ذكر لفظى و ذكر قلبى
از جمله مسایل مهمى كه در باب عرفان و سیر و سلوك مطرح مىشود بحث «ذكر» است. توضیح اینكه:
همچنانكه اشاره كردیم حقیقت عرفان عبارت است از «توجه به خدا» و عالىترین مراتب عرفان نیز این است كه سالك لحظهاى از خداى متعال غافل نشود و تمام توجهش به حضرت حق معطوف گردد و به مقام «انقطاع كامل» برسد:
اِلهی هَبْ لی كَمالَ الاِْنْقِطاعِ اِلَیْكَ؛(170) بارالها، كامل ترین انقطاع به سوى خودت را نصیبم گردان!
﴿ صفحه 254 ﴾
«توجه به خدا» كه حقیقت عرفان و غایت آن است در واقع همان چیزى است كه در آیات قرآن و روایات اهلبیت(علیهم السلام) از آن نوعاً به «ذكر» تعبیر شده است. حالت مقابل توجه و ذكر نیز «غفلت» است. در قرآن كریم مىخوانیم:
وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا؛(171) از آن كس كه قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم، اطاعت مكن.
و در جاى دیگر مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللهِ؛(172) اى كسانى كه ایمان آورده اید، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند.
بر این اساس، مراتب و مقامات عرفانى در واقع بر اساس «ذكر» و «توجه» درجهبندى مىشود و «انقطاع كامل الى الله» یعنى اینكه انسان همیشه و در همه حال «ذاكر» خداى متعال باشد و دمى و آنى نیز از خداوند غافل نگردد.
در هر صورت، یكى از سؤالات مهمى كه درباره ذكر وجود دارد این است كه آیا این الفاظ هستند كه در ایجاد توجه به خداوند نقش اصلى را بازى مىكنند و مهم «ذكر لفظى» است یا حقیقت ذكر، توجه و «ذكر قلبى» است؟
ممكن است در ابتدا به نظر بیاید كه پاسخ این سؤال بسیار روشن است و آن هم این است كه حقیقت ذكر، ذكر قلبى است، وگرنه صرف لقلقه زبان و چرخاندن تسبیح در دستْ مشكلى را حل نمىكند؛ و اگر به ذكر لفظى هم بها داده شده از آن جهت است كه راهى براى توجه و ذكر قلبى است.
اما به نظر مىرسد كه این پاسخ مختصر كافى نباشد و جاى دارد در این باره بحث و بررسى بیشترى انجام دهیم. اگر بپذیریم كه حقیقت ذكر همان ذكر قلبى است، اولین سؤالى كه به ذهن مىآید این است كه پس بیان این همه اذكار لفظى خاص و تأكید بر
﴿ صفحه 255 ﴾
گفتن آنها در معارف اهلبیت(علیهم السلام) براى چیست؟ آیا اگر ما سعى كنیم همیشه دلمان را متوجه خدا كنیم، دیگر نیازى به ذكر لفظى نیست؟
در میان فِرَق متصوفه، چه در زمینه ذكر لفظى و چه در زمینه ذكر قلبى، گروههایى راه افراط و تفریط را در پیش گرفتهاند. برخى از آنان آنچنان بر ذكر لفظى تأكید مىورزند كه «حلقههاى ذكر» تشكیل مىدهند و در جلساتى دور هم مىنشینند و با آهنگ و حركاتى خاص اذكارى را با صداى بلند با هم تكرار مىكنند و اصطلاحاً آن را «ذكر جلىّ» مىنامند. از سوى دیگر نیز برخى فرقههاى آنها به اذكار لفظى توجهى ندارند و تنها به ذكر قلبى اكتفا مىكنند. خود من برخى از اینها را دیدهام كه نماز مىخوانند بدون آنكه از اول تا آخر نماز لبشان حركت كند و چیزى بگویند!! آنان تمام اجزاى نماز را، از قرائت گرفته تا سجده و ركوع، همه را با سكوت كامل انجام مىدهند! دلیلى هم كه براى این كار مىآورند این است كه ذكر لفظىبراى این است كه دل توجه پیدا كند، وقتى دل ما توجه داشت، دیگر ذكر لفظى لزومى ندارد و بلكه اصلا مانع و مزاحم نیز هست! برخى نیز مىگویند ما به درجهاى از توجه و ذكر قلبى مىرسیم و آنچنان در یاد خدا مستغرق مىشویم كه از نماز غافل مىگردیم و جذْبه جمال الهى باعث مىشود كه همه چیز حتى نماز را از یاد ببریم! و یا گروهى مىگویند، اصولا نماز و امثال آن از اذكار لفظى و ظاهرى مربوط به مراحل ابتدایى و متوسط عرفان و سیر و سلوك و جایى است كه سالك هنوز به مقام «یقین» نرسیده است؛ ولى آنگاه كه به مقام یقین نایل آمد دیگر انجام اینگونه اعمال و عبادات براى او لزومى ندارد! آنان این گفته خود را به این كریمه قرآن مستند مىكنند كه مىفرماید:
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُنْ مِنَ السّاجِدِینَ * وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ؛(173) پروردگارت را تسبیح گوى و ستایش كن و از سجدهكنندگان باش. و پروردگارت را عبادت كن تا آن هنگام كه به یقین نایل شوى.
