مراتب مراقبه
پس از بیان مراحل سهگانه مشارطه، مراقبه و محاسبه، اكنون مىخواهیم درباره خصوص مرحله «مراقبه» مقدارى بیشتر صحبت كنیم. در مرحله مراقبه مهمترین مسأله این است كه سالك بر انجام واجبات و ترك محرّمات مراقبت نماید تا ملكه تقوا برایش حاصل شود و در پرتو آن، انجام واجبات و ترك گناهان برایش به صورت عادت درآید و اینگونه نباشد كه براى ترك هر گناهى نیاز به تأمل و تصمیمگیرى داشته باشد. براى طى سیر عرفانى و مراحل سیر و سلوك، این مرتبه از مراقبه (انجام واجبات و ترك
﴿ صفحه 234 ﴾
محرّمات) امرى حیاتى و ضرورى است و هم در روایات و هم در كلمات بزرگان اخلاق و سیر و سلوك تأكید فراوانى بر آن شده است. انسان تا زمانى كه به گناه مبتلا باشد هر سعى و كوششى در راه عبادت خداوند چندان تأثیرى برایش در پى نخواهد داشت. گناه اعمال نیك انسان و آثار آن را از بین مىبرد و انجام عبادت و اعمال صالح به همراه ارتكاب معاصى، مانند جیب سوراخى است كه هرچه پول در آن بریزند از آن سوراخ بیرون مىریزد و در نهایت چیزى باقى نمىماند. گناهان و صفات رذیله گوهر ایمان را زایل و اعمال نیك را محو و نابود مىكنند. در این باره در روایات اسلامى مطالب و مضامین فراوان و مختلفى وارد شده است. براى مثال، در مورد حسد مىخوانیم:
اِنَّ الْحَسَدَ یَأْكُلُ الاْیمانَ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ؛(151) همانا حسد ایمان را مى خورد (و از بین مى برد) همان گونه كه آتش هیزم را مى خورد (و نابود مى سازد).
و یا در مورد غیبت چنین وارد شده است:
مَنِ اغْتابَ امْرَأً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نَقَضَ وُضُوءُهُ؛(152) هر كس مسلمانى را غیبت كند روزه اش باطل خواهد شد و وضویش از بین خواهد رفت.
مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً اَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یُقْبَلْ لَهُ صَلاتُهُ وَلا صِیامُهُ اَرْبَعینَ یَوْماً وَلَیْلَةً؛(153) هر كس مرد یا زن مسلمانى را غیبت كند نماز و روزهاش تا چهل روز قبول نمىشود.
البته در مورد غیبت و برخى گناهان دیگر كه این قبیل تعبیرات وارد شده كه عباداتش قبول نمىشود، باید توجه داشت كه با آن عمل اسقاط تكلیف مىشود و آن عبادت نیاز به قضا ندارد؛ ولى مورد قبول واقع نمىشود و اثر و فایده مطلوب براى انسان نخواهد داشت. در هر صورت، رعایت تقوا و انجام واجبات و ترك محرّمات، شرط موفقیت در مراحل بعدى سیر و سلوك نیز هست.
﴿ صفحه 235 ﴾
به هر حال پس از آنكه ملكه تقوا در این حد حاصل شد نوبت به مرتبهاى بالاتر از مراتب مراقبه مىرسد. تاكنون مراقب انجام واجبات و ترك محرّمات بودیم؛ ولى در این مرتبه سعى بر این است كه از ارتكاب «مشتبهات» نیز پرهیز كنیم. مشتبهات كارهایى هستند كه انسان یقین به گناه بودن آنها ندارد، ولى شبهه گناه بودن در مورد آنها وجود دارد؛ براى مثال، پیش از ارتكاب یك كار دلیلى بر گناه بودن آن در دست نداریم اما این احتمال مىرود كه پس از ارتكاب متوجه شویم كارمان درست نبوده است. كسى كه به دنبال جلب رضایت صددرصد و اطاعت كامل خداوند است تلاش مىكند كه از اینگونه امور نیز اجتناب ورزد.
پس از این دو مرحله (انجام واجبات و ترك محرّمات، و اجتناب از مشتبهات) مرحله بعد براى سالك این است كه مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و برخى از مكروهات را نیز ترك كند.
