«سحر» و «كرامت»، دو مقوله مختلف
بنابراین گرچه انجام كارهاى خارق العاده دروغ نیست و واقعیت دارد؛ ولى هر كار خارق العادهاى «كرامت» الهى و نشانه منزلت شخص نزد خداى متعال و عنایت حق تعالى به او نیست. براى مثال، برخى كارهاى خارق العاده از مقوله «سحر» است و «سحر» و «كرامت» دو مقوله مختلف هستند. سحر و جادو فى الجمله حقیقت دارد و قرآن و روایات ما نیز تأیید مىكند كه حقیقت و واقعیتى به نام «سحر» وجود دارد و از طریق آن مىتوان برخى كارهاى خارق العاده را انجام داد و مثلا، بین زن و شوهر اختلاف و جدایى ایجاد كرد. در قرآن كریم مىخوانیم:
وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى مُلْكِ سُلَیْمانَ وَما كَفَرَ سُلَیْمانُ وَلكِنَّ الشَّیاطِینَ كَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ وَما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد حَتّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاّ بِإِذْنِ الله؛(223) و [یهود] از آنچه شیاطین در پادشاهى
﴿ صفحه 312 ﴾
سلیمان بر مردم مىخواندند پیروى كردند. سلیمان هرگز [دست به سحر نیالود و] كافر نشد، ولى شیاطین كفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند. و [یهود همچنین] از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت، نازل شد پیروى كردند. و [آن دو] به هیچ كس چیزى نمىآموختند مگر اینكه از پیش به او مىگفتند: ما وسیله آزمایشیم، پس كافر نشو [و از این تعلیمات سوء استفاده نكن]. اما آنها از آن دو فرشته مطالبى را مىآموختند كه بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفكنند؛ هرچند هیچ گاه نمىتوانند بدون اجازه خداوند به احدى زیان برسانند.
و اما اینكه سحر و حقیقت و ماهیت آن چیست، چگونه افراد به آن دست پیدا مىكنند، چه انواعى دارد و... مسایلى است كه از بحث كنونى ما خارج است. علاوه بر اینكه بنده نیز نه ساحرم و نه علم آن را مىدانم. البته كتابهایى در این زمینه هست، بنده نیز برخى از آنها را مطالعه كردهام؛ ولى به هر حال این موضوع امرى تخصصى است و مباحث خاص خود را دارد. در مواردى نیز حتى ممكن است براى ابطال سحر، آموختن آن بر كسى واجب شود.
در هر صورت، اصل اینكه چیزى به نام سحر و جادو وجود دارد درست است و سحر امرى واقعى است و همان گونه كه اشاره كردیم قرآن و روایات نیز واقعیت داشتن آن را تأیید مىكند. اما اگر كسى ساحر شد و سحر بلد بود و از این طریق كارهاى خارق العاده انجام داد، آیا از اولیاء الله مىشود و نشانه آن است كه او را با خداوند سر و سرّى است و قرب و منزلتى در پیشگاه خداى متعال دارد؟ سحر یعنى طبیعت را مقهور خود ساختن و تصرف در قوانین طبیعت، و حتى بالاتر، یعنى قدرت تصرف و تأثیرگذارى در دلهاى مردم به طورى كه بتواند میان زن و شوهر یا دو دوست بسیار صمیمى كینه و كدورت ایجاد كند؛ ولى اینها هیچ دلیلى بر عظمت شخصیت معنوى فرد و مقرّب بودن وى در درگاه خداوند نیست.
﴿ صفحه 313 ﴾
به علاوه، این همه نیز در صورتى است كه سحر و ادعاى آن حقیقى و واقعى باشد، وگرنه در این راه فراوانند داعیهداران دروغین و كسانى كه در این كار حرفهاى هستند و تنها به دنبال پول درآوردن و پر كردن جیب خود و كسب مال و ثروتند. بسیارند كسانى كه ادعاى سحر و ابطال سحر و آشتى انداختن بین زن و شوهر و پیدا كردن گمشده و امثال آن را دارند؛ ولى در واقع دستشان خالى است و چیزى در چنته ندارند و تنها مردم ساده دل و زودباور را مىفریبند و جیبهایشان را خالى مىكنند. البته همان گونه كه اشاره كردیم، اصل سحر و جنّ فى الجمله صحیح است و در قرآن هم آمده است؛ ولى این بدان معنا نیست كه هر شب بترسیم كه نكند جن در رختخوابمان آمده باشد! یا هر كس ادعاى سحر و ارتباط با جن و تسخیر آن مىكند، راست مىگوید. معمولا در بین صدها مدعى به ندرت یكى پیدا مىشود كه واقعاً راست بگوید و چیزى در چنته داشته باشد.
