جایگاه ذكر لفظى و بیان اهمیت ذكر قلبى
در اینجا مناسب است براى آنكه جایگاه و اهمیت ذكر لفظى بیشتر شود به یكى، دو نكته در مورد آن اشاره كنیم:
یك نكته در مورد ذكر لفظى، كه تا حدودى جنبه عرفانى نیز دارد، مربوط به این مسأله است كه هر عضوى از اعضاى بدن باید بهرهاى از عبادت و بندگى خداوند داشته باشد. عبادت چشم این است كه به آیات و نشانههاى الهى نگاه كند. از این رو نگاه كردن به آیات قرآن، یا در مكّه مكرّمه، نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است. حظ و بهره چشم از عبادت، امورى از این قبیل است. عبادت گوش این است كه، براى مثال، آیات قرآن را بشنود. از این رو گوش دادن به آیات قرآن عبادت است. بهره دل و قلب از عبادت این است كه باید ظرف محبت خدا باشد. در این میان زبان نیز باید بهره خاص خود را از عبادت داشته باشد. حظ زبان از عبادت این است كه ذكر خدا را بگوید.
نكته دیگرى كه در مورد حكمت ذكر لفظى مىتوان به آن اشاره كرد؛ بُعد تربیتى مسأله است. اگر ما بخواهیم به خدا توجه پیدا كنیم و به مرور این توجه را بیشتر و قوىتر نماییم، بایستى تمرین داشته باشیم. براى تمرین، ذكر زبانى و لفظى بسیار آسانتر از ذكر قلبى است. در همه امورى كه نیاز به تمرین دارد كار را از تمرینهاى سادهتر شروع مىكنند و به مرور تمرینهاى دشوار و دشوارتر را در دستور كار قرار مىدهند. این قاعده در مورد عرفان و سیر و سلوك نیز جارى است. براى انسان بسیار مشكل است كه
﴿ صفحه 259 ﴾
به یك باره توجهش را از تمامى مظاهر دنیا و زندگى مادى باز دارد و تنها متوجه خداوند شود. انجام این كار براى انسانهاى عادى حداكثر چند دقیقه یا یكى، دو ساعت در شبانهروز ممكن است. درس خواندن، مطالعه كردن، كسب و كار، كمك به دیگران و نیازهاى برادران ایمانى را رفع نمودن و امثال این امور، همه و همه كارهایى هستند كه ما روزانه باید به آنها بپردازیم؛ و توجه قلبى به خدا داشتن در حین انجام همه این امور كارى بس مشكل است. بسیارى از ما حتى در نمازمان كه وقت اختصاصىِ توجه به خدا است، تنها همان چند لحظه اول نماز و هنگام گفتن اللهاكبر و بسم الله الرحمن الرحیم حضور قلب داریم و پس از آن حواسمان پرت مىشود و تا آخر نماز از یاد خدا و نماز غافل مىشویم! از این رو براى ما افراد عادى آنچه ممكن و راحتتر است همان ذكر لفظى است. اگر انسان خود را به ذكر لفظى عادت دهد، كمكم همین امر زمینهاى مىشود كه در هنگام گفتن ذكر لفظى به معناى آن هم توجه كند و بدینترتیب ذكر لفظى وسیله و راه مناسبى براى رسیدن به توجه و ذكر قلبى مىشود. از این رو است كه ذكر لفظى مىتواند راه و ابزار مناسبى براى توجه قلب، به ویژه براى افراد مبتدى در این راه باشد.
