ضرورت و اهمیت بحث شاخصهها
هر كالایى كه گرانبهاتر است در آن بیشتر تقلب مىشود. الماس بسیار گرانبها و پرارزش است؛ ولى شاید كمتر چیزى هم به اندازه الماس، بدلى داشته باشد. طلا شیئى بسیار قیمتى است؛ ولى اجناس شبیه به طلا نیز فراوان ساخته مىشود. جواهرات قیمتى فراوانند؛ ولى شیشههاى رنگارنگ و مهرههاى شبیه به آنها نیز زیاد ساخته مىشود، و كسانى كه آشنا نیستند فریب خورده و به جاى جواهرات اصلى، جواهرات بدلى را خریدارى مىكنند. طلا و مطلا در ظاهر شبیه و همرنگ هستند و افراد عادى نمىتوانند آنها را از هم تشخیص دهند؛ ولى كسى كه كارش زرگرى است با سنگ محكى كه در اختیار دارد طلا را از مطلا تمیز مىدهد.
عرفان نیز گوهرى گرانبها است كه شیادان بسیارى در مسیر آن به كمین نشستهاند و در پى سوء استفاده و فریبكارىاند. افراد متعددى با همین نیت، فرقهها و مسلكهاى مختلفى را پایه گذارى كردهاند و كسانى نیز فریب آنها را خورده و در دامشان گرفتار آمدهاند، و متأسفانه كارشناسان راستین این مسایل به غایت اندكند. مدعیان عرفان فراوانند؛ ولى كسانى كه به گوهر حقیقى عرفان و كمالات عرفانى دست یافته باشند و بتوانند سره را از ناسره جدا كنند و اصل را از بدل تشخیص دهند بسیار نادرند.
باید توجه داشت كه گرچه اصل و حقیقت عرفان امرى متعالى و مطلوب و در راستاى تكامل انسان و بلكه حقیقت كمال او است؛ ولى این مسأله نباید موجب گردد كه تصور
﴿ صفحه 114 ﴾
كنیم همه كسانى كه به این نام شناخته و در این راه دیده مىشوند به زلال حقیقت و روح عرفان و معنویت دست یافتهاند. همانند قرآن كریم كه آن هم حقیقتى متعالى و نور محض است؛ ولى اینگونه نیست كه همه كسانى كه به سراغ قرآن مىروند، بتوانند از آن بهره ببرند یا بهره یكسان داشته باشند. قرآن خود در این باره مىفرماید:
قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبِینٌ * یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ...؛(59)محققاً براى شما از جانب خدا نور و كتابى روشنگر آمده است. خدا هر كس را كه دنبال كسب خشنودى او است به وسیله آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مىشود.
بر اساس این آیه، گرچه قرآن كتابى نورانى و روشنگر است؛ ولى همه از نور آن مستنیر نمىشوند و از هدایت آن بهرهمند نمىگردند، بلكه شرط استفاده از این نور این است كه انسان در مسیر خشنودى خداى متعال گام بردارد و «مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَه» باشد. اگر این شرط در كسى محقق شد آنگاه مىتواند از نور قرآن استفاده كند، و هرچه تلاشش در جهت كسب خشنودى خداوند بیشتر باشد بهرهمندىاش از نور قرآن نیز بیشتر خواهد بود. اما اگر این شرط را نداشته باشد، نهتنها از نور قرآن بهرهاى نمىبرد، كه حتى گاهى همین نور كه براى دیگران مفید و سودمند است براى او زیانبار خواهد بود:
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلاّ خَسارا؛(60) و ما از قرآن آنچه را كه مایه شفا و رحمت براى مؤمنان است نازل مىكنیم،[ ولى]ستمگران را جز زیان نمىافزاید.
آرى، در حالى كه قرآن نور محض است؛ ولى براى عدهاى نتیجهاى جز افزودن تیرگى و تاریكى ندارد. اینان كسانى هستند كه هدف الهى ندارند و نمىخواهند در راه راست قدم بگذارند. آنان درصددند كه قرآن را وسیلهاى براى رسیدن به اغراض شوم و
﴿ صفحه 115 ﴾
نیتهاى پلید خود قرار دهند. چنین كسانى كه دین را وسیله نیل به دنیاى خود قرار مىدهند و از خدا و اولیاى او مانند ابزارى براى رسیدن به مقاصد پست و دنیوى خویش سوءاستفاده مىكنند، از نور قرآن بهرهمند نخواهند شد.