﴿ صفحه 256 ﴾
از دیدگاه معارف اهلبیت(علیهم السلام) چنین گرایشهایى قطعاً باطل است. با مراجعه به قرآن و روایات، ملاحظه مىكنیم كه اذكار خاصى تعیین و بر گفتن آنها تأكید شده است. خود اهلبیت(علیهم السلام) كه قطعاً در بالاترین مراتب و مقامات عرفانى قرار دارند، پیوسته و تا پایان عمر به نماز و دعا و اذكار لفظى اهمیتى ویژه مىدادند. ذكر لفظى آنچنان در نظر آن بزرگواران اهمیت داشته كه در برخى موارد تأكید داشتهاند كه عین همان لفظى را كه تعلیم مىدادهاند، بىهیچ كم و زیادى، باید گفته شود. نمونه آن، روایتى است كه مرحوم علامه مجلسى در كتاب شریف بحارالانوار آن را نقل كرده است. بر حسب این روایت، عبدالله بن سنان از امام صادق(علیه السلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمودند: به زودى شبهههایى به شما روى مىآورد در حالى كه امام و راهبرى كه شما را هدایت كند در بین شما نخواهد بود. از آن شبههها نجات نمىیابد مگر كسى كه «دعاى غریق» را بخواند. عبدالله بن سنان مىگوید، عرض كردم دعاى غریق چگونه است؟ حضرت فرمودند چنین مىگویى:
یا اَللهُ یا رَحْمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبی عَلى دینِكَ.
عبدالله بن سنان مىگوید من پس از حضرت، دعا را اینگونه خواندم:
یا اَللهُ یا رَحْمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلى دینِكَ.
حضرت فرمودند: خداوند «مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصار» هست؛ ولى دعا را همانگونه كه من گفتم بخوان: یا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ ثَبِّتْ قَلْبی عَلى دینِكَ.(174)
ملاحظه مىكنیم كه امام صادق(علیه السلام) نسبت به اضافه كردن یك كلمه «والابصار» حساسیت نشان مىدهند و تأكید مىفرمایند كه ذكر به همان صورتى كه خود فرمودهاند، گفته شود.
در مورد نماز هم علاوه بر آنكه بر هر سالك و غیر سالك و هر عارف و غیر عارفى
﴿ صفحه 257 ﴾
با هر درجه و مقامى واجب است، قرائت حمد و سوره و گفتن سایر اذكار آن به زبان نیز امرى است لازم و صرف توجه قلبى كافى نیست و تكلیف واجب را از گردن انسان ساقط نمىكند. بنابراین سخنانى نظیر اینكه «هدف اصلى توجه قلبى است و این اذكار مقدمه آن هستند و اگر كسى بتواند بدون ذكر لفظى، ذكر قلبى داشته باشد همان كافى است» مطالبى باطل است كه گوینده آن یا غافل و جاهل است یا اغراض و اهدافى سوء در سر دارد. این حرف نظیر همان سخن است كه بعضى مىگویند: «دل باید پاك باشد، تقید به دستورات شرع و حلال و حرام مهم نیست!!» در نظر اینان اگر دل انسان پاك باشد هرچه هم گناه و معصیت بكند چندان اهمیتى ندارد! شاید همه ما گاهى به اینگونه افراد برخورد كرده باشیم كه، براى مثال، مىدانند حجاب در اسلام واجب است، ولى با این وجود، حجاب را رعایت نمىكنند و وقتى به آنها تذكر داده مىشود، مىگویند: دلت پاك باشد!
