سیر و سلوك و مسأله نیاز به استاد
یكى از سؤالات و مسایلى كه در بحث عرفان و سیر و سلوك مطرح است مسأله نیاز به استاد و مربّى است. سؤال این است كه براى سیر الى الله و گام نهادن و طى طریق در وادى عرفان و سیر و سلوك، آیا به طور حتم به استاد و مربّى نیاز است یا اینكه انسان مىتواند به خودسازى و مراقبت نفس و عمل به دستورات شرع مقدس اكتفا كند و به سر منزل مقصود نایل آید؟ بُعد دیگر همین پرسش این است كه آیا قدم نهادن در راه سیر و سلوك بهطور حتم نیاز به این دارد كه مراحل و مسایل مربوط به آن را، دستكم، در كتابهایى كه در این باره نگاشته شده مطالعه كنیم یا تقید به خودسازى و رعایت همان چه كه در كتاب و سنّت بیان شده، براى سالك كافى است؟
براى روشن شدن پاسخ این پرسش باید به این نكته توجه كنیم كه سیر معنوى و تهذیب اخلاق، شبیه تقویت جسمانى و مداواى بدن و جسم است. اگر كسى بیمار شود به طور طبیعى به پزشك مراجعه مىكند. به ویژه اگر بیمارى جدى و خطرناك باشد و انسان طبیب مبرّز و حاذقى كه تخصصش در همان رشته است سراغ داشته باشد بىدرنگ به او مراجعه مىكند. طبیب نیز پس از معاینه و تشخیص بیمارى داروهایى تجویز مىكند و دستوراتى مىدهد و بیمار با عمل كردن به توصیههاى پزشك و مصرف آن داروها سلامت خود را باز مىیابد. در صورت وجود پزشك در جامعه و دسترسى به او، روشى كه نوع انسانها اتخاذ مىكنند همین است. این مسأله به ویژه در زمان ما كه پزشكى رشتهها و تخصصهاى مختلف و متعددى پیدا كرده است مصداق بیشترى دارد.
اما در همین زمینه و تا یكى دو سده قبل وضعیت به كلى متفاوت بود. در آن روزگار كسانى به نام حكیمباشى و امثال آن بودند كه در بسیارى موارد هم تعدادشان در یك شهر بیش از یكى، دو نفر نبود. علاوه بر آن، این تخصصهایى هم كه امروزه مشاهده مىكنیم وجود نداشت و آن حكیمباشى در همه بیمارىها، از مغز و اعصاب و گوش و
﴿ صفحه 336 ﴾
چشم گرفته تا قلب و معده و كلیه و كبد و سایر موارد نظر مىداد و نسخه تجویز مىكرد. به علت وجود چنین محدودیتهایى آن زمانها هر كسى كموبیش براى خودش یك نیمچه حكیمباشى بوده و در بسیارى از موارد، مردم بر اساس تجربیات شخصى یا تجربیات بزرگترها و كسانى كه كموبیش چیزهایى از طبابت مىدانستند به درمان بیمارى خود اقدام مىكردند. در مواردى نیز با مراجعه به كتابهایى كه در این زمینه نگاشته شده بود به حل مشكل مىپرداختند.
شبیه آنچه در مورد مداواى امراض جسمانى گفتیم در مورد ورزشهاى قهرمانى نیز صادق است. در گذشته اینگونه نبود كه در ورزشهاى قهرمانى مربیان برجسته و شایستهاى در همه جا وجود داشته باشند و بر اساس موازین و برنامههاى دقیق علمى و تعریف شده به تعلیم و تربیت ورزشكاران مبادرت ورزند. كسانى كه مىخواستند در این ورزشها به مقام و مرتبهاى برسند، با استفاده از تجربیات كسانى كه در آن زمینه تجاربى داشتند و انجام تمرینات شخصى، براى تحقق این امر تلاش مىكردند. البته چون این كار بهطور معمول بدون وجود استاد و مربى و برنامه خاص و تعریف شدهاى انجام مىشد گاهى نیز ضایعاتى به همراه داشت. البته امروزه كه كموبیش تمامى ورزشهاى قهرمانى داراى مربیانى مجرّب و آزموده و روشهاى علمى و تعریف شده خاص هستند، ورزشكاران زیر نظر مربى و در قالب برنامهها و تمرینهاى علمى و ضابطهمند و مشخص به فعالیت مىپردازند.