بنابراین باید بسیار مراقب باشیم تا نامها و عناوین، ما را فریب ندهند. هر جا اسم عرفان و عارف و سیر و سلوك هست، معلوم نیست از حقیقت عرفان نیز خبرى باشد. كم نبوده و نیستند كسانى كه گرچه در نیت خویش براى سیر و سلوك صادق بودهاند؛ ولى در اثر عدم آشنایى با معیارهاى عرفان حقیقى، به دام منحرفان و مدعیان دروغین افتادهاند و به جاى سیر الى الله در بیراهههاى گمراهى و انحراف گرفتار آمدهاند.
این همه، ضرورت بحث از معیارها، علائم و مشخصات عرفان حقیقى را بیش از پیش آشكار مىسازد. شناخت این شاخصهها و ملاكها هم مىتواند به ایجاد انگیزه بیشتر براى حركت در مسیر عرفان كمك كند، و هم مىتواند ما را از افتادن در دام شیادان و عرفانهاى بدلى حفظ نماید.
پیشینه عرفان در جوامع انسانى
مسایل مربوط به روح و كمالات روحى انسان مبدأ مشخصى در تاریخ ندارد و تاریخ نشان نمىدهد كه بشر از چه زمان به این مسأله توجه كرده است. اما اگر اولین بشرى را كه پاى بر عرصه این كره خاكى نهاده پیامبر بدانیم ـ چنانكه از ظواهر قرآن و روایات اسلامى همین امر استفاده مىشود ـ آنگاه مىتوانیم مبدأ این امر را از زمان ظهور اولین انسان در این دنیا بدانیم؛ چرا كه توجه به روح و كمالات روحى در صدر تعالیم وحیانى قرار دارد و اگر اولین انسان پیامبر الهى نیز بوده است، حتماً این تعالیم از طریق وحى در اختیار او قرار گرفته و وى نیز آنها را به فرزندانش آموخته و منتقل نموده است. اما صرفنظر از این نكته، مطالعه قدیمترین زمانهایى كه تاریخ مضبوط و مدونى دارد و نیز آثار باستانى به جاى مانده از اقوام بسیار دور گذشته نشان مىدهد كه چنین مسألهاى از
﴿ صفحه 116 ﴾
همان گذشتههاى بسیار دور براى بشر مطرح بوده و همیشه كسانى بودهاند كه درصدد كسب فضایل و كمالات روحى برآمدهاند.
علاوه بر این، در همین زمینه مطلب دیگرى، كه آن هم سابقهاى دیرین و ممتد دارد و از همان آغاز توجه به این مسایل مطرح بوده، این است كه تقویت روح و به فعلیت رساندن استعدادهاى روحى كم و بیش نیازمند آن است كه انسان تا حدودى از جهات مادى و جسمانى صرفنظر كند. شاید بتوان گفت از همان آغازى كه بشر به این مسأله توجه پیدا كرده كه حقیقت روح غیر از بدن، و كمالات روح غیر از كمالات جسم است، به این امر نیز واقف گردیده كه راه تحصیل این كمالات نیز كم و بیش بستگى دارد به اینكه در جهات بدنى و مادى و شهوانى و آنچه مربوط به جسم انسانى است تعدیلهایى انجام دهد. به عبارت دیگر، انسان در همان بدو توجه به این مسایل متوجه این معنا شده است كه بىبند و بارى و افراط در شهوات و لذایذ مادى و جهات جسمانى، با آن فضایل معنوى و روحى سازگار نیست. از این رو از نظر تاریخى تا این حدود را مىتوان به عنوان قدیمترین مطالبى كه در این عرصه مورد قبول بوده است تلقى كرد و همانگونه كه اشاره كردیم، این مطالب و مفاهیم نیز ظاهراً اولین بار از جانب انبیا به بشر القا شده است.