اعتقادات و سخنانى از این سنخ، همه باطل و بىاساس هستند. ما نمىتوانیم دین را از پیش خود اختراع كنیم، بلكه باید متمسك به كتاب و سنّت باشیم و ببینیم قرآن و اهلبیت(علیهم السلام) چه فرمودهاند و چگونه رفتار كردهاند. در خصوص این مسأله ما شواهد متعددى از كلمات و سیره عملى اهلبیت(علیهم السلام) در دست داریم كه آنان ذكر لفظى را لازم مىدانستند. آن روایت را از امام صادق(علیه السلام) نقل كردیم كه آن حضرت در مورد پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) فرمودند: پدرم زیاد ذكر مىگفت. هنگامى كه پیاده همراه او مىرفتم پیوسته ذكر خدا مىگفت... حتى هنگامى كه با مردم گفتگو مىكرد این امر مانع از ذكرش نمىشد و من پیوسته مىدیدم كه زبانش به سقف دهانش چسبیده و «لا اله الا الله» مىگوید.(175)
آیا كسى مىتواند پیرو ائمه اطهار(علیهم السلام) باشد و این قبیل روایات را نادیده بگیرد؟
﴿ صفحه 258 ﴾
توجه و ذكر قلبى ما هر چقدر هم كه قوى باشد از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) كه قوىتر نیست. وقتى آن بزرگواران ذكر لفظى داشتهاند، آیا ما مىتوانیم بگوییم ذكر لفظى لازم نیست و تنها ذكر قلبى كافى است؟! براى نیل به سرمنزل مقصود ما باید ببینیم اهلبیت(علیهم السلام) چه فرمودهاند و چگونه رفتار كردهاند، و رفتار خود را دقیقاً بر اساس گفتهها و سیره عملى آن بزرگواران تنظیم كنیم.
جایگاه ذكر لفظى و بیان اهمیت ذكر قلبى
در اینجا مناسب است براى آنكه جایگاه و اهمیت ذكر لفظى بیشتر شود به یكى، دو نكته در مورد آن اشاره كنیم:
یك نكته در مورد ذكر لفظى، كه تا حدودى جنبه عرفانى نیز دارد، مربوط به این مسأله است كه هر عضوى از اعضاى بدن باید بهرهاى از عبادت و بندگى خداوند داشته باشد. عبادت چشم این است كه به آیات و نشانههاى الهى نگاه كند. از این رو نگاه كردن به آیات قرآن، یا در مكّه مكرّمه، نگاه كردن به خانه كعبه عبادت است. حظ و بهره چشم از عبادت، امورى از این قبیل است. عبادت گوش این است كه، براى مثال، آیات قرآن را بشنود. از این رو گوش دادن به آیات قرآن عبادت است. بهره دل و قلب از عبادت این است كه باید ظرف محبت خدا باشد. در این میان زبان نیز باید بهره خاص خود را از عبادت داشته باشد. حظ زبان از عبادت این است كه ذكر خدا را بگوید.
نكته دیگرى كه در مورد حكمت ذكر لفظى مىتوان به آن اشاره كرد؛ بُعد تربیتى مسأله است. اگر ما بخواهیم به خدا توجه پیدا كنیم و به مرور این توجه را بیشتر و قوىتر نماییم، بایستى تمرین داشته باشیم. براى تمرین، ذكر زبانى و لفظى بسیار آسانتر از ذكر قلبى است. در همه امورى كه نیاز به تمرین دارد كار را از تمرینهاى سادهتر شروع مىكنند و به مرور تمرینهاى دشوار و دشوارتر را در دستور كار قرار مىدهند. این قاعده در مورد عرفان و سیر و سلوك نیز جارى است. براى انسان بسیار مشكل است كه
﴿ صفحه 259 ﴾
به یك باره توجهش را از تمامى مظاهر دنیا و زندگى مادى باز دارد و تنها متوجه خداوند شود. انجام این كار براى انسانهاى عادى حداكثر چند دقیقه یا یكى، دو ساعت در شبانهروز ممكن است. درس خواندن، مطالعه كردن، كسب و كار، كمك به دیگران و نیازهاى برادران ایمانى را رفع نمودن و امثال این امور، همه و همه كارهایى هستند كه ما روزانه باید به آنها بپردازیم؛ و توجه قلبى به خدا داشتن در حین انجام همه این امور كارى بس مشكل است. بسیارى از ما حتى در نمازمان كه وقت اختصاصىِ توجه به خدا است، تنها همان چند لحظه اول نماز و هنگام گفتن اللهاكبر و بسم الله الرحمن الرحیم حضور قلب داریم و پس از آن حواسمان پرت مىشود و تا آخر نماز از یاد خدا و نماز غافل مىشویم! از این رو براى ما افراد عادى آنچه ممكن و راحتتر است همان ذكر لفظى است. اگر انسان خود را به ذكر لفظى عادت دهد، كمكم همین امر زمینهاى مىشود كه در هنگام گفتن ذكر لفظى به معناى آن هم توجه كند و بدینترتیب ذكر لفظى وسیله و راه مناسبى براى رسیدن به توجه و ذكر قلبى مىشود. از این رو است كه ذكر لفظى مىتواند راه و ابزار مناسبى براى توجه قلب، به ویژه براى افراد مبتدى در این راه باشد.
