تشخیص كرامت از موارد مشابه آن
بنابراین قدرت بر تصرف در طبیعت و انجام كارهاى خارقالعاده، دلیل برداشتن مقام و منزلتى نزد خداى متعال نیست. البته دلیل برنداشتن مقام و منزلت هم نیست و ممكن است واقعاً بندگان شایستهاى باشند كه خداوند آنها را دوست بدارد و مصلحت بداند كه گاهى به دست آنها كارهاى خارق العادهاى را جارى كند. داشتهایم بندگان صالحى كه به مقام «مستجاب الدعوه» بودن رسیده بودند و هر دعایى كه به پیشگاه خداى متعال مىكردند مستجاب مىگردید. بزرگان و علما و صلحایى داشتهایم كه به اذن خداى متعال بیماران را شفا مىدادند. از این رو چنین مواردى نیز ممكن است وجود داشته باشد؛ ولى به هر حال كلیت ندارد و نمىتوان انجام هر كار خارقالعادهاى را نشانه آن دانست كه شخص از اولیاء الله و عباد صالح و مقرّبان درگاه الهى است. انجام این امور همان گونه كه ممكن است نتیجه عبودیت و بندگى و در اثر تقرب فرد به خداى متعال باشد، ممكن هم هست از راههاى باطل و غلط و با مساعدت شیطان باشد.(224) همان گونه كه اشاره كردیم،
﴿ صفحه 316 ﴾
كسى مىتواند از طریق ارتباط با جن و برخى قدرتهاى مخفى و نامرئى دیگر نظیر ارواح، چنین كارهایى را انجام دهد. برخى كارهاى خارق العاده ممكن است نتیجه سالها تمرین و تكرار و پىگیرىهاى مستمر و شبانهروزى و طاقتفرسا و بر اساس این قاعده باشد كه زحمتى كشیده و مزدش را هم گرفته است. البته این امكان هم وجود دارد كه كسى واقعاً در اثر تسلیم در برابر خداوند و عبودیت، صاحب كراماتى شده باشد.
اكنون این سؤال پیش مىآید كه در این صورت چگونه مىتوان تشخیص داد كه یك كار خارق العاده آیا از مصادیق «كرامت الهى» است یا از انواع دیگر كارهاى خارق العاده مىباشد؟ پاسخ این است كه این امر میسر نیست مگر آنكه ما شخص را به درستى بشناسیم. البته این كار ممكن است به ویژه در برخى مواردـ كار چندان سادهاى نباشد؛ ولى به هر حال چندان دشوار و ناممكن هم نیست. انسان مىتواند بررسى كند كه آیا اعتقادات شخص و مذهب و مسلك، و رفتار و كردارش درست بوده و آیا زندگى خود را طبق دستورات شرع مقدس و خدا و پیامبر تنظیم كرده یا اینكه اهل اعمال خلاف شرع و ریاضتهاى باطل است و عقاید درست و صحیحى ندارد.
ظاهر، گواه باطن؟
به هر حال آنچه كه باز هم بر آن تأكید مىكنیم، اشتباهى است كه در تشخیص «كشف» و «كرامت» الهى و ربانى از امور باطل ممكن است براى انسان پیش آید. همان گونه كه
﴿ صفحه 317 ﴾
كراراً متذكر شدیم، داشتن علوم و اطلاعات غیرمتعارف و غیبى و شبهغیبى، و همچنین انجام كارهاى خارق العاده از امورى است كه مشترك بین حق و باطل است. بسیارى از كارهاى خارق العاده وجود دارد كه اهل باطل نیز ممكن است بتوانند انجام دهند. اشاره كردیم مرتاضان بسیارى هستند كه بدون اعتقاد به خدا و هیچ دین و مذهب صحیحى كارهاى خارق العادهاى انجام مىدهند. موارد فراوانى از این نوع كارها هست كه به تصرفات جنّیان انجام مىشود و در برخى از آنها حتى خود فرد هم متوجه نیست كه در واقع این جن است كه او را بر انجام آن كار خارقالعاده مدد مىرساند. بسیارى از این توانایىها و انجام امور خارقالعاده نتیجه تقویت روح و ریاضتهایى است كه فرد به واسطه آنها روح خود را قوى كرده است. این نیز یكى از روابط علّى و معلولى و قانونهاى خداوند در این عالم است. همان گونه كه با ورزش، جسم انسان تقویت مىشود و كارهایى انجام مىدهد كه دیگران نمىتوانند، كسانى هم كه ریاضت مىكشند در واقع ورزش روحى انجام مىدهند و روحشان قوّتى پیدا مىكند كه مىتوانند كارهاى خارق العادهاى انجام دهند. این امر دلیل قرب به خدا نیست، بلكه زحمتى مىكشند و خداوند مزدشان را در همین دنیا مىدهد.
