آموزش فلسفه جلد دوم(مشکات)
نویسنده : آیت الله محمدتقی مصباح یزدی
مقدمه
درباره حد توانایی انسان بر شناخت خدای متعالی و صفاتی كه میتوان به ذات الهی نسبت داد، گرایشهای مختلفی وجود دارد كه بعضی در طرف افراط، و برخی در طرف تفریط قرار میگیرد؛ مثلاً بعضی به استناد پارهای از آیات و روایات متشابه، صفات و افعال موجودات مادی، مانند غم و شادی و رفتن و آمدن و نشستن و برخاستن را نیز به خدای متعالی نسبت دادهاند كه اصطلاحاً «مجسمِه= قائلین به صفات جسمانی» و «مشبِّهه= تشبیهكنندگان خدا به مخلوقات» نامیده شدهاند. بعضی دیگر مطلقاً قدرت انسان را بر شناختن ذات و صفات خدای متعالی نفی كردهاند و بهدستهای دیگر از آیات و روایات تمسك نمودهاند، و برای صفات و افعالی كه به خدای متعالی نسبت داده میشود، معانی سلبی در نظر گرفتهاند و مثلاً علم را به نفی جهل، و قدرت را به سلب عجز تأویل كردهاند. حتی بعضی تصریح كردهاند كه نسبت دادن «وجود» هم به خدای متعالی، معنایی جز نفی عدم ندارد!
در این میان گرایش سومی وجود دارد كه راهی را میان تشبیه افراطی و تنزیه تفریطی برمیگزیند. این گرایش، موافق عقل و مورد تأیید پیشوایان معصوم(علیهم السلام) است. اینك به توضیحی پیرامون این گرایش میپردازیم:
حدود شناخت خدا
قبلاً گفته شد كه معرفت خدایمتعالی به دو قسم تقسیم میشود: معرفت حضوری و شهودی، و معرفت حصولی و عقلانی. اما معرفت حضوری دارای مراتب متفاوتی است و
﴿ صفحه 458 ﴾
مرتبه نازله آن در هر انسانی موجود است و با تكامل نفس و تمركز توجه قلب، قوت مییابد تا برسد به مرتبه معرفت اولیای خدا كه او را بیش از هرچیز و پیش از هرچیز با چشم دل میبیند. ولی به هر حال، معرفت حضوری هر عارفی به اندازه ارتباط وجودی و قلبی او با خدای متعالی است و هیچگاه هیچكس نمیتواند احاطه بر ذات الهی پیدا كند و او را آنچنانكه خودش میشناسد بشناسد، و دلیل آن روشن است؛ زیرا هر موجودی غیر از ذات مقدس الهی از نظر مرتبه وجودی، متناهی است، هرچند از نظر زمان یا بعضی دیگر از شئون وجودی، نامتناهی باشد، و احاطه متناهی بر نامتناهی محال است.
و اما معرفت حصولی و عقلانی بهوسیله مفاهیم ذهنی حاصل میشود، و مرتبه آن تابع قدرت ذهن بر تحلیلات دقیق و درك مفاهیم ظریف عقلی است، و این نوع معرفت است كه با آموختن علوم عقلی قابل تكامل میباشد و در عین حال، صفای نفس و تزكیه قلب و تهذیب اخلاق و وارستگی از آلودگیهای مادی و حیوانی، نقش مهمی را در تعالی آن ایفا میكند. به هر حال، همه تكاملهای معنوی و عقلانی در گرو توفیق الهی است.
نقش عقل در شناخت خدا
بدون تردید، ابزار كار عقلْ مفاهیم ذهنی است و اساساً عقل، همان نیروی درككننده مفاهیم كلی است. مفاهیم عقلی چنانكه در بخش شناختشناسی گذشت، به دو دسته كلی تقسیم میشوند: یك دسته مفاهیم ماهوی یا معقولات اُولی كه بهطور خودكار از مدركات جزئی و شخصی انتزاع میشود و از حدود وجودی آنها حكایت میكند، و یك دسته مفاهیمی است كه با فعالیت خود عقل بهدست میآید و هرچند از نوعی ادراك شخصی و حضوری مایه میگیرد، ولی در چارچوبه حدود آن محدود نمیگردد و قابل توسعه و تضییق میباشد.
همه شناختهای عقلانی درباره وجود و مراتب آن و هرچیزی كه از سنخ ماهیات نیست و همچنین درباره ماوراء طبیعت، به كمك این مفاهیم حاصل میشود، چنانكه مفاهیم عدمی و سلبی هم از همین قبیل میباشد.
﴿ صفحه 459 ﴾
با توجه به این نكته، روشن میشود كه مفاهیم ماهوی كه نشانگرِ محدودیتهای موجودات امكانی هستند، قابل اطلاق بر خدای متعالی نیستند و اما دیگر مفاهیم عقلی در صورتی كه از وسعت و كلیت كافی برخوردار، و از شوائب نقص و امكان بركنار باشند، میتوانند وسیلهای برای شناخت صفات و افعال الهی قرار بگیرند، چنانكه مفاهیم واجبالوجود و خالق و رب و سایر اسماء حسنای الهی از همین قبیلاند. ولی باید توجه داشت كه این مفاهیم نوعاً «مشكك» و دارای مصادیق مختلف هستند و مصداق این مفاهیم در مورد خدای متعالی با سایر مصادیق تفاوت دارد؛ تفاوتی كه به هیچ وجه قابل سنجش و اندازهگیری نیست، زیرا تفاوتی است بین متناهی و نامتناهی.
بههمین جهت، پیشوایان معصوم(علیهم السلام) در مقام تعلیم صفات خدای متعالی، این مفاهیم را با قید تنزیه و نفی مشابهت با صفات مخلوقین بهكار میبردهاند و مثلاً میفرمودهاند: «عالمٌ لا كعلمنا، قادرٌ لا كقدرتنا» و همین است معنای كلام خدای متعالی «لیس كمثله شیء».