اگر كسى سفرى به هندوستان داشته باشد، مىتواند از نزدیك نمونههاى این امور خارق العاده را كه به وسیله مرتاضان هندى انجام مىشود ملاحظه كند. آنها كه گاه سر و وضع و ظاهرى بسیار كثیف و عجیب و غریب دارند كارهایى انجام مىدهند كه در حقیقت خارق العاده و گاه آنچنان باور نكردنى است كه انسان با اینكه با چشم خود مشاهده مىكند اما به سختى باورش مىشود كه بیدار است و خواب نمىبیند! با این همه، هیچ یك از اینها دلالتى بر مقام و منزلتى براى شخص در پیشگاه خداوند ندارد، بلكه زحمتى كشیدهاند و مزدى هم گرفتهاند. براى وضوح بیشتر این مطلب مناسب است یكى از روایات اسلامى را كه در این زمینه وارد شده در اینجا با هم مرور كنیم.
امام صادق(علیه السلام) و شخص غیبگو
در روایتى چنین آمده كه در زمان امام صادق(علیه السلام) شخصى وارد مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) شد و مدعى بود كه هر كس هر چه را مىخواهد در دستش پنهان كند و من به او خبر مىدهم
﴿ صفحه 314 ﴾
كه آن چیست. مردم دور او جمع شدند و هركس چیزى را در دستش مىگرفت و از آن شخص سؤال مىكرد كه این چیست؟ او نیز همه پاسخها را درست مىداد و حتى در یك مورد نیز اشتباه نمىكرد. در مسجد همهمهاى بود و مردم از سر و روى یكدیگر بالا مىرفتند و مىخواستند ببینند این شخص كیست كه از غیب خبر مىدهد. در این اثنا امام صادق(علیه السلام) وارد مسجد شدند و هنگامى كه آن سر و صدا و ازدحام را دیدند از علت آن سؤال كردند. مردم گفتند: شخصى آمده و چنین ادعایى كرده و هر كس هم او را مىآزماید پاسخ درست مىدهد. حضرت جلو رفتند و چیزى را در دستشان پنهان كردند و از آن مرد سؤال كردند این چیست كه در دست من است؟ او تأملى كرد و سپس در حالى كه آثار حیرت و تعجب در چهرهاش نمایان بود به حضرت نگریست. امام صادق(علیه السلام) پرسید: چرا تعجب كردى، آیا نمىتوانى بگویى در دست من چیست؟ آن مرد گفت: چرا مىدانم در دست شما چیست، ولى تعجب من از این است كه شما چگونه آن را به دست آوردهاید؟ حضرت فرمودند: مگر در دست من چیست؟ گفت: من الآن نگاه كردم و دیدم همه چیز در عالم سر جاى خودش قرار دارد؛ تنها تغییرى كه رخ داده اینست كه پرندهاى در جزیرهاى دو عدد تخم گذاشته بود و الآن یكى از آنها نیست و باید در دست شما باشد! حضرت فرمودند: درست گفتى؛ و سپس دستشان را باز كردند و آن تخم پرنده را به او و همه مردم حاضر در مسجد نشان دادند. سپس امام صادق(علیه السلام)رو كردند به آن شخص و پرسیدند: از كجا این علم و توانایى را به دست آوردهاى؟ گفت: با هواى نفسم مخالفت كردم و هر چه دلم خواست، خلاف آن انجام دادم. حضرت فرمودند: دلت مىخواهد مسلمان شوى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: تو خودت الآن گفتى هر چه دلم بخواهد خلاف آن عمل مىكنم؛ چرا در اینجا با نفست مخالفت نمىكنى؟ آن مرد كه محكوم شده بود و پاسخى نداشت، قبول كرد و مسلمان شد. پس از آنكه اسلام آورد مردم باز از او خواستند كه بگوید در دست آنها چیست. این بار هر چه كرد، نتوانست جواب آنها را بدهد. مردم و خود آن شخص بسیار تعجب
﴿ صفحه 315 ﴾
كردند. گفتند مثل اینكه همان دین و راه و روش قبلى درست و بر حق بود؛ چرا كه به محض قبول اسلام، آن همه علم و قدرت عجیب و غریب از بین رفت و تمام شد. امام صادق(علیه السلام) به آن مرد فرمود: تا به حال زحمتى كشیده بودى و خداوند مزد آن را در همین دنیا به تو داده بود؛ چون بر باطل بودى و در آخرت نصیبى نداشتى كه بخواهند آنجا چیزى به تو بدهند. اكنون كه مسلمان شدى بهترین و بزرگترین نعمت و پاداش را گرفتى و از این رو آن پاداش و نعمت قبلى از تو سلب شد. از این پس نیز هر زحمتى كه بكشى و در راه خدا با نفست مخالفت كنى پاداش آن را براى آخرتت ذخیره خواهند كرد.