در هر صورت، گرچه ذكر لفظى امرى است لازم و نمىتوان نقش و جایگاه آن را منكر شد؛ ولى باید توجه داشت كه در مسیر عرفان و سیر و سلوك، ذكر قلبى نیز اهمیت و آثار و فواید خاص خود را دارد. یك نكته مهم در مورد ذكر قلبى این است كه به هر حال اساس حركت معنوى و تكاملى ما همان توجه قلبى و حضور خدا در دل و روح و جان ما است. در حج و طواف خانه كعبه نیز نكته مهم، توجه به خداوند و طواف دل به دور تجلیات معشوق است. اگر انسان صدها فرسنگ راه را طى كند و در مكه و كنار خانه كعبه، دل به صاحبخانه ندهد و در آنجا نیز تمام توجه و حواسش به چك و سفته و طلبكارىها و بدهىهایش باشد از این زیارت نصیبى نخواهد برد. در مورد بسیارى از عبادات، روایت خاص داریم كه اگر روح خاص آن عبادت همراه آن عمل
﴿ صفحه 260 ﴾
نباشد فایدهاى براى صاحبش نخواهد داشت. مثلا در مورد نماز شب و عبادت شبانگاه در روایات چنین آمده است:
رُبَّ قائِم حَظُّهُ مِنْ قِیامِهِ السَّهْرُ؛(176) چه بسا شب زنده دارى كه بهره او از شب زنده دارى اش جز بیدارى نیست.
از این رو یك نكته بسیار مهم در مورد ذكر قلبى این است كه نباید فراموش كنیم كه این توجه و یاد قلبى است كه اصالت دارد و اگر تمام عمر ما هم به ذكر لفظى صرف شود در حالى كه ذرهاى توجه و حضور قلب در آن نباشد، قطعاً هیچ اثرى در تكامل روح ما نخواهد داشت.
علاوه بر این اساس ذكر، ذكر قلبى است. یكى از امتیازات بزرگ ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى این است كه ریا در آن راه ندارد. یكى از مشكلات بزرگى كه بر سر راه تكامل بسیارى از ما وجود دارد و اعمالمان را فاسد و بىاثر مىكند مسأله ریا و خودنمایى است. اما این مشكل در مورد اعمال و عباداتى كه نمود ظاهرى ندارند تا حدود زیادى خود به خود منتفى است. براى مثال، روزه از این سنخ عبادات است. روزه چون هیچ نمود ظاهرى ندارد، تا خود انسان به كسى نگوید كه روزه است، دیگران از روزهدارى او خبردار نمىشوند. ذكر قلبى نیز همین امتیاز را دارد. ما، براى مثال، در ظاهر به درخت یا گل یا آسمان نگاه مىكنیم؛ ولى در باطن تحت تأثیر زیبایى گل و گیاه یا عظمت آسمان، تسبیح خدا را مىگوییم و در اندیشه عظمت و بزرگى خداوند هستیم. كسى كه از بیرون نگاه مىكند، مىپندارد كه ما مشغول تماشاى گل و درخت و آسمان هستیم؛ ولى از غوغاى درون ما بىخبر است. این امتیاز ذكر قلبى نسبت به ذكر لفظى است. ذكر لفظى اگر بلند گفته شود دیگران مىشنوند و اگر آهسته هم ادا شود دیگران از به هم خوردن لبها مىفهمند كه فرد مشغول ذكر گفتن است؛ مگر آنكه انسان در خلوت و تنهایى
﴿ صفحه 261 ﴾
مشغول ذكر شود. در هر صورت، راه نداشتن ریا در ذكر قلبى امتیازى مهم براى آن محسوب مىشود.
نكته دیگرى كه تذكر آن بىفایده نیست درباره ذكر قلبىِ اولیاى خدا است. حساب ذكر اولیا و توجه آنها به خداوند حساب دیگرى است. در زیارت جامعه ائمة المؤمنین در این باره مىخوانیم:
وَلَكُمُ الْقُلوبُ الَّتی تَوَلّى اللهُ رِیاضَتَها؛(177) شما صاحب قلبهایى هستید كه خداوند خود متولّى تربیت آن است!