البته باب مستحبات بسیار وسیع است و اگر انسان تمام شبانهروز را هم به انجام مستحبات مشغول باشد باز هم از عهده انجام همه آنها بر نمىآید. علاوه بر آن، در شرایطى نظیر آنچه كه امروزه در كشور اسلامىمان با آن روبرو هستیم، تكالیف واجبى كه بر عهده ما است به حدى است كه نوبت به مستحبات نمىرسد. با این حال مستحباتى هم هستند كه مزاحمتى با كارهاى واجب ندارند و مىتوان در عین پرداختن به واجبات آنها را نیز انجام داد. براى مثال، خواندن نماز در اول وقت از بزرگترین مستحبات و عملى است كه بسیار مورد تأكید قرار گرفته است و غالباً مزاحمتى با تكالیف واجب ندارد. خواندن نماز در اول وقت، زمانى بیش از خواندن آن در وسط یا آخر وقت نیاز ندارد. از این رو انسان مىتواند سعى كند كه نمازهاى واجبش را در اول وقت بخواند تا ضمن انجام واجب، به مستحبى بسیار مهم و پر فایده نیز عمل كرده باشد. نماز اول وقت در برخى روایات بالاترین و برترین اعمال دانسته شده است:
سَأَلَ مُعاوِیَةُ بْنُ وَهَب اَباعَبْدِالله(علیه السلام) عَنْ اَفْضَلِ ما یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبادُ اِلى رَبّهِمْ فَقالَ ما
﴿ صفحه 236 ﴾
اَعْلَمُ شَیْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ اَفْضَلَ مِنْ هذِهِ الصَّلوةِ اَلا تَرى اَنَّ الْعَبْدَ الصّالِحَ عیسَى بْنَ مَرْیَمَ قالَ «وَ اَوْصانی بِالصَّلوةِ» وَ سُئِلَ النَّبِی(صلى الله علیه وآله) عَنْ اَفْضلِ الاَْعْمالِ قالَ الصَّلوةُ لاَِوَّلِ وَقْتِها؛(154) معاویة بن وهب از امام صادق(علیه السلام) در مورد بالاترین چیزى كه بندگان به وسیله آن به پروردگارشان نزدیك مى شوند سؤال كرد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: من پس از معرفت خداوند چیزى را نمىشناسم كه بالاتر از همین نماز باشد. آیا نمىبینى كه بنده شایسته خداوند، عیسى بن مریم(علیه السلام) گفت: «و پروردگارم مرا به نماز سفارش كرده است»، و از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد برترین اعمال سؤال شد، آن حضرت فرمود: نماز اول وقت.
در همین باره یكى از بزرگان و اساتید علم اخلاق فرموده است، اگر كسى تعهد كند كه نمازهاى واجبش را در اول وقت بخواند من ضمانت مىكنم كه به مقامات بسیار عالى در عرفان نایل شود.(155)
از دیگر مستحباتى كه وقت اضافى نمىخواهد حضور قلب در نماز است. این مستحبى است كه اگر رعایت شود، در عین حال كه نیاز به هیچ فرصتى علاوه بر خود نماز ندارد كیفیت آن را صد چندان مىكند.
مستحب بسیار مهم و تأثیرگذار دیگر كه آن نیز فرصت اضافهاى نمىطلبد، رعایت ادب در حضور پدر و مادر است. برخى از بزرگان تا پدر و مادرشان اجازه نمىدادند در حضور آنها نمىنشستند.
در هر صورت، غیر از اینگونه مستحبات، مستحباتى هم هستند كه پرداختن به آنها
﴿ صفحه 237 ﴾
فرصتى جداگانه و اختصاصى مىطلبد. بسیار مناسب است كه انسان با مربى و استاد اخلاقى با تجربه و آگاه و مورد اعتماد درباره انتخاب اینگونه مستحبات مشورت كند تا از میان آنها آنچه را كه مناسب حال او است انجام دهد. نوافل یومیه، به خصوص نافله شب، تلاوت قرآن، دعاهاى مختلف صبح و شام و تعقیبات نماز، اذكار مختلف، به ویژه تسبیحات اربعه و ذكر شریف «لا اله الا الله» و امثال آنها، همه مستحباتى مهمّ و پر فایده هستند، ولى ممكن است به تناسب حال و وضعیت و شرایط افراد، برخى از آنها اولویت و رجحان داشته باشند.