تشخیص كرامت از موارد مشابه آن
بنابراین قدرت بر تصرف در طبیعت و انجام كارهاى خارقالعاده، دلیل برداشتن مقام و منزلتى نزد خداى متعال نیست. البته دلیل برنداشتن مقام و منزلت هم نیست و ممكن است واقعاً بندگان شایستهاى باشند كه خداوند آنها را دوست بدارد و مصلحت بداند كه گاهى به دست آنها كارهاى خارق العادهاى را جارى كند. داشتهایم بندگان صالحى كه به مقام «مستجاب الدعوه» بودن رسیده بودند و هر دعایى كه به پیشگاه خداى متعال مىكردند مستجاب مىگردید. بزرگان و علما و صلحایى داشتهایم كه به اذن خداى متعال بیماران را شفا مىدادند. از این رو چنین مواردى نیز ممكن است وجود داشته باشد؛ ولى به هر حال كلیت ندارد و نمىتوان انجام هر كار خارقالعادهاى را نشانه آن دانست كه شخص از اولیاء الله و عباد صالح و مقرّبان درگاه الهى است. انجام این امور همان گونه كه ممكن است نتیجه عبودیت و بندگى و در اثر تقرب فرد به خداى متعال باشد، ممكن هم هست از راههاى باطل و غلط و با مساعدت شیطان باشد.(224) همان گونه كه اشاره كردیم،
﴿ صفحه 316 ﴾
كسى مىتواند از طریق ارتباط با جن و برخى قدرتهاى مخفى و نامرئى دیگر نظیر ارواح، چنین كارهایى را انجام دهد. برخى كارهاى خارق العاده ممكن است نتیجه سالها تمرین و تكرار و پىگیرىهاى مستمر و شبانهروزى و طاقتفرسا و بر اساس این قاعده باشد كه زحمتى كشیده و مزدش را هم گرفته است. البته این امكان هم وجود دارد كه كسى واقعاً در اثر تسلیم در برابر خداوند و عبودیت، صاحب كراماتى شده باشد.
اكنون این سؤال پیش مىآید كه در این صورت چگونه مىتوان تشخیص داد كه یك كار خارق العاده آیا از مصادیق «كرامت الهى» است یا از انواع دیگر كارهاى خارق العاده مىباشد؟ پاسخ این است كه این امر میسر نیست مگر آنكه ما شخص را به درستى بشناسیم. البته این كار ممكن است به ویژه در برخى مواردـ كار چندان سادهاى نباشد؛ ولى به هر حال چندان دشوار و ناممكن هم نیست. انسان مىتواند بررسى كند كه آیا اعتقادات شخص و مذهب و مسلك، و رفتار و كردارش درست بوده و آیا زندگى خود را طبق دستورات شرع مقدس و خدا و پیامبر تنظیم كرده یا اینكه اهل اعمال خلاف شرع و ریاضتهاى باطل است و عقاید درست و صحیحى ندارد.