در هر صورت، گرچه ذكر لفظى امرى است لازم و نمىتوان نقش و جایگاه آن را منكر شد؛ ولى باید توجه داشت كه در مسیر عرفان و سیر و سلوك، ذكر قلبى نیز اهمیت و آثار و فواید خاص خود را دارد. یك نكته مهم در مورد ذكر قلبى این است كه به هر حال اساس حركت معنوى و تكاملى ما همان توجه قلبى و حضور خدا در دل و روح و جان ما است. در حج و طواف خانه كعبه نیز نكته مهم، توجه به خداوند و طواف دل به دور تجلیات معشوق است. اگر انسان صدها فرسنگ راه را طى كند و در مكه و كنار خانه كعبه، دل به صاحبخانه ندهد و در آنجا نیز تمام توجه و حواسش به چك و سفته و طلبكارىها و بدهىهایش باشد از این زیارت نصیبى نخواهد برد. در مورد بسیارى از عبادات، روایت خاص داریم كه اگر روح خاص آن عبادت همراه آن عمل
﴿ صفحه 260 ﴾
نباشد فایدهاى براى صاحبش نخواهد داشت. مثلا در مورد نماز شب و عبادت شبانگاه در روایات چنین آمده است:
رُبَّ قائِم حَظُّهُ مِنْ قِیامِهِ السَّهْرُ؛(176) چه بسا شب زنده دارى كه بهره او از شب زنده دارى اش جز بیدارى نیست.
از این رو یك نكته بسیار مهم در مورد ذكر قلبى این است كه نباید فراموش كنیم كه این توجه و یاد قلبى است كه اصالت دارد و اگر تمام عمر ما هم به ذكر لفظى صرف شود در حالى كه ذرهاى توجه و حضور قلب در آن نباشد، قطعاً هیچ اثرى در تكامل روح ما نخواهد داشت.
علاوه بر این اساس ذكر، ذكر قلبى است. یكى از امتیازات بزرگ ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى این است كه ریا در آن راه ندارد. یكى از مشكلات بزرگى كه بر سر راه تكامل بسیارى از ما وجود دارد و اعمالمان را فاسد و بىاثر مىكند مسأله ریا و خودنمایى است. اما این مشكل در مورد اعمال و عباداتى كه نمود ظاهرى ندارند تا حدود زیادى خود به خود منتفى است. براى مثال، روزه از این سنخ عبادات است. روزه چون هیچ نمود ظاهرى ندارد، تا خود انسان به كسى نگوید كه روزه است، دیگران از روزهدارى او خبردار نمىشوند. ذكر قلبى نیز همین امتیاز را دارد. ما، براى مثال، در ظاهر به درخت یا گل یا آسمان نگاه مىكنیم؛ ولى در باطن تحت تأثیر زیبایى گل و گیاه یا عظمت آسمان، تسبیح خدا را مىگوییم و در اندیشه عظمت و بزرگى خداوند هستیم. كسى كه از بیرون نگاه مىكند، مىپندارد كه ما مشغول تماشاى گل و درخت و آسمان هستیم؛ ولى از غوغاى درون ما بىخبر است. این امتیاز ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى است. ذكر لفظى اگر بلند گفته شود دیگران مىشنوند و اگر آهسته هم ادا شود دیگران از به هم خوردن لبها مىفهمند كه فرد مشغول ذكر گفتن است؛ مگر آنكه انسان در خلوت و تنهایى
﴿ صفحه 261 ﴾
مشغول ذكر شود. در هر صورت، راه نداشتن ریا در ذكر قلبى امتیازى مهم براى آن محسوب مىشود.
نكته دیگرى كه تذكر آن بىفایده نیست درباره ذكر قلبىِ اولیاى خدا است. حساب ذكر اولیا و توجه آنها به خداوند حساب دیگرى است. در زیارت جامعه ائمة المؤمنین در این باره مىخوانیم:
وَلَكُمُ الْقُلوبُ الَّتی تَوَلّى اللهُ رِیاضَتَها؛(177) شما صاحب قلبهایى هستید كه خداوند خود متولّى تربیت آن است!
در آن مقام، خداوند خود عنان اختیار قلبها را به دست مىگیرد و دلها را به سوى خود مىكشد و به خویش متوجه مىنماید. چنین مسألهاى اختصاص به معصومین(علیهم السلام)ندارد، بلكه اگر هر كس صادقانه در مسیر عبادت و بندگى خداوند گام بردارد، خداى متعال بیش از تلاشى كه خود او انجام داده به وى مدد خواهد رساند. كسانى كه ثابت كردهاند، مایلند صادقانه بنده خدا باشند و در مسیر اطاعت گام بردارند، اگر گاهى زمینه غفلتى برایشان فراهم شود خداوند خود سببى فراهم مىسازد كه آن زمینه را از بین ببرد. حتى ممكن است چیزهایى كه دیگران نمىبینند به انسان نشان دهد تا او را متوجه خود كند و توجهش را از آن زمینه گناه باز گرداند. آرى، این مقامى است ویژه كه اگر گاهى هم محب در معرض آن باشد كه از محبوب غافل شود، محبوب خود به سراغ او مىآید و در پیش چشمش جلوهگرى و دلربایى مىكند تا نظر او را از غیر خود باز دارد!