در هر صورت، امور معنوى نیز كم و بیش تابع همین رویّه و قانون است. در اینجا نیز اگر كسانى باشند كه زحمات زیادى در این راه كشیده و به مقامات عالى سیر و سلوك رسیده و قدرت تربیت داشته باشند، انسان مىتواند از تجربیات و رهنمودها و ارشادهاى آنان استفاده كند و خود را تحت تربیت این افراد قرار دهد و در پرتو راهنمایىها و دستورالعملهاى آنان به تدریج مراحلى را كه دستور مىدهند یكى پس از دیگرى بپیماید. اینگونه افراد با توجه به تجربیات و شناختهایى كه دارند، مىتوانند تشخیص
﴿ صفحه 337 ﴾
دهند كه چه نقطه ضعفهایى در انسان شدت دارد و بر اساس اولویت، آنها را در دستور كار قرار دهند تا با برنامهاى مشخص مورد معالجه قرار گیرند و درمان شوند. به هر حال اگر چنین كسانى را بیابیم، راه عقلایى نظیر هر كار دیگرىـ این است كه به آنها مراجعه كنیم و از دستگیرىهاى آنان بهرهمند گردیم.(234)
اما واقعیت خارجى این است كه نوعاً دسترسى به چنین اشخاصى بسیار مشكل است. پیدا كردن اینگونه افراد كه از هر جهت مورد اعتماد باشند و خود به مقامات عالى معرفت الله و سیر و سلوك رسیده باشند آسان نیست. علاوه بر اینكه این قبیل افراد اصولا در هر زمانى بسیار نادرند، از آنجا كه اهل تظاهر و خودنمایى هم نیستند به همین جهت یافتن آنها معمولا مشكل است و دست كم، چندان هم سهل الوصول نیستند. مدعیان فراوانند؛ ولى آنهایى كه واقعاً «رسیده» باشند و ضالّ و مضل نباشند به غایت اندكند و مشكلتر از آن، شناسایى آنان و دسترسى به آنها است.
اما به هر حال مسأله ندرت وجود و مشكل بودن دسترسى نباید مانع ما گردد و بهانهاى شود در دست شیطان كه بخواهد ما را از روى آوردن به سیر و سلوك و پیمودن راه عرفان و معرفت الله باز دارد. مراجعه به كتابهاى اخلاقى و عرفانى معتبر و دستوراتى كه بزرگان براى متعلمین نوشتهاند، همچنین نامههایى كه اساتید و ارباب اخلاق و معرفت براى برخى سالكان و دیگر افراد نگاشتهاند، مىتواند بسیار مفید و راهگشا باشد؛(235) بزرگانى همچون: مرحوم ملا حسینقلى همدانى،(236) مرحوم شیخ محمد
﴿ صفحه 338 ﴾
﴿ صفحه 339 ﴾
﴿ صفحه 340 ﴾
﴿ صفحه 341 ﴾
بهارى،(237) و مرحوم سید احمد كربلایى.(238) در كتابهایى نظیر «تذكرة المتقین»(239) یا «زاد
﴿ صفحه 342 ﴾
السالك» دستورالعملهایى از بزرگانى همچون: مرحوم شهید ثانى، مجلسى اول و مرحوم فیض نقل شده است. در مورد كتب اخلاقى نیز مىتوان به كتابهایى چون: معراج السعاده، محجة البیضاء، حقایق و جامع السعادات اشاره كرد. مراجعه به این كتابها نظیر مراجعه به كتب طب براى معالجه امراض است، یا مانند ورزشكارى است كه مىخواهد در یك رشته قهرمان بشود و به مربى و سرپرستى دسترسى ندارد. همانگونه كه در موارد عدم دسترسى به پزشك یامربى به ناچار از كتابها و نوشتههایى كه در این زمینه وجود دارد استفاده مىشود، در مسایل معنوى و طى مراحل و مدارج سیر و سلوك نیز در صورت دسترسى نداشتن به استاد مورد اعتماد، انسان مىتواند به كتابهایى كه در این باره نوشته شده مراجعه كند.(240)
﴿ صفحه 343 ﴾
علاوه بر این، اصولا انحرافهایى كه در مراحل اولیه و مدارج پایین عرفان و سیر و سلوك ممكن است حاصل شود چندان جدّى و اساسى نیست تا براى اجتناب از آنها انسان بهطور حتم مقید باشد خود را تحت سرپرستى و تربیت مربى و استاد قرار دهد. نیاز به استاد نوعاً مربوط به مدارج عالى سیر و سلوك است كه اگر كسى در آنها دچار لغزش گردد و سقوط كند حتى ممكن است كارش به كفر نیز كشیده شود.