اما همانگونه كه پیشتر نیز گفتیم، مطالبى كه انبیا از جانب خداى متعال به مردم القا كردهاند دست نخورده باقى نمانده و در طول تاریخ دچار تحریفها و انحرافهایى گردیده است. با اینكه اصول دین (توحید و نبوت و معاد، و به عبارت دیگر، اعتقاد به خدا و پیامبران و عالم آخرت) از اولین پیامبر تا آخرین رسول الهى یكسان بوده و در ادیان مختلف آسمانى هیچ تفاوتى با یكدیگر نداشته است؛ ولى مىبینیم چه انحرافها و تحریفهاى عجیب و غریبى در زمینه همین اصول در طول تاریخ به وقوع پیوسته است. در حالى كه پرستش خداوند و اعتقاد به وجود خداى یگانه اصل تغییرناپذیر همه ادیان الهى بوده است؛ ولى این آموزه مهم و اساسى در طول تاریخ تبدیل به شرك و
﴿ صفحه 117 ﴾
بتپرستى شده و پرستش خداوند جاى خود را به عبادت بتها داده است؛ آن هم بتهاى عجیب و غریبى كه در مورد برخى از آنها زبان حتى از ذكر نامشان شرم دارد! اعتقاد به پیامبران و پیروى از آنان نیز در اثر تحریفها و انحرافها كارش به آنجا كشید كه برخى پیامبران را پسر خدا و صورت متجسّد او نامیدند و مورد پرستش قرار دادند! همچنین خرافات و اباطیل فراوانى در مورد معاد و آخرت جعل شده است.
این حكایت علاوه بر اصول عقاید و مسایل نظرى، در احكام و قوانین و مسایل عملى ادیان الهى نیز سارى و جارى است و در این بخش نیز پیوسته تحریفها و انحرافهایى صورت پذیرفته است. این تحریفها و انحرافها گاهى به حدى مىرسید كه تقریباً جز نامى از آن شریعت باقى نمىماند و كاملا مسخ مىگردید، به طورى كه پیامبران بعد بایستى مبعوث مىشدند تا دین واقعى و اصلى را به مردم معرفى كنند.
حال در نظر بگیرید كه اگر در مورد احكام و مسایل عملى ادیان كه امورى ملموس و عینىاند چنین انحرافات گستردهاى رخ داده، در مسایل عرفانى كه نه حسّى هستند و نه الفاظ به درستى مىتوانند حقیقت و واقعیت آنها را بیان كنند، احتمال و امكان وقوع تحریف و انحراف تا چه حد خواهد بود. انحرافها و اعوجاجهایى كه در این بخش از تعالیم ادیان آسمانى صورت گرفته، معمولا بسیار گستردهتر و بیشتر از سایر بخشها است. در این میان، افراط و تفریطهایى كه در بسیارى از مسایل دامنگیر انسانها مىشود و نیز هواهاى نفسانى افراد، عاملى مؤثر در وقوع این تحریفها و انحرافها بوده است.
گرچه راه عرفان و كسب فضایل معنوى ذاتاً با هواهاى نفسانى در تضاد است و سازگارى ندارد؛ ولى فراموش نكنیم كه شیطان لعین استاد تلبیس و فریبكارى است. این دشمن قسمخورده انسان (فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِین)(61) در كار خود چنان استاد است كه چیزى را كه واقعیت آن چیزى جز تبعیت از هواى نفس نیست به گونهاى توجیه و تفسیر
﴿ صفحه 118 ﴾
مىكند كه انسان آن را تكلیف شرعى خود و عین فضیلت و معنویت و تقرب الى الله احساس مىكند!
از این رو نباید فراموش كرد كه تلاشهاى شیطان نیز در این امر نقشى بهسزا داشته است. او كه خود براى همیشه از سعادت و هدایت محروم شده است، تمام تلاشش بر این است كه همه انسانها را به راهى كه خود رفته است، بكشاند. آنچه شیطان از آن هراس دارد و تمام همّش این است كه انسان را از آن بازدارد كمالات معنوى است، وگرنه پیشرفتهاى مادى و بهرهمندى انسانها از رفاه دنیوى چیزى نیست كه شیطان را نگران كند. او در پى آن است كه انسان را از راه خدا و رسیدن به صراط مستقیم بازدارد:
لأََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِیم؛(62) براى [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.
آرى، شیطان مىخواهد از همان چیزى كه خود از آن محروم گردیده است، انسان را نیز محروم كند. از این رو پیوسته تلاشش بر این بوده است كه به هر وسیله ممكن، انسان را از پاى گذاردن در مسیر معنویت و قرب الهى یا به كلى منصرف كند یا دستكم او را از نیل به مقامات و كمالات عالىتر در این راه بازدارد. بررسى این مطلب كه شیطان در طول تاریخ به چه وسایل و راههایى متشبّث شده تا انسان را از مسیر صحیح و نیل به كمالات معنوى منصرف یا منحرف كند، بحثى است پردامنه و استقصاى همه این ابزارها و راهها نیز كار آسانى نیست. همین قدر باید دانست كه دست شیطان آن قدر قوى است كه در طول تاریخ، در مورد برخى افراد كارى كرده است كه به جاى بندگى سر از خدایى درآوردهاند! چیزى كه نور چشم شیطان است و ضلالتى بالاتر از آن ممكن نیست. همچنین یكى از كارهاى مهم شیطان در این مسیر این است كه ابتدا كسانى را اغوا و گمراه مىكند و سپس با الگو قرار دادن آنان براى دیگران، عده زیادى را از طریق آنان به انحراف مىكشاند.