جامعترین نسخه سیر و سلوك
یكى از پندارهایى كه در بین كسانى كه طالب كمالات معنوى و روحى هستند كم و بیش رواج دارد. به همین دلیل مىپندارند براى این منظور نسخههایى سرّى و رمزآلود وجود دارد كه تنها برخى افراد از آنها اطلاع دارند و بقیه از آن محرومند! شاید این تصور از
﴿ صفحه 262 ﴾
فریبندهترین دامهایى باشد كه شیطان بر سر راه طالبان كمال انسانى و معنویت مىگستراند. آیا به راستى معقول است كه خداى متعال این همه انبیا و اولیاى خود را براى تربیت و تكامل انسانها بگمارد و آنگاه اصلىترین و مهمترین عنصر یا عناصر در این فرآیند را از اسرار قرار دهد كه تنها عدهاى معدود از آن مطّلع باشند؟! همه این تلاشها براى هدایت بشر بوده؛ آنگاه آیا مىتوان پذیرفت كه خداوند خود، رمز و راز اصلى رسیدن به گوهر هدایت و كمال را سر به مُهر و مكتوم بگذارد؟! قطعاً چنین گمانى نابخردانه و ناصواب است. به عكس، بهطور حتم باید اینگونه باشد، آنچه در تكامل انسان بیش از سایر امور تأثیر دارد، در كتابهاى آسمانى و معارف وحیانى نیز بیشتر بر آن تأكید شده باشد. بر این اساس ما باید در معارف وحیانى دقت كنیم و ببینیم بر كدام امور تأكید بیشترى شده، تا همت و توجه بیشترى به آنها معطوف داریم.
بر اساس تحلیل مذكور، اگر ما قرآن كریم را، كه در حال حاضر تنها كتاب آسمانى معتبرى است كه در دست بشر وجود دارد، مرور كنیم، خواهیم دید كه در آن به هیچ عبادتى به اندازه نماز اهمیت داده نشده است. حدود یكصد آیه در قرآن در مورد نماز و مسایل پیرامون آن نازل شده است. بر اساس آیات قرآن، این فریضه بر همه پیروان شرایع پیشین نیز واجب بوده و تمامى انبیا بر آن تأكید كردهاند. در اینجا مناسب است برخى از این آیات را مرور كنیم:
یكى از بزرگترین انبیاى الهى، كه بر اساس روایات اسلامى، پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) بالاترین مقام را در میان سایر انبیا دارد حضرت ابراهیم(علیه السلام) است. این پیامبر بزرگ الهى یكى از مهمترین دعاها و تأكیداتش مسأله نماز است؛ آنجا كه به درگاه الهى چنین عرضه مىدارد:
رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی؛(178) پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز.
﴿ صفحه 263 ﴾
همچنین در جایى دیگر، از قول این نبىّ مكرّم الهى مىخوانیم:
رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِواد غَیْرِ ذِی زَرْع عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ؛(179)پروردگارا، من بعضى از فرزندانم را در سرزمینى بىآب و علف، در كنار خانه محترم تو سكونت دادم تا نماز را برپا دارند.
و یا در مورد حضرت موسى(علیه السلام) ملاحظه مىكنیم در اولین وحیى كه به آن حضرت مىشود نماز مورد تأكید قرار مىگیرد:
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى * إِنَّنِی أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی؛(180) و من تو را برگزیده ام، پس بدان چه وحى مى شود گوش فرا ده. منم، من، خدایى كه جز من معبودى [شایسته پرستش] نیست؛ پس مرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار.
