استفاده از عقل و نقل براى شناخت راه
سیر عرفانى كه همان «سیر الى الله» است، جهتگیرى كلىاش «قرب الى الله» است. این سیر براى هر انسانى از مبدئى شروع مىشود كه همان وضع موجود او است، و منتهى و پایان كار، مقامى است كه از آن با تعابیر مختلفى از قبیل «عندالله»، «لقاءالله»، «فناى فى الله» و... یاد مىشود. البته همه این تعبیرات داراى معانى متشابهى است كه حقیقت آن براى انسانها و مؤمنان معمولى و عادى چندان روشن نیست و انسان تا به آن مرحله نرسد، نمىتواند حقیقت و واقعیت آن را درك كند. این قبیل افراد تنها مىتوانند به كمك مفاهیم، دورنمایى معقول از آن مقام را در ذهن خویش تصور كنند. در هر صورت، بین این مبدأ و منتهى مسیرى است كه باید طى شود تا فرد از وضع نامطلوب و ناقص فعلى به وضع مطلوب و كامل برسد. البته این مطلوبیت و كمال، نسبى و داراى مراتب بىشمارى است. اكنون بحث بر سر چگونگى پیمودن مسیر بین این مبدأ و منتهى و رسیدن به كمالات و مقامات عرفانى است.
همانگونه كه اشاره شد، گرایش عرفانى و گرایش به قرب الهى در انسان، گرایشى فطرى است. از همینجا مىتوان این ضابطه كلى را به دست داد كه راه رسیدن به عرفان و قرب الهى نیز نمىتواند برخلاف فطرت انسانى باشد. از این رو اگر در مسلكى، به عنوان راه سیر و سلوك و عرفان عملى، دستورالعملها و برنامههایى ارائه شود كه با فطرت انسانى موافق نباشد، این امر نشانه بطلان آن راه یا آن مسلك خواهد بود. این قاعده در مورد اصل اسلام نیز صدق مىكند و خداى متعال نیز در قرآن كریم به این حقیقت اشاره فرموده است؛ آنجا كه مىفرماید:
﴿ صفحه 194 ﴾
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ؛(126) پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار كن. این فطرتى است كه خداوند انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است آیین استوار.
یكى از نشانههاى ادیان باطل نیز همین است كه مشتمل بر آموزهها و قوانینى هستند كه با فطرت انسانى سازگار نیست. بر همین اساس، در بین مسالك و فرقههاى منتسب به اسلام نیز اگر فرقههایى وجود داشته باشند كه داراى عقاید، دستورالعملها و شیوههاى مخالف با فطرت باشند، دلیل بر بطلان و انحرافى بودن آنها است.
در هر صورت، براى شناسایى مسیر، مقاطع، منازل و چگونگى پیمودن این راه براى كسانى كه هنوز به مقصد نرسیدهاند دو راه تصور مىشود: راه نقلى و راه عقلى. البته منظور این نیست كه براى وصول الى الله دو راه وجود دارد. راه وصول الى الله یكى است و آن همان «صراط مستقیم» است؛ ولى شناختن آن از دو راه میسّر است.
مراد از راه نقلى آن است كه از كسانى كه این مسیر را پیموده و به مقصود نایل شدهاند استفاده كنیم. البته این راه در صورتى از هر جهت قابل اعتماد است كه از جانب قرآن و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) ارائه شده باشد. دیگران براى ما مشكوك هستند كه آیا واقعاً به حقیقت عرفان و مقامهاى عالى آن رسیدهاند یا امر بر آنها مشتبه شده، فریب خورده و اشتباه مىكنند و شبحى براى آنها مجسّم شده و آن را حقیقت پنداشتهاند، و یا كسانى از روى علم و عمد دروغ مىگویند و ادعایشان از اساس كذب است.
