هنگامی به کار میرود که کسی را برای کاری نامزد و تعیین میکنند.
این اوصاف دربارة پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز به كار رفتهاند و در این خطبة شریف هم به آنها اشاره شده است؛ اما تعبیرات صدیقة کبری(علیها السلام) به معارف بلندی اشاره دارد که باید به آنها توجه کرد. حضرت زهرا(علیها السلام) تأکید میورزند که اختیار و اصطفای رسول گرامی اسلام، پیش از ارسال و بعثت ایشان بوده است. نخست ممکن است گمان شود مقصود حضرت این است که خداوند پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را چند سال پیش از مبعوث شدنشان، یعنی چند سال پیش از سن چهلسالگیِ ایشان برگزیده بود؛ اما جملههای بعدی بانوی دو عالم(علیها السلام) نشان از حقیقتی دیگر دارد.
معمولاً کسانی که بر این خطبة مبارک شرح نوشتهاند، در توضیح عبارت «وَبِنهایة العَدمِ مَقْرُونَة» گفتهاند موجودات از ازل معدوم بودند، و این عدم تا مرز به وجود آمدنشان امتداد داشت و واپسین مرحلة نبودشان، یعنی مرز بین وجود و عدم، نهایت عدم آنهاست؛ اما به نظر میرسد مراد از نهایت، تأکید در معدومیت است و این عبارت بدینمعناست که خداوند هنگامی رسول گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) را برگزید که
﴿ صفحه 250 ﴾
هیچچیز نبود؛ همانند برخی از آیات قرآن کریم که چنین معنایی در آنها مد نظر است: أَوَلا یذْكُرُ الإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَكُ شَیئا؛(245) «آیا انسان به خاطر نمى آورد كه ما پیش از این او را آفریدیم درحالىكه چیزى نبود؟!»؛ هَلْ أَتَى عَلَى الإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُن شَیئًا مَّذْكُورًا؛(246) «آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چیزی قابل ذكر نبود؟»
بههرحال حضرت میفرمایند آن هنگام که مخلوقات در چنین وضعی بودند، خدای سبحان پیامبر را برگزید و برای رسالت نامگذاری کرد و سپس در این عالم در زمان خاصی او را مبعوث به رسالت فرمود.
2. نور رسولالله؛ نخستین مخلوق
بر اساس آنچه در روایات آمده، نور رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ائمة اطهار(علیهم السلام) پیش از این عالم خلق شده است. نقل شده است که جابر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پرسید نخستین مخلوق خدا چه بود؟ پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمودند: یا جَابِرُ أوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورُ نَبِیِّک؛(247) «ای جابر! نخستین چیزی که خداوند خلق کرد، نور نبی تو بود».
شاید بتوان گفت این مضمون که پیش از این عالم محسوس، مخلوقی به نام نور وجود داشته و این نور با وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمة اطهار(علیهم السلام) اتحاد داشته، بیش از حد تواتر است و حتی در کتب روایی اهلسنت نیز آمده است. در روایتی از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در یکی از کتابهای مهم اهلسنت میخوانیم: «من و علی چهاردههزار سال پیش از
﴿ صفحه 251 ﴾
خلقت حضرت آدم، نوری در محضر خدا بودیم. پس از آنکه خداوند آدم را خلق کرد، آن نور را دو قسم کرد: یک جزء من و یک جزء علی».(248)
بااینحال درک حقیقتِ این مطلب بسیار دشوار است. ما تعبداً آن را قبول داریم، اما کنه آن را بهدرستی درنمییابیم. افراد سطحینگر گمان میکنند این نور چیزی همانند نور چراغ یا نور خورشید بوده است؛ اما با دقت در سخنان پیشوایان معصوم(علیهم السلام) روشن میشود که آن نور با نورهای طبیعی بسیار تفاوت دارد. نوری که به وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام و ائمة اطهار(علیهم السلام) نسبت داده شده چیزی است که از یک پرتو آن، بهشت آفریده شده است؛(249) بهشتی که قرآن در وصف آن میفرماید: جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْض؛(250) «گسترة بهشت به اندازة پهنة همة آسمانها و زمین است».