در مورد دیگر پیامبر بزرگ الهى، حضرت عیسى(علیه السلام) نیز مشاهده مىكنیم در حالى كه هنوز چیزى از تولدش نگذشته، در گهواره سخن از نماز مىگوید:
إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا * وَجَعَلَنِی مُبارَكاً أَیْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛(181) منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است؛ و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده ام را به نماز و زكات سفارش كرده است.
از جمله سفارشهاى حضرت لقمان به پسرش نیز نماز است:
یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ؛(182) اى پسرم! نماز را برپا دار.
به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز اینگونه خطاب مىشود:
﴿ صفحه 264 ﴾
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنَ الْكِتابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ؛(183) آنچه از كتاب به تو وحى شده است بخوان، و نماز را برپا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد، و قطعاً یاد خدا بالاتر است.
در روایات اسلامى نیز بر این فریضه بزرگ بسیار تأكید گردیده و آثار و ثمراتى بسیار مهم براى آن برشمرده شده است. همه ما با بسیارى از این روایات آشنا هستیم. در اینجا از باب تذكر و براى تیمّن و تبرك، برخى از این روایات را مرور مىكنیم:
روایت مشهورى است كه همه ما آن را شنیده و یا حتى خود براى دیگران نقل كردهایم؛ در این روایت چنین آمده است:
اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدّینِ؛(184) نماز ستون دین است.
عمود در عربى به آن چوب یا آهنى گفته مىشود كه هنگام برپا كردن خیمه و چادر در وسط آن قرار داده مىشود. بدیهى است كه اگر عمود خیمه را بردارند خیمه سرپا نخواهد ماند و بر زمین خواهد افتاد. در این روایت نیز حضرت از باب تشبیه مىفرماید، نسبت دین و نماز نیز به همین صورت است، اگر نماز را از دین بردارند دیگر دینى سرِ پا نخواهد ماند! از این رو، این روایت اهمیت فوقالعاده و بسیار حساس نماز را بیان مىكند. در ادامه روایت به همین امر تصریح شده است:
اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدّینِ مَثَلُها كَمَثَلِ عَمُودِ الْفَسْطاطِ اِذا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَ الاَْوْتادُ وَالاَْطْنابُ وَاِذا مالَ الْعَمُودُ وَانْكَسَرَ لَمْ یَثْبُتْ وَتَدٌ وَ لا طَنَبٌ؛ نماز ستون دین است. مَثَل آن مانند مَثَل عمود خیمه است؛ اگر عمود استوار باشد میخها و طنابها نیز استوار خواهد بود، و اگر عمود خم شود و بشكند میخ و طنابى استوار نخواهد ماند.
شرط اصلى برپا شدن خیمه و ثابت ماندن آن، وجود عمود است. اگر عمود خیمه
﴿ صفحه 265 ﴾
استوار و مستقیم باشد خیمه نیز برپا و ثابت خواهد بود؛ ولى اگر عمود خیمه بشكند طنابها و میخها نمىتوانند خیمه را سرپا نگاه دارند. بر اساس این روایت، نسبت نماز با سایر اجزاى دین همین گونه است. وجود نماز در دین آنچنان مهم و اساسى است كه اگر كسى در تدین خود به همه مسایل دین پاىبند باشد و تنها در مسأله نماز مشكل و انحراف داشته باشد هیچ فایدهاى براى او نخواهد داشت.
روایت منقول از امام صادق(علیه السلام) كه پیش از این در همین فصل ذكر كردیم نیز مبیّن جایگاه و اهمیت والاى نماز است. روایت این بود كه معاویة بن وهب مىگوید از امام صادق(علیه السلام) سؤال كردم: برترین چیزى كه بندگان مىتوانند به وسیله آن به خداوند تقرب جویند چیست؟ آن حضرت فرمودند:
ما اَعْلَمُ شَیْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلاةِ؛ من پس از معرفت خداوند چیزى را نمىشناسم كه برتر و بالاتر از همین نماز باشد.
در ذیل همین روایت چنین آمده بود كه:
وَ سُئِلَ النَّبى(صلى الله علیه وآله) عَنْ اَفْضَلِ الاَْعْمالِ قالَ الصَّلاةُ لاَِوَّلِ وَقْتِها؛(185) و از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد برترین اعمال سؤال شد، آن حضرت فرمود: نماز اول وقت.