نسبت به راه نقلى، این مطلب نیز باید مورد توجه قرار گیرد كه علىرغم آنكه همه انبیا بر حسب مقتضیات زمان و قدرت درك و دریافت مردم و امتها راههاى وصول به قرب الهى را به بشر نشان دادهاند، ولى به عللى كه در مباحث پیشین به برخى از آنها
﴿ صفحه 195 ﴾
اشاره شد، هم در اصل دین و هم در روشهایى كه انبیا ارائه دادهاند تحریفهایى رخ داده و اختلافهایى به وجود آمده است. از این رو در طول تاریخ، پیوسته یكى از كارها و برنامههاى مهم انبیا تصحیح تحریفها و انحرافهاى گذشته بوده است، تا اینكه آخرین پیامبر گرامى، حضرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)، كتابى تضمین شده و غیر قابل تحریف براى بشر آورد. البته تفصیل و بیان همه مطالبى كه مد نظر خداى متعال و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) بود در حجم محدود قرآن كریم و دوران كوتاه رسالت آن حضرت میسر نبود. ازهمینرو پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) تفصیل و تبیین مطالب را بهعهده ائمهاطهار و امامان معصوم(علیهم السلام) گذاشت. بنابراین آنچه بشر براى رسیدن به سعادت در دو جهان به آن نیازمند است اساسش در قرآن كریم وجود دارد و تفاصیلش در سنّت پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) آمده است.
و اما مراد از راه عقلى این است كه به كمك عقل و تحلیلهاى عقلى، علائم و امارات كلى راه حق را بشناسیم و محكهایى به دست آوریم كه به وسیله آنها راه صحیح را از باطل تشخیص دهیم.
در اینجا ممكن است این سؤال و اشكال به ذهن خطور كند كه سخن در «عرفان» است كه امرى قلبى و شهودى است، و عقل سر و كارش با مفاهیم و تفكر و استدلال است، و معرفت عقلى و استدلالى در مقابل معرفت قلبى و شهودى است؛ آنگاه چگونه مىخواهیم در شناخت راه عرفان، از عقل استفاده كنیم؟
پاسخ این است كه باید توجه كرد، استفاده از عقل در اینجا براى شناختن راه است نه براى پیمودن آن. به عبارت دیگر، استفاده از عقل بدین منظور است كه راه را به ما نشان بدهد نه اینكه ما را به هدف برساند. بلى، در عرفان آنچه باید ما را به هدف برساند و با آن باید طىّ مقصد كنیم، البته دل است؛ ولى عقل مىتواند كمك كند كه دل، خودِ مقصد و راه را بشناسد، همچنان كه نقل نیز مىتواند همین نقش را ایفا كند. همانگونه كه در روش نقلى، نقلِ رهروان صادقى كه این راه را پیمودهاند، مىتواند در شناختن راه به ما كمك كند، در روش عقلى هم در پى آنیم كه عقل، راه را به ما بنماید.
﴿ صفحه 196 ﴾
به دیگر سخن، شناخت ویژگىهاى عرفان و راهى كه براى رسیدن به آن باید پیمود، یا از راه نقل باید حاصل شود و یا از راه عقل؛ چرا كه اگر این شناخت نیز خود بخواهد از راه عرفان حاصل شود، دور و تسلسل لازم مىآید؛ یعنى براى شناخت عرفان ابتدا باید یك سیر عرفانى داشته باشیم!
البته كسانى كه مدعى عرفان هستند و فرقههاى مختلف سیر و سلوك و تصوف و عرفان را به وجود آوردهاند اعتمادشان به روش نقلى است؛ یعنى مىگویند فلان بزرگى دستور انجام چنین كارهایى را داده تا به فلان مقام برسید. همانگونه كه متذكر شدیم این راه در صورتى ارزش و اعتبار دارد كه مطلب از شخصى معتبر و قابل اعتماد نقل شده باشد. بدیهى است كه در چنین امر مهمى غیر از حضرات معصومین(علیهم السلام)، به سخن هیچكسى نمىتوان اعتماد كرد. دیگران همه در معرض خطا و اشتباه هستند، و ما تنها در صورتى مىتوانیم سخن كسى را بىچون و چرا بپذیریم كه معصوم و مصون از هرگونه لغزش و خطا باشد.
اخذ از معصوم(علیه السلام) نیز مىتواند مستقیم و بىواسطه، و یا غیر مستقیم و با واسطه باشد. اگر ما خودمان خدمت معصوم(علیه السلام)شرفیاب شدیم و درباره طى طریق عرفان چیزى به ما فرمود، زهى سعادت، و براى ما بسیار مغتنم خواهد بود. اما روشن است كه در زمان ما نوعاً چنین روشى میسّر نیست و ما باید به نقل غیر مستقیم و با واسطه اكتفا كنیم. در این صورت، آن نقل تنها در صورتى براى ما معتبر خواهد بود كه آن افرادى كه واسطه نقل آن خبر هستند، افرادى موثق و مورد اعتماد باشند، و یا آن خبر، متواتر(127) باشد.