در آن مقام، خداوند خود عنان اختیار قلبها را به دست مىگیرد و دلها را به سوى خود مىكشد و به خویش متوجه مىنماید. چنین مسألهاى اختصاص به معصومین(علیهم السلام)ندارد، بلكه اگر هر كس صادقانه در مسیر عبادت و بندگى خداوند گام بردارد، خداى متعال بیش از تلاشى كه خود او انجام داده به وى مدد خواهد رساند. كسانى كه ثابت كردهاند، مایلند صادقانه بنده خدا باشند و در مسیر اطاعت گام بردارند، اگر گاهى زمینه غفلتى برایشان فراهم شود خداوند خود سببى فراهم مىسازد كه آن زمینه را از بین ببرد. حتى ممكن است چیزهایى كه دیگران نمىبینند به انسان نشان دهد تا او را متوجه خود كند و توجهش را از آن زمینه گناه باز گرداند. آرى، این مقامى است ویژه كه اگر گاهى هم محب در معرض آن باشد كه از محبوب غافل شود، محبوب خود به سراغ او مىآید و در پیش چشمش جلوهگرى و دلربایى مىكند تا نظر او را از غیر خود باز دارد!
جامعترین نسخه سیر و سلوك
یكى از پندارهایى كه در بین كسانى كه طالب كمالات معنوى و روحى هستند كم و بیش رواج دارد. به همین دلیل مىپندارند براى این منظور نسخههایى سرّى و رمزآلود وجود دارد كه تنها برخى افراد از آنها اطلاع دارند و بقیه از آن محرومند! شاید این تصور از
﴿ صفحه 262 ﴾
فریبندهترین دامهایى باشد كه شیطان بر سر راه طالبان كمال انسانى و معنویت مىگستراند. آیا به راستى معقول است كه خداى متعال این همه انبیا و اولیاى خود را براى تربیت و تكامل انسانها بگمارد و آنگاه اصلىترین و مهمترین عنصر یا عناصر در این فرآیند را از اسرار قرار دهد كه تنها عدهاى معدود از آن مطّلع باشند؟! همه این تلاشها براى هدایت بشر بوده؛ آنگاه آیا مىتوان پذیرفت كه خداوند خود، رمز و راز اصلى رسیدن به گوهر هدایت و كمال را سر به مُهر و مكتوم بگذارد؟! قطعاً چنین گمانى نابخردانه و ناصواب است. به عكس، بهطور حتم باید اینگونه باشد، آنچه در تكامل انسان بیش از سایر امور تأثیر دارد، در كتابهاى آسمانى و معارف وحیانى نیز بیشتر بر آن تأكید شده باشد. بر این اساس ما باید در معارف وحیانى دقت كنیم و ببینیم بر كدام امور تأكید بیشترى شده، تا همت و توجه بیشترى به آنها معطوف داریم.
بر اساس تحلیل مذكور، اگر ما قرآن كریم را، كه در حال حاضر تنها كتاب آسمانى معتبرى است كه در دست بشر وجود دارد، مرور كنیم، خواهیم دید كه در آن به هیچ عبادتى به اندازه نماز اهمیت داده نشده است. حدود یكصد آیه در قرآن در مورد نماز و مسایل پیرامون آن نازل شده است. بر اساس آیات قرآن، این فریضه بر همه پیروان شرایع پیشین نیز واجب بوده و تمامى انبیا بر آن تأكید كردهاند. در اینجا مناسب است برخى از این آیات را مرور كنیم:
یكى از بزرگترین انبیاى الهى، كه بر اساس روایات اسلامى، پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) بالاترین مقام را در میان سایر انبیا دارد حضرت ابراهیم(علیه السلام) است. این پیامبر بزرگ الهى یكى از مهمترین دعاها و تأكیداتش مسأله نماز است؛ آنجا كه به درگاه الهى چنین عرضه مىدارد:
رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی؛(178) پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز.
﴿ صفحه 263 ﴾
همچنین در جایى دیگر، از قول این نبىّ مكرّم الهى مىخوانیم:
رَبَّنا إِنِّی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِواد غَیْرِ ذِی زَرْع عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ؛(179)پروردگارا، من بعضى از فرزندانم را در سرزمینى بىآب و علف، در كنار خانه محترم تو سكونت دادم تا نماز را برپا دارند.