روایت دیگر روایتى است كه هم از امام باقر و هم از امام صادق(علیهما السلام)به الفاظ مختلف نقل شده است. طبق یك نقل، امام صادق(علیه السلام) مىفرماید:
اَوَّلُ ما یُحاسُب عَلَیْهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَاِذا قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ وَاِذا ردّتْ عَلَیْهِ رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ؛(186) اولین چیزى كه (در روز قیامت) بنده نسبت به آن مورد محاسبه قرار مى گیرد نماز است؛ پس اگر مورد قبول واقع شود بقیه اعمالش نیز پذیرفته مى شود و اگر مردود واقع شود سایر اعمالش نیز مردود خواهد شد.
همچنین روایت مشهور دیگرى است كه همه ما كم و بیش آن را شنیدهایم. بر اساس
﴿ صفحه 266 ﴾
این روایت، امام صادق(علیه السلام) هنگام وفاتشان فرمودند خویشان و آشنایان آن حضرت را خبر كنند. هنگامى كه آنان جمع شدند حضرت فرمودند:
اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بالصَّلاةِ؛(187) محققاً شفاعت ما هرگز شامل آن كسى نخواهد شد كه نماز را سبك بشمارد.
در هر صورت، آیات و روایات بسیار فراوانى در این زمینه وجود دارد كه همگى آنها بیانگر اهمیت فوقالعاده و بىبدیل نماز هستند. این ادله جاى هیچ تردیدى را باقى نمىگذارد كه مهمترین عملى كه مىتواند انسان را به خداى متعال نزدیك كند نماز است. خود ما هر روز چندین مرتبه در اذان و اقامه بر این امر شهادت مىدهیم؛ آنجا كه مىگوییم: حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ؛ بشتابید براى بهترین كار. شاید تا به حال به درستى به این مسأله توجه نكردهایم و سالها است كه بدون تأمل در مفاد این جمله آن را تكرار كردهایم. آیا به راستى باورمان هست كه نماز بهترین كار است؟! ما كه تا به حال بارها تكرار كردهایم: حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ؛ بشتابید براى رستگارى، آیا واقعاً تا به حال به این معنا توجه كردهایم كه نماز مىتواند ما را به آن سعادت و رستگارى كه براى رسیدن به آن بىتاب هستیم برساند؟! آرى، همین نمازى كه به سادگى از كنار آن مىگذریم، بهترین كارها و كلید رستگارى ما و برترین وسیله تقرب به خداى متعال است! فراموش نكنیم كه امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سؤال معاویةبنوهب درباره بهترین عملى كه موجب تقرب بنده به خداى متعال مىشود، فرمود:
ما اَعْلَمُ شَیْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلاةِ؛ من پس از معرفت خداى متعال، چیزى را نمىشناسم كه برتر از همین نماز باشد.
به هر حال، همانگونه كه در روایات تصریح شده و خود ما هر روز بارها تكرار مىكنیم، نماز بهطور حتم «بهترین عمل» و بهترین وسیله در رساندن انسان به كمال و قرب الهى است. از این رو اگر بخواهیم راه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را برویم، باید به همین نماز، چه از
﴿ صفحه 267 ﴾
نظر كمّیّت و چه از نظر كیفیت، بیشتر اهمیت بدهیم. از نظر كمّیّت، تنها به واجبات اكتفا نكنیم و نوافل را نیز انجام دهیم. از نظر كیفیت نیز تنها به خضوع و خشوع و آداب ظاهرى اكتفا نكنیم، بلكه سعى كنیم تا حضور قلبمان بیشتر شود.
آرى، آن توجه قلبى به خداى متعال كه اساس عرفان است و در عرفان و سیر و سلوك به دنبال آن هستیم، بهترین مراتبش در نماز براى انسان حاصل مىشود. در حالات ائمه(علیهم السلام) روایات متعددى داریم كه این مطلب را تأیید مىكند. این مسأله همچنین از بزرگان متعددى كه نسبت به آنان اعتماد داریم نقل شده است و آنان از حالات بىنظیرى كه به هنگام نماز برایشان پیدا شده است سخن گفتهاند.