چنین وجود عظیمی از آن نور آفریده شده است. ملائکه، لوح، قلم و... از آن نور آفریده شدهاند.(251) دشواری مطلب هنگامی بیشتر میشود که میشنویم این نور، علمی فوق علوم متصوَّرِ ما داشته، بلکه علوم همة مخلوقات بعدی از آن پدید آمده است و ملائکه، تسبیح خدا را از آن فراگرفتهاند!(252)
طبعاً آن مقام، زمانی، مکانی یا فضایی نبوده است؛ زیرا این نور نخستین مخلوق بوده و زمان، مکان و فضا از آن پدید آمدهاند. باید اعتراف کرد که عقل ما از درک حقیقت این نور
﴿ صفحه 252 ﴾
عاجز است. آنچه اندکی انسان را آرام میکند، این است که خدای سبحان خودش را نیز نور معرفی کرده است: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْض؛(253) «الله نور آسمانها و زمین است».
قطعاً میدانیم که خداوند تبارکوتعالی نور حسی نبوده، تجزیهپذیر نیست. نور مادی از هفت رنگ ترکیب یافته و به ذرات بسیار ریز تجزیهپذیر است. هر چقدر نور حسی را بزرگ فرض کنیم، باز بدینمعناست که بر تعداد امواج آن افزوده شده است؛ اما خداوند نوری است که در عین وحدت و بساطت، از همة مخلوقات بزرگتر است. البته بزرگی او، بزرگی جسمانی نیست. ما نور خدا را از نقایص تنزیه کرده، میگوییم خدا نور است؛ اما نوری که حجم، زمان و مکان ندارد و نیازمند جوهری نیست که به آن قائم باشد. درضمن تجزیهپذیر هم نیست و راهی به فهم کنه آن نداریم. ما نهتنها از درک کنه نور خدا، که از درک حقیقت نور رسولالله نیز ناتوانیم. تنها از طریق سخنان پیشوایان معصوم خویش بهاجمال میفهمیم که خداوند چنین مخلوقی هم دارد و بیتردید نوری که نخستین مخلوق خداست و خداوند آن را از نور خود آفریده است، با او سنخیت دارد، نه با انوار مادی و حسی. بنابراین همین اندازه میتوانیم بگوییم كه آن مخلوق بهقدری پاک است که اگر در این عالم ماده بخواهیم آن را به چیزی تشبیه کنیم باید بگوییم مانند نور است؛ و همانطور که روشن شدن هر جسمی در این عالم نیازمند نور است، همة موجودات این عالم نیز چنین نیازی به آن موجود دارند. اوست که باید بر موجودات بتابد تا روشن شوند. از اوصاف روز قیامت این است که زمین به نور خدا روشن میشود: وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا؛(254) «و زمین به نور پروردگارش روشن میشود».
﴿ صفحه 253 ﴾
بنا بر روایات، نوری که خدای سبحان در این آیة شریفه به خود استناد میدهد، نور اهلبیت(علیهم السلام) است.(255) البته زمین در آن روز به چیزی دیگر تبدیل میشود که باز حقیقت آن برای ما روشن نیست: یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیرَ الأَرْضِ وَالسَّماواتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار؛(256) «در آن روز كه این زمین به زمین دیگر، و آسمانها مبدل مى شود، و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى شوند».
در آن روز زمین به نور خداوند روشن میشود. خداوند این نور را به خود نسبت میدهد و این نشان از پاکی و قداست آن نور دارد؛ مانند آنجا که روحِ دمیدهشده در آدم را به خود نسبت میدهد: نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی ؛(257) «از روح خودم در آن دمیدم».
این حقایق در روایات برای ما بیان شدهاند و ما خداوند را هزاران بار شکر میکنیم که ما را با این معارف آشنا کرد. این معانی آنقدر بلندند که صدها فیلسوف و حکیم از درک حقیقت آن قاصرند، مگر کسانی که خدای سبحان دیدة قلب آنها را با آن حقیقت آشنا ساخته و آن نور را بهگونة حضوری نشانشان داده است. نمونة بارز چنین قلب پاکی، قلب مطهر مولا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است که پردهها از برابر چشم او کنار رفته، میفرمودند: لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یقِینا؛(258) «اگر پردهها کنار روند، چیزی بر یقین علی افزوده نخواهد شد».
الف) عالم نور
صدیقة طاهره(علیها السلام) هنگامه برگزیده شدن پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) را پیش از خلقت این
﴿ صفحه 254 ﴾
عالم دانسته، میفرمایند: إذِ الخَلائِقُ بِالْغَیبِ مَكْنُونَةٌ وَبِسَتْرِ الأهَاوِیلِ مَصْونَةٌ وَبِنهایةَ الْعَدَمِ مَقْرُونَة؛ «آن هنگام که مخلوقات در عالم غیب مستور و پنهان بودند و پردههایی بسیار حیرتانگیز آنها را میپوشاند و محافظت میکرد و مقرون به نهایت عدم بودند».