در این میان آنچه مهم است و در روایات اسلامى نیز بر آن تأكید شده این است كه اگر یك برنامه عبادى را براى خود معیّن كردیم بر آن مداومت داشته باشیم كه در غیر این صورت، آن اثرى را كه مىباید داشته باشد نخواهد داشت. در كتاب شریف «اصول كافى» بابى به همین امر اختصاص یافته و روایاتى درباره آن نقل شده است. نمونههایى از این روایات را در اینجا مرور مىكنیم:
عَنْ ابی جَعْفَر(علیه السلام) قالَ اَحَبُّ الاَْعْمالِ اِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ ما داوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ؛(156)محبوبترین اعمال نزد خداى متعال آن عملى است كه بنده بر آن عمل مداومت داشته باشد، گرچه آن عمل كم باشد.
عَنْ اَبی عَبْدِالله(علیه السلام) قالَ كانَ عَلَىُّ بْنُ الْحُسَیْن(علیهما السلام) یَقُولُ اِنّی لاَُحِبُّ اَنْ اُداوِمَ عَلَى الْعَمَلِ وَ اِنْ قَلَّ؛(157) امام صادق(علیه السلام)مىفرماید: امام سجّاد(علیه السلام) مى فرمود: هر آینه من دوست مى دارم كه بر عمل مداومت داشته باشم، گرچه (آن عمل) كم باشد.
عَنْ اَبی عَبْدِالله(علیه السلام) اِذا كانَ الرَّجُلُ عَلى عَمَل فَلْیَدُمْ عَلَیْهِ سَنَةً ثُمَّ یَتَحَوَّلُ عَنْهُ اِنْشاءَ اِلى غَیْرِهِ...؛(158) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده كه فرمودند: هنگامى كه آدمى به انجام
﴿ صفحه 238 ﴾
عملى مبادرت مىورزد پس باید یك سال بر آن مداومت ورزد و آنگاه اگر خواست آن را رها كند و به سراغ عملى دیگر برود.
در این باره آنچه در سیر و سلوك بر آن تأكید شده این است كه در ابتدا باید برنامههایى انتخاب شود كه انجام آنها آسان باشد و نسبت به انجام هر عمل نیز همانگونه كه در روایت هم آمده، دستكم یك سال مداومت ورزیده شود. برخى اعمال (نظیر نماز اول وقت) را نیز باید آن قدر ادامه داد تا براى انسان به صورت ملكه درآید و تا پایان عمر هیچگاه آن را ترك نكند. نشانه ملكه شدن هم این است كه اگر اتفاقاً آن عمل از او فوت گردد ناراحت شود. از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است كه فرمودهاند: «عمل خیر براى مؤمن عادتى خاص مىآورد، به گونهاى كه اگر یك روز آن عمل را انجام ندهد ناراحت مىشود و گویا چیزى را گم كرده یا گناهى مرتكب شده است».
از سیر جوارحى تا سیر جوانحى
تا اینجا سخن درباره عمل بود و اینكه براى نایل شدن به كمالات معنوى و مقامات عرفانى چه كارهایى را انجام دهیم و چه كارهایى را ترك كنیم. پس از این، نوبت به مرحلهاى بالاتر مىرسد كه البته این مرحله نیز با مشارطه، مراقبه و محاسبه توأم است. در این مرحله بیشترِ توجه انسان باید به قلب و نیّات قلبى باشد. زمانى كه روح و جسم انسان در راه انجام واجبات و ترك محرّمات تقویت شدند، به گونهاى كه تقوا به صورت ملكه درآمد و هیچگاه از هیچ عضوى انحراف و لغزشى سر نزد، در حقیقت سیر عرفانى تازه شروع مىشود. آنچه كه مربوط به عمل است از انسانهاى عادى و معمولى و كسانى هم كه معرفت چندانى ندارند صادر مىشود. آنچه كه بیشتر جنبه عرفانى دارد و سیر و سلوك واقعى به آن مربوط مىشود، امورى است كه به دل و قلب انسان مربوط است.
شروع این مرحله به این است كه انسان اعمال خود را به نیت خالص مزیّن كند. آغاز این امر هم باید از واجبات باشد كه سالك باید تلاش كند در هیچ یك از واجباتى كه
﴿ صفحه 239 ﴾
انجام مىدهد شائبه «ریا» و «سُمعه» نباشد. ریا به معناى خودنمایى است و اینكه انسان عملش را مخصوصاً در مرئى و منظر دیگران انجام دهد تا آنها ببینند و بفهمند كه او آن كار خوب را انجام مىدهد. سمعه نیز آن است كه گرچه فرد عمل را دور از چشم دیگران انجام مىدهد؛ ولى از اینكه به گوش آنان برسد خشنود شود و خوشش بیاید. در مسیر عرفان و سیر و سلوك بسیار مهم است كه سالك از این آلودگىها پرهیز كند.(159) او
﴿ صفحه 240 ﴾
باید تلاش كند واجبات را براى خدا انجام دهد و گناهان را نیز براى اطاعت از فرمان الهى ترك نماید نه به سبب ترس از مردم.