متأسفانه مشكل اساسى بسیارى از ما این است كه شیطان اغوایمان مىكند و این مطلب را كه نماز برترین و عالىترین ابزار نیل به بالاترین مدارج و مقامات عرفانى است، چندان جدّى تلقى نمىكنیم و گویا آن را باور نداریم! ما نوعاً به همین ظاهر نماز و گفتن الفاظ و اذكار و اوراد آن اكتفا مىكنیم و از همین رو اثر چندانى از آن نمىبینیم؛ چرا كه آن آثار مربوط به روح نماز است، كه نمازهاى ما فاقد آن است. روح اصلى نماز مربوط به حضور قلب و توجه انسان به خدا است و درجه بالابرندگى و كمال افزایى آن بسته به میزان حضور قلب و توجهى است كه در آن وجود دارد.
البته باید توجه داشت كه راه پیدا كردن حضور قلب این نیست كه به گوشهاى تنها و خلوت و جایى كه حتى صداى پریدن پشهاى نیاید پناه ببریم. اگر بنا باشد به محض پریدن پشهاى حواس انسان پرت شود و توجهش از بین برود، آنگاه باید عبادت را منحصر كنیم به اینكه انسان از اجتماع كناره بگیرد و به صومعه و دیْر و غارى پناه ببرد؛ و این چیزى است كه قطعاً با تعالیم اسلامى سازگار نیست و اسلام نمىخواهد چنین انسانهایى را تربیت كند و پرورش دهد. ما باید به گونهاى تمرین كنیم كه در همین شرایط عادى و معمول كه نماز مىخوانیم، به ویژه در نماز جماعت، بتوانیم توجهمان را به خداى متعال معطوف داریم. اگر به این ترتیب عمل كنیم به تدریج با كمك عنایات
﴿ صفحه 268 ﴾
الهى به جایى مىرسیم كه در غیر نماز و انجام كارهاى عادى و سر و صداها و جنجالهاى روزمره زندگى نیز از یاد خدا غافل نمىشویم و روى دل و قلبمان پیوسته متوجه او است. این همان مقامى است كه قرآن كریم اینگونه از آن یاد مىكند:
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ؛(188) مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا به خود مشغول نمى دارد.
بندگان راستین خداوند و عارفان حقیقى كسانى هستند كه در عین حال كه در میان جامعه حضور دارند و به كسب و كار و سایر امور جارى زندگى اشتغال دارند همیشه توجهشان به خدا است و آنى از او غافل نمىشوند. اگر كسانى تنها مىتوانند در خلوت و حالاتى خاص خدا را یاد كنند و به محض قرار گرفتن در میان اجتماع توجه و حضور قلبشان زایل مىشود، این نشانه نقص و ضعف نفس آنها است. از این رو انسان باید از راهنمایىهاى كسانى كه در این مراحل قدمهاى راسخى برداشتهاند و رفتارشان كاملا با شرع موافق است، استفاده كند و تلاش نماید تا به تدریج حضور قلبش ابتدا در نماز و سپس در حالات دیگر افزایش یابد. اگر ما در این راه تلاش كنیم خداى متعال نیز به ما عنایت خواهد كرد و مدد خواهد رساند. ما اگر یك قدم به سوى خدا برویم، خداى متعال ده قدم به سوى ما مىآید. در این باره در روایات مىخوانیم:
مَنْ تَقَرَّبَ اِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَیْهِ ذِراعاً وَمَنْ تْقَرَّبَ اِلَىَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ اِلَیْهِ باعاً؛(189) هر كس به اندازه یك وجب به سوى من نزدیكى جوید من یك ذراع به سوى او نزدیكى مى جویم، و هر كس به اندازه یك ذراع به من نزدیكى جوید من به اندازه یك باع(190) به او نزدیكى مىجویم.