﴿ صفحه 119 ﴾
در هر صورت، همانگونه كه اشاره كردیم، گرایش به معنویات در تاریخ بشر تاریخچهاى بس كهن دارد و در میان اقوام و ملل و مذاهب مختلف از دیرزمان چنین گرایشهایى وجود داشته است. شاید قدیمترین كتابهایى كه امروزه بشر در دست دارد كتابهاى دینى و مذهبى است و در این میان ظاهراً كتابهاى دینى هندوها از همه قدیمىتر است. در این كتابها مطالب فراوانى درباره روح و كمالات معنوى و روحى وجود دارد كه البته غالباً به صورت تحریف شده است اما مطالب بسیار خوب و عالى نیز گاه در میان آنها یافت مىشود.
در همین زمینه به خاطر دارم كه زمانى مطلبى را از یكى از این كتابها مىخواندم كه مضمون آن به گونهاى بود كه گویى ترجمه سوره توحید (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَد) را نوشتهاند. این در حالى است كه هندوها مردمى بتپرست هستند و روح آیینشان با توحید سازگارى ندارد؛ ولى گاهى چنین مطالبى نیز در كتابهاى آنها دیده مىشود. گرچه اینگونه مطالب با قرار گرفتن در كنار آن حجم عظیم مطالب تحریف شده، اصالت خود را از دست داده؛ ولى وجود آنها نشان مىدهد كه اصل این كتابها مطالب صحیحى بوده كه از تعالیم انبیاى الهى اخذ شده بوده است، ولى به تدریج دچار تحریف و انحراف گردیده تا بدانجا كه یك آیین توحیدى به شرك و بتپرستى مبدّل گردیده و به وضعى كه امروزه مشاهده مىكنیم درآمده است.
در قرآن كریم نیز شواهدى در این باره وجود دارد؛ نظیر آیاتى كه دلالت دارد بر اینكه در میان همه امتها پیامبرى از جانب خداى متعال مبعوث شده است:
وَإِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیر؛(63) هیچ امتى نبوده مگر این كه در آن هشدار دهندهاى گذشته است.
وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ؛(64) و در حقیقت، در
﴿ صفحه 120 ﴾
میان هر امتى فرستادهاى برانگیختیم [تا بگوید:]خدا را بپرستید و از طاغوت دورى كنید.
ما معتقدیم كه خداى متعال 124 هزار پیامبر فرستاده است. این در حالى است كه ما حداكثر با نام 26 نفر از آنان و مختصرى از تاریخشان آشنا هستیم و نسبت به بقیه آنها اطلاعى نداریم كه در چه زمان و در كجا و در میان چه قومى مبعوث شدهاند. از این رو هیچ بعدى ندارد كه در هندوستان، چین، ژاپن و سایر اقطار عالم پیامبرانى در هزاران سال قبل مبعوث شده و دین توحید را به مردم معرفى كرده باشند اما به تدریج در اثر تحریفها و انحرافها آن دین توحیدى به شرك و بتپرستى تبدیل شده باشد؛ همانگونه كه در مواردى نظیر شبه جزیره عربستان برایمان معلوم است كه چنین چیزى اتفاق افتاده است.
یا در همین زمینه، براى مثال، با آنكه یهودىها معروفترین اقوام عالم در توجه به مادیات و فكر مادى داشتن و دنیاپرستى هستند؛ ولى در میان آنان عرفاى بزرگى نیز وجود دارد كه در جهات معنوى زحمتهاى فراوانى كشیدهاند و معارف بسیار بلندى را در زمینه معرفت خداوند و صفات او بیان كردهاند. وجود چنین افرادى در میان ملتى كه توجه افراطى به مادیات و لذایذ و شهوات دنیایى در میان آنان به صورت طبیعتى ثانوى درآمده است واقعاً مایه بسى شگفتى است. این نشان مىدهد كه شاید در میان یهود هم در ابتدا چنین گرایشهایى وجود داشته و بعد به تدریج از میان رفته است. البته این احتمال نیز وجود دارد كه این تعداد اندك از یهودیان كه به مراتب بالایى در عرفان و معنویت رسیدهاند این مطالب را از دیگر اقوام و ملل استفاده كرده باشند.