در همین زمینه، بسیارى از فرقههاى متصوفه مدعىاند كه مطالبشان را از ائمه معصومین(علیهم السلام) گرفتهاند. حتى بسیارى از فِرَق متصوفه كه سنّى مذهبند ادعا مىكنند كه راه و روش خود را از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) گرفتهاند. در میان اهل تسنن كم نیستند
﴿ صفحه 197 ﴾
فرقههایى كه سر سلسله «مشایخ» خود را حضرت على(علیه السلام) مىدانند. در میان صوفیان شیعى مذهب نیز فرقههاى متعددى هستند كه سلسله مشایخ خود را به امام رضا(علیه السلام) مىرسانند. برخى نیز امام صادق(علیه السلام) را سر سلسله مشایخ خود معرفى مىكنند.
به دور از هرگونه تعصبى باید بگوییم حقیقت این است كه سلسلههایى كه چنین ادعاهایى دارند، حرفها و مستنداتشان به گونهاى نیست كه براى افراد منصف یقینآور باشد و انسان بتواند به آنها اعتماد كند. گاهى سلسله اساتید و مشایخشان را ضبط هم كردهاند و به قول خودشان «شجرهنامه» و «طومار» دارند؛ ولى تمامى اینها قابل تشكیك است و ما یقین نداریم كه این ارتباط تا امام معصوم(علیه السلام) محفوظ و تمامى افراد سلسله و شجره مورد وثوق و اعتماد باشند. در همین زمان ما از به اصطلاح «قطب»ها و مشایخ اینها كسانى را مىشناسیم كه از وضع زندگى و حال و رفتارشان مسایلى را مىبینیم و مىشنویم كه نسبت به قابل اعتماد بودن آنها تردید مىكنیم. بسیارى از اینها افرادى جاهطلب و مقامپرست و اهلدنیا هستند كه این عناوین و مقامات را وسیله و پوششى براى رسیدن به جاه و مقام و دنیا قرار دادهاند.
از این رو به اینگونه نقلها نمىتوان اعتماد كرد؛ به خصوص اینكه اولا، بین طرق و راههایى كه نقل مىكنند اختلافات فاحشى وجود دارد، و ثانیاً، نسبت به همه ناقلان اعتماد و اطمینان وجود ندارد. البته ممكن است برخى از آنها افرادى مورد اعتماد باشند، ولى در سلسله یك سند همین كه یك نفر مشكوك و غیر قابل اعتماد باشد براى از اعتبار افتادن آن سند كافى است. به علاوه، برخى از دستوراتى كه این فرقهها توصیه مىكنند با كتاب و سنّت سازگار نیست.
راه نقلى، در دسترس عموم
اكنون كه سخن از «راه نقلى» به میان آمد، مناسب است برخى نكات دیگر را نیز در این باره متذكر گردیم.
﴿ صفحه 198 ﴾
پس از رسیدن به این نتیجه كه براى نیل به هدف اعلاى انسانى، یعنى قرب به خداى متعال، راهى صحیح وجود دارد و این چیزى است كه فطرت بشر طالب آن است و تلاش تمامى انبیا(علیهم السلام) نیز رساندن بشر به این مقصد بوده است، این سؤال مطرح مىشود كه این راه چیست و چه ویژگىهایى دارد؟ پاسخ كلى این سؤال این است كه راه، همان است كه خداوند به آن امر فرموده و پیامبران را براى نشان دادن آن مبعوث گردانیده است.
این مطلب ثابت و مسلّم است كه خداى متعال بیش از خود ما كمال و سعادت ما را مىخواهد و از هر انسان دیگرى به ما نزدیكتر و مهربانتر است. محبت خداوند به ما از محبت مادر به فرزند خویش بیشتر است و محبت مادر تنها پرتوى محدود و اندك از محبت بىكران الهى است. در واقع، علت بعثت انبیا همین شدت محبتى است كه خداى متعال به انسانها داشته است. به عبارت دیگر، محبت الهى اقتضا مىكند كه نزدیكترین راه رسیدن به كمال را به بهترین وجه ممكن براى مردم بیان كند و در اختیار آنان قرار دهد.
بنابراین از یك سو محبت خداى متعال به بندگانش اقتضا كرده كه عزیزترین مخلوقات و بندگانش را براى هدایت و دستگیرى آنان مبعوث فرماید. از سوى دیگر نیز انبیاى الهى هرگونه رنج و خطرى را متحمل گردیده و به جان خریدهاند تا بهترین و نزدیكترین راه به «مقصد خلقت» را كه همان «قرب الى الله» است به بشر معرفى كنند.
