عرفان در اسلام
از لحاظ تاریخى، از دیرباز در جهان اسلام گرایشهایى به نام «عرفان» و «تصوف» وجود داشته و از قرن چهارم تا هشتم هجرى در بسیارى از كشورها، مانند ایران و تركیه به اوج خود رسیده است. اكنون نیز نحلهها و فرقههاى گوناگون متصوفان در سراسر جهان اسلام، بهویژه در شمال افریقا حضور دارند. مشابه این گرایش در میان پیروان سایر ادیان نیز وجود داشته است. با توجه به همین نقطه اشتراك، این سؤال مطرح مىشود كه
﴿ صفحه 54 ﴾
آیا در اسلام چیزى به نام «عرفان اسلامى» وجود دارد، یا مسلمانان آن را از دیگران گرفتهاند و آنچه به نام «عرفان اسلامى» نامیده مىشود در واقع، عرفان مسلمانان است نه عرفان اسلام؟ و در صورتى كه اسلام چیزى به نام «عرفان» آورده باشد آیا این همان چیزى است كه امروزه در میان مسلمانان وجود دارد یا دستخوش تغییر و تحول شده است؟
در پاسخ به این سؤال، برخى به طور مطلق منكر وجود عرفان در اسلام شده و آن را امرى بدعتآمیز و مردود شمردهاند.
برخى دیگر آن را خارج از متن اسلام؛ ولى سازگار با آن دانستهاند. كسانى نیز در مورد «تصوف»، نیز همین دیدگاه دوم را برگزیده و گفتهاند: «تصوف» بدعتى مَرْضى است؛ مانند «رهبانیت» در مسیحیت. قرآن كریم در مورد «رهبانیت» مىفرماید: چنین چیزى در اصل مسیحیت و آنچه خداوند بر حضرت عیسى(علیه السلام) نازل فرموده، وجود نداشته است و پیروان حضرت عیسى(علیه السلام) خود چنین چیزى را بنیان گذاردهاند؛ ولى در عین حال آن را نفى هم نمىكند:
وَرَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ الله؛(23) و [اما]ترك دنیایى را كه از پیش خود درآوردند ما آن را برایشان مقرر نكردیم جز این كه به انگیزه كسب خشنودى خداوند انجام دهند.
در این میان گروه سومى، عرفان را جزئى از اسلام؛ بلكه به منزله روح و مغز آن دانستهاند كه مانند سایر بخشهاى اسلام از قرآن كریم و سنّت نبوى سرچشمه گرفته است، و از سایر مكاتب و مسالك اقتباس نشده است. از نظر این دیدگاه، وجود مشابهت بین عرفان اسلامى و سایر عرفانها دلیل اقتباس عرفان اسلامى از آنها نیست؛ چنان كه مشابهت پارهاى از احكام و قوانین شریعت اسلام با سایر شرایع آسمانى، به معناى اقتباس اسلام از آنها نمىباشد.
﴿ صفحه 55 ﴾
به نظر ما رأى اخیر پسندیدهتر است. البته باید یادآور شد كه اصالت داشتن عرفان اسلامى، به معناى صحت هر آنچه در عالم اسلام به نام «عرفان» و «تصوف» نامیده مىشود، نیست؛ چنان كه هر گونه عقیده یا رفتارى را كه در میان گروهى از منسوبان به اسلام یافت شود، نمىتوان عقیده یا رفتارى اسلامى به شمار آورد، وگرنه باید اسلام را مجموعهاى از عقاید و ارزشهاى متضاد و متناقض شمرد یا اینكه وجود اسلامهایى متضاد و متعارض پذیرفت!
به هر حال، ما در عین اعتراف به وجود عرفان اصیل اسلامى ـ عرفانى كه مرتبه عالى آن را پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و جانشینان راستین آن حضرت(علیهم السلام) داشتند ـ وجود عناصر بیگانه را در میان عرفا و متصوفان مسلمان انكار نمىكنیم و بسیارى از آراى نظرى، شیوههاى عملى و رفتارى طوایفى از متصوفان را قابل مناقشه مىدانیم.