در مراحل و مراتبى از عرفان، اگر كسى مرتكب خطا شود و لغزشى از او سر بزند، چنان برایش كوبنده خواهد بود كه همه آنچه به دست آورده باطل مىشود و از بین مىرود. در این مراحل چون احتمال بروز چنین انحرافات خطرناكى وجود دارد، از این رو نیاز به دستگیرى و راهنمایى استادى مجرّب و قابل اعتماد یك نیاز مهم و اساسى است. سقوط و لغزش در این مراحل، مانند سقوط از قله كوه است. اگر كسى از قله كوهى سقوط كند تمام بدن و مغزش متلاشى خواهد شد و چیزى از او باقى نخواهد ماند. برخلاف كسى كه تنها دو، سه مترى بالا رفته است. چنین كسى اگر هم بلغزد حداكثر پایش خراشى برخواهد داشت و مسأله تمام مىشود و دوباره مىتواند برخیزد و به راه ادامه دهد. به همین ترتیب هر چه از دامنه كوه بیشتر فاصله بگیرد و بالاتر رود، آسیبهاى ناشى از سقوط جدىتر و خطرناكتر خواهد بود. در سیر و سلوك نیز مسأله به همین صورت است.
هرچه انسان در مراحل و مقامات این راه بیشتر پیش رفته باشد، به همان نسبت وضعش حساستر است و حركتها و رفتارهایش باید حساب شدهتر و مطمئنتر انجام پذیرد و ممكن است بهطور حتم نیاز به راهنمایى استاد و مربى داشته باشد. اما در گامها و
﴿ صفحه 344 ﴾
مراحل اولیه سیر و سلوك وضعیت چندان حساس نیست و انسان خود مىتواند به تنهایى به طى طریق بپردازد و اگر احیاناً اشتباهى هم مرتكب شود به راحتى و به سرعت قابل تدارك است.
علاوه بر همه اینها اساساً مراحل و گامهاى اولیه عرفان و سیر و سلوك چندان خفایى ندارد و امورى روشن و مشخص است. هر كس اندك مطالعه و تحقیقى در باب مسایل مربوط به عرفان و سیر و سلوك داشته باشد، مىداند كه گام اول در این راه انجام واجبات و ترك محرمات، و به عبارت دیگر، ترك گناه است. مرحله بعد، پرداختن به امور مستحب و ترك مكروهات است كه به تدریج باید سعى كند آنچه از مستحبات را كه مىتواند بهجا بیاورد و هر قدر برایش ممكن است از ارتكاب امور مكروه اجتناب ورزد.
اصولا از همین رو كه مراحل اولیه سیر و سلوك چندان پیچ و خمى ندارد، در میان عرفا و فِرَق مختلف متصوفه اختلافى در مورد آنها مشاهده نمىشود. براى مثال، اینكه یكى از رموز اساسى موفقیت در سیر و سلوك، ذكر و توجه قلبى است و انسان باید سعى كند هرچه مىتواند توجه قلبىاش به خداوند را فزونى بخشد، امرى است كه هیچ شخص یا گروهى از عرفا و متصوفه مناقشهاى در آن نكرده است.