در حقیقت آیا مىتوان تصور كرد كه خداى متعال با آن رحمت بىانتها و محبت بىكرانى كه به بندگان خویش دارد، از نشان دادن بهترین و كوتاهترین راه نیل به مقصدِ خلقتْ بخل ورزیده باشد؟! به راستى چه چیز مانع آن مىشود كه خداوند چنین راهى را به بندگان خویش نشان دهد؟ قطعاً چنین احتمالى وجود ندارد كه خداى متعال نسبت به بیان چنین راهى براى انسانها بخل ورزیده و مضایقه كرده باشد و یا آن را جزو اسرار قرار داده و تنها براى برخى افراد خاص ذخیره كرده باشد.
﴿ صفحه 199 ﴾
البته تردیدى نیست كه معارف الهى داراى مراتب مختلفى است و هر كس ظرفیت درك هر معرفتى را ندارد. این مطلبى است كه در جاى خود محفوظ و مسلّم است؛ ولى نسبت به مراتب مختلف كمال، هدایت و ارائه طریق از جانب خداوند باید به گونهاى باشد كه هر كس بتواند به هر درجه و مرتبهاى كه ظرفیت آن را دارد، برسد. از این رو خداى متعال نیز هدایتش به گونهاى است كه هر كس به فراخور ظرفیت واستعداد خود مىتواند از آن بهره ببرد و همانطور كه گفتیم، در این جهت هیچ بخلى از جانب خداوند تصور نمىشود.
از سوى دیگر انبیاى الهى نیز كه از جانب خداوند براى رساندن این هدایتْ مأمور شدهاند معصوم هستند و در ابلاغ این پیام هیچ خللى از ناحیه آنان وارد نشده است. اینگونه نبوده است كه انبیا برخى پیامهاى الهى را به سبب روابط دوستانه و خویشاوندى به برخى افراد خاص اختصاص داده و دیگران را محروم كرده باشند! البته در این مورد نیز تأكید مىكنیم كه انبیاى الهى نمىتوانستند كُنْهِ هر پیامى را در اختیار هر كسى قرار دهند و خود فرمودهاند:
اِنّا مَعاشِرَ الاَْنْبِیاءِ نُكَلِّمُ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ؛(128) ما گروه پیامبران با مردم به اندازه عقل هایشان سخن مى گوییم.
با این همه، چنین نیست كه پیامبران راههاى قرب الى الله را از توده و عموم مردم دریغ داشته باشند، بلكه مطالب را به صورتى بیان كردهاند كه هر كس به اندازه فهم خود از آنها استفاده كند. به عبارت دیگر، راه را به گونهاى نشان دادهاند كه هر كس بسته به توان و همت خویش بتواند گامهایى در آن بردارد. طبعاً هر كس همت بیشتر و عالىترى دارد، در این راه بیشتر پیش مىرود و به نتایج و مدارج عالىتر و ارزشمندترى مىرسد و آنها كه همت كمترى دارند به كمالات پایینتر و كمترى نایل مىشوند. سرّ اینكه در قرآن و روایات اصطلاحاً مضامین «متشابه» وجود دارد و یا گفته مىشود كه ظاهر و
﴿ صفحه 200 ﴾
باطن (و حتى چند بطن) دارند همین است كه افراد واجد صلاحیت بتوانند از بطون و معارف عمیق و عالى آنها استفاده كنند و كسانى كه در مراتب پایینترى هستند از ظواهر استفاده كنند و راههایى را كه مناسب با خودشان است فرا گیرند. در هر صورت، چنان نیست كه خداى متعال و انبیا و اولیاى دین در نشان دادن كوتاهترین و بهترین راه وصول به مقصد نهایى بخل ورزیده یا كوتاهى كرده باشند.
لزوم رجوع به اهلبیت(علیهم السلام) در یافتن راه صحیح عرفان
به اعتقاد ما شیعیان، راه نقلىِ معتبر در این زمان منحصر در قرآن و روایات پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است. در این میان، گروه نسبتاً زیادى از مسلمانان شعار «حسبُنا كتاب الله» سر مىدهند و معتقدند قرآن به تنهایى براى رساندن انسان به سرمنزل مقصود كافى است. این در حالى است كه بطلان این اندیشه با اندك تأملى واضح مىگردد. خداى متعال در قرآن مىفرماید:
وَأَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛(129) و ما این قرآن را بر تو نازل كردیم، تا براى مردم آنچه را كه به سوى ایشان نازل شده است تبیین نمایى.