و یا در مورد حضرت موسى(علیه السلام) ملاحظه مىكنیم در اولین وحیى كه به آن حضرت مىشود نماز مورد تأكید قرار مىگیرد:
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى * إِنَّنِی أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی؛(180) و من تو را برگزیده ام، پس بدان چه وحى مى شود گوش فرا ده. منم، من، خدایى كه جز من معبودى [شایسته پرستش] نیست؛ پس مرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار.
در مورد دیگر پیامبر بزرگ الهى، حضرت عیسى(علیه السلام) نیز مشاهده مىكنیم در حالى كه هنوز چیزى از تولدش نگذشته، در گهواره سخن از نماز مىگوید:
إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا * وَجَعَلَنِی مُبارَكاً أَیْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛(181) منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است؛ و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده ام را به نماز و زكات سفارش كرده است.
از جمله سفارشهاى حضرت لقمان به پسرش نیز نماز است:
یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ؛(182) اى پسرم! نماز را برپا دار.
به پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز اینگونه خطاب مىشود:
﴿ صفحه 264 ﴾
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنَ الْكِتابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ؛(183) آنچه از كتاب به تو وحى شده است بخوان، و نماز را برپا دار، كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد، و قطعاً یاد خدا بالاتر است.
در روایات اسلامى نیز بر این فریضه بزرگ بسیار تأكید گردیده و آثار و ثمراتى بسیار مهم براى آن برشمرده شده است. همه ما با بسیارى از این روایات آشنا هستیم. در اینجا از باب تذكر و براى تیمّن و تبرك، برخى از این روایات را مرور مىكنیم:
روایت مشهورى است كه همه ما آن را شنیده و یا حتى خود براى دیگران نقل كردهایم؛ در این روایت چنین آمده است:
اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدّینِ؛(184) نماز ستون دین است.
عمود در عربى به آن چوب یا آهنى گفته مىشود كه هنگام برپا كردن خیمه و چادر در وسط آن قرار داده مىشود. بدیهى است كه اگر عمود خیمه را بردارند خیمه سرپا نخواهد ماند و بر زمین خواهد افتاد. در این روایت نیز حضرت از باب تشبیه مىفرماید، نسبت دین و نماز نیز به همین صورت است، اگر نماز را از دین بردارند دیگر دینى سرِ پا نخواهد ماند! از این رو، این روایت اهمیت فوقالعاده و بسیار حساس نماز را بیان مىكند. در ادامه روایت به همین امر تصریح شده است:
اَلصَّلاةُ عَمُودُ الدّینِ مَثَلُها كَمَثَلِ عَمُودِ الْفَسْطاطِ اِذا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَ الاَْوْتادُ وَالاَْطْنابُ وَاِذا مالَ الْعَمُودُ وَانْكَسَرَ لَمْ یَثْبُتْ وَتَدٌ وَ لا طَنَبٌ؛ نماز ستون دین است. مَثَل آن مانند مَثَل عمود خیمه است؛ اگر عمود استوار باشد میخها و طنابها نیز استوار خواهد بود، و اگر عمود خم شود و بشكند میخ و طنابى استوار نخواهد ماند.
شرط اصلى برپا شدن خیمه و ثابت ماندن آن، وجود عمود است. اگر عمود خیمه
﴿ صفحه 265 ﴾
استوار و مستقیم باشد خیمه نیز برپا و ثابت خواهد بود؛ ولى اگر عمود خیمه بشكند طنابها و میخها نمىتوانند خیمه را سرپا نگاه دارند. بر اساس این روایت، نسبت نماز با سایر اجزاى دین همین گونه است. وجود نماز در دین آنچنان مهم و اساسى است كه اگر كسى در تدین خود به همه مسایل دین پاىبند باشد و تنها در مسأله نماز مشكل و انحراف داشته باشد هیچ فایدهاى براى او نخواهد داشت.
روایت منقول از امام صادق(علیه السلام) كه پیش از این در همین فصل ذكر كردیم نیز مبیّن جایگاه و اهمیت والاى نماز است. روایت این بود كه معاویة بن وهب مىگوید از امام صادق(علیه السلام) سؤال كردم: برترین چیزى كه بندگان مىتوانند به وسیله آن به خداوند تقرب جویند چیست؟ آن حضرت فرمودند:
ما اَعْلَمُ شَیْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلاةِ؛ من پس از معرفت خداوند چیزى را نمىشناسم كه برتر و بالاتر از همین نماز باشد.