البته خالص كردن نیت در انجام اعمالْ كارى است بس دشوار؛ ولى شدنى و ممكن است. اساساً در مراحل سیر و سلوك، مرحله به مرحله كار دشوارتر مىشود؛ ولى با لطف و عنایت خداوند به بندهاش، این دشوارىها هموار و آسان و گوارا مىگردد. اگر انسان در مراحل اولیه استقامت كند و از امتحانها سربلند بیرون بیاید، خداوند چنان سرور و لذتى به او عطا مىكند كه اگر یك روز كار پسندیدهاى از او ترك گردد بسیار دلگیر و ناراحت مىشود.
همچنین باید توجه داشت كه حصول نیت خالص امرى آنى و دفعى نیست و انسان نمىتواند هر زمان كه اراده كرد فوراً آن را به دست آورَد. براى رسیدن به نیت خالص باید مقدماتى را طى كرد و مراقبتها و توجهات مستمرى داشت تا به تدریج به مقصود نایل آمد. كسى كه بر حسب عادت و طبیعت دوست دارد نزد مردم محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواهناخواه در نیتش شائبههایى راه پیدا مىكند. كسى مىتواند در كارها نیت خالص داشته باشد كه حب جاه را به طور كامل از دل بیرون كرده باشد.
براى در امان ماندن از ریا و سمعه، انسان باید تا آنجا كه ممكن است كارهایش را در خفا انجام دهد. البته در این راه باید مراقب برخى لغزشگاههایى كه وجود دارد نیز باشیم. برخى به این دلیل كه مىخواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند در نماز جماعت
﴿ صفحه 241 ﴾
حاضر نمىشوند. دلیل این افراد این است كه مىخواهیم نمازمان را در خلوت بخوانیم تا هیچ شائبه ریا و سمعه در آن پیش نیاید. اما حقیقت این است كه اینها از دامهاى شیطان است. یكى از مسایلى كه در زمینه عرفان و سیر و سلوك باید بسیار مراقب بود این است كه توجه داشته باشیم دستورات شرع مقدس به طور دقیق مراعات شود. اگر عرفانى به ترك نماز جمعه و جماعت منجر شود قطعاً آن عرفان اشكال و ایرادى دارد. با این عذر كه مىترسم ریا شود، نباید فریب شیطان را بخوریم و دستورات خداوند را زیر پا بگذاریم. بلى، عباداتى مانند صدقه دادن و كمك به مستمندان را مىتوان از راههاى مختلفى كه دیگران متوجه نشوند انجام داد؛ ولى عبادتهایى را كه اساساً جنبه اجتماعى دارد و تأكید شده كه به صورت جمعى انجام شوند، نباید به بهانه جلوگیرى و خوددارى از ریا ترك كرد و در خلوت بهجا آورد.
یكى از دستورالعملهایى كه در این مرحله بسیار مفید و كارساز خواهد بود، این است كه تلاش كنیم دلمان با خدا انس بگیرد. اگر ما كارى را براى ارضاى تمایلات مادى و نفسانى خود انجام مىدهیم بدان سبب است كه به آن كار علاقه و تمایل داریم. یا وقتى كارى را به خاطر دوستمان انجام مىدهیم به این دلیل است كه به او انس و علاقه داریم. انسان هنگامى مىتواند كارى را براى آنكه خدا دوست دارد انجام دهد كه به جاى همه این محبتها محبت خدا را در دلش قرار دهد. در مناجات شعبانیه مىخوانیم:
اِلهی لَمْ یَكُنْ لی حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ اِلاّ فی وَقْت اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِكَ؛(160)
بار خدایا! من این توانایى را نداشتم كه دست از گناه بردارم؛ مگر آنگاه كه تو دل مرا با محبت خودت بیدار كردى! آنگاه كه پرتوى از محبت تو در دل من افتاد اجتناب از گناه برایم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زیاد كند همه مشكلات و دشوارىها برایش آسان مىشود.