در هر صورت، اگر كسى این مراحل را پشت سر گذاشت و نیاز به راهنمایى و دستگیرى پیدا كرد، از لطف خداوند بعید است كه براى مراحل بعدى او را به كسى كه نیاز دارد دلالت نكند. اما اگر كسى هنوز همین مراحل ابتدایى و روشن را پشت سر نگذارده، براى چه به دنبال استادى در حد اعلى مىگردد؟ از چنین كسى باید سؤال كرد كه آیا به همان چه كه مىدانسته عمل كرده است كه اكنون به دنبال دستورات و معارفى تازه است؟ به راستى مگر ما همین مسایلى را كه مىدانیم چه مقدار عمل كردهایم كه طالب حرفها و مطالب نو هستیم؟
بسیارى از افراد آرزو مىكنند كه خدمت حضرت ولىّ عصر(علیه السلام)برسند و از ایشان
﴿ صفحه 345 ﴾
براى سیر و سلوك دستورى بگیرند، در حالى كه هنوز در انجام واجبات و ترك محرّمات مشكل دارند. ائمه(علیهم السلام) لفظاً و عملا بر نماز اول وقت تأكید فراوانى داشتهاند؛ آیا من كه تشنه دستورات عالى عرفانى هستم، به این دستور ساده و در عین حال بسیار مهم و تأثیرگذار عمل كردهام؟ همه ائمه(علیهم السلام) به انجام واجبات و ترك محرّمات سفارش كردهاند؛ آیا ما این دستور را عمل كردهایم و به جایى نرسیدهایم؟ ما كه هنوز در عمل به بسیارى از همین دانستههایمان كارى از پیش نبردهایم، مىخواهیم از امام زمان(علیه السلام) چه بپرسیم؟ نكند تمناى شرفیابى خدمت امام زمان(علیه السلام) و به دنبال استاد و پیر گشتن هوسى بیش نباشد كه خود را بدان مشغول داشتهایم و در اثر آن از عمل به همین دستورات و مطالب مهم و اساسى كه مىدانیم غافل گشتهایم؟!
پس به طور خلاصه، اصل این مسأله درست است كه سیر و سلوك و طىّ مقامات معنوى، مانند همه فنون دیگر، داراى افراد ممتاز و شاخصى است كه تجربیاتى دارند و چون خود این راه را پیمودهاند، مىتوانند دیگران را راهنمایى و اشتباهاتشان را گوشزد كنند و مراقب آنها باشند كه انحرافى برایشان رخ ندهد. همان طور كه همه فنون و علوم، نظیر طب، ریاضیات، فقه و اصول استاد دارد و انسان باید تا حد مقدور بهترین استاد را شناسایى كند و از دانش و تجربه او استفاده نماید، در مسیر عرفان و سیر و سلوك نیز همراهى استادى خودساخته و رهیافته مىتواند براى انسان بسیار مفید و راهگشا باشد. تربیت نفس یك فن است و مانند همه فنون دیگر، كسانى كه تلخ و شیرین این راه را چشیدهاند، مىتوانند دست افراد مبتدى را بگیرند و چم و خم راه را به آنان نشان دهند. به ویژه اگر كسانى به برخى احاطههاى روحى دستیافته باشند، با مشاهده كاستىها و نقاط ضعف روح و نفس سالك مىتوانند براى تربیت نفس او بسیار مفید و مؤثر باشند. اما در این راه این نكته را نباید از نظر دور داشت كه معمولا در هر زمانى بسیار كم و به غایت اندكند كسانى كه حقیقتاً «رهیافته» باشند و انسان بتواند در این راه پرخطر به آنان اعتماد كند.