بنابراین صرف این مطلب را كه برخى اعمال خارق العاده از كسانى سر بزند، نباید دلیل آن دانست كه آنها مقامات معنوى و عرفانى عالى و بالایى دارند. از مباحث انجام گرفته در این كتاب، اكنون باید به خوبى روشن شده باشد كه اصولا ركن اساسى و مهم در «عرفان» و سیر الى الله، پایه و درجهاى است كه فرد در «معرفت خداى متعال» كسب مىكند. مقصود از این معرفت نیز همچنان كه بارها اشاره شد، معرفت حضورى و شهودى است، و این چیزى است كه غیر از خود شخص، دیگران راهى به آن ندارند. اینكه آیا چنین معرفتى در نفس فرد وجود دارد یا خیر، و اگر هست در چه پایه و درجهاى است، امرى است كه از حیطه علم و اطلاع ما خارج است و تنها از راه مطالبى كه شخص بر زبان مىآورد و بازگو مىكند كم و بیش مىتوان در این باره حدسهایى
﴿ صفحه 318 ﴾
زد. البته در این حال نیز باید توجه داشت كه بر زبان آوردن و اظهار مطالب عرفانى نیز مشترك است بین اینكه فرد واقعاً چیزى از حقیقت عرفان یافته باشد یا آنكه تنها الفاظى را از دیگران آموخته و همانها را تكرار مىكند. از این رو هر كس هم كه الفاظ پر طمطراق و مضامین عالى عرفانى بر زبان جارى مىكند دلیل بر آن نیست كه معانى آنها را نیز یافته و شهود كرده است، بلكه چه بسا آن اظهارات نتیجه مطالبى است كه در كتابها خوانده یا از اساتید علم عرفان تلقى كرده است.
در اصول حقیقت عرفان، كه همان معرفت شهودى خداى متعال است، هیچ ملازمهاى با اظهار و ذكر مطالب عرفانى و یا انجام امور خارق العاده ندارد. نه دانستن و ذكر مطالب و مفاهیم عرفانى و انجام امور خارق عادت دلیل بر وجود حقیقت عرفان نزد كسى است، و نه بلد نبودن الفاظ و اصطلاحات عرفانى و ظاهر نشدن امور خارق العاده از كسى دلیل بر آن است كه او از معرفت شهودى و حضورى خداى متعال بهرهاى ندارد. در حقیقت در مورد این مسأله چهار حالت متصور است:
ممكن است كسى الفاظ و مطالب عرفانى را بداند و امور خارق العاده از او مشاهده شود اما در عین حال چیزى از حقیقت عرفان را نیافته باشد.
ممكن است كسى الفاظ و مفاهیم و اصطلاحات متداول در عرفان را نداند و هیچ امر خارق العادهاى نیز از او سر نزند؛ ولى به حقیقت عرفان رسیده و معرفت حضورى خداوند در نفس او متجلى شده باشد.
ممكن است كسى نه از الفاظ و اصطلاحات عرفانى چیزى بداند و نه خرق عادتى انجام دهد و در واقع نیز به روح و حقیقت عرفان راهى پیدا نكرده باشد.
سرانجام ممكن است كسى، هم الفاظ و مفاهیم عرفانى را بداند و هم كشف و كرامت از او دیده شود و هم حقیقت معانى و مطالب عرفانى را یافته و درك كرده باشد.
هنگامى كه بین دو امر چنین رابطهاى وجود داشته باشد، در اصطلاح علم منطق گفته مىشود بین آنها نسبت «عموم و خصوص من وجه» برقرار است. در هر حال صرف
﴿ صفحه 319 ﴾
اینكه كسى الفاظ پیچیده و پر طمطراق عرفانى به كار مىبرد و موشكافىها در اصطلاحات و مطالب عرفانى مىكند، هیچ دلیلى بر این نیست كه حظ و بهره بالایى نیز از معرفت قلبى و شهودى خداى متعال دارد. همچنان كه آشنا نبودن با مفاهیم و مطالب عرفانى یا عدم ذكر آنها دلیل بر نرسیدن فرد به حقیقت عرفان و مقامات والاى عرفانى نیست. همچنین، نه ظهور كشف و كرامات و امور خارق العاده از كسى گواه بر مقامات عالى معنوى و عرفانى او است و نه عدم ظهور این امور دلیل آن است كه فرد به بارگاه قرب الهى و مقامات منیع عرفانى راهى ندارد.