﴿ صفحه 242 ﴾
اگر عشق و محبت الهى در دل آدمى جاى بگیرد، سحرخیزى نهتنها برایش دشوار نخواهد بود، كه لحظه وصال و دیدار محبوب و معشوق به حساب مىآید. آیا براى كسى كه معشوقى دارد چیزى لذتبخشتر از این هست كه در خلوت با او بنشیند و سخن بگوید؟! اگر ذرهاى از محبت الهى در دل انسان جاى بگیرد، دیگر براى او هیچ چیز لذتبخشتر از این نیست كه در سحرگاهان كه همه چشمها در خواب و همه درها بسته و همهجا خاموش است، راهى به سوى محبوب و نجوا و راز و نیاز با او باز كند.
براى پدید آمدن محبت الهى در دل نیز یكى از بهترین راهها این است كه انسان نعمتهایى را كه خداى متعال به او عطا كرده، بشناسد و درباره ارزش و اهمیت آنها تأمل نماید. اگر كسى تنها یكى از نعمتها را به ما مىداد همه عمر ممنون و سپاسگزار او بودیم. به راستى اگر انسان تنها یكى از نعمتهایى نظیر چشم، گوش، زبان، دست، پا و... را نداشته باشد چه چیز مىتواند جاى آن را بگیرد؟ و آیا به راستى نباید به خداى مهربانى كه این نعمتها به علاوه هزاران نعمت دیگر را به رایگان در اختیار ما قرار داده عشق ورزید و شب و روز در اداى حق سپاس او كوشید؟
مراقبهاى بالاتر: تمرین اُنس
در هر صورت، براى رسیدن به نیت خالص باید كارى كنیم كه محبتى پایدار نسبت به خداى متعال در دلمان پدید بیاید. براى پایدار شدن محبت نیز باید معرفتمان را نسبت به خدا بیشتر كنیم و با او «انس» بگیریم. محبتهاى پایدار میان انسانها نیز همین گونه به وجود مىآیند؛ یعنى با یك برخورد و یك نگاه حاصل نمىشوند؛ بلكه نتیجه انس و الفتاند. اگر تنها چند دقیقه و چند ساعتى را در كنار كسى باشیم نوعاً آنچنان محبت و علاقهاى به او پیدا نمىكنیم؛ ولى اگر ساعتها و روزهاى متمادى و متعددى با كسى كه شخصیت و خصوصیات و منش و رفتارهاى مثبتى دارد انس بگیریم علاقه و محبتى نسبتاً پایدار نسبت به او در قلبمان شكل مىگیرد. در مورد خداى متعال نیز به طور دقیق
﴿ صفحه 243 ﴾
مسأله به همین صورت است. معمولا اصل محبت خداوند در دل ما وجود دارد، چرا كه خداوند سرچشمه همه خوبىها و فضایل است و ما تمام نعمتهاى خود را وامدار اوییم. اما براى پایدار و پر رنگ شدن این محبت باید آن را بپرورانیم، و راه پرورش آن نیز معرفت به خداى متعال و انس هر چه بیشتر با او است.
اكنون سؤال این است كه چگونه مىتوان با خدا انس گرفت تا در نتیجه، محبت خداوند در دل ما پایدار و راسخ گردد؟ پاسخ این است كه باید سعى كنیم در تمام شبانهروز و در هر حالى گوشهاى از دلمان متوجه خداى متعال باشد و پیوسته خداوند به گونهاى در دل و قلبمان حضور داشته باشد. ممكن است تصور این امر كمى مشكل به نظر بیاید؛ ولى ذكر یك مثال مىتواند مسأله را روشن كند:
اگر كسى به مصیبتى جانسوز دچار شود و عزیزى را از دست بدهد بهطور طبیعى غم و اندوه بر دل و قلبش مستولى مىشود. چنین غم و اندوهى گذرا و لحظهاى نیست، بلكه تا مدتها و روزها و هفتهها ذهن فرد را به خود مشغول مىدارد و حتى گاهى در خواب نیز از خاطرش بیرون نمىرود. در این مدت، فرد پیوسته گوشهاى از دلش متوجه آن مصیبت است و در اداره و بازار و خانه و خیابان، در عین حال كه به كارهاى روزمرهاش مشغول است آن واقعه را نیز پیوسته پیش چشم دارد و یك لحظه نیز از یاد آن غافل نمىشود.