﴿ صفحه 346 ﴾
آخرین نكتهاى كه در این راه باید متذكر گردیم این است كه واصل شدن به مراتب و مقامات معنوى، هرچه هم عالى و متعالى باشد، موجب عصمت شخص و مطلق پنداشتن او و عارى دانستنش از خطا و اشتباه نمىشود. بهترین شاهد این مدعا این است كه در همه زمان ها اساتید اخلاق و سیر و سلوك كم و بیش با یكدیگر اختلاف نظرهایى داشتهاند. با اینكه در پاكى و تقوا و نهایتِ اخلاص بسیارى از آنان تردیدى نیست، با این وجود مىبینیم طریقه همه آنان یكسان نبوده و اختلاف سلیقهها و تفاوتهایى در رفتار و سلوك، در میان آنان ملاحظه مىشود و حتى در مواردى صریحاً یكدیگر را تخطئه كردهاند. این نشان از آن دارد كه غیر از معصومین و ائمه(علیهم السلام) دیگران هرچه هم كه عالى و متكامل باشند در حدى نخواهند بود كه انسان معتقد شود در هیچ امرى از امور دنیوى و اخروى و مادى و معنوى اشتباه نمىكنند. از این رو همه طوایف مختلف كم و بیش اشتباهات و انحرافاتى دارند و نمىتوان فرقهاى را یافت كه صد در صد بر حق و خالى از هر فساد و انحراف فكرى و عملى باشد.
فطرى اما دستنیافتنى!؟
در ضمن مباحث این كتاب، به ویژه در فصل اول، كراراً به این مسأله اشاره كردیم كه گرایش عرفانى در انسان، میل و گرایشى فطرى است. همچنین بیان كردیم كه مجموعه آموزهها و احكام اسلام طورى طراحى شده است كه انسان را به غایت عرفان، كه همان شهود باطنى خداى متعال است، برساند. معناى این سخن آن است كه احكام اسلامى مبتنى بر فطرت بوده، عمل به آنها در نهایت به رشد و شكوفایى یكى از عالىترین گرایشهاى فطرى انسان منجر مىشود. با توجه به این نكته، ممكن است این سؤال به ذهن بیاید كه اگر گرایش عرفانى، میل و گرایشى فطرى است پس چرا گام نهادن در مسیر عرفان و سیر و سلوك و طىّ مقامات آن بسیار مشكل است، به طورى كه افراد بسیار كمى موفق به فتح قلل رفیع آن مىشوند؟ اگر احكام اسلام مبتنى بر فطرت است پس چرا
﴿ صفحه 347 ﴾
عمل به آنها نهتنها آسان نیست، كه در بسیارى از موارد مستلزم درافتادن با نفس و خواهشها و تمایلات نفسانى است كه كارى بس مشكل است؟ مگر نه این است كه اگر چیزى مطابق فطرت سلیم انسانى باشد پذیرفتن و عمل كردن به آن در صورتى كه نیاز به عمل داشته باشدـ مىباید امرى آسان و سهل المؤونه باشد؟
در پاسخ این سؤال باید بگوییم، درست است كه گرایش عرفانى در انسان گرایشى فطرى است؛ ولى وجود دو ویژگى در آن باعث مىشود شكوفا شدن و ارضاى آن با دشوارىهایى روبرو باشد.
ویژگى اول مربوط به ارزش والاى این گرایش و متعلَّق آن است. توضیح اینكه: هر چیزى در این عالم كمیابتر و با ارزشتر باشد دسترسى به آن نیز مشكلتر خواهد بود. به دست آوردن چیزهاى ارزان و در دسترس، چندان مؤونهاى ندارد و انسان با كوچكترین تلاشى مىتواند آن را در اختیار داشته باشد. اما هر چه گوهرى كمیابتر باشد، خود این كمیابى ارزش و قیمت آن را بالا مىبرد، و هرچه ارزش چیزى بالاتر رود به همان نسبت، دستیابى به آن، مؤونه بیشترى مىطلبد. این قاعده عمومیت دارد و فطرى بودن یا نبودن یك امر تأثیرى در آن ندارد. از این رو گرچه گرایش عرفانى گرایشى فطرى است؛ ولى نظر به كمیابى و ارزش بسیار والاى متعلَّق آن، یعنى معرفت حضورى خداى متعال، شكوفایى و تكامل آن به آسانى میسّر نخواهد بود. ذكر مثالى مىتواند به روشن شدن مطلب كمك كند:
براى مثال، میل به غذا در انسان، میل و غریزهاى فطرى است. اما انسان هم مىتواند با مقدارى نان خالى سد جوع كند، و هم مىتواند در پى تهیه كباب از گوشت شكار و پرندهاى كمیاب برآید و با آن، گرسنگى خود را برطرف نماید. آیا رنج و زحمتى كه در این دو حالت باید متحمل گردید یكسان است؟ بدیهى است كه هرچه انسان طالب غذاى لذیذترى باشد، باید تلاش بیشترى به خرج دهد و بهاى بیشترى بپردازد، و این امر منافاتى با فطرى بودن غریزه گرسنگى ندارد. همچنین میل به ثروت در انسان فطرى است؛ ولى
﴿ صفحه 348 ﴾
پیدا كردن الماس آسان نیست و براى رسیدن به آن باید در دل معدن عرق ریخت و كوه را شكافت و صدها و هزاران تن سنگ را جابهجا كرد. آرى، «هر كه طاووس خواهد جور هندوستان كشد». هر كس نیز طالب عالىترین مراتب كمال نفسانى و معرفت حضورى خداى متعال است، باید بداند این نفیسترین گوهر كمال انسانى ارزان به دست نمىآید و بهایى در خور مىطلبد.