در ذیل همین روایت چنین آمده بود كه:
وَ سُئِلَ النَّبى(صلى الله علیه وآله) عَنْ اَفْضَلِ الاَْعْمالِ قالَ الصَّلاةُ لاَِوَّلِ وَقْتِها؛(185) و از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد برترین اعمال سؤال شد، آن حضرت فرمود: نماز اول وقت.
روایت دیگر روایتى است كه هم از امام باقر و هم از امام صادق(علیهما السلام)به الفاظ مختلف نقل شده است. طبق یك نقل، امام صادق(علیه السلام) مىفرماید:
اَوَّلُ ما یُحاسُب عَلَیْهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَاِذا قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ وَاِذا ردّتْ عَلَیْهِ رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ؛(186) اولین چیزى كه (در روز قیامت) بنده نسبت به آن مورد محاسبه قرار مى گیرد نماز است؛ پس اگر مورد قبول واقع شود بقیه اعمالش نیز پذیرفته مى شود و اگر مردود واقع شود سایر اعمالش نیز مردود خواهد شد.
همچنین روایت مشهور دیگرى است كه همه ما كم و بیش آن را شنیدهایم. بر اساس
﴿ صفحه 266 ﴾
این روایت، امام صادق(علیه السلام) هنگام وفاتشان فرمودند خویشان و آشنایان آن حضرت را خبر كنند. هنگامى كه آنان جمع شدند حضرت فرمودند:
اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بالصَّلاةِ؛(187) محققاً شفاعت ما هرگز شامل آن كسى نخواهد شد كه نماز را سبك بشمارد.
در هر صورت، آیات و روایات بسیار فراوانى در این زمینه وجود دارد كه همگى آنها بیانگر اهمیت فوقالعاده و بىبدیل نماز هستند. این ادله جاى هیچ تردیدى را باقى نمىگذارد كه مهمترین عملى كه مىتواند انسان را به خداى متعال نزدیك كند نماز است. خود ما هر روز چندین مرتبه در اذان و اقامه بر این امر شهادت مىدهیم؛ آنجا كه مىگوییم: حَىَّ عَلى خَیْرِ الْعَمَلِ؛ بشتابید براى بهترین كار. شاید تا به حال به درستى به این مسأله توجه نكردهایم و سالها است كه بدون تأمل در مفاد این جمله آن را تكرار كردهایم. آیا به راستى باورمان هست كه نماز بهترین كار است؟! ما كه تا به حال بارها تكرار كردهایم: حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ؛ بشتابید براى رستگارى، آیا واقعاً تا به حال به این معنا توجه كردهایم كه نماز مىتواند ما را به آن سعادت و رستگارى كه براى رسیدن به آن بىتاب هستیم برساند؟! آرى، همین نمازى كه به سادگى از كنار آن مىگذریم، بهترین كارها و كلید رستگارى ما و برترین وسیله تقرب به خداى متعال است! فراموش نكنیم كه امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سؤال معاویةبنوهب درباره بهترین عملى كه موجب تقرب بنده به خداى متعال مىشود، فرمود:
ما اَعْلَمُ شَیْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلاةِ؛ من پس از معرفت خداى متعال، چیزى را نمىشناسم كه برتر از همین نماز باشد.
به هر حال، همانگونه كه در روایات تصریح شده و خود ما هر روز بارها تكرار مىكنیم، نماز بهطور حتم «بهترین عمل» و بهترین وسیله در رساندن انسان به كمال و قرب الهى است. از این رو اگر بخواهیم راه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را برویم، باید به همین نماز، چه از
﴿ صفحه 267 ﴾
نظر كمّیّت و چه از نظر كیفیت، بیشتر اهمیت بدهیم. از نظر كمّیّت، تنها به واجبات اكتفا نكنیم و نوافل را نیز انجام دهیم. از نظر كیفیت نیز تنها به خضوع و خشوع و آداب ظاهرى اكتفا نكنیم، بلكه سعى كنیم تا حضور قلبمان بیشتر شود.
آرى، آن توجه قلبى به خداى متعال كه اساس عرفان است و در عرفان و سیر و سلوك به دنبال آن هستیم، بهترین مراتبش در نماز براى انسان حاصل مىشود. در حالات ائمه(علیهم السلام) روایات متعددى داریم كه این مطلب را تأیید مىكند. این مسأله همچنین از بزرگان متعددى كه نسبت به آنان اعتماد داریم نقل شده است و آنان از حالات بىنظیرى كه به هنگام نماز برایشان پیدا شده است سخن گفتهاند.