در این آیه تصریح شده كه قرآن باید با تبیین و تفسیر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) همراه باشد. از این رو بر اساس این آیه اولا صرف نزول قرآن بدون تبیین و توضیح پیامبر(صلى الله علیه وآله) كافى نیست، و ثانیاً آنچه كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در تبیین و تشریح قرآن بیان مىفرماید مانند خود قرآن براى ما حجت است و اعتبارش همانند اعتبار خود قرآن است.
اكنون كه سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) همچون خود قرآن براى ما حجت است و باید از آن پیروى نماییم، باید توجه كنیم كه یكى از دستوراتى كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به ما داده است رجوع به اهلبیت(علیهم السلام) پس از آن حضرت است. در این باره بیانهاى متعددى از آن حضرت نقل شده است كه یكى از معروفترین آنها حدیث معروف به «ثقلین» است كه شیعه و
﴿ صفحه 201 ﴾
سنّى با سندهاى متعدد آن را نقل كردهاند. بر اساس این حدیث، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرموده است:
اِنّی تارِكٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی اَهْلَ بَیْتی وَ إنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا؛(130) من دو شىء گران بها در میان شما به جاى مى گذارم؛ كتاب خدا و خاندان و اهل بیتم را. این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا آن كه در حوض كوثر بر من وارد شوند. و شما تا آن هنگام كه به آن دو چنگ مى زنید هرگز گمراه نخواهید شد.
از این رو بر اساس چنین روایاتى، علاوه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) امامان معصوم نیز مبیّن و مفسر قرآن هستند و سخن آنها نیز مانند سخن پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) براى ما حجت خواهد بود.
اكنون روشن مىشود كه با توجه به چنین نكاتى است كه ما مدعى هستیم كه اسلام تمام نیازمندىهاى بشر را تا روز قیامت بیان فرموده است. اصولا اگر بنا باشد ما محور و برنامه حركت و زندگى خود را تنها بر اساس قرآن قرار دهیم و از سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) صرفنظر كنیم، در ضرورىترین دستور دین، یعنى نماز نیز درمىمانیم و نخواهیم توانست وظیفه خود را دریابیم. آنچه در قرآن آمده، تنها اصل دستور نماز و چند دستور مختصر درباره آن است و بسیارى از احكام و دستورات مربوط به آن در قرآن وجود ندارد. جزئیات و تفاصیل كه جاى خود دارد، حتى اینكه در شبانه روز چند نماز واجب داریم و هر نماز چند ركعت است در قرآن نیامده است. از این رو همانگونه كه اشاره شد، اگر ما بخواهیم تنها به قرآن اكتفا كنیم و به طور جدى و حقیقى بر شعار «حسبُنا كتاب الله» پاى بفشاریم، حتى در انجام اولین و مهمترین تكلیف و واجب دین خود، یعنى نماز نیز درمانده و عاجز خواهیم گردید.
همچنین باید توجه داشت كه در زمینه تبیین و كشف احكام و معارف اسلام، اكتفا به سنّت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) بدون رجوع به اهلبیت(علیهم السلام) نیز راهگشا نخواهد بود. بدون سنّت
﴿ صفحه 202 ﴾
ائمه اطهار(علیهم السلام) و تبیینهاى آن بزرگواران، بسیارى از احكام و دستورات اسلام بر ما نامكشوف خواهد ماند و دچار حیرت و سردرگمى خواهیم شد و نیازهاى ما در زمینه مسایل اسلامى رفع نخواهد گردید. این امر به خصوص هنگامى واضح خواهد شد كه بدانیم تمامى روایاتى كه اهل تسنّن از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل كردهاند به هزار روایت هم نمىرسد! بدیهى است كه با هزار روایت كار ما به جایى نمىرسد و مشكلات و مسایلمان حل نخواهد شد؛ چنان كه اهل سنّت همیشه دچار چنین تنگنایى بوده و هستند.