حضرت زهرا(علیها السلام) میفرمایند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) قبل از این عالم، برگزیده شده است؛ اما این «قبل بودن» به چه معناست؟ آیا مقصود این است که مثلاً اگر عمر این عالم یکمیلیارد سال است، ایشان یک سال قبل از یکمیلیارد سال پیش برگزیده شده است؟ در برخی از روایات، دربارة بعضی از موجودات آن عالم آمده که خداوند آنها را دوهزار سال قبل آفریده است. آیا این نور هم اینگونه است؟ آیا مراد از سال در اینجا سالی است که 365 روز دارد، یا معیار دیگری در كار است؟ معمولاً آنچه ما از این قبل و بعدها درمییابیم، قبل و بعد زمانی است؛ اما آیا قبل از اینکه همة این خلایق آفریده شوند، زمانی وجود داشته است؟
فرض این است که این مخلوق، نخستین مخلوق است و اگر پیش از آن زمانی وجود داشته است، زمان نخستین مخلوق خواهد بود! ازاینرو بعید است که این قبل، قبل زمانی باشد؛ بهویژه آنكه ارتباط آن نور، تنها با موجوداتی نیست که هنوز هیچچیز نیستند، بلکه آن نور بر همة موجودات تا روز قیامت میتابد. وقتی همة آنها از آن نور آفریده شدهاند، از آن جدا نیستند و آن نور در همة آنها حضور دارد و اگر زمین با آن نور روشن میشود، بهشت بهطریقاولی با آن نور روشنی مییابد.
احاطه به همة حوادثی که اکنون در عالم وجود در حال روی دادن هستند، قدرت علمی بسیار گستردهای میطلبد، تا چه رسد به احاطة علمی بر همة حوادث گذشته،
﴿ صفحه 255 ﴾
حال و آینده. درک چنین عظمتی بسیار دشوار است. ما معتقدیم که خداوند نهتنها حوادث گذشته، حال و آینده را میداند، که گذشته، حال و آینده به یک اندازه برای او حاضرند. چنین نیست که وقتی امروز میآید، او دیگر دیروز یا فردا را نبیند. علم خدا علم حصولی و صورت ذهنی نیست که بگوییم او میداند دیروز چه حوادثی روی دادهاند؛ بلکه همة گذشته، حال و آیندة عالم نزد خداوند حضور دارند. برای او صبح و شب، و دیروز و امروز معنا ندارد؛ چنانکه در روایتی آمده است: لَیسَ عِنْدَ رَبِّکَ صَباحٌ ولا مَساء؛(259) «نسبت به خدای تو، صبح و شامی نیست».
اگر شما پشت پنجرهای نشسته باشید که قطاری از مقابل آن میگذرد و موقعیت شما بهگونهای باشد که تنها یکی از واگنهای آن قطار را میتوانید ببینید و برای دیدن واگنهای بعدی باید این واگن بگذرد، در این صورت شما واگن دوم را وقتی میبینید که اولی گذشته و سومی هنوز نیامده باشد و در حال دیدن واگن دوم، واگنهای اول و سوم را نمیبینید؛ اما اگر به پشتبام رفته، بر مسیر قطار اشراف داشته باشید، میتوانید همة واگنها را یکجا ببینید. این واگنها در جای خود قبل و بعد دارند، اما برای شما که بر پشتبام ایستادهاید و بر همه احاطه دارید، همه یکجا حاضرند. وضعیت عالَمی که ما در آن زندگی میکنیم، همانند چنین وضعیتی است. ما همة رویدادها را با مقیاس این پنجره میسنجیم. از این دیدگاه، هنگام وقوع رویداد دوم، نه رویداد اول هست و نه رویداد سوم. اگر بخواهیم مثالی ظریفتر را ترسیم کنیم، میتوانیم کرهای را در نظر بگیریم و قطری برای آن رسم کنیم. اگر روی قطر فرضی، نقاطی را بهترتیب در نظر بگیریم، کدامیک از این نقاط به محیط کره نزدیکترند؟ پاسخ این است که این امر
﴿ صفحه 256 ﴾
بستگی دارد به اینکه ما نقاط را با كدام بخش محیط بسنجیم. محیط کره بر همة اجزای درون کره یکجا احاطه دارد؛ اما در درون آن، تقدم و تأخر، بالا و پایین و پیش و پس فرض میشود و هریک از اینها وابسته به جایی است که مقایسه با آن صورت میگیرد. اگر ما چنین تصور کنیم که عالم محسوسات سقف و مرزی دارد، هنگامی که از این مرز فراتر برویم به عالَم دیگری میرسیم که بر عالم طبیعت احاطه دارد؛ نهتنها بر محیط این عالم چیره است، که بر درون آن نیز احاطه دارد؛ همانند کرههای متداخل که کرههای بزرگتر بر درون کرههای کوچکتر احاطه دارند. در این صورت عالَم محیط، تقدم و تأخرهای داخل عالَم محاط را ندارد.