در اینگونه موارد، این اشتغال ذهنى و توجه دایمى به صورت طبیعى براى انسان پیش مىآید و این امر در واقع واكنش طبیعى یك انسان به رخدادهایى از این قبیل است. اما با تمرین و ممارست مىتوان این مسأله را به صورت اكتسابى درآورد تا در مواردى هم كه انسان به اقتضاى سرشت و طبیعت خود به چیزى توجه دایمى پیدا نمىكند، این اشتغال ذهنى و توجه دائمى را ایجاد كرد. توجه دایمى به خداوند و حضور پیوسته و مستمر خداى متعال در نفس و ذهن انسان از این قبیل است. انسانهاى معمولى و عادى در طول روز معمولا تمام توجهشان به محیط و رخدادها و اشیاى پیرامونشان
﴿ صفحه 244 ﴾
معطوف است و توجهى به خداى متعال ندارند. چنین كسانى اگر بخواهند به اینجا برسند كه خداوند همیشه و در همه حالات در نظرشان باشد بهطور طبیعى نیاز به تمرین دارند. البته كسانى كه به مقامات و درجات عالى عرفان و سیر و سلوك رسیدهاند و بارقه محبت الهى در دلشان تابیده و جذْبه جمال خداوندى اراده آنان را تسخیر كرده است، دیگر به مقصد رسیدهاند و نیازى به تمرین ندارند. آنان قلب و دلشان هرگز از توجه به خداوند خالى نیست و پیوسته و با همه چیز او را مىبینند.
در هر صورت، براى تمرین توجه به خدا، انسان باید پیوسته این مطلب را در نظر داشته باشد كه در حضور خدا است و خداوند بر اعمال او ناظر است. آدمى باید از صبح كه از خواب برمىخیزد به خودش تلقین كند كه خداوند هر لحظه و در همه حال او را مىبیند گرچه او خدا را نمىبیند. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در همین باره به ابوذر مىفرماید:
اُعْبُدِ اللهَ كَاَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ كُنْتَ لا تَراهُ فَاِنَّهُ یَراكَ؛(161) خدا را به گونه اى عبادت كن كه گویا او را مى بینى و اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند.
توجه به این مسأله كه خداوند ناظر بر انسان و اعمال او است نیاز به برنامهریزى و گوشهاى نشستن و دست از سایر كارها كشیدن ندارد. این توجه امرى قلبى و از مراحل ذكر است كه وقتى به حد ملكه رسید كمكم انسان احساس مىكند كه دلش با خدا انس گرفته است. نتیجه انس با خدا نیز همانگونه كه توضیح دادیم، این است كه محبت خداوند در دل انسان بیشتر مىشود. پس از آن و هنگامى كه محبت خدا در دل بیشتر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصاً مناجات و خواندن نماز و دعا و قرآن هم بیشتر مىشود. آیا انسان دوست ندارد نامه محبوبش را بخواند؟ اگر محبوبى از انسان دور باشد و نامهاى از او به دستش برسد، به جاى یك بار چند بار آن را مىخواند و پس از آن نیز هر از چندگاه دوباره به سراغ آن مىرود و با اشتیاق فراوان آن را مىخواند. قرآن نیز
﴿ صفحه 245 ﴾
كلام خدا و اثرى از محبوب است. اگر محبت خدا در دل پدید آید انسان مشتاق است كه بارها و بارها آن را تلاوت كند و از خواندن آن لذت ببرد.
به هر حال این مرحله از «مراقبه» به این صورت است كه به وسیله تمرین، توجه قلبى به خداوند را در خود ایجاد كند و آن را به حد ملكه برساند. اگر این ملكه را در خود به وجود آورد، كمكم حالتى برایش ایجاد مىشود كه گویا خدا را مىبیند. پس از آن به تدریج به جایى مىرسد كه نهتنها خداوند را بر اعمال خود ناظر مىبیند بلكه دریچهاى به سوى قلبش باز مىشود و از طریق دل با خدا سخن مىگوید. همه ما احتمالا كم و بیش این حالت را، هرچند به صورتى كوتاه و گذرا، درك كردهایم. شاید براى همه ما این حالت پیش آمده باشد كه در هنگام خواندن دعا یا نماز، گاهى حالت توجه و انسى به ما دست مىدهد كه براى یك لحظه احساس مىكنیم كه خدا را در مقابل خود مىبینیم و مستقیم و بىپرده با او سخن مىگوییم. این حالت با تمرین و ممارست مىتواند بیشتر و بیشتر شود تا جایى كه به صورت ملكه درآید و انسان به جایى برسد كه در هر نماز و دعا و مناجاتى گویا خدا را مىبیند و مستقیماً با او سخن مىگوید. اگر انسان به چنین مرتبهاى رسید مرحلهاى دیگر از مراقبه را پشت سر گذاشته و به مرحله بالاتر از آن پاى مىگذارد.