پرسشى درباره «همه جانبه بودن» سیر عرفانى
در پایان این فصل به پاسخ پرسش دیگرى مىپردازیم كه درباره «همه جانبه بودن» سیر الى الله مطرح مىشود. همان گونه كه در این فصل به طور مشروح بیان داشتیم، یكى از
﴿ صفحه 188 ﴾
شاخصههاى مهم و اساسى عرفان حقیقى و اسلامى این است كه در این حركت به تمام ابعاد و جنبههاى وجود انسان توجه مىشود. توضیح این مطلب مفصل گذشت و قصد تكرار آن مطالب را نداریم. پرسشى كه گاهى در این باره مطرح مىشود این است كه: اگر انسان نتواند با تمام ابعاد به سوى خدا حركت كند چه خواهد شد و چه باید بكند؟
در پاسخ این سؤال باید بگوییم: اصل این سخن یك تلقین شیطانى است. اینكه كسى نتواند با تمام ابعاد وجودش به خدا توجه كند، بدین معنى است كه نمىتواند به تمام دستورات اسلام عمل كند! توجه به تمام ابعاد وجود خود چیزى جز عمل كردن به تمامى دستورات شرع نیست. همهجانبهنگرى و توجه به جمیع ابعاد وجود انسان در سیر عرفانى، در واقع تأكید بر توجه و عمل به تمامى دستورات شرعى ـ در مقابل توجه و عمل به برخى از آنها و نادیده انگاشتن برخى دیگر ـ است. آیا مىتوان عمداً تنها به برخى از دستورات الهى توجه كرد و برخى دیگر را نادیده گرفت و از عمل به آنها سر باز زد؟! بطلان این تفكر امرى بسیار واضح و بدیهى است. از این رو است كه تأكید مىكنیم سؤال مذكور در واقع یك القاى شیطانى است.
حركت همه جانبه در سیر عرفانى یعنى انسان به موقع همسر اختیار كند، صاحب فرزند شود، در تربیت فرزند بكوشد، نمازش را تا جایى كه مىتواند در اول وقت بخواند، روزهاش را بگیرد، صله رحم و انفاق داشته باشد، اگر فرصت و توانایى دارد نوافل یومیه را بهجا آورد، در دل شب براى مناجات و اقامه نافله شب برخیزد، به دعاها و اذكارى كه از امامان معصوم(علیهم السلام) رسیده اهمیت بدهد، ذكر و توجه قلبى داشته باشد و... . اگر دقت كنیم، این امور چیزى جز دستورات و توصیههاى مختلف شریعت مقدس اسلام نیست و عمل به مجموع این دستورات یعنى همان چیزى كه آن را «همهجانبهنگرى» در سیر الى الله مىنامیم. بنابراین معنا ندارد كه بگوییم ما نمىتوانیم حركت همه جانبه به سوى خدا داشته باشیم؛ چرا كه این بدان معنى است كه از عمل به بخشى از دستورات خداوند معذوریم!
﴿ صفحه 189 ﴾
بلى، اگر كسى در مورد دستور و تكلیف خاصى واقعاً قدرت نداشته باشد معذور است؛ چرا كه قدرت شرط عمومى براى هر تكلیفى است. اگر كسى به علت بیمارى گوارشى یا كلیوى یا هر بیمارى دیگرى قادر به روزه گرفتن نباشد روزه بر او واجب نیست. البته به ظاهر محل بحث و مقصود سؤال چنین جایى نیست، بلكه مراد این است كه چون حركت همه جانبه امرى مشكل و طاقتفرسا است كه تلاش و پایدارى فراوانى مىطلبد، به حركت در برخى ابعاد بسنده كنیم. در این صورت سخن همان است كه گفته شد، كه دشوارى حركت همه جانبه در سیر الى الله موجب آن نمىشود كه خود را از آن معاف و معذور بداریم.اصولا پیمودن مسیر تكامل انسانى و رسیدن به اوج انسانیت و قلههاى رفیع مقامات معنوى و عرفانى كار آسانى نیست. به تعبیر یكى از بزرگان، پیمودن این راه، كندن كوه با مژگان چشم است! مگر ممكن است آدمى به راحتى و بىتحمل هیچ رنج و دشوارى به مقام اولیاى خدا و مقامى نزدیك مقام انبیا برسد؟! كسى كه توقع چنین مقامات منیع و فتح چنین قلل رفیعى را دارد، باید دشوارىها و سختىهاى آن را نیز بر خود هموار نماید. به قول سعدى:
نابرده رنج گنج میسر نمىشود *** مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
بنابراین طرح این مسأله كه ما نمىتوانیم در سیر عرفانى و تقرب الى الله به همه ابعاد توجه كنیم، یك تلقین غلط شیطانى است. توجه به همه ابعاد گرچه امرى سخت و دشوار است اما ناممكن و خارج از حد توان ما نیست و با تلاش و پشتكار قابل حصول است. امیدواریم كه خداى متعال در سایه الطاف و عنایات ویژه خویش گوشهاى از این مقامات و لذات معنوى را به ما بینوایان نیز بنمایاند. آمین.