بسیار معروف است که برخی از اولیای خدا رویدادهای گذشته و گاه آینده را میدانستند و بلکه میدیدند. تفسیر این حقیقت این است که روح انسان، موجودی فراتر از این قالب مادی است و خداوند قدرتی به آن داده که میتواند از عالم ماده فراتر برود. این حالت مانند وقتی است كه کسی بر بام ایستاده و بر جاده احاطه دارد. در این صورت برای او گذشته، حال و آینده یکساناند. برخی بزرگان نقل کردهاند که از اولیای خدا کسانی بودهاند که پس از ریاضتها و عبادتهای بسیار، توفیق دیدن روز غمبار عاشورا را یافتهاند. این چه امر عجیبی است و چگونه چنین چیزی ممکن است؟! تعبیر آشنا با ذهن ما این است که میگوییم همة رویدادها در لوح محفوظ یا لوح محو و اثبات وجود دارند. این لوح، نه لوحی معمولی، بلکه عالمی است که میتواند همة گذشته، حال و آینده را یکجا در خود جمع كند. عالم نور، عالمی غیر از این عالم دنیا و غیر از این مجموعة اجسام است که ما در آن زندگی میکنیم. وقتی میگوییم عالَم، تنها همین عالم جسمانی و مادی در ذهن ما نقش میبندد و عوالم دیگر را جزو عالَم
﴿ صفحه 257 ﴾
حساب نمیکنیم. قرآن نیز در برخی از آیات بهگونهای سخن میگوید که گویا عالَم را تنها همین عالَم دنیا میداند و این شاید ازآنروست که خداوند میخواهد با ما مماشات كند و تعبیراتی را به کار برد که برای ما فهمپذیر باشند. برای مثال قرآن کریم میفرماید: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب؛(260) «خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات مى كند؛ و امّالكتاب نزد اوست ».
در این آیة شریفه، خداوند میفرماید امالکتاب که همة حوادث در آن هستند، نزد اوست. بیتردید چنین موجودی مخلوق خداست و اگر گفته میشود «نزد خداست»، مقصود این است که در عالَمی است غیر از این عالَم ما، و آن عالَم بر عوالمی که ما با آنها آشناییم احاطه دارد و گذشته، حال و آیندة این عالم برای آن برابرند. اگر کسی با آن عالم که عالم لوح محفوظ است، ارتباط یابد رویدادهای گذشته، حال و آینده را مشاهده میکند، بدون اینکه به گذشت زمان نیاز داشته باشد.
اگر این فرضیه که نحوة احاطة عالم ورای طبیعت را بر عالم طبیعت تبیین میكند و بزرگانی آن را تقریب فرمودهاند، صحیح باشد ـ بعید هم به نظر نمیآیدـ در شرح سخن صدیقة طاهره(علیها السلام) که فرمودند: «خدای سبحان پدرم را قبل از رسالتْ اختیار فرمود، در آن هنگام که هنوز مخلوقات این عالم به وجود نیامده بودند»، میتوان گفت نوری که خداوند پیش از آفرینش خلایق آفرید، در عالَم دیگری غیر از این عالم دنیا که ما در آن زندگی میکنیم بوده و آن عالَم بر همة آنچه در این عالَم است احاطه دارد؛ چراکه زمان جزء عالم ماده است و آن عالم، فوق زمان و محیط بر زمان است.
نکتة ظریفی که باز از برخی آیات قرآن میتوان استظهار کرد این است که عالَم
﴿ صفحه 258 ﴾
جسمانی و همة آنچه در آن هست، به برکت عالم فوقانی لباس هستی به تن کرده، و درحقیقت شعاع و پرتوی از آن است. قرآن میفرماید: وَإِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ؛(261) «و خزاین همهچیز، تنها نزد ماست؛ ولى ما جز به اندازة معین آن را نازل نمى كنیم ».
مقصود از «نزد ما» همان عالمی است که پیش خداست، نه پیش ما. خدای سبحان میفرماید هرچه شما در این عالم ببینید، مخازن آن پیش خداست و از آن مخازن با حد و حدودی ویژه در این عالم نازل میشود.