اما ویژگى دومى كه باعث دشوارى این راه مىگردد مربوط به «خودشكوفا نبودن» گرایش عرفانى است. همچنان كه در فصل اول این كتاب اشاره كردیم، تمایلات فطرى انسان به دو نوع «خودرو» و «ناخودرو» یا «خودشكوفا» و «ناخودشكوفا» تقسیم مىشوند. تمایلات خودرو یا خود شكوفا آنهایى هستند كه خود به خود و بدون تلاش خاصى از جانب خود انسان ظهور مىكنند و به تدریج به سر حد شكوفایى مىرسند. این نوع تمایلات به گونهاى هستند كه انسان به طور طبیعى براى ارضاى آنها تحت فشار قرار مىگیرد. براى مثال، غریزه جنسى از این قبیل است. هر انسانى با رسیدن به سنینى خاص، میل جنسى را در خود احساس مىكند و این میل به طور طبیعى و خودرو روز به روز بر شدتش افزوده مىشود و در سنینى خاص به اوج خود مىرسد. هیجانى كه این غریزه در انسان ایجاد مىكند به حدى است كه انسان به طور طبیعى مفرّى از ارضاى آن نمىیابد. غریزه گرسنگى نیز همین طور است. انسان از همان بدو تولد و اوان كودكى تحت تأثیر عوامل طبیعى و فیزیولوژیك، غریزه گرسنگىاش تحریك مىشود و براى ارضاى آن درصدد دست پیدا كردن به غذا برمىآید. بسیارى از غرایز و امیال و گرایشهاى طبیعى انسان از این نوع هستند. اما میلها و گرایشهایى نیز در انسان وجود دارند كه گرچه آنها نیز فطرىاند اما اینگونه نیست كه خود به خود به مرحله رشد و شكوفایى برسند، بلكه فعلیت و شكوفایى آنها منوط به انجام تلاشهایى از جانب خود انسان است. این میلها چنان نیستند كه انسان را براى ارضاى خود تحت فشار قرار دهند و انسان به طور طبیعى خود را ناگزیر به ارضاى آنها ببیند. اینگونه گرایشهاى فطرى را
﴿ صفحه 349 ﴾
اصطلاحاً تمایلات «ناخودرو» یا «ناخودشكوفا» مىنامیم. براى نمونه، میل و گرایش بشر به «علم» و «دانستن» را مىتوان از این قبیل دانست. انسان به طور طبیعى حس كنجكاوى و میل به دانستن دارد. از همین رو كودكان معمولا به فاصله كوتاهى پس از زبان باز كردن شروع به سؤال كردن مىكنند و با طرح پرسشهاى متعدد مىخواهند با محیط و اشیا و افراد پیرامون خود بیشتر آشنا شوند. از این رو اصل میل به علم و دانش در بشر غریزى و فطرى است. اما آیا بارور نمودن و شكوفا كردن این میل و تعالى و به ثمر نشستن آن خود به خود و بىتلاش انسان صورت مىگیرد؟ هرگز اینگونه نیست. كسانى كه به فتح قلههاى رفیع دانش و كسب مقامات عالى علمى نایل مىآیند، در این راه چه بىخوابىها كه نمىكشند و چه مغزها كه نمىسایند و چه خون دلها كه نمىخورند. مگر با تنآسایى و راحتطلبى و بىرنج و زحمت مىتوان گوهر علم را به كف آورد و به ستاره شدن در آسمان دانش چشم داشت؟ صرف فطرى بودن این گرایش موجب سهل المؤونه بودن ارضا و رشد و شكوفایى آن نمىشود.