﴿ صفحه 190 ﴾
﴿ صفحه 191 ﴾
فصل چهارم: راه نیل به مقامات عرفانى
یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنیٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَطِعْنی فیما أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ غَنِیّاً لاتَفْتَقِرُ، یَا ابْنَآدَمَ أَنَا حَىٌّ لاأَمُوتُ أَطِعْنی فیما أَمَرْتُكَ أَجْعَلُكَ حَیّاً لا تَمُوتُ؛ یَا ابْنَآدَمَ أَنا أَقُولُ لِلشَّیْءِ كُنْ فَیَكُونُ أَطِعْنی فیما أَمَرْتُكَ أَجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّیْءِ كُنْ فَیَكُونُ؛(124)
اى فرزند آدم! من بىنیازى هستم كه نیازمند نمىشوم؛ مرا در آنچه بدان امر كردهام اطاعت كن تا تو را بىنیازى كنم كه نیازمند نشوى. اى فرزند آدم! من زندهاى هستم كه نمىمیرم، مرا در آنچه امر كردهام اطاعت كن تا تو را زندهاى قرار دهم كه فنا نشوى. اى فرزند آدم! من چون چیزى را بخواهم، به آن مىگویم: باش! پس موجود مىشود؛ مرا در آنچه امر كردهام اطاعت كن تا تو را چنین سازم كه هر چه را بخواهى، بگویى: باش! پس موجود شود.
در جستجوى راه
تاكنون به این نتیجه رسیدیم كه عرفان اصطلاحى به معرفتى از خداوند متعال اطلاق
﴿ صفحه 192 ﴾
مىگردد كه بىواسطه باشد؛ معرفتى كه انسان با دل خویش و با تمام وجودش خدا را بیابد، نه معرفتى كه از راه فكر و معنا و مفهوم حاصل گردد. این معرفت همان چیزى است كه در لسان آیات و روایات به «تُدْرِكُهُ الْقُلوبُ بِحَقائقِ الایمان»(125) و نظایر آن تعبیر شده است. این شناخت داراى مراتب بسیارى است و برخى از بندگان شایسته خداوند ـ و در صدر آنان پیامبر اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام) ـ به عالىترین مراتب چنین معرفتى دست یافتهاند.
در هر صورت، همانگونه كه در فصل اول این كتاب توضیح دادیم، «عرفان» به همان معناى عام و كلى خود، كه در تعبیر متشرعین به نام «قرب الهى» نامیده مىشود، گرایشى فطرى است كه در نهاد همه انسانها وجود دارد. البته در همانجا این مطلب را نیز متذكر شدیم كه بنا به دلایلى، اینگونه نیست كه همه افراد در تمام مراحل زندگى، از این گرایش درونى خود آگاه باشند.
همچنین بر اساس مباحث پیشین روشن شد كه این گرایش (گرایش به خداوند و تقرب جستن به ذات اقدسش) اصیلترین ویژگى انسان، و در واقع انگیزهاى است كه انسان را به سوى عالىترین و بالاترین هدف و كمال انسانى سوق مىدهد. از این رو ارزشمندترین و گرانسنگترین انگیزههاى فطرى، همین انگیزه است.
در هر حال، اینك پس از پذیرفتن اصل امكان حصول چنین معرفتى به خداوند (معرفتى كه بدون دخالت مفاهیم و فكر و اندیشه، و به صورت حضورى و از راه دل حاصل شود) بحث بر سر این است كه چگونه مىتوان به این مقام والا و ارزنده نایل شد و چه مراحلى را باید طى كرد تا به این حقیقت نورانى و پر ارجْ دست یافت. در واقع، اختلاف اساسى در باب عرفان در همین است كه از چه راهى باید به آن معرفت رسید؟ گرچه برخى بر اثر كوتاهبینى پنداشتهاند كه اساساً حصول چنین معرفتى ممكن نیست! همانگونه كه اشاره شد، بر اساس بیانى كه در فصل اول این كتاب داشتیم، ما معتقدیم كه
﴿ صفحه 193 ﴾
حصول چنین معرفتى براى انسان نهتنها ممكن است، بلكه اصولا هدف غایى و نهایى خداى متعال از خلقت انسان، رسیدن به چنین مقامى بوده است. اكنون زمان آن رسیده تا راه نیل به این معرفت و خصوصیات و ویژگىهاى آن راه را بحث و بررسى كنیم.