ما شیعیان معتقدیم كه پس از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) دوازده امام و جانشین معصوم آن حضرت در طول 250 سال به هدایت مردم پرداختند، پایههاى دین را محكم كرده و اصول و تفاصیل احكام را تبیین نمودند. آنان در كورانهاى مختلف، با تدبیرها و تأییدات الهى، احكام اسلام را در میان مردم رواج دادند و به وسیله اصحاب خاص خود آنها را حفظ كردند. از این رو شیعه اكنون گنجینهاى وسیع و پر دامنه از معارف وحیانى را در اختیار دارد كه منحصر به قرآن و روایات پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیست، بلكه روایات نقل شده از ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز بدان ضمیمه شده است. با تكیه بر چنین منابع سرشارى است كه ما مىتوانیم پاسخگوى نیازمندىهاى مختلف جامعه در طول زمان باشیم. این در حالى است كه سایر فِرَق اسلامى از تعالیم 250 ساله اهلبیت(علیهم السلام) محرومند و همان روایات محدود و معدودى كه از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در دست دارند نیز ضمانت كامل و صحیحى ندارد. گذشته از این، خود اهل تسنّن در نقل بسیارى از مطالب با یكدیگر اختلاف دارند. این اختلاف حتى در امورى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) سالها در مرئى و منظر مردم انجام دادهاند نیز دیده مىشود. پیامبر(صلى الله علیه وآله) سالهاى متمادى در پیش چشم مردم وضو مىگرفت؛ ولى پس از وفات ایشان، در اینكه آن حضرت چگونه وضو مىگرفته است اختلاف پدید آمد! همچنین پیامبر(صلى الله علیه وآله) سالها در میان مردم و پیش چشم آنان نماز خواند؛ ولى پس از رحلت آن حضرت اختلاف شد كه آیا در نماز باید دستها را روى هم گذاشت یا در كنار بدن قرار داد! آرى، مسایلى بسیار ساده و عام البلوى دچار
﴿ صفحه 203 ﴾
چنین وضعیتى هستند، چه رسد به مسایلى كه جز متخصصان و اهلفن به ذهنشان نمىرسد و جز ذهنهاى نقّاد و استعدادهاى فوقالعادهرا دریافت نمىكند.
از این رو اهمیت وجود امام معصوم(علیه السلام) در واقع از این نظر است كه متمم وظیفه نبوت است. اگر امامان معصوم(علیهم السلام)نبودند، رسالت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) به نتیجه نمىرسید. و آنچه بیشتر اهمّیت این مطلب را ثابت مىكند اینست كه آنان با برخوردارى از ویژگى «عصمت»، در فهم و نقل كلمات پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) اشتباه نمىكردند.
«علم خدادادى» امامان معصوم(علیهم السلام) ویژگى مهم دیگرى بود كه در كنار «عصمت»، آنان را بر حفظ و تحكیم اساس شریعت و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) توانا مىكرد. بدین ترتیب آنان توانستند شرایطى را فراهم آورند كه پایههاى اساسى اسلام چنان محكم و استوار گردد كه بتواند هزاران سال در میان مردم باقى بماند. البته در این میان شیاطین نیز بىكار ننشستند و با جعل اخبار و احادیث و تلاش در ایجاد اختلاف بین مسلمانان، ضربههایى را بر پیكر اسلام وارد آوردند، ولى چنان نبود كه به واسطه این اقدامات اساس دین لطمه بخورد و از مسیر اصلى منحرف گردد. اگر اشتباهاتى وجود دارد و نقصها و كمبودهایى هست، غالباً در برخى مسایل فرعى و جزئى است كه اساس دین را مختل نمىكند.
در هر صورت اگر بخواهیم بهترین راه تقرب به سوى خداى متعال را بدانیم، باید به كتاب و سنّت مراجعه كنیم. در مسیر دینشناسى و تكامل و تعالى انسانى، هر راه دیگرى را كه بپیماییم به بنبست خواهیم رسید و یا به انحراف كشیده خواهیم شد. در جایى كه آیات نورانى قرآن كریم و روایات و كلمات گرانسنگ پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) در اختیار ما است، دیگر چه جایى براى استناد به سخن فلان دانشمند، مورّخ یا مستشرقى باقى مىماند كه احیاناً با اسلام دشمنى نیز داشته است؟! با وجود چنین منابع گرانبها و مطمئن و معتبرى، چه نیازى به استفاده از منابع بیگانه وجود دارد؟ با وجودى كه این مطلب بسیار واضح است، با كمال تأسف، غفلتها و مسایل پیش آمده در جامعه اسلامى سبب گردیده تا در طول تاریخ اسلام عده كثیرى از مسلمانان از رسیدن به صراط مستقیم و پیمودن آن باز بمانند.
﴿ صفحه 204 ﴾