به هر حال، لطف و عنایت خداوند به بندگان مؤمن و مخلصش بسیار است و به
﴿ صفحه 269 ﴾
انحاى مختلف از آنان دستگیرى مىكند. كسى كه بناى خود را بر اطاعت و بندگى گذاشته و در جهت تقرب به خداى متعال تلاش مىكند، خداوند نیز به او نظر ویژه دارد و تدبیر امورش را خود به دست مىگیرد؛ براى مثال، استاد خوب برایش مىرساند، رفیق صالح برایش قرار مىدهد، امور دنیایش را اصلاح و تأمین مىكند، و خلاصه هر چه برایش لازم و به مصلحتش باشد در اختیارش قرار مىدهد تا بتواند مدارج كمال را یكى پس از دیگرى بپیماید و پشت سر بگذارد.
سرّ «خیر العمل» بودن نماز
اكنون كه صحبت از نماز و «خیر العمل» بودن آن به میان آمد مناسب است تحلیلى نیز درباره سرّ این مسأله داشته باشیم. به راستى چگونه است كه از بین همه اعمال، نماز «خیر العمل» و بهترین وسیله تقرب و تكامل و فلاح است؟ ما اگر نماز را با بسیارى كارها و عبادات دیگر مقایسه كنیم، مىبینیم نماز در مقایسه با آنها بسیار سادهتر و آسانتر است؛ پس چگونه است كه اهمیتش از همه آنها بیشتر است؟ براى مثال، نماز را در مقایسه با جهاد در نظر بگیرید. جهاد كارى است بسیار مشكل كه با رنجها و خطرهاى فراوان از قبیل: تشنگى، گرسنگى، خستگى، مجروحیت، قطع عضو و كشته شدن همراه است. در مقابل، نماز كارى ساده است كه حداكثر چند لفظ را بر زبان جارى مىكنیم و خم و راست مىشویم! با این حال، نماز «خیر العمل» و «افضل الاعمال» و «افضل ما یتقرب به العباد الى ربهم» دانسته شده است.
شاید ما نتوانیم حقیقت این مسأله را به درستى درك كنیم، ولى به هر حال در حد فهم خودمان مىتوانیم مطالبى را بیان كنیم. در توضیح این امر باید به این مسأله توجه كرد كه «حقیقت عبادت این است كه انسان در مقابل معبود حقیقى، همه چیز خود را تسلیم كند». همانطور كه پیش از این نیز اشاره كردیم، اولین اشكال بزرگ و مانع اساسى تكامل بسیارى از ما این است كه ما در مقابل خدا براى خودمان نوعى «ربوبیت»
﴿ صفحه 270 ﴾
و «صاحب اختیارى» قائلیم. البته این مطلب را به ظاهر و لفظ بیان نمىكنیم؛ ولى حقیقت آن به صورتى مكتوم و مخفى در نهاد ما وجود دارد و اثرش را مىتوانیم در اعمال و كردار خود مشاهده كنیم. ما مىپنداریم خودمان كسى هستیم، قدرت و هوش و استعدادى از خود داریم و صاحب اموال و دارایىهایى هستیم. به خصوص اگر مقام و موقعیت اجتماعى نیز داشته باشیم، احساس «انانیت» و «استقلال» به اوج خود مىرسد. ما در مقابل خداوند براى خود خواستهها و ارادههایى قائلیم و حتى بسیارى از اوقات، خواسته و اراده خود را بر خواست و اراده خداى متعال ترجیح مىدهیم! همچنان كه قرآن كریم مىفرماید:
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؛(191) پس آیا دیدى آن كس را كه هوس خویش را معبود خود قرار داده است؟
آرى، بسیارى از ما به جاى «خداپرستى» به «خودپرستى» مشغولیم و به جاى آنكه «تسلیم خدا» باشیم، «تسلیم خود» و هواى نفس خویش هستیم! صرفنظر از تعدادى محدود و انگشتشمار، مرتبهاى از «هواپرستى» در همه ما وجود دارد. قرآن كریم نیز این موضوع را تأیید مىكند كه در اكثر مردم شائبهاى از شرك وجود دارد و «خداپرستى» با «خودپرستى» همراه است:
وَما یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ؛(192) و بیشترشان به خدا ایمان نمى آورند مگر آن كه [با او چیزى را] شریك مىگیرند.