گرایش عرفانى نیز از همین قبیل است. این گرایش گرچه فطرى است؛ ولى به فعلیت رسیدن و در اوج قرار گرفتن آن نیازمند تلاشى از سوى خود انسان است. این میل ابتدا ناآگاهانه و خاموش است و با تلاشها و توجهاتى باید به تدریج بیدار شود و از قوّه به فعلیت درآید. در ادامه نیز تعالى و شكوفایى هرچه بیشتر آن و نیل به مقام قرب الهى به طور خود به خود اتفاق نمىافتد، بلكه تلاش و پشتكار شبانهروزى و خستگىناپذیر انسان را مىطلبد.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین
﴿ صفحه 350 ﴾
﴿ صفحه 351 ﴾
كتابنامه
1. قرآن كریم
2. نهجالبلاغه؛ ترجمه و شرح فیض الاسلام؛ تهران: [بىنا]، [بىتا].
3. ابن شعبة الحرّانى، ابومحمد الحسن بن على بن الحسین، تحفالعقول عن آل الرسول، بیروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1394 هـ، 1974.
4. الحر العاملى، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه؛ تصحیح محمد شیرازى؛ بیروت: دار احیاء التراث العربى،[بىتا].
5. ؛ الفروع من الكافى؛ تصحیح علىاكبر غفارى؛ چاپ دوم، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1362ش.
6. بهارى همدانى، محمد؛ تذكرة المتقین؛ چاپ سوم، تهران: نور فاطمه، 1364ش.
7. حقیقت (رفیع)، عبدالرفیع؛ تاریخ عرفان و عارفان ایرانى؛ تهران: انتشارات كومش، 1372ش.
8. حلبى، علىاصغر؛ مبانى عرفان و احوال عارفان؛ چاپ اول، تهران: انتشارات اساطیر، 1376ش.
9. حلّى، احمد بن محمد؛ عدة الداعى؛ [بىجا]: [بىنا]، [بىتا].
10. خمینى، روحالله؛ شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)؛ چاپ چهارم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1373ش.
11. ؛ خودشناسى براى خودسازى؛ چاپ هشتم، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382ش.
﴿ صفحه 352 ﴾
12. طباطبائى النجفى، سید مهدى بن سید مرتضى؛ رساله سیر و سلوك منسوب به بحرالعلوم؛ با مقدمه و شرح محمدحسین حسینى طهرانى؛ چاپ دوم، تهران: حكمت، 1370ش.
13. غرویان، محسن؛ در محضر بزرگان؛ چاپ اول، قم: دفتر نشر نوید اسلام، 1376ش.
14. قمى، حاج شیخ عباس؛ مفاتیحالجنان؛ تهران: كتابفروشى اسلامیه، [بىتا].
15. كلینى، محمد بن یعقوب؛ اصول كافى؛ تصحیح علىاكبر غفارى؛ تهران: مكتبة الصدوق، 1381ق.
16. مجلسى، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
17. مصباح یزدى، محمدتقى؛ به سوى خودسازى؛ چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380 ش.
18. هندى، علاءالدین على المتقى بن حسامالدین؛ كنز العمال؛ بیروت: مؤسسة الرساله، 1409ق.
19. هیأت تحریریه مؤسسه فرهنگى مطالعاتى شمسالشموس؛ سوخته (سیر سالك عارف، انصارى همدانى)؛ چاپ دوم، تهران: مؤسسه فرهنگى مطالعاتى شمسالشموس، 1383ش.