متأسفانه مشكل اساسى بسیارى از ما این است كه شیطان اغوایمان مىكند و این مطلب را كه نماز برترین و عالىترین ابزار نیل به بالاترین مدارج و مقامات عرفانى است، چندان جدّى تلقى نمىكنیم و گویا آن را باور نداریم! ما نوعاً به همین ظاهر نماز و گفتن الفاظ و اذكار و اوراد آن اكتفا مىكنیم و از همین رو اثر چندانى از آن نمىبینیم؛ چرا كه آن آثار مربوط به روح نماز است، كه نمازهاى ما فاقد آن است. روح اصلى نماز مربوط به حضور قلب و توجه انسان به خدا است و درجه بالابرندگى و كمال افزایى آن بسته به میزان حضور قلب و توجهى است كه در آن وجود دارد.
البته باید توجه داشت كه راه پیدا كردن حضور قلب این نیست كه به گوشهاى تنها و خلوت و جایى كه حتى صداى پریدن پشهاى نیاید پناه ببریم. اگر بنا باشد به محض پریدن پشهاى حواس انسان پرت شود و توجهش از بین برود، آنگاه باید عبادت را منحصر كنیم به اینكه انسان از اجتماع كناره بگیرد و به صومعه و دیْر و غارى پناه ببرد؛ و این چیزى است كه قطعاً با تعالیم اسلامى سازگار نیست و اسلام نمىخواهد چنین انسانهایى را تربیت كند و پرورش دهد. ما باید به گونهاى تمرین كنیم كه در همین شرایط عادى و معمول كه نماز مىخوانیم، به ویژه در نماز جماعت، بتوانیم توجهمان را به خداى متعال معطوف داریم. اگر به این ترتیب عمل كنیم به تدریج با كمك عنایات
﴿ صفحه 268 ﴾
الهى به جایى مىرسیم كه در غیر نماز و انجام كارهاى عادى و سر و صداها و جنجالهاى روزمره زندگى نیز از یاد خدا غافل نمىشویم و روى دل و قلبمان پیوسته متوجه او است. این همان مقامى است كه قرآن كریم اینگونه از آن یاد مىكند:
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ؛(188) مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا به خود مشغول نمى دارد.
بندگان راستین خداوند و عارفان حقیقى كسانى هستند كه در عین حال كه در میان جامعه حضور دارند و به كسب و كار و سایر امور جارى زندگى اشتغال دارند همیشه توجهشان به خدا است و آنى از او غافل نمىشوند. اگر كسانى تنها مىتوانند در خلوت و حالاتى خاص خدا را یاد كنند و به محض قرار گرفتن در میان اجتماع توجه و حضور قلبشان زایل مىشود، این نشانه نقص و ضعف نفس آنها است. از این رو انسان باید از راهنمایىهاى كسانى كه در این مراحل قدمهاى راسخى برداشتهاند و رفتارشان كاملا با شرع موافق است، استفاده كند و تلاش نماید تا به تدریج حضور قلبش ابتدا در نماز و سپس در حالات دیگر افزایش یابد. اگر ما در این راه تلاش كنیم خداى متعال نیز به ما عنایت خواهد كرد و مدد خواهد رساند. ما اگر یك قدم به سوى خدا برویم، خداى متعال ده قدم به سوى ما مىآید. در این باره در روایات مىخوانیم:
مَنْ تَقَرَّبَ اِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَیْهِ ذِراعاً وَمَنْ تْقَرَّبَ اِلَىَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ اِلَیْهِ باعاً؛(189) هر كس به اندازه یك وجب به سوى من نزدیكى جوید من یك ذراع به سوى او نزدیكى مى جویم، و هر كس به اندازه یك ذراع به من نزدیكى جوید من به اندازه یك باع(190) به او نزدیكى مىجویم.
به هر حال، لطف و عنایت خداوند به بندگان مؤمن و مخلصش بسیار است و به
﴿ صفحه 269 ﴾
انحاى مختلف از آنان دستگیرى مىكند. كسى كه بناى خود را بر اطاعت و بندگى گذاشته و در جهت تقرب به خداى متعال تلاش مىكند، خداوند نیز به او نظر ویژه دارد و تدبیر امورش را خود به دست مىگیرد؛ براى مثال، استاد خوب برایش مىرساند، رفیق صالح برایش قرار مىدهد، امور دنیایش را اصلاح و تأمین مىكند، و خلاصه هر چه برایش لازم و به مصلحتش باشد در اختیارش قرار مىدهد تا بتواند مدارج كمال را یكى پس از دیگرى بپیماید و پشت سر بگذارد.