در این میان، در مقایسه با سایر ملل و پیروان سایر ادیان (به جز اسلام و مسلمانان) در باب توجه به معنویات و كمالات روحى و عرفانى، مسیحیان از بقیه جلوترند. این امر نیز بدان سبب است كه زندگى مسیحیان از همان آغاز پیدایش با ریاضت و رهبانیت و ترك دنیا توأم بوده است. عامل اصلى این مسأله نیز این بوده كه حواریون و یاران حضرت
﴿ صفحه 121 ﴾
عیسى(علیه السلام) چون از جانب مردم جامعه خود بسیار تحت فشار بودند به دامان كوهها و بیابانها پناه برده بودند و در شرایط بسیار سختى زندگى مىكردند. این نحوه زندگى كه حواریون حضرت عیسى(علیه السلام) تقریباً تحت شرایطى اضطرارى بدان روى آوردند تلویحاً مورد تأیید و مرضىّ خداى متعال نیز قرار گرفت:
وَرَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللهِ؛(65) و ترك دنیایى كه از پیش خود درآوردند و ما آن را برایشان مقرر نكردیم مگر براى آن كه كسب خشنودى خدا كنند.
از این رو نسبت به مسیحیان اگر بخوانیم و بشنویم كه آنان توجه زیادى به معنویات و مسایل روحى داشتهاند تعجب نمىكنیم. امروزه نیز در میان مسیحیان كم و بیش چنین افراد و روحیاتى یافت مىشوند.
به هر حال تقریباً مسلّم است كه اصل مسأله توجه به فضایل معنوى و كمالات روحى چیزى است كه ریشه در دین و تعالیم وحیانى دارد و از ثمرات آن محسوب مىشود؛ به ویژه بر اساس اعتقادات ما كه ظهور اولین بشر بر روى كره زمین (حضرت آدم(علیه السلام)) را با ظهور اولین دین الهى همراه و همزمان مىدانیم.
از سوى دیگر در طول هزاران سال، مرامها، مسلكها و فرقههاى متعددى در این وادى ظهور یافتهاند. بررسى تكتك این فرقهها و مسلكها و تاریخچه پیدایش، گرایشها، اندیشهها، اعتقادات، خط و ربطها و خدمتها و خیانتهاى سردمداران آنها بحثى است مبسوط كه مجالى مستقل را مىطلبد و در اینجا قصد پرداختن به آن را نداریم. آنچه در اینجا براى ما مهم است شناخت عرفان صحیح اسلامى و راه درست سیر و سلوك الهى است. اجمالا مىدانیم كه در میان مسلمانان نیز طوایف مختلفى با نام عرفان پدید آمده كه هر یك داعیه اسلامى بودن را نیز یدك مىكشند و مدعى عرفان
﴿ صفحه 122 ﴾
ناب و حقیقى هستند. در اینجا بر آنیم تا با بررسى و معرفى ملاكهایى، میزانى را براى تشخیص حق از باطل و درست از نادرست در این عرصه به دست دهیم و در پرتو آن تا حدودى راه را براى دستیابى به عرفان صحیح اسلامى هموار كنیم. در این مسیر، قرآن كریم به عنوان سندى محكم و منبعى مطمئن در دست ما است و مىتواند راهنمایى صادق و امین باشد. ما به بركت قرآن مىتوانیم طالبان حقیقت و كسانى را كه غرضى نداشته باشند به اسلام راستین و تعالیم ناب آن راهنمایى كنیم. البته نباید فراموش كنیم كه بسیارى از اختلافها ریشه در هوا و هوس دارد و ربطى به استدلال و برهان و منطق ندارد. طبیعى است اینگونه اختلافها را نمىتوان با بحث علمى و دلیل و برهان و مراجعه به قرآن و روایات حل كرد. كسى كه نمىخواهد حقى را بپذیرد و مىخواهد به دلخواه خود عمل كند، اگر براى او هزاران دلیل هم بیاورند، نخواهد پذیرفت و به سادگى در پاسخ همه آنها خواهد گفت: قانع نشدم!
در هر صورت، ما بدون آنكه نسبت به فرقه یا اشخاص معیّنى دشمنى و غرضى داشته باشیم، به عنوان اداى «وظیفه الهى» سعى مىكنیم مشخصات و ملاكهاى عرفان صحیح را ارائه دهیم تا افراد خود قضاوت كنند و از افتادن در دام افراد و گروههاى منحرف در امان بمانند.