پس از ذكر این مقدمه اكنون مىگوییم، فلسفه اساسى نماز این است كه ما این «خودپرستى»ها را كنار بگذاریم و همه وجودمان را تسلیم خدا كنیم و از «خود» و هر چیز دیگرى، رویمان را تنها به سوى «خدا» بگردانیم:
﴿ صفحه 271 ﴾
وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِیفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ؛(193) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان ها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشركان نیستم.
آرى، نماز وسیلهاى است براى آنكه انسان متواضعانه در برابر خداى متعال بایستد و بر آستان او سر بر خاك بگذارد و تسلیم محض خدا شدن را تمرین كند. نماز میدان تمرین و سكّوى پرشى است براى آنكه انسان همه چیز خود و زندگى و مرگ خویش را براى خدا قرار دهد و تسلیم او نماید:
قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَنُسُكِی وَمَحْیایَ وَمَماتِی للهِِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛(194) بگو: در حقیقت، نماز من و [سایر] عباداتمن و زندگى و مرگ من براى خدا، پروردگار جهانیاناست.
نماز تمرین «تسلیم» است. نماز براى آن است كه حقیقت عبودیت كه همان «تسلیم» است در انسان پرورش یابد و به آنجا برسد كه نه به زبان، بلكه به دل و با تمام وجود بگوید:
أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ للهِِ؛(195) من خود را تسلیم خدا نمودهام.
اینكه انسان همه هستى خود و متعلقات خویش را به خدا بازگرداند و در پیشگاه او اعتراف كند كه هیچ یك از اینها از آنِ من نیست و همه متعلق به تو است و باید در اختیار تو باشد و در راه تو صرف شود، حقیقتى است كه در نماز تمثل و تجسم پیدا مىكند. نماز این حالت را در انسان تقویت كرده و پرورش مىدهد. نماز براى آن است كه انسان ظاهر و باطن خود را متوجه خدا كند؛ و از همین رو است كه حتى از نظر ظاهرى نیز دستور داده شده كه نمازگزار روى خود را به سوى قبله نماید:
وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِیفاً؛(196) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمان ها و زمین را پدید آورده است.
﴿ صفحه 272 ﴾
بسیارى از حركات ظاهرى كه رنگ و بوى بندگى در آنها كاملا مشهود است در نماز پیشبینى شده است؛ ایستادن با احترام عبد در برابر مولا، خم شدن و تعظیم كردن، بر خاك افتادن و سجده نمودن، دستها را براى عرض حاجت بالا بردن (قنوت)، و همه چیز را پشت سر انداختن به هنگام گفتن تكبیرة الاحرام. اذكار و قرائتهاى نماز نیز یا عرض حاجت و نیاز بنده به مولا است، یا شكر و سپاس بنده در برابر مولا، و یا مدح و ثناى عبد از مولا. از این رو ظواهر نماز، از افعال و اذكار، طورى طراحى شده كه اظهار عبودیت محض و تسلیم كامل در برابر خدا باشد. البته اینكه از لحاظ معنوى و باطنى و قلبى چگونه نماز باید رنگ و بوى عبودیت پیدا كند بحثى دیگر است.
بنابراین سرّ اینكه تا این حد به نماز اهمیت داده شده این است كه نماز بهترین وسیلهاى است كه مىتواند هدف آفرینش، یعنى رفع انانیت و ایجاد روحیه بندگى را به منصه ظهور برساند. نماز بهترین راه و ابزارى است كه مىتواند اقرار به مالكیت حقیقى خداى متعال و اظهار عبودیت را در وجود انسان متجلى كند. هیچ یك از اعمال عبادى دیگر، ظرفیتهایى را كه نماز در این زمینه دارد، دارا نیستند. مثلا روزه هم از عبادات است، ولى تنها در ترك بعضى رفتارها خلاصه مىشود و اذكار و اوراد و اظهار عبودیت ظاهرى و خاكسارى در آن وجود ندارد؛ و همینطور سایر اعمال عبادى. در این میان، نماز عبادتى است جامع كه مىتواند تمام وجود انسان از جهات بدنى و ظاهرى گرفته تا جهات ذهنى و قلبى و باطنى، همه و همه را در خدمت عبودیت قرار دهد؛ و از این رو؛ در بین همه اعمال، نماز است كه «خیر العمل» نام گرفته است.