اصولا یكى از نكات مهمى كه در باب عرفان باید بدان توجه داشت این است كه درباره مقامات معنوى و عرفانى اشخاص به آسانى نمىتوان قضاوت كرد و ظاهر آنها را ملاك قرار داد. آنچه كه ما مىتوانیم بر اساس آن قضاوت كنیم این است كه ببینیم چه كسانى زندگىشان بیشتر با موازین شرعى وفق مىدهد و ریزهكارى و دقت در اعمال و رفتارشان حاكى از اخلاص آنها، عمق و دقت در معرفت خداوند، و اعتماد به خدا و توكل بر او و نظایر آنها است. مشاهده این امور است كه تا اندازهاى مىتواند ما را به پایه معرفت و عرفان شخص رهنمون شود، و در هر صورت، كسى مىتواند حقیقت مراتب شهود و معرفت قلبى اشخاص نسبت به خداوند را درك كند و تشخیص دهد كه در اثر طىّ مدارج عالى كمال انسانى احاطهاى بر روح پیدا كرده باشد، آن هم احاطهاى راستین نه خیالى و پندارى.
بنده كشف و كرامت!
نكته حایز اهمیت دیگر در باب نسبت «عرفان» و «انجام و ظهور امور خارق العاده» این است كه اساساً در مسیر عرفان و سیر و سلوك، پیدا شدن علوم خارقالعاده و اطلاع بر ضمیر و درون افراد یا ظهور كرامات و انجام كارهاى خارق العاده چیزهایى نیستند كه انسان به آنها مغرور شود و نباید امور چندان مهمى تلقى شوند. اینها از آثار گامهاى
﴿ صفحه 320 ﴾
ساده و ابتدایى و درجات بسیار نازل عرفان و معرفت شهودى خداى متعال است و عارفان وارسته و راستین هیچ گاه به این امور وقعى ننهاده و نمىنهند. خداى متعال بر اساس صلاح و مصلحتى كه خود از آن آگاه است؛ گاهى برخى از این امور را به افرادى مىدهد و گاه نیز ممكن است مصالحى ایجاب كند كه اینگونه امور از فردى دریغ شود. همچنان كه در مواردى نیز كسانى با آنكه صاحب كرامت هستند اما بنا به مصالحى آن را ظاهر نمىكنند.
اصولا باید توجه داشت كه كشف و كرامت و امثال آن چیزهایى نیستند كه انسان بخواهد به آنها دل ببندد و اگر به نظر دقیق نگاه كنیم، دلبستگى به این امور در واقع نوعى شرك است و از دامهاى شیطان در این راه محسوب مىشود. اگر كسى به سیر و سلوك روى بیاورد و زحماتى را در این راه متحمل گردد و دستورات و ضوابط شرع را نیز به طور دقیق رعایت كند؛ ولى در عمق وجودش بخواهد به كشف و شهود برسد و كرامت پیدا كند، باید متوجه باشد كه كاملا در اشتباه است و در مسیر باطل گام برمىدارد. چنین كسى در مقام بندگى خدا نیست بلكه در واقع بنده كشف و شهود و كرامت است! این سیر و سلوك، قبله آمال و مقصودش نه خدا، كه كشف و شهود است؛ و از این رو چنین سالكى وقتى به كشف و شهود رسید دیگر از خدا طلبى ندارد. چنین كسى نظیر آن مرتاضى است كه براى تقویت روح زحماتى كشیده و مزدش را هم دریافت كرده است.
بندگى حقیقى خدا این است كه انسان خداى متعال را تنها به این سبب كه خدا است بندگى كند، همین و بس؛ حال خداوند صلاحش چه باشد كه به چه كسى، چه چیزى بدهد یا ندهد؛ این دیگر در اختیار او است. ما نباید خدا را به این انگیزه بندگى كنیم كه به كشف و شهود برسیم. اگر بندگى و اطاعت خداوند به انگیزه رسیدن به مقام كشف و شهود باشد از مصادیق این آیه خواهد بود كه:
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه؛(225) پس آیا دیدى كسى را كه هوس خویش را معبود خود قرار داده است؟
﴿ صفحه 321 ﴾
هوا و هوس انسان گاهى مقام و ریاست است، گاه ثروت، گاه شهوت و غریزه جنسى و گاهى نیز كشف و شهود و كرامت است. هیچ تفاوتى نمىكند، هر چه غیر خدا شد؛ آن، «مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» است. همان گونه كه كسى در سرش هواى رسیدن به مقام و ریاستى را مىپروراند و براى آن تلاش مىكند، كسى هم ممكن است در سر سوداى رسیدن به كشف و كرامت را داشته باشد. این دو از این حیث كه هر دو از مقوله و مصادیق «هواى نفس» هستند، هیچ تفاوتى ندارند. از اینرو، مهمترین مسأله در راه سیر و سلوك، خالص كردن «نیت» است. انسان باید از همان ابتدا و آغاز حركت در این راه، دل خود را از هرگونه انگیزهاى جز خداى متعال و رضایت او خالى كند و هر كارى را تنها به این نیت كه خدا فرموده و موجب خشنودى او است انجام دهد، نه به انگیزه آثار و مقاماتى كه در پى آن كار ظاهر مىشود و یا هر انگیزه دیگرى كه جز جلب رضایت خداى متعال باشد.(226)