كسى كه به آیات كریمه قرآن، سخنان پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت طاهرینش(علیهم السلام) را با دقت توجه كند، بىشك مطالبى بسیار بلند و ژرف در قلمرو عرفان نظرى، و نیز آداب و دستورالعملهاى فراوانى در ارتباط با سیر و سلوك عرفانى خواهد یافت. براى نمونه، مىتوان به آیات مربوط به توحید ذات و صفات و افعال در سوره توحید، ابتداى سوره حدید و آخر سوره حشر اشاره كرد و همچنین مىتوان از آیاتى كه بر حضور ذات اقدس الهى در سراسر عالم هستى و بر احاطه او نسبت به تمام موجودات و تسبیح و سجده تكوینى همه مخلوقات براى خداى متعال دلالت دارد، نام برد.(24)
﴿ صفحه 56 ﴾
﴿ صفحه 57 ﴾
همچنین در قرآن كریم آیاتى مشتمل بر آداب و سننى ویژه وجود دارد كه مىتوان آنها را آیین سیر و سلوك اسلامى نامید؛ مانند: آیات تفكر و تأمل، ذكر و توجه دایمى، سحرخیزى و شبزندهدارى، روزهدارى، سجده و تسبیح طولانى در شبها، خضوع، خشوع، اِخبات، گریه كردن و به خاك افتادن به هنگام شنیدن و خواندن آیات قرآن، اخلاص در عبادت، انجام كارهاى نیك از سر عشق و محبت به خدا و به انگیزه رسیدن به قرب و رضوان الهى و نیز آیات مربوط به توكل، رضا و تسلیم در پیشگاه پروردگار.(25)
﴿ صفحه 58 ﴾
﴿ صفحه 59 ﴾
علاوه بر قرآن، مطالب فراوانى نیز در این زمینه در روایات اسلامى وجود دارد، و آنچه كه در بیانات پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، ائمه اطهار(علیهم السلام)، ادعیه و مناجاتهاى ایشان در ارتباط با این مطالب آمده قابل احصا و شمارش نیست.(26)
﴿ صفحه 60 ﴾
﴿ صفحه 61 ﴾
البته مانند بسیارى از مسایل دیگر، در اینجا و در مواجهه با اینگونه آیات و روایات، كسانى راه تفریط و كسانى راه افراط در پیش گرفتهاند.
گروه اول، با دیدى تنگ نظرانه و ظاهربینانه، با حمل این قبیل آیات و روایات بر معانى بسیار ساده، پیش پا افتاده و تهى كردن آنها از محتوا و مضامین عالى و بلندشان، حتى براى خداى متعال حالات متغیر، نزول و صعود جسمانى قایل شدهاند! اینان همان
﴿ صفحه 62 ﴾
كسانى هستند كه به طور كلى منكر وجود چیزى به نام «عرفان» در معارف و متون اسلامى شدهاند. از سوى دیگر نیز گروهى، تحت تأثیر عوامل گوناگون اجتماعى، با وارد كردن عناصر و اجزایى بیگانه، امورى را پذیرفته و بدان معتقد شدهاند كه نمىتوان آنها را برخاسته از متون دینى، مضامین كتاب و سنّت محسوب داشت، و بلكه برخى از آنها با نصوص صریح و غیر قابل تأویل نیز مخالف است. اینان همچنین از حیث عمل، از یك سو آداب و رسومى از پیش خود اختراع و وضع كرده یا از فرقههاى غیر اسلامى وام گرفتهاند، و از سوى دیگر به سقوط تكلیف از عارفِ واصل قایل شدهاند!(27) در پاسخ اینان باید گفت: بدون تردید واصلتر از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نمىتوان سراغ گرفت؛ ولى این بزرگواران تا پایان عمر به انجام تكالیف الهى ملتزم بودهاند و بلكه بسیار بیش از افراد عادى بدان اهتمام داشتهاند.
البته كسانى به همه عرفا و متصوفه حسن ظن فوقالعادهاى دارند و براى همه این مطالب توجیهات و تأویلاتى ذكر كردهاند؛ ولى انصاف این است كه دستكم، برخى از اینگونه سخنان هیچ توجیه مقبولى ندارد. در این زمینه نباید عظمت شخصیتهاى علمى و عرفانى آنچنان ما را تحت تأثیر قرار دهد كه همه گفتارها، نوشتارها و مطالب آنان را چشم و گوش بسته بپذیریم، آنهاتأیید كنیم و حق هر گونه نقد و بررسى مطالب آنان را از دیگران سلب كنیم. اما روشن است كه پذیرفتن حق نقد به معناى صحه گذاشتن بر داورىهاى خام و نسنجیده، اظهارات متعصبانه و غیر منصفانه و نادیده گرفتن نقطههاى مثبت و ارزنده نیست.
﴿ صفحه 63 ﴾
در هر حال باید در جستجوى حق و حقیقت بود، طریق عدل و انصاف را پیمود و از خوشبینىها یا بدبینىهاى افراطى و بىدلیل پرهیز كرد و از خداى متعال براى شناختن حق و پایدارى در طریق آن یارى خواست.
«عرفان» و «شرع»؛ متلازم یا متفارق؟
مسأله مهم دیگرى كه باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد، رابطه «عرفان» با «احكام شرعى»، یا رابطه «طریقت» با «شریعت» است. گروهى تصور كردهاند كه عرفان راه مستقلى براى كشف حقایق است كه بدون رعایت احكام شرعى مىتواند مورد استفاده قرار گیرد و اسلام هم یا آن را امضا كرده (بدعت مرْضىّ) و یا دستكم، از آن منع نكرده است. در این زمینه بعضى تا آنجا پیش رفتهاند كه اساساً التزام به هیچ دینى را براى رسیدن به مقامات عرفانى لازم ندانستهاند! بعضى دیگر نیز التزام به یكى از ادیان، و در شكل معتدلتر، التزام به یكى از ادیان الهى را كافى دانستهاند.
گفتنى است كه از دیدگاه اسلامى، سیر و سلوك عرفانى راه مستقلى در كنار راه شرع نیست؛ بلكه بخش دقیقتر و لطیفترى از همان است. اگر اصطلاح «شریعت» را به احكام ظاهرى اختصاص دهیم، باید گفت: «طریقت» و «حقیقت» در طول شریعت یا در باطن آن قرار دارد و تنها با رعایت احكام شریعت قابل تحقق است. براى نمونه، شریعت، احكام ظاهرى نماز را تعیین مىكند و طریقت عهدهدار راههاى تمركز حواس و حضور قلب در آن و شروط كمال عبادات است. شریعت بر انجام عبادات به انگیزه مصونیت از عذاب الهى و رسیدن به نعمتهاى بهشتى تأكید دارد؛ ولى عرفان به خالص كردن نیت از هر چه غیر خدا است تأكید مىورزد؛ همان كه در لسان روایات اهلبیت(علیهم السلام) «عبادت احرار» نامیده شده است. همچنین شرك در شریعت همان «شرك جلىّ»، از قبیل پرستش بتها و مانند آن است؛ ولى در طریقت، انواع دقیقترى از شرك، كه «شرك خفى» و «اخفى» نامیده مىشود، مطرح است و هر گونه امید بستن به غیر خدا، بیمداشتن از غیر او،
﴿ صفحه 64 ﴾
كمك خواستن از غیر او و عشق ورزیدن به غیر او ـ در صورتى كه این امور جنبه اصالت و استقلال داشته باشد و براساس اطاعت امر الهى نباشدـ نوعى شرك محسوب مىشود. بنابراین دنبالهروى از شریعیت و طریقت، باید به «حقیقت» (كشف حقایق) منتهى شود.
در این رهگذر، نه تنها انواع بدعتها و آیینهاى ساختگى مطلوب نیست؛ بلكه مىتواند مانع رسیدن به عرفان حقیقى نیز باشد، چه رسد به استفاده از امورى كه آشكارا مورد نهى و تحریم واقع شده است. باید دانست كه هرچند ممكن است برخى از این قبیل كارها موجب حصول حالات به اصطلاح عرفانى موقتى باشد، ولى سرانجام خوبى ندارد و ممكن است دامى شیطانى براى سقوط نهایى باشد، و از اینرو نباید فریب آنها را خورد. راه حق، همان است كه خداى متعال بیان فرموده و غیر از آن جز گمراهى چیزى نیست: فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال.(28) در ادامه مباحث این كتاب، درباره «طریقت» و «شریعت» بیشتر سخن خواهیم گفت.
﴿ صفحه 65 ﴾